از : چه کسانی با تاج لملوک همسر رضا شاه مصاحبه کردند
عنوان : خاطرات تاج الملوک توسط افراد مورد اعتماد خاندان پهلوی انتشار یافت
خاطرات تاج الملوک اولین بار در خارج از کشور توسط بنیاد تاریخ شفاهی ایران منتشر شده است و کسانی که با ایشان مصاحبه کردند از نزدیکان به دربار پهلوی هستند که عبارتند از دکتر ملیحه خسروداد , تورج انصاری و مهندس محمد علی باتمانقلیچ و این مصاحبه ها در خانه شمس فرزند رضا شاه و تاج الملوک انجام شده است و بعدها بخاطر اینکه حکومت اسلامی انرا به ضرر خود ندید و افشای سلطنت بود در ایران منتشر کرد. البته رسما از طرف خانواده درجه یک پهلوی با سکوت نه تکذیب روبرو شد.بعد ها وقتی تاج الملوک فوت کرد خانواده پهلوی حاضر به پرداخت کفن و دفن ایشان نشدند و ایشان در قبر جمعی در یک قبرستان توسط شهرداری که برای بی خانمانها در نظر میگیرند دفن شده است. بعدها مشخص شد که فرح دیبا مبلغ ۵۰۰۰ دلار از پاریس برای کفن ودفن ایشان برای یکی از برادران شاه فرستاده بود که ایشان انرا خرج کفن و دفن تاج لملوک نکردندو این البته حق ملکه اول پهلوی نبود
۲۴٣۷۶ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : خاطراتی دروغ
عنوان : خاطراتی دروغ
این به اصطلاح "خاطرات تاج الملوک" دروغی است من در آوردی توسط ایادی رژیم. اطرافیان تاج الملوک نوشتن چنین کتابی را از جانب وی تکذیب میکنند. رژیم عین همین کار را در مورد به اصطلاح خاطرات فریده دییا کرده بود.
۲۴٣۶۹ - تاریخ انتشار : ٨ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : زیر ۵۰ ساله
عنوان : وقتی نظری حذف شود نظرهای مخالف آن نظر بی معنی می شوند.
به نظر می رسد نظر منشور جهانی حقوق بشر حذف شده باشد. اگر ما نظر او را ندانیم چه بوده چگونه می توانیم داوری کنیم که او درست گفته و یا مخالفانش درست می گویند؟
به حقیقت جو صبور پویا، نیاز، ناشناس و ۵۰ ساله، نظرات شما را بسیار جالب و منطقی و عاری از هر نوع کینه جویی و کوردلی یافتم، پایدار باشید. کاش بموقع رسیده بودم و نظر منشور جهانی حقوق بشر را هم خوانده بودم و نظرم را می دادم. برای من و امثال من این بحث تمام شده است و نتیجه های مطلوب حاصل شده است. از اخبار روز سپاسگزارم که این فرصت عالی را در اختیار خوانندگان خود گذاشت. من هم مانند خیلی های دیگر در اینجا خیلی آموختیم خدانگهدار.
۲۴٣۴۱ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : یکباره "جاوید شاه" شد "مرگ بر شاه"
عنوان : ملکه مادرتاج الملوک:
من درتهران که بودم بطورمرتب هر روزیک مقدارتریاک استعمال میکردم ویک گیلاس هم کنیاک با غذای روزانه میخوردم اما این برنامه چهل ساله من درخارج بهم ریخت!
خدمت شما عرض کنم که رضا شاه روزانه یکبارصبح موقع رفتن به کاخ شهری چند بست تریاک استعمال میکرد. دکترها به اوگفته بودند تریاک قند خون را میسوزاند. رضا عادت داشت بعد ازناهار و شام یک گیلاس کنیاک بنوشد.
من هم این عادت را از رضا گرفتم. دربین بچههای رضا غلامرضا وحمیدرضا تریاکی حرفهای شدند.
س: اگرممکن است علت خارج شدن خودتان را ازایران شرح دهید.؟
تاج الملوک: راستش را بخواهید این اواخرهمه چیزرا ازمن پنهان میکردند. البته حالا اشرف وشمس میگویند علت پنهانکاریشان این بوده که نمی خواستند من ناراحت نشوم وفشارم بالا نرود. اگرچه من ازخیلی مطالببیاطلاع بودم، اما میدانستم اوضاع مثل سالهای ۱۳۲۰ و۱۳۲۸ شده است. من همیشه عمرم ازاینکه سرنوشت سلطنت پهلوی هم مثل سرنوشت سلطنت قاجاریه شود دراضطراب بودم. یکبارموقعی که « رزم آرا» برای اخلال درسلطنت محمدرضا نقشه چینی میکرد خوابهائی میدید که به محمدرضا گفتم من میترسم یک رضا خان پیدا شود وهمان کاری را که پدرت با احمد شاه کرد با تو بکند! یادم هست که محمدرضا خندید و گفت: « نه رزم آرا رضا شاه است ونه من احمدشاه!» اما این پیش بینی من درست ازآب درآمد وبالاخره کلک سلطنت پهلوی را کندند!
به جهنم که مردم سلطنت ما را نخواستند. قابل نبودند. یک روزی خودشان پشیمان میشوند وچراغ برمی دارند و دنبال ما میگردند!
سلطان خوب است، مثل سلطان ژاپن که مردم مثل بت او را میپرستند و حکم او را مثل حکم خدا میدانند نه اینکه درمملکت ایران بیایند واسائه ادب کنند و بگویند مرگ برشاه! بیچاره محمدرضا به اتفاق هویدا رفته بود بالای سر تظاهرکنندگان میدان شهیاد ) آزادی کنونی ( وآنجا آنقدرصدا زیاد بود که از داخل هلیکوپترشنیده بود مردم میگویند مرگ برشاه!
حالا کی میگفتند مرگ برشاه؟ ازاوایل سال ۱۳۵۷. درحالی که همین مردم چند ماه قبل ازآن دربهمن سال ۵۶ به مناسبت ششم بهمن ازصبح تا شب در خیابان رژه میرفتند ومی گفتند جاوید شاه!
آتاتورک توانست ترکها را تا حدودی اروپایی کند، اما رضا نتوانست همان برنامههای آتاتورک را درایران پیاده نماید. ما خودمان پیشقدم کشف حجاب شدیم. من واشرف وشمس با سرهای بازو بدون چادر و چاقچوردرجشن کشف حجاب شرکت کردیم، اما مردم بجای آنکه ازما تبعیت کنند نسبتهای ناجوربه ما دادند واشعارجلف درهجو ما سرودند وچه کارها که نکردند!
این خبرهای مربوط به اعدام روسای دولتهای گذشته وماموران دولتی وارتشی ومستخدمین ساواک ودربار روی من اثرات بدی گذاشته است. همین آقای ارتشبد نصیری چه گناهی داشت که اورا اعدام کردند؟! همین آقای رحیمعلی خرم که ازنزدیکان بود چه گناهی داشت که اورا اعدام کردند؟! لابد اگرماهم درایران مانده بودیم ما را هم اعدام میکردند؟!
مگرما چه گناهی کرده ایم؟! نه، شما بفرمائید!
س - پس شما درجریان انقلاب وحوادث قبل وبعد آن قرارداشتید؟
تاج الملوک:
چطور خبرنداشتم؟ البته اطرافیان رعایت حال مرا میکردند وبرای اینکه کدر نشوم مرتب میگفتند چیزی نیست، وبزودی سروصداها میخوابد. اولش که ماجرای تبریزپیش آمد وبعد که ماجرای قم پیش آمد خوب من همه چیز را مطلع شدم. بعدا هم روزنامهها را میخواندم وکسانی که به ملاقاتم میآمدند درعین اینکه سعی میکردند مسائل را کوچک نشان دهند دست آخرازمن میخواستند محمدرضا را نصیحت کنم وازاو بخواهم تا قوی تر برخورد کند وجلوی آشوب طلبان بایستد. خوب راستش من فکرنمی کردم کار به جایی برسد که سلطنت ازبین برود. به همین خاطرزیاد پاپی محمد رضا نمی شدم. محمدرضا حال نداربود واین سال آخری که ایران بودیم زیاد سردماغ به نظر نمی رسید. حتی زمستانها که عادت داشت برای اسکی و استراحت زمستانی به سوئیس برود آن سال نرفت ودرایران ماند. من به حرفهای فرح وخود محمدرضا اطمینان نداشتم وفکرمی کردم که آنها برای جلوگیری ازغصه خوردن من نوع مریضی محمدرضا را به من نمی گویند. به همین خاطرخودم هرهفته دکترایادی را احضارمی کردم وجویای مریضی محمدرضا میشدم.
محمدرضا ازبچگی ضعیف بود. علت ضعیفی اوهم این بود که با اشرف توامان به دنیا آمد. البته اول محمدرضا آمد و بعد اشرف. به فاصله چند دقیقه. آن موقع علم طب زیاد پیش نرفته بود. زایمانها توسط قابله انجام میشد که پیش خود کاریاد گرفته بودند.
ایادی همیشه به من اطمینان میداد که جای نگرانی نیست وموضوع مریضی محمدرضا به خاطرشیطنتهای زیاد او وضعف قوه باء است! خدا لعنت کند اسداله علم را که بساط شیطنت برای محمدرضا درست میکرد و باعث تحلیل رفتن قوه پسرم میشد. به هرحال پسرم شاه بود واگرشاه ازشاه بودنش لذت نبرد وشاهی نکند چه بکند؟!
ازآبان ۱۳۵۶ تا اول سال ۱۳۵۷ یکباره همان مردمی که جاوید شاه میگفتند، رنگ عوض کردند و شعار "مرگ برشاه" دادند. روزنامههای مجیز گو تبدیل شدند به روزنامههای ضدما. مثل ماجرای رفتن رضا از ایران.
تا قبل ازشهریور۱۳۲۰ همه روزنامهها ازرضا به اسم اعلیحضرت پهلوی اسم میبردند. اما همینکه پایش را ازمملکت بیرون گذاشت همان روزنامهها که ازدربارمقرری میگرفتند وبرای نشان دادن مراتب سرسپردگی خودشان ازهم سبقت میگرفتند شروع به هتاکی کردند. حتی عباس مسعودی که سرمایه اش را رضا ازپول شخصی خودش داده بود وهمه چیزش ازرضا بود درروزنامه اش رضا را متهم به غصب زمین واراضی واملاک مردم کرد.
خدمت شما عرض کنم مردم ایران وایرانی جماعت گوسفند امام رضا را تا صبح نمیچرخاندند! این حرف را من نمی زنم واین یک ضرب المثل قدیمی است وبه قول معروف تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها! وقتی خودشان این ضرب المثلها را درباره خودشان ساخته اند مسلم است که خودشان را بهترازمن وشما میشناسند! نه میشود روی مخالفت این مردم حساب کرد و نه روی حمایت آنها!!
موقعی که ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شد ومردم درخیابانها ریختند وبه نفع محمدرضا شعاردادند محمدرضا ازفضل اله زاهدی پرسید این مردم همه شاه دوست هستند پس چه کسانی تا سه روزقبل خواستار سرنگونی من بودند؟
زاهدی گفت: همینها!
اینها ازهرطرف باد بیاید بادش میدهند! خودشان هم نمی فهمند چه میخواهند!
خوب بیایند و به مردم بگویند که چرا انگلیسیها سه باردرایران دست به تعویض شاه زدند. یکباراحمد شاه را بردند ویکباررضا ) شاه( را بردند ویکبارهم محمدرضا) شاه( را؟!!
خوب شما ببینید چطور اسداله علم با کمال شهامت به محمدرضا میگفت که مشیرومشاوردولت فخیمه انگلستان است. علم ازملکه انگلستان لقب اشرافی لرد وسرگرفته بود و خلاصه لقبی در انگلستان نبود که به او نداده باشند!
یک پدرسوخته دیگری بود به نام « شاپورجی» که با پررویی به محمدرضا میگفت من قبل ازاینکه تبعه ایران باشم نوکرملکه انگلستان هستم!
ما ازامثال این آدمها که جاسوس و نوکرآشکار و یا پنهان انگلیسیها و آمریکاییها بودند دورو برمان زیاد داشتیم.
گاهی به محمد رضا میگفتم چرا با علم به اینکه میدانی این پدرسوختهها نوکراجنبی هستند آنها را اخراج نمی کنی؟
محمدرضا میگفت: چه فایدهای براخراج آنها مترتب است؟ اینها را اخراج کنم دهها نفردیگررا اطرافم قرارمی دهند. بگذارید اینها باشند تا خیال دولتهای خارجی ازحسن انجام اموردرایران راحت باشد!
آمریکا برای دادن کمکهای اقتصادی شرط میگذاشت که باید فلان شخص بشود رئیس سازمان برنامه وبودجه. اصلا" خدمت شما عرض کنم که این سازمان برنامه وبودجه درایران وجود نداشت وآمریکاییها آن را درست کردند.
مثلا ارتش ایران احتیاج به توپ وتانک داشت. میگفتند میدهم به شرط آنکه فلان کس بشود رئیس ستاد ارتش.
حالا من خواهشم این است که بین آدمها چهارتا مرد پیدا شود و قبل ازمرگ بیایند اسم نیکی برای خودشان درست کنند وخاطرات خود را صاف و راست و پوست کنده بنویسند و بگویند که چه دستوراتی گرفتند وچه میکردند! خوب، همین آقای ارتشبد قره باغی آمد بیمارستان دست مرا بوسید و در خواست بخشش کرد. خوب است این آقای قره باغی خاطراتش را بنویسد و بگوید چرا به ولینعمت خود خیانت کرد و ارتش را تسلیم متجاسرین کرد. ارتش را چه کسی تسلیم کرد. همین عباس قره باغی که ما به او عباس پشگل میگفتیم. مدتها مامور اداره اسواران گارد بود و ما رفتیم درمانژ فرح آباد که متعلق به گارد جاودان بود، آنجا اسب سواری میکردیم واین عباس قره باغی همیشه بوی پهن وپشگل وسرگین اسب واسترمی داد.
دربین افسران هم جزوبیسوادها بود.
محمد رضا دست این آدم را گرفت و او را بالا کشید و کرد رئیس ستاد بزرگ ارتش.
آنوقت همین آدم اعلامبیطرفی کرد و ارتش را ازخیابانها به پادگانها برگرداند.
بعد هم درکمال امنیت آمد به خارج. آمد نیویورک دست مرا بوسید و گفت: من بیتقصیربودم. آمریکائیها به من گفتند ارتش را برگردانم به پادگانها!
اینطورکه میگفت یک ژنرال آمریکائی به تهران رفته ومهارارتش را در دست گرفته وخواستار برگرداندن ارتش به پادگانها شده بود. موقعی که ما در سال ۱۳۵۶ به آمریکا آمدیم اول رفتیم به کالیفرنیا درملک خصوصی شمس ساکن شدیم یک روز دانشجویان ایرانی که تحریک شده بودند به ملک شمس حمله کردند وماشینهای ما را هم خرد کردند.
من شب ازاردشیرزاهدی پرسیدم چطوردولت آمریکا با اینهمه پلیس و نیروی امنیتی نمی تواند جلوی خانه ما را حفظ کند. اردشیر خان زاهدی گفت:بیپرده باید بگویم که دراینجا )امریکا آب ازآب تکان نمی خورد مگربا اطلاع وعلم اف. بی.ای وسایر ادارات امنیتی!یعنی اینکه خود آمریکاییها این عده را دلالت کرده بودند. جلوی خانه ما تظاهرات کنند!
حالا خوب است بروید با خود اردشیرخان هم مصاحبه کنید. خدمت شما عرض کنم که سیزده سال تمام امیرعباس هویدا نخست وزیرمملکت بود.
اول ازهمه بگویم که محمدرضا نمی خواست هویدا را نخست وزیرکند. بعد هم که او را نخست وزیر کرد همان سال اول میخواست او را بردارد. اما افراد عادی وعوام نمی دانند که پشت پرده سیاست چه خبراست. خیلی ازمملکتهای نفتی خاورمیانه صد درصد دردست آنها است. همین عربستان سعودی ویا کویت ویا شیخ نشینهای منطقه. بعد ازجنگ جهانی دوم به شرکتهای نفتی یک رقیب تازه نفس هم اضافه شد و آن فروشندگان اسلحه بودند.
شما خیال میکنید چند دفعه که به طرف محمدرضا تیرانداختند این تیر اندازیها ازجانب چه کسانی بود؟ به محض آنکه یک نافرمانی میدیدند تیرمی انداختند. ماجرای تیراندازی به طرف محمدرضا همه ازطرف نفتیها بود.
همه این امرای ارتش ورجال سیاسی مملکت با خارجی زد وبند داشتند و اصلا" بعضی ازآنها مثل جمشید آموزگارتبعه آمریکا بودند!
بله! خیلیها نمی دانند که بسیاری ازاین آقایان تبعه آمریکا یا انگلستان وبه اصطلاح معروف دوملیتی بودند.
گاهی اوقات بعضی اشخاص که به ما وفاداربودند میآمدند واطلاع میدادند که هرشب درمنزل سفیرآمریکا یا سفیرانگلستان یا فلان کشورخارجی جلسه است وآقایان وزرا و امرا ارتش با سفیرکبیرآمریکا یا انگلیس مشاوره رایزنی میکنند وخط وربط میدهند وخط وربط میگیرند! ساواک هم هرروزصبح اول وقت گزارش این ملاقاتها را روی میزکار محمدرضا میگذاشت .
من البته درجریان ریزکارها نبودم. بخصوص ازسالهای ۱۳۴۰ به بعد زیاد درامرسیاسی مملکت تحقیق وبررسی نمی کردم و دنبال استطلاع ازامورات کشورنبودم. اما جسته وگریخته درجریان مسایل قرارمی گرفتم.
یک روزمحمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: مادرجان! مرده شور این سلطنت را ببرد که من شاه وفرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده اند ویتنام.
آن موقع جنگ ویتنام بود وآمریکائیها که ازقدیم درایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند ازپایگاههای ایران وامکانات ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند وحتی اگراحتیاج داشتند ازهواپیماها و یدکیهای ما استفاده میکردند. برای پشتیبانی ازنیروهای خودشان درویتنام.
حالا بماند که چقدرسوخت مجانی میزدند واصلا" کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتیهایشان را ازایران میبردند...
همین آقای ارتشبد نعمت اله نصیری که ما به او میگفتیم نعمت خرگردن او یک گردن کلفتی مثل خرداشت! میآمد خدمت محمدرضا، وگاهی من هم در این ملاقاتها بودم، میگفت آمریکاییها فلان پرونده وفلان اطلاعات را خواسته اند!
محمدرضا میگفت بدهید!
۲۴٣٣۹ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : انفجار شادی مردم پس از سقوط رضا شاه
عنوان : حالا از زبان تاج الملوک بخوانید:
باید عرض کنم مردم نه تنها ازاستعفای رضا ورفتن اوازمملکت ناراحت نشدند ودربرابر مداخله متفقین برای مجبورکردن رضا به استعفاء عکس العمل نشان ندادند، بلکه درکمال چشم سفیدی ابراز خوشوقتی وخوشحالی هم کردند وروزنامه ها هم که تا سوم شهریور۱۳۲۰ دعاگوی رضا بودند شروع به هتاکی وفحاشی نمودند! رضا ازاین تغییرحالت مردم خیلی ناراحت بود. آقای " محمود جم" که پیرمرد سرد وگرم چشیده ای بود به رضا گفت که نباید ناراحت باشد این خاصیت عوام است که درایام قدرت حکام مجیزگوی آنها هستند ودرایام ضعف پنجه به روی آنها میکشند!
دراین مسافرت کلارمونت اسکرین ازکارکنان کنسولگری انگلیس درکرمان که خیلی روان فارسی صحبت میکرد همراه ما بود وفوق العاده احترام و تکریم میکرد وتمام تلاش وسعی او این بود که رضا احساس راحتی کند. قرارما این بود که به جزیره موریس برویم.
آقای کلارمونت اسکرین بعدها کنسول انگلستان درتهران و وزیرمختار انگلستان درتهران شد وازپادشاه انگلستان عنوان پرطمطراق " سر" گرفت. رضا ازاحترام اسکرین خیلی راضی بود واسکرین شب ها درکابین رضا مینشست وبرای او ازتاریخ ایران صحبت میکرد. شب دوم رضا مرا هم صدا کرد تا کنارش بنشینم وداستانهای اسکرین ازتاریخ ایران را گوش کنم.
واقعا جالب است که یک انگلیسی مثل بچه های جنوب شهرتهران فارسی حرف بزند وبهترازهرایرانی تاریخ مملکت ما را بداند. رضا خیلی ازدامنه اطلاعات اسکرین تعجب کرده بود. یک شب به من گفت بیخود نیست که اینها بردنیا حکومت میکنند.
اسکرین علاوه برفارسی به زبانهای اردو که مخصوص هندی ها بود وزبان پشتو که مخصوص افاغنه بود وزبان ترکی هم خیلی عالی حرف میزد.) با خود من ترکی صحبت میکرد که نگو ونپرس(.
چون خیلی با ما خودمانی شده بود. یک شب رضا روی عرشه کشتی ازاو پرسید چرا انگلیسی ها مصرا ازاوخواستند تا خاک ایران را ترک کند.
اسکرین گفت: این کمترین تنبیهی است که لندن برای اعلیحضرت رضا شاه درنظر گرفته است. ما انگلیسی ها خیلی وفادارهستیم. با آنکه اعلیحضرت رضا شاه نسبت به انگلستان کم لطفی کرده ودرمیانه راه خود را به آلمان نزدیک کردند معهذا انگلستان حاضرنشد اعلیحضرت را مجازات جدی کند. امیدوارم درآینده اعلیحضرت محمدرضا ولیعهد جبران مافات کرده ودربرابر این گذشت وبزرگواری دولت فخیمه انگلستان خدمتگزارصادق پادشاه انگلستان باشند.
درطول سفرکلارمونت اسکرین خیلی معلومات به ما میداد؛ تا اینکه یک روز رضا به اوگفت به خدا قسم که اگرمثل تو یک نفردردربارخود داشتم سرو کارم به امروزنمی کشید.
یک مشت احمق چاپلوس وکودن دراطراف من بودند که بلااستثناء همه اعمال ورفتارمرا تایید میکردند.
رضا مطابق عادت مالوف صبح ها که ازخواب بلند میشد به اندازه یک پشت ناخن تریاک استعمال میکرد وایضا" شب ها هم!
ملوانان هندی که با تریاک آشنا بودند وقتی بوی تریاک ازکابین رضا بیرون میزد پشت درکابین ازدحام میکردند تا ازبوی تریاک کیفورشوند! کاپیتان انگلیسی ویکی دو صاحب منصب عمده هم که با رضا طرح دوستی ریخته بودند به کابین او میرفتند ویکی دوبست میزدند.
فایده این مسافرت یکی هم این بود که چند نفرازخدمه کشتی بندرا تا رسیدن ما به مقصد تریاکی شدند! وقتی به بمبئی رسیدیم به یک کشتی بزرگتر به نام " برمه" منتقل شدیم.
کشتی برمه یازده هزارتنی وازنظر ظاهربیشتراز دوبرابرکشتی قبلی ما به نظر میرسید. این کشتی عظیم متعلق به شرکت هندرسون انگلیس بود که رضا هم مقداری ازسهم آن را درگذشته خریده بود، و درواقع رضا از سهامداران اصلی خط کشتیرانی هندرسون بود. چند نفرازپارسیان هندوستان هم جزو سهامداران این خط کشتیرانی بودند.
۲۴٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : رابطه رضا خان با سید ضیا از زبان همسرش
عنوان : رضا میخواست ناپلئون و یا هیتلر شود
سید ضیاء مغز و عقل رضا بود و او را با ژنرال آیرونساید، دیکسن و سرهنگ اسمایس انگلیسی آشنا کرد و ترتیب ملاقاتها را داد. بعد هم او را انداخت جلو که علیه احمد شاه کودتا کند. رضا هم وقتی شاه شد سید ضیاء را بیرون کرد. سید ضیاء دشمن قوام السلطنه و مصدق بود.
من خودم هم شعر میگفتم و هم تار میزدم و هم یک دانگ صدا داشتم. شهریار، رهی معیری و ابراهیم صهبا برای من شعر میخواندند و ابوالحسن صبا ساز میزد. مرضیه، ملوک ضرابی، کورس سرهنگ زاده و بعدها از نسل بعدی ستار وهایده و مهستی میآمدند در محفل من و میخواندند.
مرحوم آقای محمد علی فروغی خیلی با سواد بود و علاوه بر آنکه طرف مشورت رضا قرار میگرفت، ساعتها مینشست و برای رضا از تاریخ ایران تعریف میکرد و حتی او را تعلیم خط میداد و سواد میآموخت. چنان قشنگ حرف میزد که ما صدای چکاچاک شمشیر نادرشاه را میشنیدیم. کار به جائی رسیده بود که رضا میگفت شبها خواب کورش هخامنشی و داریوش را میبیند.
یک ملای جوان که خط بسیار خوبی داشت، رضا او را از چالوس آورده به تهران و در دفتر به کار گماشته بود. این ملای جوان هم لباس آخوندی را درآورده و کت و شلواری شده بود و رضا هم اسم او را گذاشت "هیراد". این آقای هیراد بعدها ترقی کرد و رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی شد و بعضی اوقات هم به رضا سواد میآموخت. اسم اصلی اش بود "رحیمعلی فقیه یعسویی».
رضا در اوائل آدم کم سوادی بود. چون در دیویزیون قزاق با روسها خدمت کرده بود زبان روسی را عین فارسی صحبت میکرد. ترکی را هم خیلی عالی حرف میزد. چون مدت کمی در نزد وزیرمختار انگلیس به عنوان رئیس محافظین سفارت انگلیس خدمت کرده بود مقداری هم انگلیسی میدانست. رو خوانی فارسی را هم بلد بود اما دستخط نداشت. بعد که به تهران قوا کشید معلم خصوصی گرفت و نوشتن یاد گرفت. من هم شبها با او کار میکردم و کنار دستش مینشستم تا شعرهائی را که میگویم بنویسد و تمرین خط کند. این ضعف رضا نبود که سواد نداشته، بلکه قوت او بوده که علیرغمبیسوادی به آن مقام رفیع رسید و فرمانده کل قشون (سردار سپه) شد. بعد که سواد پیدا کرد کتابهای مورد علاقه اش مربوط به ناپلئون بود و خیلی در مورد ناپلئون کنجکاوی میکرد و به او علاقمند شده بود.( در فصل دیگری از این خاطرات که در شماره گذشته پیک هفته منتشر شد، میآید که بعد از روی کار آمدن هیتلر، این علاقه به ناپلئون تبدیل شده به علاقه به هیتلر!)
سید ضیاء طباطبائی
سید ضیا پسر سید علی آقا یزدی بود که آخوند و فقیه دربار مظفرالدین شاه بود. من خودم پدر سید ضیاء را که در ایام عزاداری در تکیه دولت روضه میخواند دیده بودم. یک محرک خوب برای رضا بود و بهتر بگویم مغز و عقل رضا درتصرف تهران بود. فکر کودتا علیه احمد شاه قاچار را سید ضیاء در مغز رضا انداخت. سید ضیاء زبان انگلیسی میدانست و متصل به انگلستان مسافرت میکرد یا به دهلی میرفت و روابط صمیمی با نایب السلطنه هندوستان و وزیر مختار انگلیس در ایران داشت. با ژنرال آیرونساید مثل برادر بود وچند بار ژنرال آیرونساید را به خانه ما در چهار راه حسن آباد آورد.
سید ضیاء شبها میآمد و رضا را آموزش میداد و تشویق به کودتا علیه احمد شاه میکرد. از پادشاه انگلستان مدال و منصب شوالیه گری داشت و انگلیسیها خیلی از او حمایت میکردند. سید ضیاء از دو نفر به معنای واقعی تنفر داشت. یکی مرحوم قوام السلطنه و یکی هم دکتر محمد مصدق. علت هم این بود که انگلیسیها قوام السلطنته را همیشه بر او ترجیح میدادند. با دکتر مصدق هم بد بود چون در سال ۱۳۳۰ که انگلیسیها فشار آوردند سید ضیاء را نخست وزیر کنند دکتر مصدق با مانورهای سیاسی که کرد راه رسیدن او به کاخ ابیض را سد کرد و نگذاشت مامور تشکیل کابینه شود.
رضا دو نفر رفیق انگلیسی معتبر داشت که یکی از آنها ژنرال آیرونساید بود و دیگری سرهنگ "اسمایس" که من این دو نفر را هم قبل از سلطنت رضا در منزل خودم پذیرایی کردم وهم بعد از سلطنت رضا برای تجدید دیدار به ایران آمدند و درکاخ سعد آباد با رضا و من ملاقات کردند. حالا یک عده پیدا نشوند و این حرف مرا مدرک قرار بدهند و بگویند رضا آدم انگلیسیها بوده و چه و چه و چه.
سید ضیا ترتیباتی برای ملاقات رضا با امرای انگلیسی مثل آیرونساید و دیکسن و الباقی داد. البته او زیاد در مورد ملاقاتهای خودش با انگلیسیها به من معلومات نمی داد.
رضا بعد از آنکه حکم سردار سپهای خود را گرفت امر به بگیر و ببند داد. بعد از این دستگیریها احمد شاه حکم نخست وزیر سید ضیاء را هم صادر کرد و کابینه معروف به "سیاه" خود را تشکیل داد، که البته چند ماه بیشتر دوام نیآورد و متلاشی شد و رضا جانشین او و رئیس الوزراء هم شد.
دردسرتان ندهم. رضا از روزی که وارد تهران شد و حکم سردار سپهی گرفت تا حدود ۵ سال تمام مجاهدت کرد و همه یاغیها را در گیلان(جنبش جنگل و جمهوری گیلان)، کردستان (اسماعیل خان سمیتقو)، خراسان(کلنل تقی خان پسیان) و خلاصه سبیل همه این افراد را دود داد. عدهای را مقتول ساخت و عدهای مانند شیخ خزئل را از اهواز به تهران آورد و تحت الحفظ در بازداشت خانگی قرارداد.
بعد از رفتن احمد شاه، کم کم علما از در مخالفت با رضا درآمدند. میگفتند رضا میخواهد مقام مصطفی کمال پاشا(آتاتورک) را احراز کند و کوشش دارد به ریاست جمهوری انتخاب گردد و جمهوری مخالف کیان اسلام است و از این قبیل توطئهها میکردند.
ویرانی انگشت شمار ساختمانهای تاریخی دوران قاجاریه
من گاهی اوقات با رضا دعوا میکردم که این ساختمانهای نفیس را خراب نکند. رضا میگفت هر چه که مردم را به یاد دودمان قاجاریه بیاندازد باید خراب شود تا جلوی چشم مردم نباشد!( نگاه کنید به همین سیاست در جمهوری اسلامی و آثار تاریخ ایران. هر کس به قدرت میرسد تصور میکند حکومتش ابدی است و گذشته را ویران میکند تا مردم به یاد گذشته نیفتند. درحالیکه حکومتها میآیند و میروند و گذشته تاریخی باید بمان
۲۴٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : به منشور جهانی حقوق بشر
عنوان : ایدئولوژی نظام ادمکش پهلوی چه بود?
شما رژیم شاهنشاهی را جزو کدام ایدئولوژی میدانید? کمونیست و اسلامیست که نبود احتمالا منظورتان اینه که ایدئولوژی فاشیستی داشت ولی اگر منظورتان این نیست پس رژیم های پهلوی که حقوق مردم ایران را زیر پا گذاشتند و بسیاری از جوانان ایرانی را بدون در نظر گرفتن "منشور حقوق بشر " به قتل رساندند ایا داری ایدئولوژی نبودند? پس مبارزه با این نوع رژیمهای ادمکش مبارزه با کدام ایدئولوژی میباشد
۲۴٣۲۷ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرزاد بنی احمد
عنوان : سئوال از کاربر فاضل «منشور جهانی حقوق بشر »
ممکن ست به احترام ارجمند بیژن جزنی و بقیه بخون خفتگان مردم بفرمائید که قاتلان آنها از کدام طیف بوده ا ند مورد نظر شما بودند کمونیست ها ، فاشیست ها یا اسلامیست ها ؟
البته تکلیف حکومت فعلی و اسلامیست روشن ست و همه میدانند که چه وحشتناک هستند .ولی شما موضوع بحث را یک کمی با «لاپوشانی» از مسیر بیرون بردی . شاید واقعا تمام بلاهائی که حکومت های پهلوی بر سر مردم آوردند را نوچه های استالین و هیتلر به شاهان پهلوی تحمیل کردند وگرنه آنها«بچه های » خوبی بودند که فقط دوستان «ناباب» گولشون زدند. ثابتی هم «نفوذی » حزب توده بود. مگه نه ؟
۲۴٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : فرهاد بلوری
عنوان : عبرت
بی بی سی : دادگاهی در آرژانتین رنالدو بنیونه، آخرین رهبر نظامی این کشور را به اتهام شکنجه و قتل شماری از مخالفان چپگرا در اواخر دهه ۱۹۷۰ میلادی به ۲۵ سال زندان محکوم کرده است.
دادگاه سه شنبه (۲۰ آوریل) شش ژنرال دیگر را نیز به حبس هایی بین ۱۷ تا ۲۵ سال محکوم کرد.
متهمان به دلیل شکنجه، ناپدید شدن و قتل ۵۶ تن از زندانیان در یک پایگاه نظامی مجرم شناخته شده اند.
گروه های مدافع حقوق بشر می گویند این پایگاه که در حوالی بوئنوس آیرس، پایتخت واقع است، بازداشتگاه مخفی ارتش و مرکزی برای شکنجه مخالفان بود.
رنالدو بنیونه ۸۲ سال دارد. متهمان دیگر نیز هر یک بیش از ۸۰ سال سن دارند.
گروه های حقوق بشر می گویند در دوران حکومت نظامیان بر آرژانتین بیش از ۳۰ هزار نفر در این کشور کشته یا ناپدید شدند.
رنالدو بنیونه سه شنبه در دادگاه این نظر را رد کرد. وی همچنین تاکید کرد که دادگاه را مشروع نمی داند.
او گفت تعداد افراد ناپدید شده از هشت هزار نفر بیشتر نبود.
شماری از خانواده های قربانیان در دادگاه از حکم صادره استقبال کردند.
رنالدو بنیونه آخرین رئیس حکومت نظامیان آرژانتین است که طی سال های ۱۹۸۲ و ۱۹۸۳ بر این کشور حکومت کرد و سپس قدرت را به رائول آلفونسین، رئیس جمهور منتخب سپرد.
حکومت دیکتاتوری نظامیان آرژانتین در سال ۱۹۸۳ فرو پاشید.
طی آن سال ها که به "جنگ کثیف" مشهور است، حکومت بازداشت گسترده، شکنجه و اعدام مخالفان چپگرای را در دستور کار خود قرار داده بود.
اجساد بسیاری از این افراد هرگز پیدا نشد.
۲۴٣۱۶ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ایرانیان حقیقت جو، صبور و پویا
عنوان : نسل نوین و نسل های آینده ایران مقایسه بسیار جالب و مهم خود را از سه دوره قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی به ما ارائه خواهند داد.
بسیاری از ما جوانترها و جوانان به همه چیز با شک و تردید نگاه می کنیم و وقتی بحث به تاریخ می کشد ضد و نقیض زیاد می شنویم ولی به اندازه کافی قوه تشخیص داریم که حرف هر کسی را بدون سند و مدرک و تجزیه تحلیل درست نپذیریم.
بسیاری از مغرضان فراموش می کنند که ما در دامان مادرانی بسیار هشیار پرورش یافته ایم که تجربه هر دو رژیم را پشت سر گذرانده اند و خاطرات خود را با ما در میان گذاشته اند. این مغرضان فراموش می کنند که عصر اینترنت یعنی عصر گردش اخبار و اطلاعات ضدو نقیض که ما را مجبور ساخته است که برای نزدیک شدن به حقایق به آنچه در میان خطوط نهفته است توجه کنیم و صرفا به آنچه نوشته شده اتکا نکنیم. اینها فراموش می کنند که آن زمان ها گذشته است که با تحریک احساسات، جوان ها را مشتاق ماجراجویی های خطرناک، شهادت طلبی و انتقامجویی و کینه ورزی می کردند. ما زندگی و عشق را به تنفر و کینه نسبت به دیگران ترجیح می دهیم و حاضر نیستیم برای تحریک احساسات دیگران به استقبال مرگ برویم. مبارزات مسالمت آمیز را ترجیح می دهیم به جنگ های مسلحانه ای که خشونت را حتی به درون خود هم می کشد. این مغرضان فراموش می کنند که ما نه کسی را از خود بالاتر و نه کسی را از خود پایین تر می دانیم. اینها یا نمی فهمند و یا خود را به کوچه علی چپ می زنند وقتی می گوییم که ما بدنبال حقوق شهروندی ای هستیم که در لیبرال دمکراسی های جهان برای مردم آزادی و رفاه به ارمغان آورده است. اینها فراموش می کنند که با تحریف تاریخ دیگر قادر نیستند میان مردم ایران نفاق و کینه ایجاد کنند و تعبیر خود از تاریخ را به ما بچپانند. اینها تاریخ را آنطور که می خواهند تعبیر می کنند و مرتب آنرا تکرار می کنند، فکر می کنند با اینکار ما بالاخره خسته می شویم و میدان را برایشان خالی می کنیم تا هر چقدر دلشان خواست یکه تازی کنند. ما باید مرتب به اینها یادآوری کنیم که ما سرانگشتی می توانیم برای خود یک منحنی از اوضاع ایران از زمان قاجار تا الان ترسیم کنیم و داوری کنیم که ایران از کجا آغاز کرد و به کجا رفت. جزییات امر را هم محول می کنیم به نسل نوین و نسل های بعدی ایرانی که بدون تعصب و بدون مزاحمت مغرضان به پژوهش های لازم در تاریخ ایران بپردازند و به ما گزارش دهند. آنها هستند که مقایسه بسیار جالب و مهم خود را از سه دوره قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی به ما ارائه خواهند داد.
زنده باد مادران ایران و زنان ایران
۲۴٣۰٨ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨۹
|