یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گزارش به بیژن - ک. معمار

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : سپاس به آقای عبدی

عنوان : سپاس به آقای عبدی
آقای سروش عبدی نامه شما بسیار با لحن ملایم و متینی نوشته شده هر چند که دوباره به قلب واقعیت و تحریف حقایق دست میزنید. به هر حال همانطور که نوشته های دیگر شما مشهود است شما واقعیات را در درجه اول در برداشت شخصی خودتان خلاصه میکنید تا اسناد و مدارک واقعی.
۲۴۵۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : سروش عبدی

عنوان : سپاس
دوستان کاربر،
من از شما تشکر می کنم. از همه ی شما. حتی با آن اندکشمارانی که با بیمهری و پرخاش بامن سخن می گفته اند. به باور من همه یا اکتریت قریب به انفاق ما دل در گرو مهر میهن داریم و انگیزه ی مان از این گفت و گو و صرف وقت روشن کردن واقعیتی که هریک از ما به آن باور داریم. باورهای ثابت نیستند، اسناد جدید و حوادث جدید آنها را دیگر گون می کنند. در آستانه ی انقلاب من آنرا مثبت ارزیابی می کردم ودر همان روزگار که بسیارجوان بودم رضا شاه را شخصیتی ملی می دانستم. اکنون آن باورها دیگرگون شده اند. تا وقتی که اسناد آمریکایی کودتای ۲۸ مرداد بیرون نیامده بود، کودتا داستان تصور می شد، امروز اما.....
بسیاری از دوستان مرا به جعل سند متهم کزده اند. من عمده ترین اسناد و منابع اطلاعات را چند بار اعلام و از نقل استنتاجات گرد اورندگان اسناد نیز حتی المقدور خود داری کرده ام. دوستان دیگر اسناد بسیاری آورده اند که اصالت و صحت منابع مورد استفاده ی مرا تنفیذ کرده است.
دوستان توجه داشته باشید آنچه که اینجا بوسیله ی کاربران نوشته می شود یک متن آکادمیک نیست که که از منابع با اشاره به شماره ی صفحه کد آورده شود. مضمون قولها نقل می شود. و نوشته در معرض قضاوت صدها نفر قرار می گیرد. درنتیجه لازمه ی دروغ و جعل سند نه تنها شیادی بلکه بلاهت نیز هست!
بعضی از دوستان سلطنت طلب ملاقات ایرون ساید و رضا خان را انکار و مرا به جعل خبر متهم کرده بودند بعضی دیگر از همان دسته دوستان آنرا تایید کرده اند!!
ما به این گفتگوها نیاز داریم. در آغاز، راه ناهموار است. اما صبر و بردباری ما راهها را کم کم هموار می کند. من از این بحثها بسیار آموخته ام و سپاس ویژه دارم از آقای معمار که با نوشته ی خود این بحث و گفت و گو را پی افکند.
دوستان جوان، من از شما تقاضا می کنم که در باره ی سیاست انگلیس در منطقه خاور میاته بسیار مطالعه کنید تابه قضاوتهای شخصی برسید. بی هیچ تردید انگیس در طول سلطنت قاجار و تا کودتای ۲۸ مرداد تعیین کننده ی اصلی ترین خطوط سیاست ایران بود. حتی جدایی بحرین در زمان شاه با "مصلحت " و ترفند انگلیس انجام گرفت. یعنی تا نیمه ی قرن گذشته!
شما چگونه باور می کنید که انگلیس بعد آنهمه نفوذ و تشبث در ایران و داشتن آنهمه منافع حیاتی، یکشبه رضا شاه را به حال خود رها کرده باشد که ایران را "مدرن" کند!؟ و چگونه این افعی که ظاهر سرش را رضا شاه کوبیده و منافعش را قطع کرده بود در زمان مصدق دوباره سالم سر برداشت و برای حفظ منافع خود شروع به نیش زدن کرد. مگر حکومت ملی رضاه شاه و شاه دست انگلیس را کوتاه و منافعش را قطع نکره بودند؟
تاریخ ما باید باز نویسی شود و خواهد شد اما نه بوسیله ی صباحی ها. بلکه بوسیله ی شما و همنسلان شما . شما تاریخ پیش ساخته را باور ندارید، چه شاهنشاهی چه اسلامی. اینها دو روی یک سکه اند. ما داریم از یکدوره ی ابری تاریخ ایران می گذریم. اسناد آنقدر نادر و اخبار آنقدر ضد و نقیض است که حتی پژوهشگر معتبری مثل آقای محمدعلی کاتوزیان را باشتباه می اندازد.
دوستان کمونیست از ترس آنکه مساله ی"قدرت تاریخی توده ها" خدشه دار نشود دخالت خارجی ها را با تردید نگاه می کنند و دوستان سلطنت طلب چنان خاندان یهلوی را امامزاده کرده اند که سایه خدا بودنشان کمترین شکی ندارند.
از طرف دیگر سیاست انگلیس بویژه پس از شکست مفتضحانه آن کشور بوسیله ی گاندی قهرمان، در منطقه خاور میانه چنان پیچیده شد که پس از یکقرن هنوز خرد متعارف را از درک آن ناتوان است.
آقای پرسشگر من اگر شما را رنجانده ام پوزش می خواهم. واقعا چنین قصدی نداشته ام. شما بی شک در پیش برد این بحث نقش آفرین بوده اید. من به شما احترام می گذارم.
بزرگترین فایده ی این بحث شناساندن زنده یاد بیژن جزنی و سفاکی رژیم پهلوی بود.

من نمی توانم اینرا ثابت کنم ولی از سبک و سیاق بسیاری از نظرات پیداست که تنی چند ازدوستان هردو طرف با چند نام نظرا ت خودرا مطرح کرده اند و گاه برای خود تقدیر نامه و نامه ی فدایت شوم فرستاده اند. ای شیوه ها مذموم است. دروغ گردش تاریخ را کند می کند اما آن را برای همیشه عوض نمی کند.
باسپاس از گردانندگان این ستون بامید گفتگوی سازنده ی آینده
۲۴۴۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : برای آقای اسدلله میرسپاسی

عنوان : این جنابعالی هستید که به نعل و به میخ میزنید
آقای اسدلله میرسپاسی این جنابعالی هستید که به نعل و به میخ میزنید. اگر در مورد حرفهای ارائه شده نظری و یا تحلیلی دارید آنرا بیان بفرمایید. وگرنه این کشفهای پلیسی را که "یکی دونفری بانام های بی مسما و تکراری نظر میگذارند" برای حسین شریعتمداری و رهروانش بسپارید. برای شما چه فرقی میکند که طرف کیست. اگر تحلیلی دارید آنرا بیان کنید. اگر هم ندارید مطالب نگاشته شده را مطالعه کنید تا بر میزان اطلاعاتتان افزوده شود.
۲۴۴۶۷ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : اسدالله میر سپاسی

عنوان : به هویت خود ارج نهیم
کسی نیست که از یکی دونفری که بانام های بی مسما و تکراری، حتی حاضر نیستند با نام مستعار دایمی از اندیشه ی خود حراست کنند ، در تمام این سالها در اخبار روز کامنت می گذارندو مرتب به نعل و میخ میزنند و تا ابد هم میگویند «مرغ یک پا دارد ! » کسل نشده باشد.

اشکالی ندارد ، صبر کنید تا یک روز از این هموطنان محترم در جائی بخوانید یا بشنوید که آنها بغیر از «اعلیحضرت همایون محمد رضا پهلوی شاهنشاه بزرگ ارتشتاران » و غلامان خانه زاد او به شخصیت دیگری احترام روا داشتند و از معرفت او تعریف کردند این را به فال نیک بگیرید که بالاخره بخشی از مردم ما دارند بر سر عقل میایند.

متاسفانه طرفداران شاهان و شیخان که حداقل ۱۴۰۰ سال هر بلائی خواستند بر سر مردم آوردند حاضر نیستند حتی «دیگران» از تمام جور وستمی که بر آنها رفته ناله کنند.
این نیز بگذرد

درود بر تمام مردان و زنان ایران زمین که برای آزادی و پیشرفت ایران زمین بخون خفته اند.
۲۴۴۶۵ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شهروند جمهوریخواه

عنوان : کاری نکنیم که از عملکرد ما طرف مقابل سود جوید
به عنوان یک شهروند ایرانی خدمت دوستان گرامی عرض میکنم که در گفتار خود مراعات ادب و نزاکت را بنمایند. لحن نادرست نه تنها کمکی به ما نمیکند بلکه برعکس آب به آسیاب طرف مقابل میریزد.
من یک جمهوریخواه هستم که بهیچ عنوان خواستار بازگشت نظام سلطنتی به کشور نمیباشم. البته ناگفته نماند که از مخالفین نظام سوسیالیستی نیز هستم. بنابراین نمیتوانم به لحاظ طرز تفکر از فردی چون جزنی و یا همفکران او جانبداری کنم.
دوستان گرامی من بسیار متاسفم وقتی میبینم که نظردهندگان مخالف دیکتاتوری سلطنتی با روش غیر منطقی به مقابله با طرفداران سلطنت میروند. من بر اساس مشاهدات شخصی خود شاهد هستم که بسیاری از جوانان ایرانی به نظام گذشته به دیده احترام نگاه میکنند و این برای من بسیار نگران کننده است. به عقیده من دلیل این پیشروی سلطنت طلبان در بین نسل جوان، نه به علت سازماندهی و یا ارائه دلایل منطقی از جانب طرفداران سلطنت، بلکه به دلیل اشتباهات ما جمهوریخواهان است که همچنان در دنیای جنگ سرد منجمد شده ایم. من بارها و بارها شاهد مجادلات لفظی والدین با فرزندانشان بر سر عملکرد خاندان پهلوی بوده ام. شاهد بوده ام چگونه والدین در ارائه دلایل منطقی برای رد عملکرد خاندان پهلوی درمانده اند و همین امر سبب گرایش جوانان به آن طرف میشود. دلیل این مسئله هم چیزی نیست مگر عدم درک نسل گذشته از گذر زمان. نسل گذشته نمیداند و یا نمیخواهد بداند که جوان بیست ساله امروز بهیچ عنوان مثل جوان بیست ساله دهه پنجاه شمسی فکر نمیکند. جوانان امروز کمتر احساساتی و بیشتر منطقی هستند. نمیتوان دیدگاههای آنها را با یک قطعه شعر از "خسرو" و یا شاملو و یا هر کس دیگر تحت تاثیر قرار داد. ما نباید مثل کبک سرمان را زیر برف کنیم. برای من دردناک است که میبینم فردی چون رضا پهلوی، که حتی نمیتواند جواب چند سوال ساده را در برنامه تلویزیونی بی بی سی بدهد، چنین محبوب در بین جوانان است. در اصل این ما هستیم که داریم مبارزه را میبازیم و سلطنت طلبان هم نهایت استفاده را از آن میکنند.
یکی از اشتباهات ما رجوع کردن به کتابهای بی ارزشی نظیر همین به اصطلاح خاطرات مادر شاه است. به لحاظ منطقی و بدور از هر نوع احساس و عاطفه باید اذعان داشت که این کتاب دارای مشخصه های لازم برای ارائه به عنوان یک سند تاریخی نیست. فرد مورد مصاحبه در قید حیات نیست که بتواند درستی آنرا ثابت کند. اطرافیان او این مطالب را تکذیب میکنند و میگویند او چنین چیزی را نگفته و همه اینها من در آوردی است. هیچ سند معتبری برای ارائه درستی این کتاب وجود ندارد و همه جا مطالب به نقل از احساسات و نظرات شخصی ملکه مادر گفته شده. به لحاظ زمانی در درستی این مطالب باید شک کرد. این گفتگوها با مادر شاه قاعدتاْ باید بعد از انقلاب صورت گرفته باشد. چرا که براستی باور کردنی نیست که ملکه مادر در اوج حکومت پسرش و در حالیکه خود از سمبلهای رژیم است بیاید و از کارهای ساواک انتقاد کند و یا بگوید که محمد رضا اجازه انتشار اشعار ترکی او را نمیدهد. تاج الملوک در سالهای آخر عمر دچار الزایمر بود. او به هنگام مرگ حتی نمیدانست پسرش مرده. با چنین وضعیتی چگونه میتوان توجیه کرد که این فرد در سه سال آخر عمرش در تبعید چنین حرفهایی زده.
بجای تاکید بر چنین نوشته های بی ارزشی میتوان به خاطرات علم رجوع کرد که درستی آن مورد تایید همه از جمله خانواده اوست. خلاصه کلام آنکه کاری نکنیم که از عملکرد ما طرف مقابل سود جوید. موفق باشید.
۲۴۴۶٣ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : اگردرکربلا قزاق بودی حسین‌بی‌یاوروتنها نبودی!

عنوان : چگونگی ترساندان احمد شاه
تاجر الملوک:

رضا دراوایل آدم با دین وایمانی بود، اما کم کم تحت تاثیرچند نفراز درباری‌ها ذهنش کمی عوض شد و از تعصب مذهبی اش کم شد.
آن موقع درمحله سنگلج تهران یک نخل بزرگ نگهداری می‌شد که در روزهای عزاداری پنجاه- شصت نفر زیر آن می‌رفتند تا این نخل را بلند کنند و درتهران بگردانند!
تهران که می‌گویم هم سن وسالهای من می‌دانند یعنی چه. تهران متشکل بود ازچند محله ازقبیل سنگلج، بازارچه قوام، سیدنصرالدین، سرقبرآقا و بهارستان سروته تهران به بهارستان ودروازه قزوین ختم می‌شد. چند تا دروازه اطراف تهران بود و دورشهرهم خندق کشیده بودند.
شب‌ها پل‌های چوبی روی خندق‌ها را برمی داشتند تا کسی نتواند عبورو مرورنماید.
اگرهوا خشک بود گرد و خاک وغباردرشهرجریان داشت واگریک کمی باران می‌آمد تمام سطح شهررا گل ولای فرا می‌گرفت.
سرهرمحله و کوی و برزن هم عده ای داش مشتی و قداره بند که گردن کلفت محل بودند ایستاده بودند و ازکسبه واهالی محل باج می‌گرفتند.
روزهای تاسوعا وعاشورا هرمحله ای دسته سینه زن و زنجیرزن خودش را داشت و این دسته‌ها راه می‌افتادند و وقتی به هم می‌رسیدند برسر این که کدام دسته باید اول عبورکند زد وخورد می‌کردند و امکان نداشت درایام عزاداری بین دسته‌های سینه زن و زنجیرزن زد وخورد و نزاع نشود وعده ای لت و پار و مجروح و مقتول نشوند.
رضا هم دسته مخصوص خودش را داشت. ) البته این مربوط به قبل از سلطنتش است(.
رضا قزاق‌ها را که درعشرت آباد بودند با وضع آبرومندانه ای سامان می‌داد وخودش هم جلوی دسته درحالتی که گل به سرورویش مالیده بود با پای برهنه راه می‌افتاد وسینه می‌زد.
دسته قزاق‌ها خیلی تماشایی بودند، چون همراه خودشان یک دسته بالابانچی هم داشتند که مارش عزا می‌زدند، وقزاق‌ها نوحه‌های جالبی می‌خواندند. فی المثل می‌گفتند:
اگردرکربلا قزاق بودی حسین‌بی‌یاوروتنها نبودی!

رضا با آن قدوقامت رشید درجلوی دسته وسایرقزاق‌ها به ترتیب درجه و منزلت نظامی درپشت سراو ردیف شده وسینه می‌زدند.
من همیشه خاطره دسته قزاق‌ها را درذهنم نگهداری کرده ام. درعشرت آباد یک عمارت کلاه فرنگی و یک باغ بزرگ اززمان ناصرالدین شاه باقی مانده بود که درزمان احمدشاه هنگ اسواران درآن محل مستقر بود.
دسته قزاق‌ها ازعشرت آباد )هنگ اسواران ( که در واقع خارج از شهر بود راه می‌افتاد ومی آمد به محل باغ ملی(میدان توپخانه) که در وسط آن یک میدان بزرگ مشق و رژه وجود داشت. گرد و خاک زیادی به هوا برمی خاست وخلاصه هنگامه ای دیدنی بود.
حالا می‌رسم به آن خاطره ای که بعد ازاین همه داستان گفتن می‌خواهم برایتان عرض کنم.
درحدود یک سال مانده به سلطنت رضا ) تاریخش درست یادم نیست( احمد شاه به فرنگ رفته و درپاریس سکنی گزیده بود.
درایام عزاداری آن سال در تهران شایع گردید که وهابی‌های حجاز به مرقد )مطهرومقدس( حضرت محمد) ص( حمله و آنجا را ویران کرده اند.
دراین موقع مردم تهران آن نخل بزرگ محله سنگلج را برداشته وحرکت کردند.

دستجات مردم ازگوشه وکنارشهرتهران حرکت کرده وبه طرف میدان توپخانه که دارای محوطه بزرگ و وسیعی بود سرازیرشدند.
دسته قزاق‌ها هم مثل سایردستجات راه افتاده وخود را به میدان توپخانه رسانده بود.
مردم خشمگین وعصبانی مشت‌های خود را رو به هوا تکان داده و مرتب فریاد می‌زدند یا محمدا، یا محمد!!
دراین اثنا عده ای ازمردم متوجه حضور رضا که در آن موقع فرمانده قزاق خانه بود می‌شوند و او را روی دست بلند می‌کنند. مردم همانطورکه رضا را روی دست بلند کرده بودند به نفع قزاق‌ها شعارهای مختلف داده و تصورشان این بود که قزاق‌ها می‌توانند بروند حجاز(عربستان) ازمتجاوزین به حریم مرقد مبارک حضرت رسول) ص( انتقام گرفته وآنها را گوشمالی بدهند. به همین جهت نوع شعارها عوض شد و جنبه حمایت ازقزاق‌ها وعلی الخصوص رضا را گرفت.
درآن موقع وسایل فیلمبرداری وعکاسی پیشرفته و مجهز و مدرن مثل امروز وجود نداشت وفیلم‌ها صامت بود و خیلی عقب افتاده وابتدایی.
من چند حلقه ازاین فیلم‌های اولیه را که مربوط به جشن کشف حجاب، جشن افتتاح راه آهن سراسری ومراسم رژه درجلالیه وعروسی فوزیه می‌شود دارم.
خلاصه اینکه حالا یا درمیان جمعیت بوده و یا روی پشت بام ساختمان‌های اطراف بوده و یا طوردیگری که من نمی دانم! یک نفرازسفارت انگلستان از این مراسم فیلم برداری می‌کند واین فیلم را می‌برند به پاریس و جلوی احمد شاه نمایش می‌دهند.
احمدشاه ملاحظه می‌کند مردم مشت‌هایشان را رو به هوا تکان می‌دهند و حرف‌هایی می‌زنند. البته چون فیلم صامت بوده چیزی ازمحتوی کلام مردم دستگیرش نمی شود.
ازافرادی که فیلم را برایش برده بودند می‌پرسد: « این مردم چه می‌گویند؟»
جواب می‌دهند که مردم علیه احمدشاه شعارداده و می‌گویند: « ما شاه را نمی خواهیم!»
بعد درهمان فیلم می‌بیند مردم رضا را روی دست بلند کرده اند.
مجددا می‌پرسد: « راجع به این بابا چه می‌گویند؟»
پاسخ می‌دهند: « مردم می‌گویند ما رضا خان را می‌خواهیم!!»
این داستان را بعدها یک نفرکه درموقع نمایش فیلم درحضوراحمدشاه بوده برای رضا تعریف کرد و من هم درآن مجلس بودم، با گوش خودم شنیدم.
شخص راوی می‌گفت: « وقتی احمدشاه این فیلم را دید چون نمی دانست در واقع مردم به خاطرجسارت وهابی‌ها به مرقد مطهرحضرت رسول )ص( خشمگین هستند خشم آنها را متوجه خودش دید و از آنجا که فوق العاده آدم ترسو وبزدلی بود گفت: « من دیگرهرگزپا به ایران نخواهم گذاشت تا یک مشت رعیت وحشی جان مرا بگیرند!» تاریخ آن را خوب به خاطرندارم اما مطمئن هستم که قبل ازکودتای حوت ۱۲۹۹ واعلام سردارسپه شدن رضا بود.
رضا این داستان را خیلی دوست داشت و تا روزی که درایران بود و ماجرای مربوط به ورود متفقین به ایران وتبعیدش به جزیره موریس پیش نیامده بود وقت وبی وقت به آن اشاره می‌کرد و معتقد بود که این حادثه، که هیچ ربطی به او نداشته، نقطه شروع موفقیت وحرکت او به طرف سلطنت ودستیابی به تاج وتخت پادشاهی بوده است!
۲۴۴۶۲ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : پرسشگری که زیر قولش زد و آمد

عنوان : به به این سئوال هم جواب بدهید، چقدر از مرحله پرتی بابا. برو توی سایت سلطنت طلب ها و سئوالت را بکن. سلطنت طلبا بما چه؟
ما اینجا می خواهیم تشخیص دهیم تاریخدان و تاریخ فروش چه فرقی با هم دارند، چه کسانی تاریخ را تحریف می کند آب را گل آلود کرده و از آن ماهی بگیرند، چه کسانی ضد و نقیض می گویند، چه کسانی در روز روشن دروغ می گویند، چه کسانی بجای جواب طفره می روند و فکر می کنند ما بجای گرفتن جواب منطقی از آنها با اتهام زنی هایشان مرعوب می شویم و خفه می شویم، چه کسانی متحول شده اند....اینجا بخوبی می توانیم مغلطه و دروغ پردازی و منطق و خرد گرایی را ببینیم.

حالا وسط این حرف ها شما پاتو توی یک کفش کردی و هی سئوالتو تکرار می کنی. بیا اینم جواب: به به این سئوال هم جواب بدهید، چقدر از مرحله پرتی بابا. برو توی سایت سلطنت طلب ها و سئوالت را بکن. سلطنت طلبا بما چه؟

آقا بحث تفاوت فرهنگ جوانان دهه های ۴۰ و ۵۰ با جوانان امروزیست، بحث درباره تفاوت میان تاریخ نگاری توسط رژیم، آپوزیسیون و دانشگاه های معتبر بین المللی درباره تاریخ معاصر ایران است. بحث سر اینست که تاریخ نگاری کدامیک از اینها به واقعیت ها نزدیک تر است و کدامیک به افسانه و سیاه کردن طرف مقابل بیشتر شباهت دارد تا تاریخ نگاری بی غرض و مرض. بحث سر اینست که حقوق شهروندی مهمترین اصل برای ملت و یا دعوا بر سر گذشته و ایا این دعوا یکسر دارد و یا دوسر. آخر مرد حسابی این حرفها چه ارتباطی با سئوال شما دارد؟
۲۴۴۵۶ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : به این سوال هم جواب بدهید

عنوان : سلطنت طلبان بالاخره به این سوال ندادند
از : ایراندوست

عنوان : سئوال من از معتقدین به نظام سلطنتی موروثی کماکان بی پاسخ مانده است
جناب ایرانی از پاسخ شما سپاسگزارم. هرچند با پاسخی که داده‌اید، جنابعالی را مخاطب سئوال خود نمی‌بینم. معتقدین به حکومت ادواری پارلمانی منتخب مردم قطعا با اعطای امتیاز ویژه نامحدود به یک خاندان خاص مخالفند. سئوال من از معتقدین به نظام سلطنتی موروثی کماکان بی پاسخ مانده است.
۲۴۰۹۸ - تاریخ انتشار : ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹
از : ایراندوست

عنوان : جواب من چه شد؟
عنوان : سئوال از طرفداران سلطنت
چه اشکالی در حکومت ادواری، مسئول و منتخب مردم می‌بینید که با واگذاری نامحدود سلطنت به یک خاندان خاص مرتفع خواهد شد؟
۲۴۰۹۳ - تاریخ انتشار : ۳ اردیبهشت ۱۳۸۹

از : ایراندوست

عنوان : سئوال از طرفداران سلطنت
بعد از اینهمه مجادله، لطفا بفرمایید اگر نفع شخصی ندارید، چه اشکالی در حکومت ادواری، مسئول و منتخب مردم می‌بینید که با واگذاری نامحدود سلطنت به یک خاندان خاص مرتفع خواهد شد؟
۲۴۰۷۴ - تاریخ انتشار : ۲ اردیبهشت ۱۳۸۹
۲۴۴۵۴ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ساواک از نظر تاج الملوک همسر رضا خان

عنوان : فساد ووابستگی در دربار پهلوی ها بزبان تاج الملوک
تاج الملوک:

توجه بفرمائید که پدربنده میرپنج بود(درجه بالای افسران قزاق در ارتش تزاری روسیه) و شوهربنده هم میرپنج رضا خان. من ملکه پهلوی بودم. زن یک شاه ومادریک شاه دیگر. من به سهم خودم برکناری و تبعید ملک فاروق و قتل ملک فیصل و فرار پادشاه افغان و خیلی های دیگررا دیده ام.
بازهم خدا را شکرکه بچه های من جانشان را به سلامت ازکشورخارج کردند. البته دلم برای امثال خلعتبری که آدم با ادب وبا سوادی بود می سوزد. اما غصه ندارد چون من هم چند صباح دیگرزنده نیستم ویحتمل فردا را هم نبینم. پس برای چه غصه بخورم؟!
شما طوری با من حرف می زنید انگاربا یک آدم که حواسش کارنمی کند و چیزی نمی فهمد طرف هستید! من ازجوانی با رضا )شاه( بودم و درکوران حوادث سیاسی، ازخلع احمد شاه بگیرتا اشغال ایران و ماجراهای ۲۱ آذر۱۳۲۱ و۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سال ۱۳۴۲ قرارداشته ام. قوام السلطنه با آن همه کبکبه ودبدبه اش می آمد ازمن مشورت می خواست!
من می فهمم درایران چه شده است وچه اتفاقاتی روی داده است. هنوز هیچی نشده یک عده می آیند ومی گویند محمدرضا عرضه نداشت جلوی اینها بایستد، محمدرضا آن جربزه پدرش را نداشت تا اینها را از دم تیغ بگذراند و خیلی حرف های دیگر...
حتی اشرف دیشب ازمحمدرضا گلایه می کرد و می گفت نباید مملکت را ترک می کرد و اگرمانده بود حکومت سقوط نمی کرد.
بعد ازآنکه محمدرضا به مصررفت تلفنی با من بارها صحبت کرد. ازمراکش و از پاناما و ازمکزیک و جاهای دیگرهم تلفنی صحبت ها کردیم.
گفت مادرجان من نمی خواستم سلطنت را رها کنم اما سفیرکبیرانگلستان آمد پیش من و بدون مورد و بدون مقدمه و بدون احتیاج همینطور بی خود و بی جهت ماجرای کودتای افغانستان و قتل عام خانواده داودخان را برای من مثال زد! ومن فهمیدم باید شماها را به خارج بفرستم و خودم هم دنبال شما بیایم.
همین مطلب را سفیرکبیرآمریکا به صورت دیگربه محمدرضا گوشزد کرده بود. معلوم است منظورآنها این بوده محمدرضا را وادار به خروج ازمملکت کنند. شما اطلاع ندارید و نمی دانید که ازسال های قبل یک عده شروع به رفتن کردند.
ساواک گزارشات زیادی می آورد واطلاع می داد که پولدارهای بزرگ دارند می روند و محمدرضا با تعجب می پرسید چرا؟!
یک عده مثل ثابت پاسال جهود ازسال ۱۳۴۵ بارخودشان را بستند و رفتند آمریکا! چون با سیاستمداران آمریکا وانگلیس واسرائیل دوست و همکار بودند ومی دانستند که قراراست تغییرات زیادی درمنطقه بشود.

ساواک

تاج الملوک: جلوی در ورودی کاخ سعد آباد یک پاسدارخانه بود که هر وقت ما وارد یا خارج می شدیم سربازها گارد به خط می شدند و با تفنگ سلام نظامی می دادند و احترام می کردند.
نعمت اله نصیری یک مدت دراین پاسدارخانه خدمت می کرد و پایین ترین درجه دربین افسرها را داشت. درسعد آباد یک اصطبل بود که اسب های من و شمس و اشرف وسایراعضای خانواده درآن نگهداری می شدند. یادش بخیر اسب های خوبی داشتیم. این محل از زمان رضا ) شاه ( ساخته شده بود وخود رضا هم چند راس اسب داشت.
درزمان رضا یک مهترکرمانشاهی ویک مهترترکمن ازاسب ها نگهداری و تیمارمی کردند.
بعد از رضا آدم های مختلفی آمدند و رفتند تا اینکه ما فهمیدیم این افسرجوان که اهل سمنان بود قبل ازآمدن به تهران و ورود به دانشکده افسری چاروادار بوده. من خودم دستوردادم نعمت اله نصیری را ازپاسدارخانه به قسمت اصطبل که درآنجا اسب های گرانقیمتی داشتیم منتقل وجزو مسئولین اصطبل قراردهند وهمینطور هم شد. آن موقع به مخیله هیچکس خطور نمی کرد که این چارواداریک روزترقی کند و در حوادث سیاسی مملکت نقش عمده ای بازی نماید.
نعمت اله نصیری به سبک کاوالیه های فرانسوی لباس می پوشید و چون زن و زندگی درتهران نداشت، همان جا دراصطبل می خوابید. فکرمی کنم آن موقع حداکثر۲۵- ۲۶ سال سن داشت. یک برادری هم داشت که به خواهش او توسط کارپردازی درباراستخدام وجزو فعله های سعد آباد شد. نصیری بهایی بود وعده ای بهایی را هم آورد تهران و دوروبرخودش جمع کرد.
این بهایی ها یک حسن داشتند و آنهم وفاداریشان به سلطنت و شاه بود. بعدها نصیری خیلی فک و فامیل هایش را ازسمنان به تهران آورد که دوتن از معروفترین آنها که یادم هست یکی سرلشکرعلی معتضد و یکی هم آقای پرویز ثابتی بود که به من خانم جان می گفت ودست مرا می بوسید!
بعدها نصیری ترقی کرد واین ترقی هم به واسطه صداقت وپشتکارو وفادار یش به اساس سلطنت بود
موقعی که محمد رضا به اتفاق ثریا ) اسفندیاری( در رامسربود حکم برکناری مصدق را آنجا امضاء کرد وداد دست نصیری بیآورد تهران به مصدق ابلاغ کند.
نصیری حکم محمدرضا را می آورد تهران تا مطابق وظیفه به دست مصدق برساند، اما سرتیپ ریاحی رئیس ستاد وقت ارتش که بامخالفان سلطنت ساخت و پاخت کرده بود او را توقیف و زندانی می کند ونمی گذارد حکم محمد رضا به دست مصدق برسد.
این زندان رفتن نصیری پلکان ترقی او شد. البته چاخان پاخان زیاد می کرد، که درآن سه روزکه زندانی سرتیپ ریاحی بودم کتک زیاد خوردم و زجر کشیدم و چه وچه و چه، اما ما می دانستیم که دارد پیازداغ آش را زیاد می کند و ازاین خبرها نبوده است! درمورد نصیری باید عرض کنم که به معنای واقعی یک نفرنظامی بود.
شوهرمرحومم می گفت نظامی باید فاقد روح واحساس وعاطفه باشد! این نصیری نمونه کامل ازیک انسان فاقد روح بود وهیچ احساس انسانی نداشت. تعجبی هم نداشت اینطورباشد، چون دراول طفولیت پدرو مادرخود را ازدست داده و یتیم بزرگ شده بود.
من شخصا تجربه کرده ام آدم اگرمزه محبت را نچشیده باشد نمی تواند به دیگران محبت کند وآدم هایی که درزندگی سختی ومرارت کشیده باشند خیلی جوهرداربارمی آیند!
همین روحیه و طبع خشن وعاری ازعطوفت باعث شد بعد ازپاکروان رئیس ساواک شود. شما می دانید که اول رئیس ساواک تیموربختیاربود بعد پاکروان آمد و بعد هم نصیری.
تیمورروحیه ایلاتی داشت و آنقدر بیرحم بود که حتی عمو وعموزاده های خودش را هم مقتول ساخت!
بعد ازتیموربختیارآقای حسن پاکروان رئیس ساواک شد که آدم نرم خوبی بود و بدرد این پست نمی خورد. سومین رئیس همین نعمت اله نصیری بود که دوستان ورفقایش به اونعمت خرگردن می گفتند ویک عده هم به او نعمت خره می گفتند!
من یادم هست موقعی که محمدرضا می خواست نصیری را رئیس ساواک کند دو نفرجدا با این کارمخالف بودند. یکی همین پاکروان بود و یکی هم حسین فردوست.
حسین فردوست ازطفولیت با محمدرضا بزرگ شده بود وموقع اعزام محمد رضا به سوئیس او را هم به سوئیس فرستادند تا محمدرضا تنها نباشد. پدر این فردوست یک نفردرجه دارارتش بود و رضا که دنبال یک نفردوست برای محمدرضا می گشت پسراین درجه داررا برای همراهی با محمدرضا پسندید.
بعدها حسین فردوست فوق العاده ترقی کرد و معاون ساواک و رئیس بازرسی شاهنشاهی شد. فردوست چشم وگوش محمدرضا بود والبته ما می دانستیم که فردوست اززمان تحصیل درسوئیس توسط سازمان اطلاعاتی انگلستان جذب شده و به اصطلاح آدم آنها است.
فردوست نقطه مقابل نعمت اله نصیری بود. نصیری یک آدم بی سواد ولی عمل گرا بود وفردوست یک آدم باسواد اما بی عرضه! نصیری درتمام مدت که رئیس ساواک بود همه گزارشات خودش را مستقیما به محمدرضا می داد و مستقیما ازمحمد رضا دستورمی گرفت. اگرچه اسما معاون نخست وزیر بود اما برنخست وزیریک نوع ارجحیت محسوس داشت و به واسطه آنکه مورد حمایت وامین محمدرضا بود برای نخست وزیرتره هم خورد نمی کرد
آمریکائی ها آمدند و یک اداره درست کردند مثل اداره امنیتی خودشان. خیلی زحمت کشیدند و سازمان امنیت درست شد. اول رئیس آن هم که گفتیم تیمور بختیاربود. متاسفانه تیموربا آن که ما خیلی هم بهش محبت کردیم خائن درآمد وخودش به فکرسرنگونی سلطنت پهلوی افتاد. با انگلیسی ها ساخت و پاخت کرده بود. درلبنان وعراق هم دوستانی داشت و تماس هایی با افسران ارتش گرفته و درصدد انجام کودتا بود که ازسازمان امنیتی که خودش رئیس آن بود گزارش آوردند تیموربختیارخیال های دورودرازی دارد!
بیچاره نمی دانست که محمدرضا خود او را هم به ماموران ساواک سپرده است!
حسن پاکروان آن موقع معاون تیموربختیاربود. بختیار پاکروان را تحویل نمی گرفت وکوچک می شمرد. درحالی که همین پاکروانی که ازنظر بختیار قابل آدم نبود روزو شب زاغ سیاه تیمور را چوب می زد و همه حرکات و وجنات اورا یادداشت می کرد.
محمدرضا که مطمئن به خیالات موهوم تیمورشده بود یک روزصبح زود ده پانزده نفرازافسران گارد شاهنشاهی را فرستاد تیموررا ازرختخواب بیرون کشیدند و تحت الحفظ به فرودگاه مهرآباد بردند و ازمملکت اخراج کردند!
بعد ازبختیار حسن پاکروان که یک نفرافسرتحصیل کرده ارتش بود و تربیت فرانسوی داشت رئیس ساواک شد. پاکروان وقت خودش را به خواندن تاریخ می گذرانید وشیفته تاریخ زندگانی ناپلئون و جنگ های او بود. چندین جلد کتاب درمورد جنگ های ناپلئون و نقشه های حنگی او نوشته بود.
درموقع ریاست پاکروان برساواک ضعف وفترت برسازمان امنیت ما حاکم شد و نتیجتا غائله سال ۱۳۴۲ پیش آمد وشرکت های نفتی انگلستان که می خواستند گوشمالی به محمدرضا بدهند و او را بترسانند وامتیازات بگیرند چند ساعتی تهران را شلوغ پلوغ کردند ویک عده خرابکارکه بعدا معلوم شد از تیموربختیار پول گرفته بودند شیشه های ادارات را شکستند واتوبوس ها را آتش زدند.
بعد ازاین ماجرا محمدرضا پاکروان را کنارگذاشت ونعمت اله نصیری را رئیس ساواک کرد.
یادم هست که بعد ازغائله ای که برپا شد پسرم پاکروان را خواست وبه او گفت اشتباه ازجانب من بود که تو را رئیس ساواک گذاشتم. حق تواین است که نهایتا رئیس یک کودکستان دخترانه بشوی!!
ماجرای این اغتشاش هم به این صورت بود که تیموربختیارازداخل عراق یک چمدان دلاربه تهران فرستاده بود وبا پخش کردن این دلارها یک عده ماجرا جو را خریده بود تا درمملکت اغتشاش کنند.
خوشبختانه بختیار بعدها به تیرغیب گرفتارشد و دریک حادثه شکارکشته شد!( نفوذ ساواک در اطرافیان بختیار و ترور او در عراق)
بختیاردرموقعی که رئیس ساواک بود یک سری کارهایی می کرد که باعث آبروی دولت وحکومت می شد.
فی المثل اگرازیک دختریا یک زن درخیابان خوشش می آمد به مامورانی که همراهش بودند دستورمی داد آن زن یا دختررا با توسل به زوربه خانه او ببرند! این را هم یادم رفت بگویم که قوم وخیش ثریا ) اسفندیاری( بود.
دست بزن هم داشت وهمینطوربی خود وبی جهت مردم را درخیابان کتک می زد. یک نفرراننده تاکسی را به جرم آنکه بلا اراده جلوی اتومبیل او پیچیده بود چنان سیلی زده بود که بکلی کرشده و قوه سامعه خودش را ازدست داده بود.
به بالاترازخودش هم احترام نمی کرد و نخست وزیرو وزرا و وکلا همه و همه از او شاکی بودند.
وقاحت تیمورکم کم به جائی رسید که آمد جلوی درجنوبی کاخ سعدآباد برای خودش یک اقامتگاه مجلل با سنگ سیاه ساخت تا ضدیت خودش را با کاخ سفید سعد آباد نشان بدهد!
شب ها دراین اقامتگاه مجلس عیش وطرب برگزارمی کرد و تا نیمه های شب صدای ساز و ضرب و عیاشی از آن بلند بود.
موقعی که رئیس ساواک شد ازمال دنیا چیززیادی نداشت اما درعرض یکی دو سال ازبزرگترین ثروتمندان ومتمولین تهران گردید.
روش کارش هم به این صورت بود که متمولین و بازاری های ثروتمند را بی خود وبی جهت می گرفت و به محبس می انداخت و ادعا می کرد که این افراد کمونیست هستند!
این بیچاره ها هم برای استخلاص اززندان به او باج می دادند رعایت اخلاق و عرف جامعه را هم اصلا و ابدا نمی کرد. مثلا با یک زن شوهردار به نام قدرت رفیق شده بود. شوهراین زن هم یک نفرمدیرروزنامه بود که برای استفاده ازقدرت بختیار کلاه بی غیرتی برسرگذاشته وصدایش درنمی آمد!
نصیری این ضعف ها را نداشت و اگرهم داشت طوری بود که باعث بی آبرویی نمی شد!
نصیری به کارهای ساختمانی علاقه داشت وشهرک می ساخت که این کار به نفع مملکت هم بود و یک عده زیادی صاحب خانه می شدند! اهل عیاشی هم نبود. گاهی شب ها به میهمانی های دربارمی آمد. گاهی هم من درمجالس خودم دعوتش می کردم که به اتفاق خرم ) رحیمعلی( می آمد. یک زن جدید هم گرفته بود که اسمش را سرعقد عوض کرده و فتانه گذاشته بود. این زن جدید ۱۶ – ۱۷ سال داشت وخیلی ظریف وقلمی بود!
زن جدید نصیری خیلی شیطان وخوش رقص بود و من دوست داشتم نصیری او را به مجالس من بیاورد چون باعث گرم شدن محفل ما می شد!
نصیری اگررئیس ساواک نمی شد و یا اصلا داخل ارتش نمی شد حتما و حتما یک ساختمان سازخوب می شد. یعنی به قول فرنگی ها یک نفرارشیتکتور! همین فکراحیای جزیره کیش ازنصیری بود.
جزیره کیش یک جزیره مرده ومتروک و بلا استفاده بود. نصیری طرح آورد که بیائیم اینجا را محل تفریحات زمستانی کنیم. محمدرضا وفرح این فکررا پسندیدند، وشما می دانید که اکثربناهای آن را ساواک ساخت.
۲۴۴۴٣ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : چه کسانی با تاج لملوک همسر رضا شاه مصاحبه کردند

عنوان : خاطرات تاج الملوک توسط افراد مورد اعتماد خاندان پهلوی انتشار یافت
خاطرات تاج الملوک اولین بار در خارج از کشور توسط بنیاد تاریخ شفاهی ایران منتشر شده است و کسانی که با ایشان مصاحبه کردند از نزدیکان به دربار پهلوی هستند که عبارتند از دکتر ملیحه خسروداد , تورج انصاری و مهندس محمد علی باتمانقلیچ و این مصاحبه ها در خانه شمس فرزند رضا شاه و تاج الملوک انجام شده است و بعدها بخاطر اینکه حکومت اسلامی انرا به ضرر خود ندید و افشای سلطنت بود در ایران منتشر کرد. البته رسما از طرف خانواده درجه یک پهلوی با سکوت نه تکذیب روبرو شد.بعد ها وقتی تاج الملوک فوت کرد خانواده پهلوی حاضر به پرداخت کفن و دفن ایشان نشدند و ایشان در قبر جمعی در یک قبرستان توسط شهرداری که برای بی خانمانها در نظر میگیرند دفن شده است. بعدها مشخص شد که فرح دیبا مبلغ ۵۰۰۰ دلار از پاریس برای کفن ودفن ایشان برای یکی از برادران شاه فرستاده بود که ایشان انرا خرج کفن و دفن تاج لملوک نکردندو این البته حق ملکه اول پهلوی نبود
۲۴۴۴۱ - تاریخ انتشار : ۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۲۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست