یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟ (۶) - فرید راستگو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : بیطرف

عنوان : بنی صدر بدرد خودش هم نخورد چه برسه به اینکه بدرد ملت ایران بخوره. یه بار شاهکارش را دیدیم واسه یه قرن کافی بود.
میگن که آزموده را دوباره آزمودن خطاست. چقدرم درست میگن. پویا درست میگه این بچه آخوند مثه همه بچه آخوندا رذل و مفت خوره. بالامنبر رفتن خوب بلده و بس. یه نیگا به آخرین بیانیه این بچه آخوند بکنین آخه. اینم مثه بقیه تحصیلکرده ها نه قبل از انقلاب روشنفکر بود و نه بعدش. ۳۱ سال دیگه هم بهش فرصت بدین بازم روشنفکر نمیشه. اینا نه اونموقع سرشون میشد که کشورداری کار اینا نیس و نه الان که کشور و ملت به گند کشیدن سرشون میشه. یه مشت آدمای بی کفایت و بی لیاقت هستن و اینم یکیشون. حسن نیت و اخلاق واسه کشور داری کافی نیس. حالا طرفدارای بنی صدر تا فردا خودشون را خسته کنن و هی بگن بنی صدر آدم خوبیه و خب یه اشتباه کوچولو کرد و باید بخشید و فراموش کرد. نه آقا، با بنی صدر های شما کشور ما کشور نمیشه. ذهنیت این آدم مریضه و بدرد خوش میخوره و نه ما. فرید خان چند روشنفکر معرفی کنین تا ما با ذهنیت شما آشنا بشیم. از روشنفکرایی که معرفی می کنین ما میتونیم ببینیم ذهنیت شما چه جوریه.

بچه آخوند ذهنیتش شکم و زیر شکم و شلاق و سنگسار و حداقل مفت خوریه.
۲۷۴٨۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : عبدالعظیم پویا

عنوان : آخوند شناسی بعد از ۱۴۰۰ سال
بنی صدر پسر یک آخوند است یعنی یک آخوند زاده است و در محیط آخوندی بزرگ شده و اگر شما هنوز از رذالت آخوندی بعد از گذشت ۱۴۰۰ بی خبر و ناآگاهید بدبختیان چاره ناپذیر است. شما حتی اگر به مهملات این مردک پس از دستبوسیش از خمینی و تا زمان انتخابش با تائید خمینی رذل گوش فرا دهید باز هم نادان تر از آنید که بتوان بشما کمک انسانی کرد. بدبخت ایرانزمین.....
۲۷۴۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : این کتاب را ایشان باید سال های قبل از انقلاب مینوشت؟ الان توضیح میدهم چرا؟
جناب راستگو با تشکر از پاسخ شما
‫با شما در این مورد موافقم که وی همچون بازرگان و منتظری بدنبال قدرت نبود. ایشان بیشتر آرمانگرا ست.

من با این کتاب او آشنا بوده و هستم. این کتاب را ایشان باید سال های قبل از انقلاب مینوشت؟ الان توضیح میدهم چرا؟

‫کتاب ایشان بدرستی درباره خیانت امید آقای بنی صدر که همان خمینی باشد پرده برداری و افشاگری میکند. عذر خواهی ایشان بیشتر عاطفی و در گفتگو با همسر و خانواده خویش است و چندان عمق تحلیلی و تاریخی ندارد. مشکل مذهبیون همین نوشدارو یافتن دوا و راه حل و تصمیم گیری بعد از مرگ سهراب است. چرا باید برای شناخت خمینی هفت سال وقت لازم داشته باشد؟ چه چیزی مانع این شناخت، بسیار دیر و اکنون بی ارزش او شد؟ شاه هم به خاطر باورهای مذهبی اش بطریقی دیگر در دام خمینی و آخوندها افتاد. اگر شاه میگذاشت خمینی و رساله ارتجاعی اش آزادانه مورد بحث و مناظره و ونقد نوشتاری، گفتاری، رادیوئی و تصویری میشد، هیچوقت تحصیل کردگان و آقای بنی صدر جوان، جوانی و استعداد خودرا حرام چنین مقولات دینی بی ارزش نمیکردند.

ببینید دنیای ذهنی او کجاست: شما خود بینید چه خرافات عقب افتاده ای در ذهنش میگذرد: «......خود را همچون حسین در مقابل با یزید دیدم.... ‫.....‫و میدانی که در نظر ما، هر دوازده امام معصومند..... »، همان کلماتی که تحصیل کرده اصلاح طلب و مورد اشاره شما مهاجرانی هم مرتب میگوید. چگونه چنین ذهنی مذهبی و خرافی میتواند مترقی و آینده نگر باشد و در زمان و مکان لازم خود درست را از نادرست تشخیص دهد و مطابق الفبای آزادی، دموکراسی و لیبرالیزم مدرن باشد، در حالیکه واژگانش هنوز بعد از انقلاب و نوشتن این کتاب افشانامه خمینی، یا خیانت امید او یعنی خمینی، هنوز از واژگان مردود و مطرود و سوخته و مرده فردید، نصر و آل احمد، یعنی همان واژه تخریبی غرب زدگی، مدام و متعدد استفاده میبرد؟

سوال من از شما اینست اگر بنی صدر لائیک دموکرات بود باز هم چنین اشتباه و گناه وحشتناکی را مرتکب میشد که از خمینی بیمار پریش اینچنین قدیس و امام و معصوم در ذهن خود بسازد. اگر تفکر امامان معصوم شیعه را در ذهن خود نداشت، به آن راحتی سر خود و همسر و مردم خود کلاه نمیگذاشت که واقعیت و حقیقت را وارونه تصور کند و خمینی پدر و امامش را درست و صالح ببیند و یا به تعبیر آخوندها انشاءالله که گربه بوده باشد، پس نجس نیست!

جناب راستگو من فضول باورهای شما نیستم و ای کاش میتوانستم براحتی شما خوشبینی شما را در مورد دین و مذهب و مذهبیون و رد ویا بی اعتنایی آنها و شما را با ارتباط مستقیم آنها و مذهبشان با اصل و اساس پدیده مصلحت گرایی داشته باشم.

شترسواری دولا دولا نمیشود.

عقاید انسانها در اندیشه و افکارشان و در گفتار و پندار و کردارشان و آنچه مصلحتشان است، تأثیر میگذارند. آقای بنی صدرمسلمًا کمک به افشاگری استبداد دینی کرده ولی هنوز خود عامل دین را در رشد استبداد ذهنی و فکری بشر نمیبیند.

من از دین خمینی و خامنه ای تندرو مسلماً خیلی بیشتر از دین و مذهب بنی صدر میانه رو میترسم.

ولی در نهایت، ، براساس همان قوانین عینی و تجربی داروین، همانند تجربه انقلاب ۵۷ و کودتاهای بعدی همواره جناح تندرو مذهب و دین و ایدئولوژی را برنده مسابقه قدرت و بقاء و رشد سرطانی اش میبینم، که در نهایت بقیه جناح ها را میبلعد و بر بقیه حکم میراند.

مثالها بیشمارند: نگاه کنید به آمدن لنین بعد از مارکس و آمدن استالین بعد از لنین... طالبان بعد از مجاهدین افغان... خمینی بعد از بازرگان و بنی صدر... خامنه ای بعداز خمینی و رفسنجانی و کنارزدن تمامی مذهبیون میانه رو و اصلاح طلب ......
پیروز باشید
۲۷۴۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : فرید راستگو

عنوان : آقای سالاری خیانت به امید را بخوانید
جناب آقای رضا سالاری با احترام فراوان، چون از نوشته شما احساس کردم اطلاعات شما در مورد آقای بنی صدر بسیار ناچیز است از شما درخواست و دعوت می کنم قبل از هر گونه قضاوتی کتاب خیانت به امید بنی صدر را که ایشان در مهر ۱۳۶۰ نوشته است و چندین انتقاد به خود کرده است بخوانید و بعداً از من بپرسید من مذهبی هستم یا کمونیست یا بی خدا و با خدا، یا موافق بنی صدر یا ضد بنی صدر و هرکس دیگری. به باور من انسانها را نباید از روی دین شان و باورهای شخصی اشان سنجید بلکه باید دید آنان در مورد حقوق ذاتی انسانها و آزادی های آنان چگونه می اندیشند. باید دید افراد و گروه های سیاسی نسبت به حق حاکمیت مردم و رسیدن به دمکراسی چه گفتمانی دارند. آیا گفتمان آنان گفتمان آزادی است یا گفتمان قدرت. این هاست معضل صد ساله مملکت ما. ما اگر معتقد به آزادی ذاتی انسانها و حقوق بشر باشیم چه کار داریم کی مذهبی است و کی غیر مذهبی. در پایان خدمتتان عرض کنم تمامی مذاهب و عقاید و ایدئولوژی ها اگر در خدمت بشریت و حقوق آنان و آزادی تام و تمام آنان قرار نگیرند از دید من پشیزی نمی ارزند. آن دین و عقیده ای محترم است که گفتمانش آزادی باشد و نه قدرت. پس تلاش کنیم هم گفتمان خود را با آزادی وفق دهیم و هم از صاحبان عقاید و ادیان بخواهیم دین و عقاید خود را بر بیان آزادی استوار کنند و آنرا در خدمت نوع بشر قرار دهند و نه قدرت. در مقاله ای که در آرشیو سایت آخبار روز موجود است بنام " آقای سروش سکولار مذهبی و دمکراسی دینی دیگر چه مقولاتی اند؟!" خطاب به ایشان نوشتم بجای مذهبی کردن سکولاریسم تلاش نمائید دین خود با آزادی و حقوق بشر وفق دهید در غیر آنصورت دین و عقیده ای که نتواند خود را با آزادی و حقوق بشر وفق دهد همین دینی میشود که امروز بر ایران حاکم است.
با آرزو و به امید آنروزی که داشتن هرگونه دین و عقیده ای در ایران و میان ایرانیان جرمی محسوب نشود.
پیروز باشید
راستگو
۲۷۴۴٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : مصلحت گرایی ریشه مذهبی دارد و بس!
‫آقای راستگو، مرغ شما هم که فقط یک پا بیشتر ندارد؟ آخر شما خودتان تئوری ذهنی خودتان را، که جهان ذهنی مصلحت گرا نهایتاً استبداد گرا و قدرتگرا میشود، نقض کردید! کالبد شکافی ذهنی و روانی شما در مورد مثال شم انجا که می گوئید:

»«
دوماً دلیل بالارفتن قدرت بینائی شما در دیدن این چکمه پوشان بدان خاطراست که اکنون شما را از دایره قدرت اخراج کرده اند. شما و دوستانتان کجا بودید وقتی سپاه بفرمان خمینی در تدارک اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری نقش موثری داشت؟. کجا بودید وقتی سپاه به همراه خمینی و خامنه ای و رفسنجانی و بهشتی و همین موسوی اردبیلی برعلیه آقای بنی صدر اولین رئیس جمهور مدافع مردم ایران کودتا کرد؟ شما و امثال شما کجا بودید وقتی سپاه به قتل و کشتار نوجوانان و جوانان این مرزوبوم در سال ۶۰ و تابستان ۶۷ پرداخت؟ دانشجویان را در سال ۷۸ بهنگام خواب سر برید و یا از طبقات فوقانی به زیر انداخت. این سپاه همان سپاه پاسداران انقلابی است که بمدت کوتاهی بعد از تولدش بویژه بعد از سال ۶۰ به پشتیبانی شما یاران و پیروان خط امام و بسیاری از تحصیل کرده های جاه طلب در تمامی امور مملکتی مداخله کرد و هر جنایتی خواست مرتکب شد. شما به کدام جنایت این جانیان در حق مردم ایران اعتراض کردید؟

»«

خود نقض کامل فرضیه شماست.

واقعاً شما از ‫بنی صدری دفاع میکنید که خود سراپا مصلحت گرایی بود! اگر نبود، چرا پس از سالها قبل از انقلاب دمخور آخونده هاشده بود؟ اگر ذهن حق طلب داشت و گرایش به دموکراسی، چرا زیر بار جمهوری اسلامی رفت؟ اگر هنوز پخته نبود و صادق بود و لی فرضاً اشتباه کرده بود، پس چرا هنوز تکبر سروش وار خودرا حفظ کرده و نقد خود نمیکند؟ چرا از مردم برای راهنمائیها و نظرات و کارهای اشتباهش در زمان داشتن و پذیرفتن مسئولیت و ریاست جمهوریش معذرت نمیخواهد؟

چرا هنوز دست اندارکاران نوبل در استکهلم چرا هنوز متوجه نشده اند که ما ایرانیانی داریم که هیچ کمتر از سایر نوابغ اقتصادی دنیا که مدام تئوری بیرون میدهند و جوایزشان را درو می کنند نداریم! لابد شما هم فکر میکنید روزی تئوری اقتصاد توحیدی آقای بنی صدر، که احتمالاً خودش فکر میکرده روزی این جایزه نفیس جهانی ‫ قدر و منزلت تئوری بکر اقتصاد توحیدی ایشان را هم خواهد دانست، جایزه نوبل اقتصاد را خواهد ربود.!؟

همانا مشکل تئوری مارکس همین بودن کلمه های کلیشه ای »ثابت« و غیرمتغیر و نبودن کلمه های جانشین و متغیراست که در تضاد با همان گفتمان دیالکتیک خودش می باشد. اگر این اشتباه فقط در برخی قسمتهای کتاب سرمایه مارکس مشاهده میشود، رساله آقای بنی صدر و فقهای دینی فارغ التحصیل حوزه َُ ُ فقهیه ُُ قم و مشهد و اصفهان و نجف سراسر مملو از این اشتباه ثابت گرفتن متغیرهای زندگی می باشد.


یا اینکه اجتهادات دینی ایشان راه گشای زندگی بهتر ایرانیات است؟:

اگر اسیر این درد خود شیفتگی و محافظه کاری نبود، لازم نبود در ابتدای انقلاب به جنگ بی حجابی برود و در جواب سوال معروف چرایی اجبار حجاب برای زنان این پاسخ مسخره را بدهد، که از موی زن اشعه ای ساطع میشود که جنس مخالف را تحریک جنسی میکند!!!. او فقط وقتی میتواند اینگونه نامستقل و عاجز و وابسته رساله و افکار ارباب و رهبرش صحبت کند که اول برای او تعارف و القاب و احترام و در نتیجه بیعت و تمکین دینی و عرفی و عادتی خودش را ادا کرده باشد − قربتاً الالله!

بنی صدر بدلیل همین رعایات و ملاحظات هیچوقت نتوانست اشکارا و بی دغدغه رو در روی خمینی بایستد و او را از همان عراق و نوفل لوشاتو سر جای خودش بنشاند. علتش واضح است چون خود او هم از هندوانه هایی که اخوندها و دیگر مومنین با القاب اخوندی زیر بغلش در بیت خمینی میگذاشتند لذت میبرده و باورش میشده که قدرت را هم همینجوری با القاب و احترام به او محول میکنند


‫مشکل در نقص تئوری شما پنهان است. اشکال قضیه تعریف حقیقت است. حقیقت را هرکس براساس عقاید و دانش و سواد و تجربه و موقعیت اجتماعی و طبقاتی خودش تعریف میکند. عقاید مذهبی آقای بنی صدر بر علم ایشان اثر تخیبی داشت، اگر چه علم و سواد ایشان با علم و سواد خمینی و شاگرد اخوند هایش زمین تا آسمان فرق داشت و مردم هم ابتدا گول همین تحصیلکرده های حامی خمینی را خوردند. خمینی در جائی رجائی را بربنی صدر ترجیح داد گفت ایشان عقلش از علمش بیشتراست. یعنی اهانت کامل به کل علم و دانش دنیا و به ویژه به علم آقای بنی صدر و توهین به بی عقلی وی! شکی نیست که بنی صدر خیلی کمتر از یزدی و قطب زاده به رشد و استتبداد رژیم ج.ا. کمک کرده ولی گناهانش به ان راحتی که شما شستشویش میدهید پاک نمیشود. بنی صدرهیچوقت قهرمان مبارزه با استبداد ج .ا. نخواهد شد.

بنی صدر و بازرگان، سنجابی، و غالب ملی−مذهبیون بخاطر باورهای مذهبی شان، اصل و جوهر حقیقت زندگی و جهان را نمیتوانستند ببینند و درک کنند. ‫آنان علم فراگرفته خود از دنیای غرب را هم به تمسخر گرفته بودند و به خدمت دین درآورده بودند!‫ بهمین دلیل پایشان را کورکورانه در جایپای خمینی در کوره راه خمینی گذاشتند. شاید صدیقی و بختیار هردو بعلت نبود یا ضعف همان عنصر دینی بسیار واقع بین تر از بقیه همقطاران خود درامدند. انها هردو بنحوی ثابت کردند تنها خواهان دموکراسی هستند.

شاید اگر شما این دورا مثال میزدید، دچاراینچنین تناقض و تعارض و مشکل نمیشدید.

انسان دموکرات، سکولار، لیبرال خودبخود ضد استبداد میشود و نیازی به تئوری پیچیده مصلحت گرایی نیست تا ماهیت اورا تغییر دهد.

جناب راستگو مصلحت گرایی ریشه مذهبی دارد و بس.

پاپ رم اسقف تجاوزگرش را به علت مصلحت گرایی ناشی از اعتقادات مذهبی اش میبخشد و ان افتضاح و ابروریزی را برای خودش میسازد. اگر لائیک و ایتیئست بود هیچ وقت دچار چنین خطای فاحشی نمیشد. شما هم اگر مذهبی هستید مسلماً همین نقطه ضعف را در کمین خودتان دارید. صادق باشید و اعتقادات خودتان را باخوانندگان خود درمیان بگذارید. پشیمان نمیشوید! پیروز باشید.
۲۷٣۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پرسشگر

عنوان : ذهنیت و فعالیت های سیاسی آقای بنی صدرقبل از ۵۷ و مدت کوتاهی پس از آن چه بود؟
سابقه بنی صدر در اعتقاد او به منشور حقوق بشر قبل از انقلاب را مورد بحث باید قرار داد و دید که او چقدر از شاه دمکرات تر بود و سیاست های داخلی و خارجی او چه تفاوت هایی با پهلوی ها داشت. آقای بنی صدر هم یکی دیگر از تحصیلکردگانی بود که همدست خمینی شد و این بزرگترین خطای او در زندگی اش بود که اگر محدود بخود او میشد فقط روی زندگی خودش اثر می داشت و نه بر ملتی که ۳۱ سال است که اسیر رژیمی است که او در آوردنش نقش مهمی ایفا کرد.

باید آنالیزه کرد که:-

۱. چرا آقای بنی صدر که با افکار مرحوم دکتر مصدق لیبرال بخوبی آشنا بود،چرا راهی غیر لیبرال را پیمود و مرتکب چنان خطای بزرگی شد.

۲. آقای بنی صدر بخش مهم و بزرگی از زندگی خود را در فرانسه، مهد دمکراسی جهان، با بورس دولتی از رژیم گذشته گذراند. او چه از فرانسوی های آزاد و لیبرال دمکرات آموخت.

۳. آقای بنی صدر در فرانسه به همه کتابهایی که در ایران سانسور می شد دسترسی داشت. از این فرصت ویژه چه استفاده هایی کرد و به چه نتایجی هایی رسیده بود؟

۴. آیا آقای بنی صدر قانون اساسی ایران، فرانسه، انگلستان، آلمان و آمریکا، چین، روسیه را مطالعه و درک کرده بود یا نه؟ در صورت مطالعه به چه نتایجی رسیده بود؟

۵. آیا آقای بنی صدر در فرانسه بدور از سانسور شاه، ۴ انقلاب بزرگ فرانسه، آمریکا، روسیه و مشروطه را مطالعه و درک کرده بود و یا نه؟ اگر بلی، به چه نتایجی رسیده بود؟

۶. آیا آقای بنی صدر در فرانسه بدور از سانسور شاه، تاریخ و فلسفه غرب و روسیه را از قرن ۱۷ به بعد مطالعه و درک کرده بود و یا نه؟ چه نتایجی عایدشان شد.

۷. نظر آقای بنی صدر درباره منشور حقوق بشر سازمان ملل چه بود؟ آیا قبل از انقلاب از این حقوق برای حقانیت ملت ایران استفاده کرده بود و یا نه؟ اگر بلی، چه استفاده هایی کرده بود؟

۸. آیا آقای بنی صدر خرافه زده بود و یا خرافه ستیز؟ در خرافه ستیزی چه کارهایی انجام داد؟

۹. وقتی خمینی قبل از فرودش در ایران در هواپیما اعلام کرد که احساسش به بازگشت به ایران پس از آنهمه سال تبعید هیچ است، واکنش آقای بنی صدر چه بود؟ هیچ؟

۱۰. واکنش آقای بنی صدر چه بود در لحظه ای که خمینی اعلام کرد اقتصاد مال خر است؟

۱۱. چرا آقای بنی صدر گفت کراوات دم خر است؟ او درباره تاریخ کراوات چه می دانست و رابطه کراوات با خر چیست؟

۱۲. آقای بنی صدر دقیقا در چه تاریخی مخالفت خود با خمینی در ایران را بطور علنی نشان داد؟

۱۳. واکنش آقای بنی صدر به نوژه چه بود؟ آیا او موافق بود یا مخالف؟ چرا؟

۱۴. آیا آقای بنی صدر با گذشته برخورد کرده است بگونه ای که رضایت منتقدان خود را فراهم کرده باشد و یا نه؟ نکات اختلاف در کجاست؟

ذهنیت و فعالیت های سیاسی آقای بنی صدرقبل از ۵۷ و مدت کوتاهی پس از آن چه بود؟
۲۷٣۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : ندا

عنوان : به تابو
خودت که جرئت داریومثل پهلوون پنبه ها حرف میزنی پس خودت هم نقدکن و غر غر هم نکن
۲۷٣٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : تابو

عنوان : چه کسی جرئت نقد بنی صدر را در اینجا دارد؟
چه کسی جرئت می کند بنی صدر را نقد کند؟

چه کسی جرئت نقد بنی صدر را در اینجا دارد؟
۲۷٣۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : پ پیمان

عنوان : سری نوشته های آقای با ارزش، آگاهگرانه و خواندنی آقای فرید راستگو
آقای فرید راستگو
سلسله تحقیق شما در باره "عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟ با ارزش است. بسیاری از سیاستمداران امروز که از سالهای اول استقرار حکومت اسلامی فعال یودند و امروز هم فعال اند عملکرد آقایان اصلاح طلب بیرون رانده شده از حکومت اسلامی شان را فراموش کرده اند و به علت همین فراموشی تاریخی ( بیماری ) به دنبال شیخ شجاع و مهندس مومن معترض به دولت کودتا ( گویا حکومت اسلامی تا امروز حکومت کودتا و سرکوبگر نبوده است ) راه افتاده اند و پرچم مبارزه برای دمکراسی را به دستان لرزان ایشان داده اند، باید آموزنده باشد و یاد آوری بسیار با ارزشی است.

خسته نباشید و به تحقیقات روشنگرانه و تاریخی خود ادامه دهید. آگاهی دادن و روشنگری بزرگترین حربه مبارزه برعلیه حکومت استبداد دینی است

دکتر پ. پیمان
۲۷٣۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حزب فقط حزب اله ، دستاورد نوینی نیست. ما قبلاً حزب فقط حزب رستاخیز نیز داشته ایم

عنوان : حزب فقط حزب اله ، دستاورد نوینی نیست. ما قبلاً حزب فقط حزب رستاخیز نیز داشته ایم
حزب فقط حزب اله ، دستاورد نوینی نیست. ما قبلاً حزب فقط حزب رستاخیز نیز داشته ایم ! با این تفاوت که شاهنشاه تسلیم ، زندان و یا ترک وطن پیشنهاد کردند و ولایت فقیه تسلیم ، زندان ، شکنجه ، تجاوز و مرگ ! شاه در ادامه‍ی سخنانش هنگام اعلام سیستم تک حزبی گفت ، در اینمورد مردم را می توان به سه گروه تقسیم کرد – گروه اول یعنی بزرگترین اکثریت که پشتیبانان رژیم هستند ؛ گروه دوم آنهائی هستند که بی طرف اند* و نباید "هیچ انتظاری از ما داشته باشند" و گروه سوم مخالفان هستند که به آنان گذرنامه بدون عوارض می دهیم برای ترک کشور ؛ و یا زندان. در پاسخ به سئوال یک روزنامه نگار خارجی شاه گفت: "دموکراسی ، آزادی ؟ این حرف ها یعنی چه؟ ما هیچ کدام از آنها را نمی خواهیم."
شاه : " ما باید صفوف ایرانیان را به خوبی بشناسیم و صفوف را از هم جدا کنیم. کسانی که به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن عقیده دارند و کسانی که ندارند. ... چون ما اجازه نمی دهیم هیچ گروهی خارج از ضوابط نظام شاهنشاهی تشکلی داشته باشد ، لذا خودمان چیزی را بوجود می آوریم تا همه‍ی نیروها زیر چتری که درست می کنیم ، جمع شوند و فعالیت نمایند." (۷)
امروز ، رژیم ولایت فقیه با یک بُعدی (تک حزبی) کردن کشور آخرین میخ را به تابوت ولایت فقیه می کوبد ؛ همان میخی که شاه سه سال قبل از انقلاب با برپائی حزب فقط رستاخیز به تابوت سلطنت کوبید ! شاه بجای اتکاء به ملت ایران ، با اتکاء به نیروهای مسلح شاهنشاهی ، دستگاه های اطلاعاتی – امنیتی و ثروت عظیم نفت (زائیده‍ی چند برابر شدن بهای نفت) احساس امنیت و قدرت مطلق میکرد. این مرض روانی مِگلا مِنیا (توهم از ثروت و قدرت مطلق) ، اِبهامی است که معمولاً دیکتاتورها گرفتارش می شوند و شاه بشدت در این توهم غوطه ور بود. و گرنه کدام رئیس کشورعاقلی- به ملتش می گوید یا عضو حزب من بشوید ، یا زندان و ترک وطن در انتظارتان است !
۲۷٣۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست