یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟ (۶) - فرید راستگو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : جنبش سبز مخالف دیکتاتوری ساه وشیخ است

عنوان : چرا اختیار فرمانده کل قوا یعنی محمد رضا شاه دست امریکائی ها بود?
ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد


ماموریت شگقت انگیز ژنرال هویزر: از کتاب "پاسخ به تاریخ" محمدرضا شاه صفحه ۲۴۵

ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
اوائل بهمن( ۵۷) خبر حیرت انگیزی به من گزارش شد که ژنرال هویزر چند روزی است که در تهران اقامت دارد.نظامیان امریکا با هواپیماهای خود میامدند و میرفتند و تابع تشریفات معمول نبودند.از امرای ارتش در رابطه با مسافرت ژنرال هویزر سوال کردم انها هم چیزی نمیدانستند حضور او در ایران واقعا شگفت انگیز بود و نمیتوانست اتفاقی و بدون دلائل بسیار مهم باشد
بالاخره من یکبار ژنرال هویزر را باتفاق سفیر امریکا اقای سولیوان ملاقات کردم.تنها چیزی که مورد علاقه هردو انها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از ایران بود.ژنرال هویزر از ارتشبد قره باغی رئیس ستاد ارتش ایران خواست که ملاقاتی بین او و بازرگان ترتیب دهد.ارتشبد قره باغی این ملاقات را به من گزارش داد. نمیدانم در این ملاقات چه گذشت, میدانم که ارتشبد غره باغی از تمام قدرت خود استفاده کرد تا ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی بازدارد........................................

پس از اینکه من ایران را ترک کردم, ژنرال هویزر باز چندین روز در ایران اقامت داشت. در این هنگام چه گذشت ? تنها چیزی که میتوانم بگویم اینست که ربیعی فرمانده نیروی هوائی ایران طی محاکمه اش به قضات گفت: ژنرال هویزر شاه را مثل موش مرده به خارج از کشور پرتاب کرد
۲٨۱۰۲ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به کاربر معترض

عنوان : رژیم جنایتکار پهلوی مثل رژیم جنایتکار اسلامی چنان رسواست که احتیاج به فحش ندارد
کاربر معترض ادعا میکند که ایشان چپ است و ناراضی از دیگر چپها وملی گرا ها که به رژیم پهلوی فحش میدهند. اولا باید تعریف کرد که فحاشی و توهین چیست. مثلا اگر کسی چندجمله از کتاب شاهنشاه اریامهر فاکت بیاورد که ایشان فرمودند که ژنرال هویزر اختیا ایشان را در دست داشت و مثل یک موش مرده دم مبارکشان را گرفت و به خارج از کشور پرتاب کرد فحش محسوب میشود? اگر کسی فاکتی از برادر هویدا یعنی فریدون هویدا سفیر شاه در سازمان ملل فاکت بیاورد که خانواده پهلوی در کار تجارت مواد مخدر بوده اند فحش محسوب میشود?.یا اگر کسی از دکتر مجتهدی موسس دانشگاه صنعتی اریامهر فاکت بیاورد که اشاه ادم ضعیف النفسی بود و بدستور امریکائی ها ایشان را از ریاست دانشگاه صنعتی برکنار کرد فحش محسوب میشود? یا اگر کسی از اعلم وزیر دربار شاهنشاهی ویکبار هم نخست وزیر شاه فاکت بیاورد که شاه شخصی زن باره بود وتوجه ایشان به پایین تنه زنهای ایرانی و بلوند خارجی بیش از توجه ایشان به مسائل مهم مملکتی بود فحش محسوب میشود? ایا اگر کسی از ابتهاج سرمایه دار معروف نزدیک به دربار فاکت بیاورد که اقای شاه و خانواده محترم شان دزد و بیگانه پرست تشریف داشتند فحش محسوب میشود? ایا اگر کسی فاکت از رهبران و دست اندرکاران خارجی کودتای ۲۸ مرداد بیاورد که شاه را مثل نوکر خودشان میدانستند و به او دستور میدادند که چگونه کشور را اداره کند فحش محسوب میشود? خوب اگر اینها فحش محسوب میشود من هم با وجدان راحت به شما میگویم خر خودتی در لباس سلطنت طلب وساواکی لیبرال نمیتوانی از رژیم جنایتکار پهلوی دفاع کنی فکر میکنی در لباس چپ که بیشتر به الهه بقراط شبیه هستی میخواهی از ساواک و سلطنت طلبان بهتر دفاع کنی. در ضمن چطور همه سلطنت طلبان با زبان بسیار فحاش به دکتر مصدق وجزنی حمله میکنند زبانت لال است?
۲٨۰٨٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : خشایار میم

عنوان : به کاربر معترض
منهم می توانم از اخبار روز شکایت داشته باشم که این ستون را در اختیار ساواکی ها قرار داده که در آن با آزادی قلم بزنند.
یادمان باشد که آزادی دموکراتیک همین است. هرکس حرفش را می زند. ساواکی هم حرفش را می زند. دوست عزیز ساواکی ها هم کم فحاشی نمی کنند. مردم اینها را ریخته اند توی زباله دانی، حالا شما به اسم چپ سنگشان را به سینه می زنید. از جزنی تا مصدق همه را در دفاع از شاه خائن زیر سوال بردند، به جامعه آدکادمیک در دفاع از یک شخص سر سپرده بدترین تو هینها را کرده اند. با نادانی و پرسشهای تکراری کودنانه اسباب استهزاء خودرا فراهم آکرده اند. حتی طرفداران رژیم پهلوی را با دفاع کورکورانه از رژیم گذشته و حرفهای بی اساس به اعتراض واداشته اند، حالا شما به اسم "چپ" به پشتیبانی آنان برخاسته اید.
ضمن همین بحث ها و با مرور خیانت های سلطنت پهلوی بسیاری از حقایق آشکار و بسیاری از متون معرفی شد. من در این بحثها شرکت فعال نداشتم ولی درود می فرستم بر دوستانی مانند سالاری، حافظه تاریخ، زرگری و دیگران که با حوصله با افشاگری دست زدند.
۲٨۰۷٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : به پرسش و سفسطه

عنوان : نظر شما هیچ ارتباطی به بحث ما ندارد. اگر دارد بفرمایید.
بنی صدر را چرا خرد می کنید؟ او یک خادم است که در پایان دادن به استبداد ستمشاهی نقش مهمی داشت و آلترناتیو خوبی برای این رژیم است. او یک روشنفکر صادق و قابل است. بازرگان همرزم دکتر مصدق بود و با شاه مبارزه کرد و نقش مهمی در وقوع انقلاب داشت. نظر شما هیچ ارتباطی به بحث ما ندارد. اگر دارد بفرمایید.
۲٨۰۷۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : کاربر معترض

عنوان : به اخبار روز و جناب فرید راستگو، کی به حامیان خشن، افراطی و فحاش نیاز دارد؟
سالهاست که در این سایت گروهی افراطی یک نقطه نظر بخصوص را درباره رژیم گذشته هل داده و اجازه بحث آزاد را از همه سلب کرده اند. اخبار روز هم همیشه عنایت خاصی به این گروه نشان داده است. رفتار افراطی و خشونت آمیز این گروه باعث خود سانسوری بسیاری از چپ های معقول شده است. در این مدت بسیاری محتاطانه سعی کرده اند تعدیلی در نگاه این افراطیون به کارنامه ی رژیم گذشته و مقایسه آن با رژیم فعلی ایجاد کنند. متاسفانه نه تنها موفقیتی حاصل نشده است که ما باید نظاره گر توهین و تحقیر آنها به کاربران جدید این سایت هم باشیم. حال من از اخبار روز این سئوال را می کنم، آیا این شیوه ی درستی در جلب حمایت جامعه ایرانی و بخصوص جامعه جوان ماست؟ آیا این تمرین دمکراسی است که عده ای تلخ زبان و خشن همیشه آماده حمله به کسانی باشند که مثل خودشان فکر نمی کنند؟ این عده مایه شرم اخبار روز و آرمانهای سوسیالیستی ما هستند. آیا توهین و تحقیر و ایجاد رعب و وحشت و تشویق خود سانسوری باید مولفه های یک جامعه سوسیالیستی محسوب شوند؟

من این گروه افراطی را چپ نمی دانم چون تا حالا کاری بجز بدنام کردن چپ ایرانی انجام نداده اند. منهم ادبیات و رفتار این افراطیون را حوزوی ارزیابی می کنم.

به اخبار روز و جناب فرید راستگو، کی به حامیان خشن، افراطی و فحاش نیاز دارد؟
۲٨۰۷۰ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : ‫پرسش یا سفسطه

عنوان : ‫داستان ‫نهایت سقوط عقل بشر: از کشف ترودینامیک بازرگان و کشف اشعه جنسی موی زن آقای بنی صدر تا امروز که ژن بی حجابی توسط این زوج دانش وارو کشف شد!!!!− عاقبت عقل دین سالار در دانشگاههای دینی
‫داستان ‫نهایت سقوط عقل بشر: از کشف ترودینامیک بازرگان و کشف اشعه جنسی موی زن آقای بنی صدر تا امروز که ژن بی حجابی توسط این زوج دانش وارو کشف شد!!!!− عاقبت عقل دین سالار در دانشگاههای دینی

‫باید برحال این جماعت گریست:

««« کشف ژن عامل بی‏حجابی
نوشته شده در می ۲۳, ۲۰۱۰ به وسیله‌ی شایگان اسفندیاری
۱۸۷Rate This


خبرگزاری فارس: یک زوج دانشجوی ایرانی موفق شدند برای نخستین بار در تاریخ بشریت، ژن عامل بی‏حجابی را کشف کنند. خانم الهام غلامحسینی دانشجوی دانشگاه جامعه الزهرا با کمک همسرش، آقای رجب فاطمی که او نیز دانشجوست و در دانشگاه امام صادق تحصیل میکند، موفق به این کشف بزرگ شده‏اند.

خانم غلامحسینی در ارتباط با این کشف بزرگ به خبرگزاری فارس گفت: «یکی از دغدغه‏های همیشگی مقام معظم رهبری، حفظ و رعایت ارزش‏های اسلامی در کشور است. روی همین اصل، من و همسرم از سال‏ها قبل به صورت مستمر اقدام به تحقیقات گسترده‏ای در این زمینه کردیم.

اواخر سال هشتاده و سه بود که ما به نتایج بسیار مهمی رسیدیم و تقریبن مطمئن شده بودیم که به زودی ژن عامل بی‏حجابی را کشف خواهیم کرد اما متاسفانه دیگر پولی برایمان باقی نمانده بود. لازم است این نکته را بگویم که ما این تحقیقات را با هزینه شخصی خودمان شروع کرده بودیم.

پس از این که سرمایه‏ی شخصی ما تمام شد به نهاد ریاست جمهوری که آن زمان در دست اصلاح طلبان بود مراجعه کردیم و گفتیم که ما چنین تحقیقاتی را دنبال کرده‏ایم و چیزی تا نتیجه دادن آن هم باقی نمانده و تنها چیزی که از شما میخواهیم این است که اندکی بودجه در اختیار ما قرار بدهید اما با کمال تاسف بایستی بگویم که شخص رئیس جمهور وقت، وقتی متوجه منظور ما از انجام تحقیقات شد نه تنها کمکی به ما نکرد بلکه دستور به تعطیلی آزمایشگاه و روند تحقیقات داد این در حالی بود که ما در آستانه‏ی کشف ژن عامل بی‏حجابی بودیم.


من و همسرم پس از دیدن این برخوردها به کلی روحیه‏ی خودمان را از دست دادیم و تصمیم گرفتیم که این موضوع را تمام شده تلقی کنیم. تقریبن یک سالی از این قضیه گذشته بود که یک روز چند نفری از نهاد ریاست جمهوری به خانه‏ی ما آمدند. شخصی که بعدن فهمیدم برادر دکتر احمدی نژاد هستند به من گفتند که ما کاملن در جریان تحقیقات گذشته‏ی شما هستیم و میدانیم که اصلاح طلبان چه خیانتی در حق شما و کشور کرده‏اند. برادر رئیس جمهور به من گفتند که شخص دکتر احمدی نژاد خواستار این هستند که ما مجددن تحقیقات خودمان را ادامه بدهیم.

به دستور دکتر احمدی نژاد بلافاصله آزمایشگاهی مدرن با تمامی امکانات در اختیار ما قرار داده شد. ما بلافاصله دست به کار شدیم و در کمتر از یک سال توانستیم ژن عامل بی‏حجابی را کشف کنیم.
شاید با خود بگوئید پس چرا این قدر دیر این کشف بزرگ اعلام شد؟ در حقیقت کشف ژن عامل بی‏حجابی دستاورد بزرگی بود اما به تنهایی کافی نبود. ما میخواستیم با کشف این ژن راهی برای خنثی سازی آن پیدا کنیم و همین موضوع هم سبب شد که خبر کشف آن تا به امروز به تاخیر بیفتد و البته امروز با افتخار میگوییم که علاوه بر کشف ژن عامل بی‏حجابی موفق به ساخت دارویی جهت خنثی سازی آن نیز شده‏ایم. این دارو فعلن بر روی رده‏ی سنی زیر هفت سال آزمایش میشود و چنانچه انتظارات ما را برآورده کرد برای سنین بالاتر نیز ساخته میشود.»

قابل ذکر است که این دارو به زودی همراه با قطره فلج اطفال در طرحی ملی و به صورت گسترده در سراسر کشور توزیع خواهد شد.


خبرگزاری فارس ‫»»»
۲٨۰۶۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : درد دلی از یک قربانی جنایت بزرگ ملی!- امیرسپهر
آزادی اما تعاریف گوناگونی دارد. وطن فروشی، خدمت به اتحاد شوروی، سوزاندن بانک و یا سرقت مسلحانه ازآن، پرتاب بمب دستی و نارنجک،آموزش تعلیمات خرابکاری در اردوگاههای فلسطینی و جاسوسی برای بیگانگان را هم روشنفکران دشمن آریامهر جزیی از آزادیهای سیاسی می دانستند. روشفکران که چه عرض کنم! همان کین توزان تاریک اندیشی که با یک جنایت هولناک سیاسی، زندگی نسل من و چندین نسل آتی را نابود کرده، غرورانسانی و ملی همه ی ما ایرانیان را لجنمال کرده و ما را به رسوا ترین و بی آبرو ترین ملت دنیا بدل ساختند.

در طول آن انقلاب اهریمنی گفتیم ای نابخردان! چرا همه چیز کشور را به آتش میکشید ؟ آخر این چگونه آزادی خواهی و مردم دوستی و میهن پرستی و عقل و شعوری است که آدمی باید به دنبال یک روضه خوان بیسواد و کینه توز بیفتاد!

ما را به ساواکی بودن متهم کردند. گفتیم حال که دولت بختیار بر سر کار آمده باید از وی حمایت کرد که کشور از دست نرود، جواب شنیدیم که تو جوانی و نمی فهمی! بختیار نوکر بی اختیاری بیش نیست که از طرف شاه و اربابانش مأمور شده تا نگذارد ما با رهبری امام به آزادی و دموکراسی دست یابیم!

نامسلمانمان خواندند، منفور شدیم، طرد شدیم، قبل از انقلاب ضد انقلابمان نامیدند، لقب طرفدار سرمایه داری و غربزده دریافت کردیم، در امجدیه و بهارستان با داغ و درفش بجانمان افتادند، فحشمان دادند، بختیار که هیچ، خودمان را هم به سی.آی.ا چسباندند و ...! عاقبت هم کشور را در سینی طلا گذارده، دو دستی تقدیم روضه خوان ها کردند.

همان کسانیکه خود را مثلآ شاعر و فرهیخته، چپ و روشنفکر و مترقی و ملی چی و مصدقی می خواندند. هم آنهایی که هنوز هم شرم و حیا ندارند، هم آنانی که دستکم این یک مثقال سلامت اخلاق و شرف انسانی را هم ندارند که پس از اینهمه ظلمی که بعد از سقوط نظام شاهنشاهی از رژیم جایگزین آن نصیب ملتمان شده، از خود سئوال کنند که آیا براستی ما در عصر پهلوی دوم اصلآ آزادی نداشتیم ؟

یعنی ما آن اندازه دچار خفقان بودیم که باید آن نظم ملی را از بن و پایه ویران میکردیم ، یا اینکه خطا کرده ایم و شرافت اخلاقی و وجدان بما حکم میکند که بجای فحاشی به یک انسان بسیار میهن پرست و خادم که سالها هم هست که جان بجان آفرین تسلیم کرده و دستش از این دنیا کوتاه است، خود را نیز کمی نقد کنیم.

من اینجا فقط بعنوان یکی از میلیونها قربانی شما تبهکاران سیاسی که در زیباترین سالهای جوانیم همه ی هستیم را تباه کردید، حق ندارم که از شما جانیان سئوال کنم ای کسانیکه خود را به اصطلاح آگاه و روشنفکر و مصدقی میدانید! آیا هرگز وجدانتان بشما نهیب نزده که از خود بپرسید که آیا ما خود این بلای اهریمنی را برخود و ملتمان نازل نکردیم؟

آیا اصلآ هیچ احساس شرمی بشما دست نمیدهد وقتی که می بیند بچه های جوان و معصوم ایران از دولت سر رژیمی که شما بر سر کار آوردید کلیه و تن و از همه جگرسوز تر غرور انسانی خود را می فروشند تا بتوانند شکم خود راسیر کنند؟

آیا هنوز هم نفهمیده اید که براستی محمد رضا شاه اکسیژن ما نبود که با نبودش تمام خوشیها و طراوت های عالم برایمان فسرد و پژمرد ! آیا صادقانه نیست اگر بپذیریم که ما ابدآ متوجه اهمیت حیاتی او در وجود نشاط اجتماعی و امنیت و آرامش و احترام جهانی خود و میهن مان نبودیم ؟

حال متوجه نمیشوید که چرا کهنسالان بیسواد ما آریامهر را دوست میداشتند، اما هرجوانی که چهارخط شعر مجهول احمد شاملوی توده ای گور بگور شده را خوانده بود، او را جنس دیو و دد میپنداشت؟ آیا بدین علت نبود که پیرهای ما اجتماع پر از فقر و نا امنی و تیره روزی ایران را با چشم خود دیده بودند و ما نه ؟

نسل ما تا دیده بر هستی گشوده بود همه چیز را آماده و مرتب دیده بود. تا بود چراغانی دیده بودیم و مغازه های پراز انواع و اقسام کالا های لوکس و ارزان غربی و شرقی. نه جنگ دیده بودیم، نه نا امنی. نه کوپن دیده بودیم، نه پاسدار باجگیر و نه بسیجی آدم فروش و نه ملای هفت تیر به دست و تازیانه زن.

تا آنجایی که بخاطرمان میامد، همیشه پاسبان توسری خور دیده بودیم و افسران شهربانی آفتابخورده و تحقیرشده. پاسبان فلکزده که سهل است، حتا افسردانشگاه دیده ای که چند ستاره و قپه بر روی شانه خود داشت هم، کجا زَهره ی آنرا داشت که مانند یک پاسدار چاقوکش و بسیجی تازیانه زن جمهوری اسلامی، اینگونه آب دهان بر کرامت انسانی ایرانیان اندازد و هر گونه که خواست به مردم زور بگوید و هیچ ملجأ تظلمی هم در سراسر ایران نیابد که داد خود بر آنجا برد.

هرکس قصد اهانت به هر ارتشی را داشت، وی را پاسبان خطاب میکرد، وهر افسر راهنمایی که هر راننده متخلفی را که از چراغ قرمز رد شده بود جریمه میکرد فورآ از سوی راننده به بچه سازمانی ملقب و مفتخر میشد ( بچه سازمانی در آن دوران به کسانی گفته میشد که دریتیم خانه های متعلق به سازمان خدمات اجتماعی شاهنشاهی (از خیانتکاریهای آریامهر!) بزرگ شده بودند. کودکانی که یا سر راهی بودند و یا پدرآنها ناشناخته بود ).

آری، اینچنین بود دوران پر از ظلم و جور وخیانت آریامهری ! از تمامی اینها در میگذریم و فرض را بر این میگیریم که آریا مهر نه تنها خطا کار بلکه حتا خیانتکار نیز بود، آیا باز هم این دلیل میشود که کسانی که خود را آگاه و چپ و مترقی و ملی میدانند بدنبال الله کرم ها و خلخالی ها بیفتند و ملت خود را به نیستی سوق دهند ؟ خطای شاه بیشتر بود یا شما ؟ شما خیانت کردید یا شاه؟

ای بی وجدان ها! آوردن نظم و آسایش و آبرو "ولو بقول شما با زور ساواک و استبداد و کمک امپریالیسم" خطا و خیانت است، یا از بین بردن همه آنها با کمک چاقو کش ها و چریکهای فلسطینی و ملایان تهی از شرف و لیبی و شوروی ؟

کسانیکه از سر ناآشنایی به جامعه شناسی و تاریخ همه چیز را ویران کردند، ندانستند که محمدرضا شاه، پادشاه عصر پاترنالیسم ( پدرسالاری ) بود نه دوران دموکراسی. شخصیت و حاصل کار اورا در قالب یک پدر باید بداوری نشست.

با این نگاه علمی و جامعه شناختی است که آریامهر ما را میتوان بهترین و مهربان ترین شخصیت تاریخ معاصر دانست. او پدر خوب و مسئولی بود که همه ی چیز های خوب دنیا را برای فرزندانش میخواست. اگر بزرگان ماهم مانند شاپور بختیار، آن مرد خوب و نازنین، کمی عقل و میهن پرستی و جدان میداشتند و بجای پدرکشی، مانند خود آن پدر، کمی به خیر وصلاح خانواده میاندیشیدند ، بجای بیست و اندی سال درماندگی و بی آبروئی، امروزه ما یکی از مرفه ترین و مغرورترین ملتهای جهان بودیم. اما افسوس و صد افسوس!

محمد رضا شاه پهلوی، نیازمند مدافع نیست. تاریخ از وی دفاع کرده و در آینده نیز صد چندان خواهد کرد. حرف من بر سر سرنوشت خودمان است. همان سرنوشت شومی که باصطلاح دانایان قوم آنرا برایمان رقم زدند. نسلهای آینده دیگر جنون شاه ستیزی و میکرب بی وجدانی در جامعه خود نخواهند داشت و او را آنگونه که بود خواهند شناخت. کسانی در پیشگاه تاریخ به خیانت و بدنامی محکوم خواهند بود که صرفآ بدلیل دشمنی با آریامهر ایران را ویران و چند نسل را به تباهی کشیدند.

آن مرد هرشخصیتی که داشت، امروز دیگر به تاریخ پیوسته. من براستی سر آن ندارم که از وی قدیس بسازم. تنها کوشش من این است که این چند صباح باقیمانده از عمرم را هم با وجدان و اخلاق سپری کنم.از گفتن حقایق هم باکی ندارم.

من خود گرچه هیچ اقدام عملی بر ضد او و رژیمش انجام ندادم، لیکن چون روزی از ناراضیان رژیم او بودم، به شرافت که حتا بخاطر همان توقع بیجا هم گاهی خودم را سخت ملامت میکنم.

ما آنروزها خیلی مسخ شده بودیم و راستی ها را نمیدانستیم. امروز که چشم و گوشمان باز شده، دیگر نباید به جنگ حقیقت برویم. نسل من نسل آریامهری است. نسلی که نیمی از زندگی خود را در دوران او زیسته است و خدمات آن انسان بزرگ را شخصآ دیده و از آن بهره برده است. آخر چرا ما اینقدر ناسپاس و بی انصاف هستیم.

شخصآ که فقط همان بیست و شش سالی را که در دوران او زیسته ام زندگی بحساب می آورم. زندگی معمولی که نه، تو بگو جشن ! یک جشن بیست و شش ساله!

پس از آن، چیزی جز پریشانحالی و درماندگی و اشک و حسرت و آه نصیبم نشده. دربدری که سهل است ! من اصلآ حال نمیدانم که چند نفر از فامیلم هنوز زنده هستند. حتا بر سر گورپدرم نیز نمیتوانم بروم تا کمی خودم را آرام کنم. من نمیدانم اصلآ پدرم در کجای ایران آفت زده مدفون است.

شب و روز ندارم. قرارو آرام نمیشناسم. صبح و شامم در هم آمیخته. تنهایم. تنهای تنهای تنها ! بدون ترس از جوخه های مرگ رژیم در اینجا نمیتوانم حتا آزادانه مایحتاج زندگیم را خرید کنم. مدتهاست که غذای گرم نخورده ام. چون فرصت آنرا ندارم. بعضی اوقات حتا فرصت ریش تراشیدن هم ندارم. چند گلدان خانه ام در کنار دستم از بی آبی زرد شده.

وقت برای اطو کردن پیراهنهایم ندارم. یک پوشاک تریکو دارم که مرتب آنرا میشویم و بر تن میکنم.افزون بر اینها شهرت طلبی و حسادت بعضی ها درطیف خودمان هم روزگارم را تیره تر کرده. به خداوند سوگند که هیچ ملتی مانند ما اینگونه با خود دشمن نیست.آخر چرا ما بجای رژیم درصدد ازمیدان بدر کردن دشمنان آن هستیم، و بجای خائنین خادمین خود را نابود میکنیم. آنهم فقط از سر حسادت!

چه دستمزدی بجز توهین و تهمت نصیبم شده که باید بمن حسادت کرد ؟ هر روز یک توطئه، هر ساعت یک اتهام جدید. دزد هستی، کلاهبرداری، قاتلی ، زنبازی ، تجاوزگر هستی و، و، و.

هردم با یک زخم تازه جگرم را پاره ترمیکنند ! آنهم کسانیکه آنها را دوست و همرزم میدانم. بعضی از این همرزمان از رژیم هم سفاک ترند. براستی که درجامعه شلوغ و مه آلود خارج از کشور که به درستی نمیدانیم دوست و دشمن کیست ، میهن پرستی بالا ترین عقوبت ها را دار.

حال و روزمن و ما اینست! روزگار کسانیکه ریاکار نیستند و حقیقتآ خواهان خلاصی ازدست میکرب جمهوری اسلامی هسنتد. میکرب کشنده و بد تر از جذام و ایدز که گروههای چپ و باصطلاح روشنفکر و ملیون جسم و روح ما را به آن آلوده و بیمار کردند.

کینه ای نیستم، اما چکنم ، اصلآ دست خودم نیست !هرچه سعی میکنم نمیتوانم کسانی را ببخشم که من و ما را به این پریشانحالی و فقر و سرگردانی و بی آبرویی کشیدند!

اینهاقاتلین ما هستند. تازه ! هنوز هم طلبکار هستند ! و ما را لمپن و شاه الهی هم خطاب میکنند! بجای اینهم که آنها بیایند و برای جبران خطا ها و خیانت های شان بما دست همیاری بدهند ، ما باید از آنها اتحاد را گدایی کنیم. مایی که بی تقصیر سرگردان و نابود شدیم. مایی که خود به اسناد جهالت و خیانت آنان میمانیم.

من نمیدانم اینها چه شخصیتی دارند! آیا اینها به مرگ نمی اندیشند، و به قضاوت تاریخ ؟ من اما اینگونه فکر نمیکنم،همیشه با خود میاندیشم که مانیز روزی زندگی را بدرود خواهیم گفت. از اینروی سخت بر این باورم که اگر ماخطا و اشتباه کرده ایم، باید آنرا به روشنی بپذیریم.

از آنجا که کتمان حقایق تاریخی کاری ناشدنی، چه زیبا و انسانی است که پیش از آنی که تاریخ خطاهامان را بگوید ، خود اشتباهات خودمان را بیان کنیم. این راستگویی و شهامت ما، کار تاریخ نویسان و نسلهای آتی را برای شناخت تاریخ کشورشان سهل تر خواهد کرد.

به فرزندانمان کمک خواهد کرد که دیگر خطای پیشینیان خود را تکرار نکنند. ما گفتنی و نوشتنی فراوان داریم. چرا که خود به تاریخی زنده می مانیم. حیف است که حقایق را با خود بگور بریم !

ما که میگویم ، مرادم انسانهای دارای سلامت نفس است. نه آن بی وجدانهایی که نه تنها از اینهمه خسارتی که وارد کردند شرم نمیکنند ، بلکه باهزاران مکر و ترفند اهریمنی، رژیم را هم سرپا نگهداشته اند.

خود که منفور هستند وهیچ آلترناتیوی ندارند. اینها به هر دزد و چاقوکشی رضایت میدهند اما به رضا پهلوی نه ! هرچه کوشید ند از طبرزدی و خاتمی و دوم خرداد دیگی برایشان بجوش نیامد. ملت ایران است و تنها یک امید، رضا پهلوی !

ترس اینها و علت دفاع کردنشان از رژیم هم همین است. میترسند مبادا که فرزند آن بابا بازگردد، ومردم بلا کشیده، بابت اینهمه کینه ورزی و لجبازی منجر به نابودی کشورشان، آنها را تف باران کنند ! آخر همین بزرگواران بودند که خمینی را بر سرکار آوردند. هرگز هم از کار خود اظهار ندامت نکرده اند.

دفاع کردنشان از رژیم بیخودی وازسر نادانی نیست. خود به نیکی میدانند که با آوردن خمینی، نیم میلیون انسان را بکشتن داده و ایران و ایرانی را نابود کرده اند. بعد از آنهم، بجای اقرار به اشتباه، با لجبازی، تمامی پلهای پشت سر را خراب کرده اند. بحدی که در صورت استقرار مجدد نظام پادشاهی، اصلآ روی بازگشت به ایران را ندارند. پس، دشمن اصلی اینها مردم ایران و نظام پادشاهی است نه جمهوری اسلامی که با آن کمی تفاوت سلیقه دارند !
۲٨۰٣۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : روانشناس

عنوان : جناب ناشناس محتوای استبداد را بشناسید و در تقدیس شیطان نشتابید.
انگیزه حرکتهای اجتماعی از جمله مبارزات مردم ایران بعد از کودتای ۱۳۳۲ چه در خفا و چه در «ظاهر» در وجود استبداد عریان حکومت وابسته پهلوی بود. اینکه پدر تاجدارتان «صدای» انقلاب را شنیده، برای جناب ناشناس حتی برای یکبار این سوال مطرح نگشته که چرا مردم برای تغیر دست بانقلاب زده اند.مردم ایران یک عمر از هر نسلی قربانی تبهکاری جانیان رژیم پهلوی که امروزه شما در تقدیس و تطهیر آن میپردازند، بودند. جنایتکاران حاکم امروزی در تداوم سیاست ضد ملی پهلوی (بصورت عریان و خشن تر) باید مورد بررسی قرارگیرد. ناشناس در جمعبندی خود باین نتیجه ناقص میرسد که «محمد رضا شاه پهلوی، نیازمند مدافع نیست. تاریخ از وی دفاع کرده و در آینده نیز صد چندان خواهد کرد.» تاریخ هرگز جنایتکاران و مستبدین را نمی بخشد. جنایاتی که پهلوی و خمینی دو طرف سکه استبداد برسر مردم ایران آورده اند،هرگز قابل »بخشش» و غیر قابل «دفاع» است.جناب ناشناس بارها هم بولینعمت خود که اینقدر باو «ارادت» دارد، پرخاش کرده که «بیخودی» صدای انقلاب را شنیده، آن انقلاب نبوده، بلکه «فتنه» بوده. شما علت این خشونت و جنایات از آنهایی بپرسید که مسبب اصلی این پریشانی حالی جامعه ایران هستند و پس ماندگان خاندان ننگین پهلوی بهترین ادرس جوابگوی سوالات شما هستند. عریان کردن «وضع» زندگی خودتان که با سرنوشت زندگی هزاران نفر از هستی آزادی توسط شه و شیخ محروم گشته اند، شبیه است.
۲٨۰٣۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : مرز مبارزه برای رسیدن بحاکمیت مردمی را روشن ترسیم کنیم
برای وارد شدن باصل اساسی گفتگو و تبادل نظر و پیدا نمودن حداقل امکانات «کمکی» به مبارزه آزادیخواهانه و استقلال طلبانه مردم ایران، بایستی از وارد شدن ببحثهای زاید در مجرای تنگ نظرانه و تفرقه انداز حامیان استبداد و ترور از هر قماشی دوری جست. واین مسله را بارها هم از جانب نظردهندگان با مسول عنوان گشته است. بازشناسی عوامل باز سازی استبداد در هردوره مبارزه لازم و ضروری است و هیچگاه مربوط بیک مقطع تاریخی محدودی نیست. و حتی این خطر (ورود عوامل استبداد) میتواند در جنبش سبز که بعنوان بخشی از مبارزه کلی آرامانخواهانه مردم ایران است، وارد و اثرات ناخواسته و ضربات سخت و شکننده ای بر بدنه جنبش بزند. بحث در خصوص «رفراندوم» و چارچوب و شرایط برقراری آن از جمله موضوعاتی هستند که کمی بعد از حاکمیت جمهوری وحشت اسلامی در ایران وارد بستر بحث و گفتگوی طرفداران آزادی و حاکمیت مردم برمردم گشت. درآنزمان عناصر و محفلهای بسیار کوچک و غیرقابل رویت در حالیکه خوشحال از ثمره مبارزات خود با قبولی پیروزی مرحله ای انقلاب و انقراض سلطنت در ایران، در «رفراندم » غیر دموکراتیک و ناروشن فروردین ۱۳۵۸ شرکت نکرده و آنرا مغایر نظام دموکراسی و آزادمنشی مردم میدانستند. اگر قرار باشد امروزه رفراندمی برگزار گردد، رفراندم آینده بین نظام جمهوری و یا پادشاهی نیست، بلکه رفراندم بین حاکمیت مردم، طرفداران آزاد منشان و ضد سیستم دیکتاتوری و استبداد از یکطرف و ازجانب دیگر باهمه عوامل باز مانده از رژیمهای استبدادی و وابسته پهلوی و جمهوری اسلامی ولایت فقیهی است. پرونده دوران پادشاهی «بهر فرمش» در ایران بسته شد و در ادامه جنبش پر هزینه مردم ایران پرونده دوران جنایات و خیانت جمهوری اسلامی بسته خواهدشد (دوروی سکه استبداد) و جلوی استقرار هرنوع حاکمیت ایدولوژی (زمینی و یا آسمانی) را در جامعه هم خواهد گرفت.در این زمینه با بسیاری از نظردهندگان محترم از جمله (حافظه تاریخ) دارای همسویی نظری مشترک دارم.
۲٨۰۱٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : فرید ج

عنوان : آقا یا خانم ناشناس
چرا یک نفر را شاعران خطاب می کنید؟
نوشته اید: "صله ای تقدیم به شاعر ان قلابی تورج میزراه"
تورج میرزا که شما یک ه هم به او صله داده اید یک نفر است. یک نفر مفرد است نه جمع! گشتی در دهخدا زدم "میرزاه " را پیدا نکردم.
۲٨۰۱۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست