از : امیر صادقی
عنوان : نکند گناه از خودمان باشد و دیگران راست بگویند
من مشتاقانه نوشته های آقای بنی طرف را در باب عرب ستیزی دنبال می کنم و خوشحالم که وسیله ای فراهم آمده تا به دنیای درون ذهنی نه تنها یک عرب هموطن بلکه از طریق آشنایی با افکار ایشان به دنیای درون ذهنی اعراب هم سری بزنیم و ببینیم در آنجاها چه خبر است.
اولا ایشان در قسمت دوم نوشته ی خود دنباله گله گذاری از بقیه الجیش ایرانیان را ادامه داده اند و به احزاب چهل پنجاه سال قبل و غیره پرداخته اند. ایشان باید بدانند در همان سالهای حوالی هم (کمابیش) عراق در حال جنگ تبلیغاتی با ایران بود و در زمان عبدالکریم قاسم و بعد برادران عارف(عبدالرحمان و عبدالسلام) و کل دوره تا سقوط عراق بدست امریکا تمام امکانات مالی, رادیویی و بعدها تلوزیونی و روزنامه ها و مطبوعات در حال فحاشی به ایرانیان بوده اند پس آن دوران لابد اقتضااش اینطوری بوده (که البته بد بوده) که دو طرف همدیگر را بطور تبلیغاتی بکوبند, حالا بعد از گذر اینهمه سال زنده کرده تاریخ جنگ تبلیغاتی ناسیونالیستی احزاب دوره پهلوی یا حزب بعث عراق چه دردی از اعراب ایران و یا کل ایرانیان دوا می کند که باید آقای بنی طرف جواب بدهند.
دوم اینکه آقای بنی طرف اتفاقا به تمام معنا یک عرب اصیل می باشند. اگر به تلوزیون های عربی و مسائل مطرح شده در آنها توجه کنید و به اولویت های فکری آقای بنی طرف هم نگاه کنید شباهت کاملا هویداست.
در هر دو جا سعی بر اعاده حثیت اعراب و شکوه و وقار اعراب و ظلم و ستم مخالفین اعراب به اعراب می باشد و اصلا و ابدا هم صحبتی از مثلا حقوق پایمال شده زنان عرب توسط شوهرانشان نیست.
آیا زنان اعراب بیش از نیمی از جامعه عرب نیستند? ایا در هیچ سلسله مراتب اولویتی در ذهن امثال آقای بنی طرف که در پی بهروزی اعراب می باشند(یعنی فرض ما این است که ایشان سعی دارد با نوشته های خود به وضع اعراب بهبود ببخشد) جایی برای حقوق زنان اعراب است?
اصلا بیایید همه ی اسامی خوزستان را عربی کنیم و "سوسنگرد" بشود "خفاجیه" و "خرمشهر" بشود "محمره" و "آبادان" هم "عبادان"(با تلفظ صحیح و غلیظ حرف عین در عبادان و تلفظ شدید و غلیظ "ح" در محمره), آیا در یک چنین صورتی دیگر مردان عرب آنجا به زنانشان ظلم نخواهند کرد و یا قتل های ناموسی کمتر خواهد شد?
لطفا به من نشان دهید که در کل زندگی مطبوعاتی آقای بنی طرف یک بار ایشان به این موضوعات حتی نیم اشاره ای(نه یک اشاره کامل) هم کرده باشند ?
اصلا این چیزها دغدغه فکری او و مد نظر او نیست و اولویت او هم مانند همه ی مردانی که در تلوزیون های "العربیه" و "الجزیره" و "العراقیه" صحبت می کنند از دفاع از شرافت عربی(هویتی مردانه و برساخته توسط مردان عرب در طول تاریخ) فراتر نمی رود...
ایشان خود به نقل از کسروی می گویند که در زمان شاه اسماعیل و شاه تهماسب صفوی مناطقی از خوزستان به نام عربستان معروف شده است. خب حالا باید پرسید قبل از زمانها نام آنجاها چه بود اگر ایشان استناد می کنند که قبل از دوران رضا شاه کل اسامی آنجاها عربی بود خب باید پرسید قبل از دوره صفوی مثلا اسامی آنجاها چه بود?..
اگر تغییر اسامی در زمان شاهان صفوی مجاز بوده پس در زمان رضا شاه هم مجاز بوده است. بعد تعبیر "فارسگرا" که ایشان به کار می برند یعنی چه? خب این مملکت از قدیم "ملک فارس" و یا "بلاد فارس" نزد همین اعراب بوده و اگر کسی بخواهد از هویت سرزمینش دفاع کند آنوقت راسیست و شوینیست است ولی اگر آقای بنی طرف از هویت اقلیتی کم (عدد نمی دهم ولی بیش از یک میلیون نیست تحقیقا و حتما) دفاع کند می شود آزادی خواه و حق خواه!, آیا نباید این حق خواهی و آزادی خواهی را اول از خانه شروع کرد و به داد زنان عرب رسید? در این باب از خوزستان نام نمی برم که به آقای بنی طرف برنخورد ولی حتما اگر یک عراقی دم دستانتان آمد از اوضاع زندگی زنان در عراق جویا شوید تا معنی "جهنم حی حاضر" و "جهنم در حال وقوع" را بفمید.
من در غرب زندگی می کنم و غربی ها به مسلمانان با دیده تردید می نگرند(می ترسند) ولی اگر رابطه دوستانه شود آنچه در ذهن دارند ریا با شما در میان می گذارند که هزاران هزار عیب و علت و بدی در ما جوامع مسلمان دیده اند.
البته چون این جوامع قانونمندند کمتر پیش می آید تا انتقاد صریح بکنند و یا مثل آن آقای هلندی نماینده پارلمان هلند فیلمی از ما مسلمانان بسازند و به عالم نشان دهند ولی به طور خلاصه ما مسلمانان ترسناک و بدیم و موجوداتی خطرناک(در کل عرض می کنم وگرنه استثنا زیاد است, البته حکم با قاعده و اکثریت است و نه استثناها) و اروپاییان از ما بدشان می آید.
حال ما می توانیم "فرا افکنی" کنیم و بگوییم با ما بدند, راسیستند, از کله سباهها خوششون نمیاد, نژادپرستند و غیره, ولی آیا ما یکبار از خودمان پرسیده ایم نکند ما در واقع بدیم?, نکند ما در واقع نفرت انگیزیم?, نکند ما برای زندگی آزاد غربی ها ترس و وحشت و بدبختی آوردیم و می آوریم ووو
حالا خوب است یکبار هم آقای بنی طرف دنیا را از چشم یک فارس(ایرانی اصیل) بیند...
ببیند که ما با اعراب در زمان شاهپور ذولاکتاف کاری نداشتیم ولی آنها به خوزستان و بحرین تجاوز کردند, ببینند که ما با اعراب تازه مسلمان کاری نداشتیم و آنها در طمع غنیمت و غارت(این حقیقت محض تاریخ است و ادعای من فارس نیست) به کشور ما لشکر کشیدند و در طول دویست سال به طور مستقیم و تا ششصد سال(انقراض بنی عباس) به طور غیر مستقیم ما را غارت کردند و کشتند...
ایا ایشان نشنیده اند که اعراب در مسیر زیارت عتبات(کربلا و نجف و زیارت مکه) بارها کاروان های زایران و حجاج را غارت می کردند?
لطفا ایشان به معنی کلمات "قاطع الطریق" و "حرامی" توجه کنند. این قضیه غارت زوار تا پیدایش فروش نفت در حال وقوع بود(یعنی هفتاد سال و یا هشتاد سال بیشتر قبل) و یا بعد آیا ایشان قضیه شورش اعراب در اوایل انقلاب تحت مدیریت حزب بعث عراق را از یاد برده اند?
آیا ایشان حمله ی عراق عرب و حمایت "کلهم اجمعین اعراب" حتی همین فلسطینی ها را از صدام حسین بخاطر ندارند?(من از زمان کورش و یا هوخشتره و یا رضا شاه نمی گویم و همین سی سال گذشته را می گویم!)
آَیا ایشان یک بار در طی این سالهای قلمزنی خود به تجاوز رژیم ملایان به هویت و آثار ایرانیت سخنی گفته ند?
آیا ایشان به این مساله که اعراب از لحاظ ایدئولوژیکی شریک جرم رژیمند نابینا می باشند چه اینکه اسلام یعنی عربیسم و فرهنگ عربی و فرهنگ عربی و عربیسم یعنی اسلام و بین این هر دو هیچ فرقی هم نیست.
اگر ایشان مخالفند پس لطف کرده و به ما بگویند فرق اسلام و عربیسم و فرهنگ عربی در چیست و کجاست?
جایی که عربیسم و اسلام از هم جدایی دارند و دو روی یک سکه نیستند کجاست?
من به شخصه مخالف توهین به اعراب و یا هر انسانی دیگری فارغ از نژاد و زبان دیگر هستم ولی خوب است یکبار ایشان یک نگاهی بکنند شاید اعراب در طی این تاریخ طولانی از زمان شاهپور ذولااکتاف تا خزئل و صدام حسین به فارس ها خیلی ظلم کرده باشند و این چهره کریهی که نزد ایرانی ها دارند را خود به طیب خاطر و با سربلندی(از نوع صدام حسینی و اسامه بن لادنی آن) ساخته باشند.
٣٨٣۷۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣۹۰
|