از : حامد تپوری
عنوان : جعل آگاهانه تاریخ ، یا تاریخ ندانی
خوزستان در نگاهی کوتاه ،از ویکیپدیا
نام خوزستان
نقشهای مربوط به قرن ۱۱ میلادی اثر محمود کاشغری که در آن خطهٔ نام خوزستان نیز بهچشم میخورد. ( این نقشه را در ویکی پذیا می توان دید)
درباره واژه «خوزستان»، معانی و تعابیر فراوانی وجود دارد که قدمت و دیرینگی این خطه را آشکار میسازد. خوزیها قوم اولیه ساکن این سرزمین بودند و با ایلامیان همتبار بودند. بنابر سنگ نوشته داریوش بزرگ، در دوران هخامنشی، خوجیا (Khavjiaa یا به پارسی باستان خشترهپاو) نام استان خوزستان بوده است[۱]. «ابن منظور» به سال ۷۱۱ ه.ق. در «لسان العرب» اشاره دارد: و الخوز جیل من الناس، اعجمی معرب، یعنی: «خوز» قوم یا قبیلهای از مردم عجمند. از سوی دیگر «خوز» را به معنی «شکر» و «نیشکر» نیز معنا میکنند. زیرا خاک حاصلخیز و بارور خوزستان، استعداد ویژهای برای رشد این گیاه داشته و آنجا بهترین محصول نیشکر را به دست میدادهاست.
در کتاب «مجمع التواریخ و القصص» خوزستان به نام «حجوستان» و «حبوجستان و اجار» آمدهاست که به نظر میآید، برگرفته از زبان پهلوی با عناوین «حبوجستان» و حوجستان است. همچنانکه در بعضی از گویشهای رایج در این استان « بختیاری » برای ادای حرف «خ» از «ح» نیز بهره میگیرند. بنابراین واژگان «اوج»، «هوز»، «هوج»، «حوز» و «خوز» در سیر تحول و تطور لفظی با پسوند «ستان» و «اوجستان» به تدریج بر اثر سایش تلفظ، از «هوجستان» به «خوزستان» تغییری یافتهاست.در متون پارتی نیز واژه هوزستان اشاره به همان نام خوزستان در دوران نوین دارد.[۲]
در گویشهای فارسی باستان و زبان پهلوی «او» به «هو» قابل تغییر است؛ مانند «اورمزد» - «هورمزد» و «اوشمند» - «هوشمند» همچنانکه «هورداد و حورداد» را «خرداد» و «خورتات» نیز گفتهاند. البته تا سالهای اخیر این اسامی را با حرف (ح) نیز مینوشتهاند. از سوی دیگر «یاقوت حموی» واژه «خوز» را با نامهای «خوز» و «هوز» و «اهواز» و «هویزه» هم ریشه میداند. «اهواز» محرف واژه «اواز» و «اوجا» نیز هست که در کتیبه داریوش بیستون آورده شده و این نام در کتیبه نقش رستم «خواجا» یا «خوجا» حک شده که هزار سال پیش، مرکز حکومت نشین استان خوزستان بودهاست. پس از هخامنشی، در دوران اشکانی، ساسانی و تمام دوران اسلامی شوشتر مرکز حکومتی خوزستان بودهاست. در سال ۱۳۰۳ در پی شیوع بیماری وبا در شوشتر مرکز حکومتی خوزستان به اهواز منتقل شد و تا کنون نیز اهواز است.
در شاهنامهٔ فردوسی به تصحیح استاد جلال خالقی مطلق از این خطه با نام خوزیان یاد شده است. برای نمونه:
بشد تیز با لشکر خوزیان برآن سود جستن سرآمد زیان[۳]
وزان پس بر کشور خوزیان فرستاد بسیار سود و زیان[۴]
همیرفت تا کشور خوزیان ز لشکر کسی را نیامد زیان[۵]
این نام آشکارا با نام سوزیان یا سوزیانا (Susiana) که در نوشتارهای تاریخنگاران یونانی به عنوان سرزمینی به پایتختی شوش (سوس یا سوسا) و نامی دیگر برای ایلام باستان آمده همخوانی دارد و نشانگر این است که واژهٔ خوز و واژهٔ شوش یکی است.
خوزستان در دوران باستان
«خوزستان» در دوران باستان، بهویژه، در دوره هخامنشی به دو ناحیه تقسیم میشد: بخشهای شمال و شمال شرقی که انشان (انزان) نام داشت و سرزمینهای باصفا و کوهستانها و جنگلهای فراوانی را شامل بود، و ناحیه جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشتهای حاصلخیز و جلگهای جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشتهای حاصلخیز و جلگهای سرسبز و پرآب بوده که به قارهای کوچک و مستعد میمانست. بخشهای جنوبی که «عیلام» نام داشته یادآور تمدنهای دیرینه خوزستان است و بشدت تحت تأثیر فرهنگ «میانرودان» بوده و جغرافیای وسیعی را شامل میشده که حد فاصل لرستان و خوزستان و سواحل خلیج فارس امروزی است.
«استرابون» جغرافیدان عهد باستان، خوزستان را از حاصلخیزترین جلگههای جهان میداند. زیرا رودخانههای زیادی این دشت را آبیاری میکرده که امکان کشاورزی و آبادانی را در این منطقه میسر میساختهاست. شاید بر همین اساس بوده که عدهای بر این باورند که نام این سرزمین «هند» یا «اند» بوده که به معنی «جایی با آبهای فراوان» است.
درباره آبادی مرکز خوزستان در کتاب «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» تألیف «ابو عبدالله محمد بن احمد مقدسی» جهانگردی از بیتالمقدس آمدهاست:
« «شوشتر در همه این سرزمین، خوشتر، استوارتر و مهمتر از آن شهری نباشد. نهر به دور آن میچرخد نخلستان و باغها آن را فرا گرفتهاند. بافندگان ماهر پنبه و دیبا در آن بسیارند از همه شهرها برتر است، اضداد را در خود جمع و در نزد جهانیان شهرت دارد. و دربارهاش گفتهاند آن همچون بهشتی است. باغهایش پر از ترنج و انار خوب، انگور و گلابی عالی و خرما میباشد. بهشت خوزستان است دیبای آن را به مصر وشام میبرند، مردمش با خوشی عمر میگذرانند.» »
همچنین در سفرنامه «ابن بطوطه» جهانگرد مراکشی میخوانیم:
« «سر انجام به شهر تستر (شوشتر) رسیدم که در قلمرو اتابک و سر حد بین دشت وکوهستان است. شهری بزرگ، زیبا، خرم و دارای پالیزهای نیکو و باغهای عالی است این شهر محاسن زیاد و بازارهای معتبر دارد و از شهرهای قدیمی است. در دو طرف رودخانه باغ قرار دارد و محاذی دروازه دسبول مانند بغداد و حله جسری از کشتیهای کوچک درست کردهاند، میوه در تستر فراوان است، خیرات و برکات این شهر بسیار و بازارهای آن در خوبی بیمانند میباشد.» »
وجود مراکز علمی و فرهنگی همچون دانشگاه جندی شاپور در این استان دال بر اهمیت و رونق این منطقهاست که استادان بزرگ دانش پزشکی را از یونان، مصر، هند و روم گرد هم آورده بودهاست. این دانشگاه را نسطوریان مسیحی عراقی بهنام خانواده بختیشوع ایجاد کردند. این دانشگاه پزشکی که به دستور شاپور اول (۲۴۱-۲۷۱ م) بنیان نهاده شد. توسط شاپور دوم (ذوالاکتاف) مرمت و بازسازی گشت و در زمان انوشیروان تکمیل و توسعه یافت. دانشمندان و شاعران بزرگی همچون ابونواس حسن بن هانی اهوازی، که از ارکان شعر عرب است، عبداله بن میمون اهوازی، نوبخت اهوازی منجم و فرزندانش، جورجیس پسر بختشوع گندیشاپوری و شاعران عرب زبان شیعی، مانند ابن سکیت و دعبل خزائی که با اشعار خود ولایت و امامت را پاس داشتهاند و زبان به مقاومت گشودهاند از همین منطقه برخاسته و در این دیار زندگی میکردهاند.
آیینها و مردم
استان خوزستان از تیرههای گوناگون انسانی را در بر میگیرد. همچنین با اینکه بیشینه مردم این استان مذهب شیعه دارند، از دیرباز پیروان دیگر آیینها نیز در این استان زیستهاند و میزیند. در شهر اهواز گروه اندکی صابئین(در خوزستان به آنها صُبّی میگویند) در کرانه رود کارون ساکنند و بیشتر به کار زرگری مشغولند.
همچنین پیروان آیینهای کهن زرتشتی و نیز کلدانی در این استان و به ویژه شهر اهواز زندگی میکنند که پس از انقلاب ۵۷ از شمارشان کاسته شدهاست. در شهر آبادان شماری از ارمنیان میزیند. این گروه تا پیش از انقلاب جمعیت بیشتری داشتند ولی امروزه تنها چند خانوار از اینان در شهرهای آبادان و اهواز میزیند. همچنین گروهی از پیروان آیین بهایی[نیازمند منبع] در این استان زندگی میکنند. پیروان دیگر آیینها و مردمان دیگری نیز در اینجا میزیستهاند که امروزه
٣٨۴٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۰
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : تایید
منهم با نظرات پیروز و گیلانی موافق هستم( شیمه دو ته بلا بخوره بسر نفهم آدمون; بلای هردوی شما بسر آدمهای نفهم بخورد). متاسفانه نظرم از زیر ساطور سانسور بسلامت خارج نشد. مهم نیست که مینویسد، مهم موضع گیری برعلیه این نوع گرایشهای نژادپرستانه و مغرضانه در مورد تاریخ ایران است، که بایستی گرفته میشد. تفحص و شناسایی همه آثار و اسامی معابر و مسکنه و منطقه که امروزه نام عربی را بعداز حمله قبایل عرب بایران بخود گرفته اند،بنامهای فارسی و پارسی قدیمی و اصلی خود ،میتواند جلوی یاوه گوییهای شیوخ دست نشانده حوزه خلیج همیشگی فارس را بگیرد.البته آنهم در نظام جمهوری ایرانی در حاکمیت مشترک همه «اقوام و اقلیتهای» ملی و ایرانی ممکن پذیر است.
٣٨۴٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۰
|
از : روزبه
عنوان : مخاطب جناب بنی طرف کیست؟
خانم هایده ترابی محترم، آیا مشکل شما فقط "عرب ستیزی" ایرانیان است یا شما نگران ایرانی ستیزی اعراب هم بوده یا هستید؟ شاید آنرا انکار هم می کنید! خانم محترم، بفرمایید دلیل اینکه جناب بنی طرف به کسی در اینجا جواب نمی دهد چه باشد؟ جواب ندارد یا وقت ندارد؟ کسی که اینهمه اتهام ناروا به ما وارد می کند حق ندارد وقت برای پاسخگویی به ما را نداشته باشد. مخاطب او اگر ما نیستیم پس کیست؟
کسی که خواب است را با یک تلنگر می توان بیدار کرد ولی کسی که خود را به خواب زده است را هرگز نمی توان بیدار کرد. بنظر می رسد که دوستان در اینجا کاری با آنهایی ندارند که خود را به خواب زده اند و توجه خود را فقط معطوف به کسانی کرده اند که براستی خوابند و نیاز مبرم به یک تلنگر دارند. برای این دوستان آرزوی پیروزی دارم.
با گیلانی موافقم که نظرات پیروز حال و هوای جالبی به خواننده می دهند.
٣٨۴۲٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۰
|
از : علی اصلی
عنوان : من هم....
جناب بنی طرف گرامی - من هم متعجب و متاسف شدم با خواندن این نوشته شما... باینده ایران و "همه" مردمانش....
٣٨۴۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۰
|
از : هایده ترابی
عنوان : موفق باشید
آقای بنی طرف عزیز سلام، به راه سختی گام نهاده اید، اما تلاشهای شما بی نتیجه نیست. بسیاری از ایرانیان حرفها و بحثهای مهم شما را دنبال می کنند و بسیاری از آنها با شما هم اندیش اند . به امید اینکه موضوع واقعیت عرب ستیزی، نژادپرستی و بطور کلی مسئله ملیتها در ایران، هر چه گسترده تر و عمیق تر جای خود را در افکار عمومی ایرانیان باز کند.
٣٨۴۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : ممنون
جناب گیلانی،
ممنون از لطف شما.
٣٨۴۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣۹۰
|
از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : جناب بنی طرف عزیز سلام
شما برای اینکه هم رنگ جماعت تند روی روزگار ما، بخصوص این سال های اخیر بشوید؛ از اصل خود خیلی دور گشته اید.
به نظر من برای یک نویسنده شریف مردمی چون شما این کاریست خطرناک و بی نتیجه. شما چندی پیش خوزستان را عربستان نامیدید و این سخن از بُن غلط است. ناحق است. با این حساب باید ده ها کشور که بر اثر تجاوز اعراب زبانشان عربی شده را نیز عربستان بنامیم. و این در حالی است که آن کشور ها نه فقط عربستان نیستند بلکه بخاطر فاجعه تجاوز اعراب فرهنگ و زبان کهن خود را از دست داده اند. آنها نه فقط عرستان نیستند بلکه حقی تاریخی بر گردن اعراب متجاوز دارند که فرهنگ ها را نابود کردند و زبان و فرهنگ کشور های کهنی چون مصر را برای همیشه بردند و به فراموش خانه ی تاریخ سپردند.
این را در نظر داشته باشید که هیچ انسانی حاضر نمی شود زبان و فرهنگ نیاکان خود را به راحتی رها کند. حال ببینید چه بر آن مردمان رفت که امروز تقریباً هیچ اثری از فرهنگ و زبان نیاکانشان در زندگی روزمره شان دیده نمی شود. آیا شما این فاجعه های تاریخی را بر حق می شمارید!؟
اگر نه، چگونه گوشه ای از کشور ایران که هیچ ربطی به عربستان ندارد را عربستان می نامید!؟
و اگر بر حق می شمارید؛ پس شما همگام با یورشگران تاریخ دارید گام بر می دارید و این ناحق مطلق است. و از شما نویسنده ی عزیز مردمی بعید است که به چنین چاله ی تاریخی ی تیره ای بیفتید.
عربستان، عربستان است. امروز به آن کشور به غلط گفته می شود عربستان سعودی. این نام هم از نظر تاریخی و هم از نظر انسانی غلط است.
زیرا طایفه ی آل سعود که تمام جمعیت اش کمتر از ۱۰۰ هزار نفر است خود را به بیست میلیون عرب غیر سعودی عربستانی تحمیل کرده است. و حتی اخیراً به فاشیزم عربی بیش از پیش روی آورده است. تجاوز آشکار به حقوق ۶۰۰ هزار بحرینی نمونه ی آشکار این فاشیزم است. در بحرین نزدیک به یک میلیون نفر زندگی می کنند که بخشی مزدوران و کارگران خارجی و بسیاری غیر عرب هستند. اما آن ۶۰۰ هزار بحرینی اصیل اند و همینک به دست طایفه ی بسیار کوچکی به بند کشیده شده اند و جهان ما نیز به دلایل در گیری هایی که با رژیم اسلامی ایران دارد، سکوت پیشه کرده و این حق نیست، ناجوانی است. چرا مصری ها؛ تونسی ها و دیگران حق دارند از دست دیکتاتور های سرزمین خود رها شوند؛ اما مردم اندک بحرین نباید این حق را داشته باشند!؟
هنوز به یاد دارم ناله های یک مغازه دار ایرانی در بغداد را در زمان صدام. از مرز خسروی بیرونش کرده بودند و او با رادیو تهران در حال مصاحبه بود. می گفت: من تنها جرمم ایرانی بودن است. شرطه های بعثی صدام سیگار را هنگام باز جویی بار ها روی ران پایش خاموش کرده بودند.
بله جناب بنی طرف گرامی، تا رنج دیگری را در نیابی، بخوابی. یعنی فقط یک طرفه به قاضی می روی تا خوشحال بر گردی.
بیشک اعراب هم مثل همه ی خلق های ایران باید حقوق خود را در ایران زمین داشته باشند. اما وقتی می بینم نویسنده ای مردمی و شریف و فداکار امروز به دام پان عربی مد شده ی حقیری افتاده؛ جداً تأسف می خورم.
نروید با این سیلاب! فردا که آب ها از آسیاب گذشت؛ این هیاهوهای مصلحتی نیز پایان می پذیرد. و فقط آنگاه است که انسان شریفی چون شما در می یابد که از همه سو باخته است. به مردم حق طلب ایران بپیوندید و به همراه همه خلق های ایران حقوق خود را طلب کنید تا مردم منطق شما نویسنده ی شریف را با منطق یک شرطه چماقدار و فاسیست عربی یکی نبینند. شما به احتمال قوی در دامی در افتاده اید که هنوز متوجه نیستید که دارید بُن می برید؛ و افسوس!
نمی دانم چه چیزی زیر زبانتان شیرینی کرده؛ این راه نه آن است که شما نویسنده ی عزیز ایرانی باید بروید. این کژ راهه ره به پرتگاه دارد.
بیایید با هم بر هرچه بوی نابرابری می دهد با منطقی قوی مبارزه کنیم تا عدالت آنطور که باید بر قرار گردد. این جریان قبیله گرایانه که شما به دامش افتاده اید؛ در واقع همان سیاست منفور شوینیزم عربی می باشد. شوینیزم فرقی نمی کند که کجایی است. مال هرجایی که باشد غلط است و باید طرد گردد. شما با این دیدگاه های جدید که زیر تأثیر جریانات سال های اخیر یافته اید؛ دارید به سرعت به میهن خود پشت می کنید. لطفاً توجه داشته باشید که میهن را با حکومت حاکم یکی نگیرید. و به این نکته نیز دقت کنید: بسیاری که این نظرت را دارند؛ خواستار تجزیه اند. یعنی اصلاً دیگر کشوری به نام ایران را به رسمیت نمی شناسند. شما یک نویسنده ی مبارز و شریف ایرانی هستید. شما به گردن آن مردم حق دارید. پس برای گرفتن حق خود از آنها کمک بگیرید، و برای این کار با ایران زمین که مام همه ماست مستیزید؛ و جویبار زلال جان به تیره نهر روزگار مریزید؛ که حق نیست. از سخنان شما بوی اشکار ضد ایرانی بر می خیزد و تلخ و نامطلوب به مشام جان می ریزد. یعنی در واقع شما خود را در حد مردم قبیله گرا پایین آورده اید و این جای بسی تأسف دارد. چه عربی و چه غیر عربی؛ یک انسان مدرن باید برای رسیدن به دمکراسی واقعی و عدالت ضد هر نوع قبیله گرایی باشد. وگرنه هیج شکی نداشته باشید که به کژ راهه می رود؛ خود گم کرده، فراموش می گردد.
من باور دارم که زور و ظلم شما عزیز و بسیاری دیگر را به پرتگاه برده است. نروید با پای خود به سوی دره ی سقوط. بیایید همه دست در دست برای گرفتن حقوق همگان تلاش کنیم.
شما در نزد من دارای احترامی خاص هستید به عنوان یک نویسنده ی نیک مردمی. این است که با شما بی هیچ تعارفی سخن گفته ام. لطفاً مرنجید و بیشتر بیندیشید. به نظر من شما دارید اشتباه می کنید. دارید شیوه ی قبیله گرایان را برای اینکه هم رنگ جماعت شده باشید پی می گیرید. یعنی در واقع شما به عقب رفته اید و دنباله روی قبیله گرایان شده اید! و این از خود دور گشتن است. این شیوه قبل از هزچیز به شخصیت والای شما بیشک لطماتی جبران ناپذیر خواهد زد.
تا دیر نشده اشتباه را باید دریافت.
شاد باشید
٣٨۴۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣۹۰
|
از : بنی احرار
عنوان : نام خوزستان
جناب بنی طرف
بهتر است بدانید که نام خوزستان حتی در منابع پارثی آمده است (پیش از ساسانی).. لطفا تاریخ را جعل نکنید.. هوز و خوز از یک ریشه هستند و هر دو اشاره اقوام خوزی (ایلامی) میکنند. در ضمن اکثریت مردمان خوزستان از تیره لر/بختیاری هستند و بین دو نام خوزستان و نام عربستان (از دوران صفویه) , نام خوزستان هم کهنتر است و هم تاریخی-تر و هم مناسبتر (بخاطر لر/بختیاری بودن اکثر جمعیت خوزستان).
در مورد آل مشعع ما هم میتوانیم در مورد آل ساسان بگوییم که کل یمن را داشتند و نام کشور ایران بود.. در هر حال, پیش از اسلام ساکنان خوزستان از سه قوم بودند: ایرانیان - خوزیها (ایلامیها) - آرامیها.
در شاهنامهٔ فردوسی به تصحیح استاد جلال خالقی مطلق از این خطه با نام خوزیان یاد شده است. برای نمونه:
بشد تیز با لشکر خوزیان برآن سود جستن سرآمد زیان
Daniel T. Potts,"The archaeology of Elam: formation and transformation of an ancient Iranian state",Cambridge University Press, ۱۹۹۹.
pg ۴۱۵:"While the Parthian text uses Hwzstan, obviously the forerunner of modern Khuzistan...it would seem to drive from the old Persian Huziya, the term for the inhabitants of Huza"
نشانی این کتاب انگلیسی (با لینک) در ویکیپیدای فارسی در مقاله خوزستان آمده است که دیگر این جعلها پایان یابد.
در ضمن بد نیست در مورد دو چیز دیگر بنویسید:
۱) بیرون انداختن تمامی ایرانیان و فارسی-زبانان از عراق به توسط صدام حسین در زمان شاه (حال که سومکا و غیره هر چه بگویند , دولت ایران هرگز کاری نکرد)
۲) تدریس عربی در ایران برای کودکان در حالیکه بحرین برای فارسی-زبانان آنجا فارسی را تدریس نمیکند.
۳) کشتار دو ملیون سیاهپوست غیرعرب به دست اعراب سودان.
۴) حمایت تمامی کشورهای عرب از صدام حسین که روی هر نژادپرستی را سفید میکند.
٣٨۴۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣۹۰
|
از : گیلانی
عنوان : به پیروز عزیزم و دیگر دوستان
«هرچه بیشتر آدم افاضات جناب عزیزی بنی طرف را میبیند نا امید تر میشود. ایشان برای اثبات نظر خود به هر خار و خاشاکی میآویزد بدون آنکه فکر کند که اینها ارزش گفتن ندارد و آدم را سبک میکند. ایشان از حزب سومکا و پان ایرانیست ها دلیل و مدرک میاورد بدون آنکه بگوید این فسیلها حتی در زمان بره کشانشان طرفداری نداشتند که حالا داشته باشند. واقعا جای تاسف است.
سپس به لیست نامهای عربی میپردازند و ایرانیان راسیست جنایتکار را مسئول این تغییر نامها میداند و در عین حال فراموش میکنند که خود ایشان خلیج فارس را خلیج مینامند. به قول سعدی ای هنرها نهاده بر کف دست - عیب ها را نهاده زیر بغل.»
پیروز جان، تی بلا می سر بارار(بلایت بر سر من باد برادر)، نمی دانم حین ارائه نظر جدی ات همزمان قصد خندادن خوانندگانت را داشتی یانه ولی اینکار را با من یکی کردی. من چندین بار ابتدای نظرت را خواندم و هر بار از خنده بخودم پیچیدم. خلاصه که دوست من، بعد از مدتها مرا از حال و هوای بدی که داشتم رها کردی. واقع که از بخش آغازین نظرت لذت بردم و حض کردم.
درباره این نوشته ی جناب عزیزی کاملا درست می گویی و با تو موافقم.
جای آن دارد از آقای صادقی هم تشکر کنم که حوصله زیادی بخرج داده اند و نظری خیلی منطقی و آموزنده ای داده اند. درود بر شما باد، رفیق.
یک ایرانی چند رگه عزیز، منکه ایرانی یک رگه تا حالا ندیده ام. شاید اقای بنی طرف بتوانند بما نشان دهند که در کجای ایران ما، ما بر حسب رگ خود باهم بازی قهر و آشتی بچه گانه می کنیم. شما بیا نظرت را بده. اگر بخواهی منتظر اقای بنی طرف شوی باید تا ابد صبر کنی. ایشان با امثال ما قهرند چون ساز جدایی ایشان را نمی زنیم.
من حرف تازه ای برای گفتن درباره این مبحث ندارم ولی عاشق خواندن نظراتی هستم که مطالب تازه تری در مورد این مبحث در اختیارمان بگذارند تا ما در فرصت های دیگر استفاده کنیم. اگر به شیوه ی پیروز مان باشد که چه بهتر.
راستی پیروز، خودت می دانی در ابراز نظرت چه هنری بخرج داده ای یا نه؟ اگر عمدا چنین نکرده ای خودت یکبار آنرا بخوان ببین من درست می گویم یا نه. تی برار گیلانی (برادرت گیلانی)
٣٨٣۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : آنکه چون پسته دیدمش همه مغز- پوست بر پوست بود همچو پیاز
هرچه بیشتر آدم افاضات جناب عزیزی بنی طرف را میبیند نا امید تر میشود. ایشان برای اثبات نظر خود به هر خار و خاشاکی میآویزد بدون آنکه فکر کند که اینها ارزش گفتن ندارد و آدم را سبک میکند. ایشان از حزب سومکا و پان ایرانیست ها دلیل و مدرک میاورد بدون آنکه بگوید این فسیلها حتی در زمان بره کشانشان طرفداری نداشتند که حالا داشته باشند. واقعا جای تاسف است.
سپس به لیست نامهای عربی میپردازند و ایرانیان راسیست جنایتکار را مسئول این تغییر نامها میداند و در عین حال فراموش میکنند که خود ایشان خلیج فارس را خلیج مینامند. به قول سعدی ای هنرها نهاده بر کف دست - عیب ها را نهاده زیر بغل.
و اینهمه میگویند که آتش نفرت و نفاق بر افروزند که اگر دری به تخته ای خورد و به ایران حمله شد ایشان هم جزء لیست به دل دامادهای شیخ نشین "عربستان" باشند.و فراموش میکنند و یا به نفعشان نیست که از وسعت تخریب عراق و صدماتی که ده ها سال و شاید صد سال دیگرهنوز گریبان عراقی ها را گرفته ذکری کنند.
مقاله زیر از یک روزنامه ایرلندی ست که نزدیک به محل سکونت ایشان است و احتیاج به ترجمه ندارد. این نوشته به تفصیل شرح میدهد که در ناحیه بصره به علت وجود مواد سمی ناشی از بمباران ها که depleted uranium را در فضا و خاک پخش کرد کودکان معصوم بی شماری به ناهنجاری های مادر زادی مبتلا و تعداد زیادی نیز به سرطان های گوناگون من جمله سرطان خون مبتلایند.
http://www.commondreams.org/view/۲۰۱۱/۰۶/۱۴
این مسائل کوچک تر از آنند که توجه ایشان را جلب کنند. مهم اینست که حزب سومکا و پان ایرانیست ۵۰-۴۰ سال گذشته همچو شکر هایی میخوردند و راسیست ها نام دهات عربستان را تغییر داده اند بدون آنکه از عبدالناصر و صدام و دیگر راسیست های عرب ذکری بفرمایند. جل الخالق.
٣٨٣٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣۹۰
|