یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نگریستن در کار کوروش بزرگ - اسماعیل خویی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : peerooz

عنوان : توضیح
جناب شاکری،
بین زمان کوروش تا زمان استالین و بوش تقریبا ۲۵۰۰ سال فاصله است ولی بین
زمان کوروش تا توحش ، احتمالا در سرزمین ایران شاید جز ماد ها تمدنی وجود نداشته باشد. فرض کنیم مادها و متمدنین دیگر ۲۰۰۰ سال در این ناحیه حکومت کرده بودند باز کوروش ۵۰۰ سال به توحش نزدیکتر بود تا به تمدن استالینی. منظور این بود. تمدن یونان ۳۰۰-۲۰۰ سال بعد این ناحیه را بوجود خود مفتخر کرد.

منظور از مقایسه کوروش با استالین و بوش این بود که فرض را بر این گذاشتم که ظاهرا کورش در نظرشما فرقی با سایر امپراتوران نداشته بلکه شاید از نظر سرکار خانم کامنت گذار , نه تنها یکی از بزرگترین جانیان تاریخ است بلکه بخاطر جعل استوانه حقوق بشر باید بکمک مصاحبه شونده اخیر ایشان ، بقایای او بدار آویخته شود.

این حد توانایی منست و تاب مشاجره با همراه شما را هم ندارم. مقاله را هم دقیقا نخوانده ام چون از سینه زنان افتخارات ایران باستان نیستم. بقیه هم بین شما و مقاله نویس است.
۴٨٨۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱٣۹۱       

    از : نامی شاکری

عنوان : چند توضیح دیگر:
من بطور خیلی خلاصه بر این نکته تاکید کرده ام که در تحلیل علمی تاریخ با "کیش کورش پرستی" که امری سوبژکتیو است نمی توان از امرعینی قاطع و تعیین کننده ای مثل اقتضائات " نظام" غافل شد. مثال هایی هم که دوست عزیزمان از استالین و جورج بوش آورده، وامی داردم به گفتن اینکه؛ انتساب چنین سجایا و فرامینی به کورش (کبیر) درست مثل این است که استالین درقلمرو کشورهای سوسیالیستی "آنوقت موجود"؛ فرمان دهد که کارگران حق ندارند از صنایع و بانک ها سلب مالکیت کنند، یا جورج بوش درعراق و افغاتستان فرمان دهد که کسی حق ندارد نیروی کار انسانی را بخرد یا مالکیت شخصی بر کارخانه یا بانک داشته باشد و..
انتساب اخلاقیات یا روش هایی که درآن دوران برای حاکمان موضوعیت نداشته و مربوط به دوران جدید است،عالمانه نیست .حتی مفهوم جمهوریت جدید با مفهوم جمهوریت قدیم متفاوتند و اشتراکات کمی دارند. احتمالا دوستان می دانند که "مردم" در آن دوره به تمام شهروندان یا "باشندگان" یک قلمرو گفته نمی شد.فقط مردانی که دارای دارایی معینی بودند، مردم به شمار می آمدند و مشمول دمکراسی و جمهوریت بودند.زنان، بردگان (اعم از زنان و مردان) و نادارها، در شمار مردم نبودند.
ضمنا :
این بحث که ایران دارای دوره ی تاریخ برده داری (یا مشابه آن) بوده در بضاعت این کامنت ها نیست . ماهیت امپراتوری چیزی جزکشورگشایی ، گسترش قلمرو،تحصیل نیروی کاررایگان(و نه ارزان)از طریق "قهر"(جنگ یا ارعاب) نیست و این ها اموری اخلاقی و در ید اختیار کورش واسکندر و چنگیز وغیره نیستند. اموری ذاتی نظام ها هستند و در عین حال، فرض وجود پادشاهان نیکخواه و عادل منتفی نیست .
دوره هخامنشی با دوره ی توحش و بربریت فاصله ی معنا دارد دارد. جایی که سخن از تمدن هخامنشیان و تمدن یونان و روم می رود؛ چه جای سخن گفتن از توحش و بربریت است،که به "مهرورزی" کورش (کبیر) در آن دوران،در مقایسه با بربرها و وحشی ها مباهی باشیم.
اما در مورد دکتر خویی عزیز! شخصا از معدود هم نسلان خودم هستم که دکتر اسماعیل خویی را بعنوان یک ترقیخواه(با عرض پوزش و استغفار، انقلابی)، یک روشنفکر، یک فلسفه دان و فیلسوف، یک شاعرو بطور خلاصه یک آدم حسابی، می شناخته و عزیز می داشته ام. اما عمیقا باور دارم که آن دکتر اسماعیل خویی تمام شده و به تاریخ پیوسته است. متاسفم اما چنین باوری دارم و آرزو می کنم که ای کاش ، آقای دکتر به بازنشستگی تن می داد و صرفا به انتقال دانش و تجارب ذیقیمتش به شاگردان وارادتمندانش می پرداخت. ای کاش.کم نیستیم در این میان که "ترقی معکوس" می کنیم! (اخبار روز اجازه دارد که این بخش از کامنت مرا در صورت مصلحت حذف کند.)
۴٨٨٣۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹۱       

    از : هایده ترابی

عنوان : ...
خوئی این مقاله را در سال ۲۰۰۸ پیش از روشنگریهای علمی درباره ی آن متن کذائی کورش دوم نوشته بود. تکیه وی به همان نسخه ی جعلی است که ۱۴ سطر اضافی دارد و درباره اش به حد کافی نوشته شده است. گمان نمی کنم که خوئی بار دیگر چنین سهل انگارانه به داوریهای بی پایه ضد تاریخی درباره ی نقش کورش تکیه کند. اخبار روز اگر به این بحث خیلی علاقمند است، چرا مقالات مرا پس از گذشت سه - چهار سال در این باره بازچاپ نمی کند؟ متأسفانه گردانندگان این سایت هم در بازچاپ نوشته ها و بازتاب دیدگاهها تبعیضهائی ویژه اعمال می کنند. نگارنده این کامنت از جمله نویسندگانی است که اغلب با بی توجهی مسئولان امور این سایت مواجه شده است. جای شکرش باقی است که دیگر کامنتم را حذف نمی کنند، عصر نو آن را هم حذف می کند.
۴٨٨٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : سلام بر دکتر اسماعیل خویی و بر همه سلام
چند روز پیش پای مقاله ی محمد علی اصفهانی بسیار عزیز نوشتم که وقت و امکان نوشتن نیست فعلاً. ولی امروز که شعر ویدا فرهودی را خواندم، دیدم به من می گوید: لیثی حبیبی تو غلط می کنی که پای چشمه ی روان و رقصان من چیزی ننویسی و بروی! که تسلیم شده، نوشتم. زیرا دیدم « وقتی تاریخ می ایستد، شاعران به راه می افتند»! حال که آنجا نوشتم، بگذار چند جمله هم اینجا بنویسم و بروم پی کارم.
نامی شاکری عزیز، آنچه پیروز عزیز گفته فوندامنت نگاه خرد گرایانه است. اگر ما زمان را در نظر نگیریم، خود، خود را پرت کرده ایم. آندفعه در بحث با ا - آذری عزیز، همین موضوع زمان را پیش کشیدم.
در ثانی اگر ما توان دیدن همه ی جوانب کار را نداشته باشیم، باز پرت می شویم. خیلی ها می گویند احسان طبری نماز خوانده و ... ولی همان طبری در کمتر از یک صفحه کاغذ که با فرازی از شعر سیاوش کسرایی آغاز کرده، رمان زمان را با تاریخ در هم آمیخته و بر صفحه ریخته ماندگار. اگر ما یک سویه نگر باشیم، با همان منطق حق ما را نیز زیر پا می نهند.
از سوی دیگر، مگر در زمان کوروش سیستم دیگری هم بوده، که او بر نگزیده. آن زمان یا باید باج پرداز دیگری می شدی و یا قدرتمند.
بگذار باز بر گردم به همان سخن پیروز خردمند که منطقی زیبا را به عرصه ی سخن دوانیده نیک. کوروش در عصر بربریت و توحش آن خاطره را از خود بر جای نهاد. داستان کوروش کبیر یک افسانه و یا نقل نیست؛ بلکه فاکت اش بر جای مانده عسلی. مگر کندوی انگبین نشان اش را ندیده اید!؟ که در جهان بعد از بیش از ۲۵۰۰ سال، دست به دست می گردد. یاد کردن از کوروش بزرگ، سلطنت طلبی نیست، بلکه ارج نهادن نیکی است در تاریخ. اگر دیگران چنان شخصیتی داشتند ما ایرانیان بیگانه پرست حالا حلوا حلوایش می کردیم بر سران خود.
این نوع موضع گیری، یک بدی بزرگی هم دارد و آن این است که کوروش را ارث پدری فقط سلطنت طلب ها می سازد؛ در حالی که آن بزرگ تاریخ از آنِ همه ی ایرانیان و کل بشریت است.
کوتاه سخن: بیایید همیشه زمان را در نظر داشته باشیم؛ و هم در قضاوت منصف باشیم تا آن شویم که باید. تقدیر از کوروشِ دارای کندوی عسلی تاریخ، هیچ ربطی به سلطنت طلبی ندارد. به قول مردم سلاویان شرق، میانه ی طلایی را دیدن و انگبین خواهی است. ما ایرانیان اغلب یا رومی رومیم و یا زنگی زنگ؛ و این خوش آیند نیست؛ زیرا می زند بر زخم دل خسته چنگ.
۴٨٨۱٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۱       

    از : خواننده

عنوان : با احترام
ﺑر شاعر رنجدیده سخت نگیرید
۴٨٨۱۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : Spacetime و یا فضا- زمان
" زمان " کیفیت مجهول و کم شناخته شده ایست که شاید روزی معمای آن برای بشر حل شود.

در علم فیزیک و ریاضی مبحثی ست بنام Spacetime و یا فضا- زمان ( ویکیپدیا )
که به وقایع از چهار بعد طول - عرض - ارتفاع - زمان مینگرد که درک آن حتی برای
متخصصین نیز مشکل است. گرچه در این فرضیه چهار بعدی ، زمان از مکان جدا نیست ولی بی فایده نیست که ما در مشاهدات روزانه خود عامل زمان را نیز منظور بداریم.

جناب شاکری میفرمایند " پادشاه بزرگوار غلط می کند که هرروز به جایی لشگر می کشد،خون و خون ریزی راه می اندازد ، ظفرمندانه بر قلمرو امپراتوری می افزاید و همزمان هم از این بذل و بخشش های اومانیتستی می فرماید!".

مشابها میشود گفت " استالین غلط می کند که هرروز به جایی لشگر می کشد، خون و خون ریزی راه می اندازد ، ظفرمندانه بر قلمرو امپراتوری می افزاید و همزمان هم از این بذل و بخشش های اومانیتستی می فرماید!". و یا

" جورج بوش غلط می کند که هرروز به جایی لشگر می کشد، خون و خون ریزی راه
می اندازد ، ظفرمندانه بر قلمرو امپراتوری می افزاید و همزمان هم از این بذل و
بخشش های اومانیتستی می فرماید!". و یا چنگیز خان و ناپلئون و هیتلر.

شاید هر سه بیان درست باشد ولی یکی از آنها دوهزارو پانصد سال پیش و در دوران نزدیک به توحش صورت گرفت که ما حتی جزئیات آنرا هم نمیدانیم و این دو واقعه اخیر در دوران تمدن ! صورت گرفتند و جزئیات آنها ثبت شده است.

نتیجه ؟! آیا تفاوتی بین این واقعه ها وجود دارد؟ اگر دارد، آن تفاوت چیست؟ زمان است؟ ویا اینکه کوروش اولین فردی بود که " از این بذل و بخشش های اومانیتستی می فرمود "؟

باید بگویم که من مقاله را سرسری و پس از کامنت جناب شاکری خواندم.
۴٨٨۰۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۱       

    از : امیر حسین آمویی

عنوان : پیام واقعی دکتر خویی چیست؟
آقای شاکری
با سلام
پیش از انقلاب که ما می‌دانستیم «چه نمی‌خواهیم» اما نمی‌دانستیم «چه می‌خواهیم!» هر رژیمی را به رژیم شاه ترجیح می‌دادیم. می‌گفتیم که "هر چه باشد، بهتر از این است"! غافل از این که همیشه بدتر از آنچه که هست هم ممکن است و دیدیم و می‌بینیم! ببینید چه شده که اکنون ما و بسیاری از روشنفکران ما به اینجا رسیده‌ایم که فکر کنیم "آنچه که بود بهتر از این بود!" گیج فکری و سردرگمی اپوزیسیون در داخل و خارج ابعادی باورنکردنی پیدا کرده است. سراشیب سیاهفکری و افتراق شیبی هولناک پیدا کرده و بازار داغ تهمت زنی غلغله است. ایرانیان، هم در جهل مرکب و هم در جعل اتهام نسبت به هم گوی سبقت می‌ربایند.
اما دوست عزیز این اتهام به دکتر خویی که همه او را می‌شناسیم، نمی‌چسبد! آنچه در گفتار ایشان آمده اشاره دارد به سابقه‍ی آزاداندیشی در زمان کوروش! بر خلاف آنچه شما نوشته‌اید، کوروش تنها با یهودیان نبود که با مدارا و دوستی رفتار کرد. سیاست او در ایجاد یک دولت بزرگ و واحد، که ناشی از ضرورت زمانه بود، او را به ایجاد امپراتوری پارس برانگیخت و در این راه سیاست مسالمت‌جویانه را پی‌گرفت. مگر شما وقتی از دموکراسی آتن یاد می‌کنید، آن را عین دموکراسی‌های امروزی می‌بینید؟ دیگر این که، به شهادت تقریبا تمامی مورخان قدیم و جدید، ما در ایران، نظام برده‌داری نداشتیم و این از ویژگی‌های شگفت تاریخ ماست. نمی‌خواهم بگویم در ایران برده نبود؛ بود ولی وضع بردگان نیز در ایران با آنچه در یونان و روم بود بسیار متفاوت بود. اگر از نوشته‌های مورخان حزبی روسی بگذرید که همه چیز را به میل تئوریسین‌های (؟) حزبی و به دستور حزب می‌فهمیدند و می‌نوشتند، تمام آثار ارزشمند نوین به این حقیقت اشاره دارند. در ایران، ما در عوض نظام رعیتی درازآهنگی داشتیم که تا زمان "انقلاب سفید" که اساس آن نظام را در هم ریخت و در عین حال روستائیان را آواره و بدبخت کرد، ادامه داشت، بدون آن که از پس آن یک نظام سرمایه‌داری پیشرو و صنعتی ایجاد شود و طبقه‌ای که آن را اصطلاحاً پرولتاریا می‌گویند شکل گیرد. روستائیان به شهرها هجوم آوردند: انبوهی بیکار که از نظر اندیشه همچنان عقب مانده و تاریک باقی مانده بودند؛ همان ها که انقلاب پنجاه و هفت را بر روی دوش گرفتند.
بنا بر این مسأله‍ی برده‌داری و این چیزها مطرح نیست. مسأله این است: در زمانی بسیار دور، پادشاهی بسیار بهتر از آن با آحاد مملکت رفتار می‌کرد که اکنون مشاهده می‌کنیم. این به معنای خواست ایجاد نظام کهنه‍ی پادشاهی هخامنشی نیست، به معنی آرزوی سلطنت محمد رضا شاه پهلوی هم نیست. اما اگر شاهی یا ملکه‌ای، چنان که در برخی از ممالک اروپایی، بتواند یک نظام دموکراتیک در جایی برقرار کند که در آن حقوق بشر با موازین کنونی مراعات گردد، اشکالی دارد؟ فورا باید به شما بگویم که به هیچ وجه سلطنت‌خواه نیستم، چرا که آن را شکلی کهنه می‌دانم. جمهوری "شکلی" و فقط "شکلی" بهتر از آن است! نگران محتوی باشید! کسی را متهم نکنید. ما باید بلوغ فکری خودمان را، اگر به آن رسیده‌ایم، با صبر و تأمل و اندیشیدن ژرف و قضاوتی متناسب با معیارهای نوین، نشان دهیم.
خلاصه کنم: سخن دکتر خویی عزیز نه از سر سلطنت‌خواهی که به عشق آزادی‌طلبی نوشته شده است و تنها آنان می‌توانند از صورت ظاهر کلمات پیام شفاف و واپسین آن را دریابند، که نگاه از صورت ظاهر برگیرند و به معنا بپردازند. آیا این گفته تفسیر دیگری از همان جهل سالهای قبل از پنجاه و هفت و ظاهربینی حاکم بر ایران نبود که ما را اکنون در گرداب هولناک و سیاه تیره روزی و جنگ و بدبختی و افیون و غیره و غیره انداخته است.
۴٨٨۰۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ مهر ۱٣۹۱       

    از : نامی شاکری

عنوان : شاه پرستان جدید!
این آیین "کورش پرستی" که به کوری چشم "رژیم آخوندی" به مد روز روشنفکری تبدیل شده ، آدمی مثل دکتر اسماعیل خویی را هم مشمول استثناء نگذاشته است . دو مورد را قابل تامل می دانم :
اول : اشاره به این فرمان تاریخی که : در سراسر ایران زمین همگان آزادند و "هیچ کس نباید دیگری را به بردگی بگیرد" و استنتاج اینکه : "بیانگر بینشی‌ست که از آن همتایان همزمان‌اش سده‌ها فرهیخته‌تر و پیشرفته‌ تر است..." بسیار عامیانه است و فراموش می کند که در سراسر ایران زمین ، کسی کسی را محض تفریح و تفنن به بردگی نمی گیرد، بلکه در آن "نظام" که مبتنی بر کشورگشایی، گسترش قلمرو امپراتوری و تحصیل نیروی کار رایگان است، فرمان پادشاه بزرگوار، تعیین کننده نیست، همان ضرورت های تاریخی تعیین کننده است که مغلوبان را به انبوه بردگان تنرل می دهدو وگرنه، می شد گفت که پادشاه بزرگوار غلط می کند که هرروز به جایی لشگر می کشد، خون و خون ریزی راه می اندازد ، ظفرمندانه بر قلمرو امپراتوری می افزاید و همزمان هم از این بذل و بخشش های اومانیتستی می فرماید!
دوم : بسیاری از آنها که کورش را مثلا به واسطه بزرگواری اش در مقابل " قوم بهود" گرامی می دارند، فراموش می کنند که "قوم یهود" در مقابل امپراتور فاتح ، عددی به حساب نمی آمد.وقتی قوم مغلوب به "باژ و سرباز دادن سالانه" تن می دهد و شاه فاتح را هم ، چون پیامبری می ستاید، شاه فاتح باید دیوانه باشد که " تیره‌ی یهود را در "پرستیدن خدای و بر پا داشتن پرستشگاه ویژه‌ی خود" آزاد نگذارد! ضمنا آزاد گذاشتن دیگران برای پرستیدن یا نپرستیدن خدا در کجای تحلیل تاریخی "ما" قراردارد؟
۴٨۷۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣۹۱       

    از : امیر حسین آمویی

عنوان : چرا؟
جناب دکتر خویی

با سلام.

آیا شما هم فکر می‌کنید که این گفتار شما در مورد کوروش به گستره‍ی ادبیات مربوط است؟ من تعجب می‌کنم از ویراستاری که متوجه پیام اصلی شما در این نوشته‍ی گرانقدر شما نیست. این که کوروش در زمان خویش برده‌داری را منع کرد، نشانه‍ی مترقی بودن اندیشه و دیدگاه اوست. درسی که ما باید از او بگیریم این است که چگونه در روزگار کنونی خود قانون دموکراتیک، رعایت و اجرای آن قانون، پرهیز از ستم و پرهیز از استثمار کارمندان و کارگران را در دستور اندیشه و عمل خود بگذاریم. این چه ربطی به ادبیات دارد؟

ضمناً یادداشتی بر شعری از شما فرستدم که ظاهرا "خورده شد"! نخواستم بگویم ... .
۴٨۷۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣۹۱       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست