از : همایون
عنوان : آقای عصاره، کمی هم انصاف!
هر کس مسئول کامنتی است که خودش می گذارد و من هم مسئول کامنتی که خودم نوشته ام. «از گذشته نیاموختن» «یا تحلیل سطحی روزنامه نگاری» چه توهینی است که شما را ناراحت کرده است؟
کاش شما که با این حساسیت به «حاشیه نویس ها» دقت کرده اید نگاهی هم به مقاله ی آقای حمیدیان می انداختنید، واژه هایی مثل «ضددموکراتیک»، «استبداد»، «مستبد»، «دیکتاور»، «رسوای جهان»، «دلنگون»، «حضور حاشیه ای»، در سرتاسر مقاله ی ایشان بارها و بارها علیه مخالفان فکری شان تکرار شده است. این ها هیچ اشکالی ندارد؟ در یک کلام، از مقاله ی ایشان نفرت و تحقیر علیه دیگران می بارد و آن وقت شما بند کرده اید به «حاشیه نویسان»"؟
انصاف هم چیز خوبی است.
۴۹٣۷۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣۹۱
|
از : نادر عصاره
عنوان : حاشیه نویسی حذفی
« تحلیل سطحی روزنامه نگارانه»، « هیچ از گذشته نیاموخته»، « قصد ویرانی چپ»، «چپهای بریده»، « طعمهی بیبیسی و صدای آمریکا »، و ... برخی از نسبت هایی است که حاشیه نویسان زیر مطرح کرده اند بر متن مقاله نقی حمیدیان. نقی حمیدیان فشرده افکار خود را برای تولد چپ به رشته تحریر در آورده و خواهان چپی است با جهان بینی ای با « وفاداری به آرمان ملی و دموکراتیک و عدالتخواهانه ». این حاشیه نویسان، که برای هیچ خواننده ای هویتی شناخته شده ندارند و نام و نشان خود را کامل ننوشته اند، باید بدانند که با این زبان و فرهنگ نخواهند توانست دگر باوران را از تلاش و کوشش و دیالوگ بازدارند. کسانی که با چینن زبان و فرهنگی حذفی حرف می زنند، فکری از خود و یا باوری قابل دفاع دارند؟ اگر دارند این گوی و این میدان!
۴۹٣۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣۹۱
|
از : پرویز
عنوان : چپهای در خلاء
آقای نقی حمیدیان از "چپهای بریده"ی فعال هستند، این طیف - که هیچ وقت حقیقت مارکسیسم را درک نکردند - رسالتی جز طعمهی بیبیسی و صدای آمریکا شدن و نفی جنبشهای چپ در ایران و مارکسیسم-لنینیسم ندارند. خوب است در جواب این دوستمان این قطعه از "چه باید کرد؟" لنین را بیاورم که میگوید:
"ما به شکل گروه فشردهی کوچکی در راهی پر از پرتگاه و دشوار دست یکدیگر را محکم گرفتهایم و به پیش میرویم. دشمنان از هر طرف ما را محاصره کردهاند و تقریباً همیشه باید از زیر آتش آنها بگذریم. اتحاد ما بنابر تصمیم آزادانهی ماست. تصمیمی که همانا برای آن گرفتهایم که با دشمنان پیکار کنیم و در منجلاب مجاورمان در نغلطیم که سکنهاش از همان آغاز ما را به علت این که به صورت دستهی خاصی مجزا شده و نه طریق مصالحه بلکه طریق مبارزه را برگزیدهایم سرزنش نمودهاند. و حالا از میان ما بعضیها فریاد می کشند: به این منجلاب برویم! وقتی هم که آنها را سرزنش میکنند به حالت اعتراض میگویند: شما عجب مردمان عقب ماندهای هستید! خجالت نمیکشید که آزادی ما را برای دعوت شما به راه دیگری نفی میکنید! آری، آقایان، شما آزادید نه تنها دعوت کنید بلکه هر کجا هم دلتان می خواهد بروید ولو آن که منجلاب باشد؛ ما معتقدیم که جای حقیقی شما هم همان منجلاب است و برای نقل مکان شما به آنجا حاضریم در حدود توانایی خود کمک نماییم. ولی در این صورت اقلاً دست از ما بردارید و به ما نچسبید و کلمهی بزرگ آزادی را ملوث نکنید. زیرا که آخر ما هم «آزادیم» هر کجا میخواهیم برویم و آزادیم نه فقط علیه منجلاب که با هر کس هم که راه را به سوی منجلاب کج میکند مبارزه نماییم!"
۴۹٣۶٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣۹۱
|
از : ایکاروس
عنوان : بحران فکری
کارل پوپر بر اساس خاطرات خودش، نه پیوستنش به جریان کمونیستی بر اساس عقل و منطق و بینشی انقلابی بود و نه بریدنش از جریان کمونیستی. حال آقای حمیدیان نیز نه پیوستنش آن چنان بود و نه حالا بریدنش. این همه حمله به لنینیسم بدون یک تحلیل و آنالیز از تئوری ها و سیاست های لنین و تازه آن هم پیروز اعلام کردن "سوسیال دموکراسی" در این اوضاع اسفبار آنها. این "سوسیال" و این "دموکراسی" ارزانیتان باد.
۴۹٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣۹۱
|
از : احمد
عنوان : اگر پاپ و مارکس نبودند
اساسأ همان طور که همایون هم نوشته این مطلب یک تحلیلی غیر علمی است و حکایت از غلبه احساس و افتادن از دام یک شیفتگی به شیفتگی دیگر دارد.
جنبش فدائی از ابتدای تشکیل هم جنبشی متکی بر فعالیت های اجتماعی همچون اتحادیه های کارگری یا کانون و کلا و یا کانون مهندسان و پزشکان نبود جنبشی احساسی و فاقد نظریه پردازان کلاسیک بود و مملو از هواداران جوان صادق و کم تجربه بود و در نهایت یک جریان دانشجوئی بود. ۹۹ در صد هواداران این جنبش با کوچکترین آموزش های سیاسی مدون و عمیق و کلاسیک نا آشنا بودند عمر سیاسی مفید یک چریک یک سال هم نبود در تعجبم چگونه رهبران جوان ۲۳ ساله این سازمان و در کجا این چنین لنین شناس و متأثر از لنین شدند . اساسأ آنچه در چپ ایران رخ داد مرتبط با شکل اجتماعی جامعه ایران بود. صد ها هزار جوان ایرانی برای تحصیل بین سال های ۵۰ تا ۶۰ به غرب آمدند اینها در غرب چرا تحت تأثیر لنینیسم قرار می گرفتند حال آنکه ویلی برانت صدر اعظم آلمان بود.
حزب توده و نفوذ فکری و نظری وی در ایران در دهه ۵۰ در حد یک کودکستان هم نبود ایران چه بلحاظ فکری و چه به لحاظ اقتصادی در غرب حل شده بود اما رژیم سیاسی اش سلطنت ارثی مطلقه بود
اساسأ فدائیان یک جنبش ملهم از آمریکای لاتین بودند تا متأثر از لنین . اینها برای لنینی که نمی شناختند و نخوانده بودند تنها احترام قائل بودند مارکس را با قاطعیت بگویم ابدأ نخوانده بودند و نمی شناختند
متأسفانه دوست ما نمی خواهد باور کند که جامعه مرکب از طبقات اجتماعی است و در نتیجه احزاب مختلف. اساسأ آنچه وی می خواهد تخیلی تر از همه است احزاب سوسیال دموکرات محصول اتحادی از تکنوکرات ها وشکل خاصی از اتحادیه ها ست فدائیان اکثریت فاقد هر دو المنت است اساسأ سعی بر حفظ تشکیلات سیاسی غیر طبقاتی کودکانه است باید جا و مکان اجتماعیت را تعیین کنی سازمانت را از آن ادم ها پر کنی بهمین سادگی
دوست عزیزم در شرایطی اجتماعی تاریخی حول یک حباب احساسی -اعتباری عده ای دور هم جمع شدند امروز هر دو بخش احساس و اعتبار مخدوش شده است اینار باید از مغزمان بیشتر استفاده کنیم و گناه را سر این آن نیندازیم رک بگویم شما ها حامل شعور سیاسی ان دوران ایران بودید و آنچه رخ داد ربطی به لنین ندارد .
نوشته شما مرا یاد کتاب (( اگر پاپ و مارکس نبودند )) شریعتی می اندازد
۴۹٣۴٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣۹۱
|
از : همایون
عنوان : متد شما هیچ تغییری نکرده است
این یک تحلیل سطحی روزنامه نگارانه است. تحلیلی که به نحو حیرت انگیزی در سطح حرکت می کند. متاسفانه برخی روشنفکران ما نمی توانند تعادل را رعایت کنند. آن ها دنیا را یا سفید می بینند یا سیاه. آقای نفی حمیدیان هیچ از گذشته نیاموخته است. حقیقتا نیاموخته است که نباید خود را در موضع حق کامل و مخالف خود را در موضع باطل کامل نبیند. نیاموخته است که وقتی با مخالف بحث می کند نباید بحث او به قصد له کردن حریف باشد. بیست سال پیش در جبهه ی لنینیسم ایستاده بود و خود را خیر مطلق می دید و با همین حرارت امروز به سوسیال دموکراسی حمله می کرد و از آن ها می خواست دست هایشان را در برابرش بالا ببرند. امروز در جبهه ی سوسیال دموکراسی ایستاده و خود را خیر مطلق می بیند و با همان حرارت به لنینیسم حمله می کند و از مخالفان خود می خواهد دست هایشان را در برابر او بالا ببرند. اصلا بالا بردن دست یعنی چه؟ آن زمان او نمی توانست هیچ نکته ی مثبتی در سوسیآل دموکراسی ببیند، آمروز نمی تواند هیچ نکته ی مثبتی در «چپ سنتی» ببیند. برای او یک طرف دنیا سفید سفید است و طرف دیگرش سیاه سیاه. فرق آقای حمیدیان با بیست سال پیش این است که دنیا چرخ خورده و جای او عوض شده است، فقط همین. حرف های آقای حمیدیان اصلا «نو» نیست. خیلی ها پیش از او همین ها را گفته اند. اما مساله این است که به کجا رسیده اند؟ آیا توانسته اند یک آلترناتیو را در برابر «چپ سنتی» شکل دهند. امروز هم آن ها تلاش هایی را که برای ایجاد یک چپ دموکرات و سوسیالیستی در ایران می شود با همان «خشونت و قاطعیت لنینسیم» می کوبند.
متاسفانه این نوع برخوردها به بازسازی چپ کمک نمی کند. به قصد ویرانی چپ صورت می گیرد. تا مغز استخوان بر خلاف ادعای مدعیانش «ایدئولوژیک» است. چپ باید خونسردانه و با تعقل به تجارب تاریخی خود بنگرد و از این شلوغ بازی ها نهراسد. در همه ی شاخه های آن خوب و بد بوده است، چپ باید بدها را رد و خوب ها را جمع کند تا بتواند حقیقتا یک سیمای دموکرات و عدالت خواهانه از خود خلق کند.
۴۹٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣۹۱
|