از : غلامرضا مصطفوی
عنوان : حدود یک دهه رییس انجمن بین المللی جامعه شناسی!
اقای محمد،
مرا از این "پست" ها نترسانید. یکبار دیگر خود نیز این سطور را بخوانید:
...شما یک بار دیگر کامنت خودتان را بخوانید از یک سو نوشته اید که با این سیستم موافق نیستید و باید انسانها آن را تغییر دهند. یادداشت والرشتاین را هم دو بار خوانده اید. والرشتاین می گوید این سیستم به بن بست رسیده است...
دقیقا. ولی من فکر می کنم که ما در دو سیستم متفاوت حرف می زنیم: من از به بن بست رسیدن این سیستم صحبت نمی کنم. از غیر انسانی بودن ان صحبت می کنم. من نوشته ام: شکی نیست، و کیست که این مساله را با پوست و گوشت خود احساس نکرده باشد، که نظام کنونی حاکم بر جهان غیر انسانی و تنفر انگیز است.
دیگران این موضوع را فقط در جنبه اقتصادی آن مد نظر دارند. این نگاه، که فکر می کند این سیستم در حوزه اقتصادی به بن بست خواهد رسید، بسیار خام می باشد.
این چه استدلالی است که:
به هر حال، در نوشته های هیچ یک از اندیشمندان راست یا چپ مدرن طبقه کارگر جدید یک طبقه ارتجاعی قلمداد نشده است چرا که تکوین این طبقه همزاد تکوین صنعتی شدن و مدرنیزاسیون است.
طبقه کارگر عقب مانده ترین، ارتجاعی ترین و بی رسالت ترین طبقه است. در کدام یک از جنبش های مهم سیاسی این قرن، طبقه ی کارگر بعنوان یک طبقه وارد صحنه شده است؟ طبقه کارگر تا به اخر در کنار ارتجاعی ترین جریانهای سیاسی جهان در دفاع از سرمایه داری پافشاری خواهد کرد و در برابر نابودی آن مقاومت خواهد کرد. دیگران خلاف آنرا قول داده اند، این گوی و این تماشا!
در ضمن در نقل قولها انصاف را رعایت کنید. من درکجا نوشته ام که "د اگر سواد داشته باشید و از تجارت هوشمند و نرم افزارهای آن باخبر باشید" ؟
من گفته ام:
کافی است که شما سری به حوزه ی "تجارت هوشمند" و نرم افزار های آن بزنید تا متوجه شوید...
و در پرانتز تاکید کرده ام که (اگر چیزی از آن فهمیدید، زیرا باید حداقل سه، چهار سال آنرا در دانشگاه بیاموزید)! کجای این اشکال دارد؟ اینها دانش هستند و باید اموخت! امروزه هیچ سازمان تولیدی بدون این دانش قابل دوام نیست. متاسفانه شما از ابن مساله خبر ندارید و بیش از این توضیحی نمی دهم.
اما برگردیم به "اصل مطلب": بینید
از زمانی که اقتصاد جهانی سرمایهداری وجود داشته، یک سازوکار ضروری کارکردِ موفقش کوچ کارخانهها بوده است. بعد از یک دوره انباشت گستردهی سرمایه (معمولاً حدود بیست و پنج سال) توسط به اصطلاح صنایع پیشرو، سطح سود کاهش یافته است، هم به خاطر این که وضعیت شبهانحصاری صنعت پیشرو تضعیف شده و هم به سبب رشد هزینههای کار به سبب انواع اقدامهای اتحادیهای.
کجا؟ طبق کدام آمار؟ تمام اشکال این مقاله همانا ادعاهای آن است. هیچ کجا یک جمع بندی کارشناسی شده ارائه نشده است. شواهد نشان می دهد که مکانیزمهای دیگری در کار هستند. صرف اینکه " والرشتاین می گوید این سیستم به بن بست رسیده است." هیچ چیزی را نشان نمی دهد.
شما چقدر از برنامه ریزیهای کنسرنها برای دیجیتالیزه کردن تمام عرصه های زندگی اطلاع دارید. این برنامه ها در حال عملی شدن هستند و طی ان تمام انسانها مجبور خواهند شد تمام تولیدات کنونی را بدور ریخته (آنها دیگر "ساپورت" نمی شوند) و خود را با اوضاع کنونی وفق دهند. تفکری که فکر می کرد انحصارات هی بزرگ می شوند و سرانجام (و این تفکر بیشتر جنبه ای جغرافیائی و گسترش در سطح بوده) جائی برای گسترش ندارندو چون در کره ی مریخ بازاری برای آنها وجود نخواهد داشت، بنابراین دچار بن بیست خواهند شد همان تفکر "عصر جدید" چارلی چاپلین می باشد که برای مدتی خندیدن بد نیست.
من از زاویه ی دیگری به بحران نظام حاکم کنونی نگاه می کنم. یک بحران، تا زمانی که دامنگیر منش انسانها نشود، وجود ندارد و نخواهد داشت. در غیر اینصورت، بحران های اقتصادی موجبات خوشحالی مدیران بنگاهها را فراهم خواهد کرد. و عجیب است که نظرات این مدیران با ایده های اقتصادی مارکس بسیار نزدیک است. این نظام، حداقل تا بین هفتصد تا هزار سال دیگر نیز نابود نخواهد شد.
چرا؟
۵٣۶۴٣ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : محمد
عنوان : پاسخ به کامنت آقای غلامرضا مصطفوی
کوتاه بودن یا بلند بودن مطلب ضرورتاً به معنای آن نیست که با مطلبی پرمحتوا یا ضعیف مواجهیم. هنر والرشتاین این است که با حداقل واژگان می تواند مطالب خود را به زبانی ساده بنویسد. جهت اطلاع کامنت گذاری که او را به بی سوادی متهم می کند او اکنون برجسته ترین نظریه پرداز سیستم جهانی است و حدود یک دهه رییس انجمن بین المللی جامعه شناسی بوده است. شما یک بار دیگر کامنت خودتان را بخوانید از یک سو نوشته اید که با این سیستم موافق نیستید و باید انسانها آن را تغییر دهند. یادداشت والرشتاین را هم دو بار خوانده اید. والرشتاین می گوید این سیستم به بن بست رسیده است. یا انسانها آن را تغییر می دهند و شاهد سیستمی انسانی تر و عادلانه تر و دموکراتیک تر خواهیم بود و یا این که اگر شرایط کنونی استمرار یابد سیستمی نادعادلانه تر، غیردموکراتیک و آتوریتر جایگزینش می شود. این استدلال با نکته کانونی نظر شما منافات ندارد. اما در کنار آن، گفته های ضد و نقیضی هم زده اید که مثلاً فولکس واگن به کارکنانش پاداش می دهد. معنایش چیست؟ سود بالای فولکس واگن. فردا اگر این سود کم شود. همچنان که در شرکتهای امریکایی خودروسازی مانند جنرال موتورز این اتفاق افتاد با تیپا آنها را اخراج می کند. در ایران خودرو هم زمانی سالانه یک پیکان به کارگرانش به عنوان پاداش می داد (زیر قیمت بازار) حالا حقوق پرسنلش را ندارد بدهد. این چه ربطی به استدلال والرشتاین در مورد محدودیت فضایی و جغرافیایی توسعه سرمایه داری برای خروج از بحران دارد؟ بعد نوشته اید طبقه کارگر ارتجاعی است و دلیلی برای آن ذکر نکرده اید. به هر حال، در نوشته های هیچ یک از اندیشمندان راست یا چپ مدرن طبقه کارگر جدید یک طبقه ارتجاعی قلمداد نشده است چرا که تکوین این طبقه همزاد تکوین صنعتی شدن و مدرنیزاسیون است. در جای دیگر نوشته اید اگر سواد داشته باشید و از تجارت هوشمند و نرم افزارهای آن باخبر باشید می بینید که سرمایه چه طور می تواند از بحران خارج شود. البته خودتان که با سواد هستید توضیح نداده اید چه طور. ولی من چون بی سواد هستم به شما می گویم که این ربطی به تجارت هوشمند ندارد. هر بیزنس جدید طی دوره پیدایش خود به سبب آن که به تدریج موقعیت شبه انحصاری در بازار پیدا می کند سودهای کلان و فوق العاده می برد و بعد هم با افزایش رقابت این سودها کاسته می شود. این بحثی بود که هم مارکس و مارکسیستها و هم جامعه شناسان برجسته ای مانند شومپیتر در بحث آنتراپرونرشیپ مطرح کرده اند. امیدوارم اگر می خواهید بحث را ادامه دهید با پشتوانه نظری قوی تر و واژگان مناسب تر و استدلال نه ناسزا وارد بحث شوید.
۵٣۶٣٨ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : غلامرضا مصطفوی
عنوان : به محمد
اقای محمد، با تشکر از تذکر دوستانه ی شما!
این مقاله انقدر کوتاه و بی محتوا بود، که من از روی تعجب دوبار انرا خواندم. این استدلالات کهنه هستند. برای من دیگر مهم نبود که استدلالات چی باشند، هربار یکی می اید و "پیش بینی" می کند و برای ان استدلال "جور" می کند.
من در تعجب هستم که دوره ی "فرار" سرمایه ها، که در دهه ی قبل "بوم" کرده بود سپری شد. مکانیزم های سرمایه داری برای حل بحرانهایش در درون خودش است. شما حتما شنیده اید که شرکت فولکس واگن سالانه حدود هفت تا ده هزار یورو بعنوان پاداش (مشارکت در سود کارخانه) به هر یک از کارکنان خود می دهد. ایا فکر می کنید که این پول از کجا تامین می شود؟ ایا پاسخی برای این سوال دارید؟ من دقیقا می دانم از کجا! کسانی که این نظرات عجق وجق را می دهند معمولا خود فقط پشت میز نشین هستند و هیچ از واقعیت خبر ندارند. در این مطلب برای مثلا هیچ اماری ارائه نشده است. آخر مگر من مغز خر خورده ام که فقط ادعا را قبول کنم؟
این برداشت عقب افتاده که سرمایه برای خروج از بحران نیاز به بازار دارد (نظریه کاملا برحق) به همین دلیل هی "باد" می کند و زمانی که جایش "تنگ" شد می ترکد از آخونهای لنینی است. در این زمینه تجربه های آلمان، هلند یا دانمارک بسیار اموزنده هستند. می دانید که این تجربه های چه بودند؟
از کامنت من بر می آید که من موافق برچینی این نظام هستم، اما کسانی که این نظام را باید برچینند، خود انسانها هستند که تمام شواهد نشان میدهد که ناتوان از چنین کاری هستند و نظریه های خنده اور دیگر که مثلا طبقه ی کارگر این وظیفه "تاریخی" را بعهده دارد انقدر بی ارزش هستند که نیاز به ورود به انها را نمی بینم (طبقه ی کارگر ارتجاعی ترین طبقه ی تاریخ است و خواهش می کنم بخاطر این نظر کامنت مرا سانسور نکنید!).
کافی است که شما سری به حوزه ی "تجارت هوشمند" و نرم افزار های آن بزنید تا (اگر چیزی از آن فهمیدید، زیرا باید حداقل سه، چهار سال آنرا در دانشگاه بیاموزید) متوجه شوید که مدیران با خوشحالی به استقبال بحران می روند و شعار مارکس را می دهند که:
آمدن هر بحران امری طبیعی است، اما هر بحران فراخوانی است به یک جهش به جلو!
۵٣۶٣٣ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : محمد
عنوان : ارائه نظر قبل از خواندن مطلب
به نظر می رسد دوستی که کامنت نخست را نوشته است صرفاً به عنوان مقاله توجه کرده و از محتوای آن صرف نظر کرده است. والرشتاین مسیر خروج سرمایه داری از کاهش نزولی نرخ سود را جابه جایی تولید به مکانهای جغرافیایی جدید با هزینه کمتر تولید می داند و بحث می کند با توجه به محدودیت های ساختاری موجود یا شاهد شکل گیری یک نظام اقتدارگرایانه با همه معایب سرمایه داری خواهیم بود و یا این که باید بدیلی دموکراتیک و مترقی برای آن بیابیم. بهتر است کامنت گذار ابتدا مقاله را بخواند و بعد اگر به استدلال نویسنده انتقادی داشت آن را بنویسد. نه این که به صرف عنوان مطلب زود به اظهار نظر دست بزند.
۵٣۶٣۰ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : غلامرضا مصطفوی
عنوان : پایان کدامیک؟
بیش از صد و پنجاه سال است که پایان سرمایه داری اعلام شده است. بیشتر بنظر می رسد که طول عمر این نظر به پایان خود رسیده است.
شکی نیست، و کیست که این مساله را با پوست و گوشت خود احساس نکرده باشد، که نظام کنونی حاکم بر جهان غیر انسانی و تنفر انگیز است. اما اینکه این بربریت بپایان خود رسیده است، من شک دارم. گوئی بشر باید پس از نابودی همه چیز، تازه متوجه شود که چه راه غیر قابل بازگشتی را طی کرده است. خرفترین اندیشه ها همیشه گرفتار یک نوع ساده اندیشی و خوشخیالی می شوند و فراموش می کنند که این خود انسانها هستند که به این نظام پایان ببخشند، نه پیش بینی این یا آن مهندس پشت میز نشین!
۵٣۶۲۷ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣۹۲
|