از : masoud memar
عنوان : جامعه استبدادی ۵۷
برداشت هر شخص از رویدادها متناسب است با شناخت فرد از جامعه ( بستر اجتماعی و ساختار حقیقی ) و همینطور اهداف سیاسی .
معمولأ هر کسی قربانیان خود را شهید و دیگری را انتقام برحق یا بدرک واصل شده تلقی میکند.
انقلاب ۵۷ اثبات کرد که جامعه ایران استبدادی بوده و کسی دیگری را برسمیت نمیشناخته است. با کنار گذاشتن یک دیکتاتور و انقراض حکومت ٬ از حزب الله گرفته تا مجاهد از طرفداران حجاب اجباری گرفته تا طرفداران کشف حجاب ٬ از مخالفین دولت موقت همچون محمد منتظری ها گرفته تا اسلامیستهای منهای روحانیت از *الله گویان بکوبید بیخدایان را* تا *دین افیون ملتهاست * از جامعه بیطبقه توحیدی تا دیکتاتوری پرولتاریا از آذربایجان تا آمل هیچکدام نه تنها دیگری را برسمیت نمیشناختند بلکه در جهت حذف دیگری عمل میکردند. این وسط اقلیتی از کنشگران دموکرات برای نمونه ( طرفداران حجاب اختیاری ) و دعوت کنندگان به عدم خشونت ازجانب هر دو جناح با انگهای مختلف از جمله سازشکار سوختند.بخصوص که حزب الله جایگاه خاص حکومتی داشت و نقش مضاعف داشت هم خود انحصارگرا بود و هم مدیون تاریخی رجوی هاست که بستر لازم را فراهمتر و به اعمالش مشروعیت بخشید.
من از کلام آقای مهاجرانی کنش و واکنش این را فهمیدم که در محیط نزاع دهن منطق و نقد بسته است. بقول احسان طبری : وقتی احساسات از در وارد میشود منطق از پنجره بیرون میرود. بفرض اگر چپ در قدرت قرار میگرفت و مجاهدین در مقابل حکومت دیکتاتوری پرولتاریای مد نظر آنزمان ما اعلام مبارزه مسلحانه کرده و دفتر حزب کمونیست بالغ بر هفتاد کادر حزب را شهید میکردند حتمأ فقط دست به انتقاد نمیزدیم .تجربه شکست مشروطیت ٬ کودتای ۲۸ مرداد ٬ انقلاب ۵۷ ٬ کشتار ۶۰ و ۶۷ از سوئی و ترورهای مخالفین نظام و گفتمان حذف از سوئی دیگر٬ جامعه را با سیاست بنحوی پرورانده که ٬ در عین مخالفت با نظام ٬ حاضر به حذف کورکورانه نمیشوند. بدین معنی که نسل ۵۷ روی نخواستن حکومت پهلوی متحد شدند ولی نسل امروزی هم در ۷۶ هم ۸۸ هم ۹۲ بطوری سیاستورزی کرد که مخرج مشترکش (اتحاد بر سر خواستن چیزی است نه نخواستن حکومت) .جامعه مسلمأ از رفتارش مشخص شده است که هر گونه تغییری که با حمام خون همراه باشد٬ ممکن نخواهد کرد. طبق تجاربی که ذکر کردم همگی با کشتار بیرحمانه همراه گشته و این وسط روشنفکران و کنشگران اجتماعی و در کل ٬ جامعه ضربه دیده است.
برای نمونه جنبش دانشجوئی یا اتحادیه معلمان که نماینده برای وزارتخانه ها فرستادند و در جلسات وزارتی شرکت میکنند حتی درنوع فعالیتهای صنفی هم شاهد بودیم ٬ اول سندیکای هفت تپه سالها بعد سندیکای اتوبوس رانی ٬ مدیرانی که سیاست آرمانگرایانه را پیش میبردند عزل کردند و سیاست جامعه محور را برگزیدند.
این تجارب بقیمت از دست رفتن خیلی از بهترین و صادق ترین جوانان و سه دهه بدبختی و فلاکت بدست آمده ٬ جوانی که یک کلیه را بناچار فروخته حتمأ دومی را فدای سیاست انتقامجوئی و هرج و مرج نخواهد کرد . درسته من ۵۷ نوجوان بودم ولی خیلی از جوانها کلیه و تباهی زندگیشان را از من نوعی طلبکارند باین استناد که اگر امکان بهتر شدن خارج از دستتان بود چرا نظم قبلی را بهم زدید ؟
آقای مهاجرانی که جای خود ٬ دیدیم در انتخابات ۹۲ جامعه چه رویکردی نسبت به آقای هاشمی داشت در یک کلام میتوان دید که هر کنشگر سیاسی بخصوص کنشگری که تأثیر گذار در صحنه قدرت سیاسی است بهنگام اندکی تمایل به خواست عمومی مورد استقبال قرار میگیرد نه پرونده گشائی ٫ بدین معنی که امروز کیست و چه میکند نه دیروز کی بود و چکار کرده است.
۵۷٣۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۲
|
از : رفیق سید عباس ارمنی
عنوان : نظر( البته با اجازه بزرگتر ها)
خدمت جناب محققی
دوست گرامی دو مسئله وجود دارد که خیال میکنم جنابعالی نسبت به آن عنایت کافی نداشتید نخست اینکه وقتی بحث نظری در مورد " مرگ "در بین است و قرار است دو فرد از گرایشات متفاوت فلسفی راجع به آن بحث کنند طرح یک مسئله سیاسی آن هم موضوعی تا این اندازه حاد و داغ انحراف از موضوع بحث است صرفنظر از اینکه پاسخ آقای مهاجرانی چه بوده ،کار آقای نیکفر بنوعی از میدان به در بردن حریف به هر قیمت بود(با همه احترامی که برای ایشان قائل هستم)، البته میشه چنین رفتاری داشت و شاید به سلیقه خیلی ها هم خوش بیاد ولی این رویه بحث و گفتگو مناسب دو آدم فرهیخته و آکادمیک و محقق نیست.
موضوع دوم اینکه چرا ما سعی داریم نقش جریانات سیاسی را در شکل گیری این نوع حوادث(قتل عام زندانیان۶۷) به صفر برسانیم چرا برای نمونه در بیان دلائل تغییر فضای سیاسی کشور و بروز خشونتهای گسترده به نقش مخرب مجاهدین اشاره نمیکنید البته درست تر آن است که بگوئیم مجاهدین و دیگر جریانات افراطی ولی در راس آنها مجاهدین ، این جریان به ظاهر سیاسی که درهای خودش را به روی همگان بسته و با توده هوادارش هر چه میخواهد میکند عملا در طی این سالهای بعد از انقلاب یکی از عوامل موثر در به خشونت کشیدن فضای سیاسی کشور بوده سی خرداد شصت و عواقب آن را که بخاطر دارید رفتار غیر اخلاقی و غیر مسئو لانه آنها واقعا موجبات مرگ هزاران نفر در سرتاسر کشور را از طرفی و توجیه اعمال خشونت از طرفبخشی ازحکومت را به همرا داشت و بعد از آن عملیات فروغ و عواقب آن که از جمله نتایج آن کشته شدن هزاران هوادار بیچاره مجاهد در این عملیات وکشتار زندانیان در سال ۶۷ و منتفی شدن امکان جایگزینی "منتظری" بجای خمینی که بی شک این جایگزینی تاثیرات مثبت بزرگی را با خود همراه میداشت ، حالا سوال من از جنابعالی اینست که آیا نقش مجاهدین کمتر از حکومت بوده و سوال دیگرم اینکه در تمامی این سالها حتی یکبار شما و دیگر دوستان به این واقعیت اشاره داشته اید آقای محققی من از سن و سال شما اطلاع ندارم ولی سن من خوب قد میده که حوادث بعد از انقلاب را بخاطر بیاورم ، دوست گرامی در خشونت ورزی به استثناء چند سازمان همگی دخیل بودند فضا فضای انقلابی گری بود و صحبت این بود که چه کسی زودتر هفت تیر میکشه طرف مقابل را از پا در میاره در چنین شرایطی که بیخردی جمعی در شکل گیری آن سهیم بوده نمیشه انگشت اشاره را فقط به طرف حکومت گرفت و ننه من غریبم بازی در آورد که این هفت تیر کشیده بقیه راکشته یا اگر این کار را کردیم همه حقیقت را بیان نکردیم و از "محققی " مثل جنابعالی انتظار بیان آن جنبه های از واقعیت هست که زود و راحت دیده نمیشه وگرنه تکرار اینکه این که حکومت آدم کشته دیگه چیزی است که عیان است و سی و چند سال است که اپوزیسیون رسالت خودش را به بیان همین چها رتا کلمه حرف محدود کرده و هی چها رتا فحش به حکومت میده و چها رتا مدال به سینه خودش میزنه .
گذشته از همه این حرفها چرا ما اصرار داریم روی نقاط افتراق تاکید کنیم و از دوست دشمن بسازیم این بابا (مهاجرانی) مسلمان است و با هزار رشته با این نظام مربوط است اینکه چیز پنهانی نیست ولی با همه این تفاصیل نشان داده آدم خشونت طلب و خشونت گری نیست و حاضر است در کنار یک فیلسوف مادی گرا بنشیند و با به بحث بپردازد و تا حد ممکن به حجت های عقلی و فلسفی تمسک کند ، دوست گرامی باید چنین رویکردی را مغتنم شمرد و خوشحال بود که بخشی از جامعه از هیجانات انقلابی فاصله گرفته و به خرد گرائی روی آورده و حاضر است دیگران و دگر اندیشان را به رسمیت بشناسد.
آقای محققی جان آنچه عرض کردم نتیجه مشاهدات و تجربیات شخصی و کم وبیش مطالعه مسائل مرتبط با آن تاریخ است ادعای اینکه همه این عرایض حقیقت محض است و توضیح همه آن پیچید گیها هست را ابدا در بین نیست و خوشحال خواهم شد تا نظر شما و دیگر دوستان را هم در خصوص آن بدانم
موفق و سر بلند باشید
۵۷٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۲
|
از : مانی فرزانه
عنوان : مهاجرانی ها به جمهوری اسلامی باز میگردند..
آقای محققی سلام،
شما حتما بهتر میدانید که جایگاه عطالله مهاجرانی در جمهوری اسلامی کجا بوده و هست . ایشان با دوستان کارگزاران سازندگی تلاش کردند که قانون اساسی را بنفع هاشمی رفسنجانی تغییر دهند تا او بعداز ۲ دوره صدارت، باز هم حکومت کند. این موضوع بسیار مهم است و میزان پای بندی این افراد را به حق حاکمیت مردم نشان میدهد. که شما متاسفانه او را "اصلاح طلب" می نامید . چه انتظاراتی دارید. مگر چاقو دستشو می بُرّه ؟
مهم نیست که رفسنجانی در خطبه های نماز جمعه از عدالت اجتماعی دم میزد به
قول خودمون چراغ راهنمای "چپ" میزد و لی به "راست" میرفت.
حق حاکمیت مردم و اصلاح دائمی قانون انتخابات از مبانی اصلاح طلبی است . آقایان با حذف نخست وزیر از قانون اساسی و افزایش قدرت "ولی مطلقه فقیه" و تقسیم پست ها بین خودشان و تشکیل نهاد های انتصابی حق حاکمیت و انتخاب مردم را اساسا کنار گذاشتند. حکومت پارلمانی را بکلی به سخره کشیدند. صفت "اصلاح طلب" به معنی عرفی آن شایسته آنها نیست.
ولی ، آری در چارچوب مشروعه "اصلاح طلب" تلاش می کند تا ولی مطلقه فقیه را به ولی فقیه تعدیل کند ـ سعید حجاریان ـ حتی در "عالیترین" فرم آن اکبر گنجی حکومت جمهوری اسلامی را بدون سلطان و فقیه میخواهد. ولی با سکولاریسم هرگز سازش نمی کند و رابطه اش با جمهوری یا "جمهوری ایرانی " مثل جن و بسم الله می باشد.
آقای محققی حتی نهاد های راست سنتی جمهوری اسلامی با تغییر قانون اساسی بنفع رفسنجانی موافقت نکردند. همین عطاالله مهاجرانی به تعبیر محمد قوچانی "راست مدرن" پیشنهاد کاندیداتوری حسن روحانی را داد. " روحانیت مبارز " بنا بر ماهیت سنتی خود حسن روحانی دانشگاه دیده و حقوق دان "مدرن" را بر نتافت .
کارگزاران رفتند سراغ " چپ سنتی" سید محمد خاتمی از "روحانیون مبارز" و دیدیم در ۲ خرداد مردم به او رای دادند. شما نیک میدنید ماجرای روحانیت مبارز و روحانیون مبارز بر سر چه بود ؟ عطاالله مهاجرانی همیشه با رفسنجانی ، روحانی و امثالهم بوده است . آیا واقعا اینها "راست مدرن" هستند یا "اصلاح طلب" یا فرقی نمی کند ؟
بهر صورت شما چگونه از عطالله مهاجرانی با این پیشینه انتظار دارید تا مثل یک " اصلاح طلب" که احتمالا باید در حناح "چپ " حاکمیت رشد و نموکرده باشد چند نفر از آنها بسیار معروف شده اند در رسانه ها حرف بزند و سفره ء دلش را باز کند؟
کدام یک از این دست آقایان یک روده ء راست دارند. گنجی ؟ ابراهیم نبوی ؟ سروش؟ کی ؟ لطفا نام ببرید؟
چرا این آقایان شمول مهاجرانی میخواستند رفسنجانی بیش از دو دوره حکومت کند؟ کدام تخم دو زده ای کرده بود؟نقش تعیین کنند در ادامه ء جنگ؟ رفرم های افتصادی نئوکانی ؟ ترورهای مخالفان خارج از کشور ؟ قتل های زنجیره ای ؟ کشتار زندانیان سیاسی سال ۶۷ ؟ معامله با ریگان و مذاکره با مک فارلین بزعامت حسن روحانی از طرف رفسنجانی ؟
راستی چرا حسن روحانی با آن همه تجربه ء امنیتی حاضر نشد وزیر اطلاعات رفسنجانی بشود؟
با این وجود ، عطاالله مهاجرانی روحانی را در سال ۷۶ کاندیدای ریاست جمهوری کرد.
حرف آخر:
وقتی امروز حسن روحانی بریاست جمهوری رسیده، معلوم است که عطا الله مهاجرانی هم بعداز ۱۶ سال به آرزوی خود رسیده است و قند در دلش آب می کند گزینه ء دیروز او امروز در صدر می باشد و دیدی و شنیدی که از همان روزهای اول تحلیف ، زمزه ء بازگشت مهاجرانی ها از رسانه های داخلی شنیده شد.
مهاجرانی نه می خواهد و نه می تواند غیر این باشد.
مهاجرانی ها به جمهوری اسلامی بازمیگردند.
موفق باشید
۵۷٣۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۲
|
از : جابر
عنوان : سیاست اعتدالی؟!
نمیدانم منظور شما از سیاست اعتدالی و تعادل نیرو چیست که به گفته شما آقای مهاجرانی آن را دنبال میکند. آقای مهاجرانی نگران این است که پرونده خودش رو شود، از اینرو صلاح خود را در آن می بیند که با حمایت از سایر جنایتکاران جمهوری اسلامی و دعوت به بخشیدن آنها خود را از مخمصه بیرون بکشد. همین انگیزه باعث میشود که جناحهای مختلف نظام همیشه در بحرانها کنار یکدیگر قرار بگیرند تا نظام جمهوری اسلامی سقوط نکند و منافع آنها که به هم گره خورده، در خطر نیفتد. حالا یک عده از این نکته ساده نتیجه گیرهای عجیب و غریب میکنند و اینگونه وانمود میکنند که جناحهای مختلف اهداف مختلف دارند و با یکدیگر در جنگند، این از ساده نگری آنهاست. وگرنه در این سی و چهار سال بارها و بارها خلاف اینگونه ادعاها ثابت شده است.
۵۷٣۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : لینک به مطلب
جناب محققی،
کاش سکوت میکردید و اینهمه بد و بیراه را نثار یک شبح نمیکردید که هرچه دنبال او گردیدم بجایی نرسیدم.
جناب مهاجرانی شخصیت معروفی ست که حرفهای زیادی زده است ولی کودنی من قادر به کشف مطب مورد نظر شما نشد. کاش یا سکوت میکردید و یا لینک به این مطلب را ذکر میفرمودید. بدون مدرک میشود به در و دیوار ناسزا گفت و دق دلی خالی کرد.
۵۷٣۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۲
|
از : مهناز
عنوان : بر چه باید گریست
جناب آقای محققی،
با عرض سلام، قلم شما تواناست و آنچه مینویسید چون از دل بر میاید ناچار بدل مینشیند. این مقاله نیز استثنا نیست. امیدوارم آنچه میگویم باعث آزردگی شما و خوانندگان نشود.
منهم برنامه پرگار را دیدم و سخنان مهاجرانی را شنیدم. متاسفانه باید عرض کنم که آن سخنان آنقدر دردناک نبود که خواندن این مقاله، زیرا سخنان آقای مهاجرانی همان بود که از او (و همقطارانش) انتظار میرفت و میرود. آنچه برایم دردناک است اینست که ببینم فردی که جنایات وحشتناک سی و چند ساله را آنگونه که هست درک و لمس میکند خطاب به مهاجرانی میگوید: "حضور فرهیختگانی چون شما برای ملت نعمتی میتوانست باشد". بدبخت ملتی که حضور افرادی چون مهاجرانی باید برایش نعمت باشد.
در جای دیگر میفرمائید: "بهرحال شما محظورات و معذوریتهای خود را دارید و نیمنگاهی که می تواند از تماشاگری بستان به دورتان کند و نهایت این که اگر این قضاوت نه محصول تقیه بل برخواسته از اعتماد و ضمیر شما باشد؛ که آنرا دیگر نمی دانم چگونه می توان توضیح داد...." و ادامه میدهید: "اگر چنین نباشد باید بر انسانیت گریست." آقای محققی، آیا منظورتان اینست که اگر دلیل برخورد سرد و غیر انسانی آقای مهاجرانی با این جنایت محذورات و معذوریتها و تقیه باشد قابل توجیه است و به خاطرش نباید به انسانیت گریست؟ یعنی جنایتی که هر کس با ذرهای انسانیت را تکان میدهد میتوان بخاطر مصلحت و محذورات و تقیه و غیره ماستمالی کرد و همچنان به عنوان یک انسان شریف و فرهیخته و نعمتی برای یک ملت بشمار آمد؟ یعنی "نشاندن جنایتکاری چون پور محمدی ٔبر راس عدالت خانه" را میتوان به صورت "حمایت از سیاست اعتدالی و توازن بخشیدن به تعادل نیرو" تعریف کرد؟
نخیر جناب محققی، شناخت افراد همانطوری که هستند (و نه آنطور که میخواهیم باشند)، و درک ماهیت کلیت جمهوری اسلامی و عمالش (چه در قدرت و چه رانده شدگانی در تلاش برای کسب قدرت)، اتفاقا باعث نجات انسانیت است نه گریستن به آن. آنگاه که نتوانیم عدم انسانیت را ببینیم و با وجود تجربیات پی در پی و سال به سال خود را با گفتن "انشاالله گربه است" گول بزنیم وقت گریستن است.
۵۷٣۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۲
|