از : صدر خسروی
عنوان : پوتین
برادر جان، خسرو صدری
بس کنید، شما مایلید از رژیم جمهوری اسلامی دفاع بکنید، که می کنید، خوب بکنید. دیگر چرا سرهم بافی می کنید. لابی اسرائیل و آمریکا چه ربطی به آقای ملک محمدی دارد. اگر سرقفلی "چپ" دست شماست، باشد مبارکت هم باشد. از انقلاب سود برده اید خوب نوش جانت.
اخبار روز را هم همردیف خودت نکن!
شما ماشااله شناخته شده تر از این حرفها هستید که کسی بخواهد با شما بحث و گفتگو کند.
۶۱٣٨۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : زیست و دوام استبداد در جامعه استبدادی میسر میشود
معما گر حل شود آسان شود . از تاریخ اگر درسی گرفته باشم اینست که بدون چمشداشت واقعی از آینده مسئولیت عواقب را نیز باید پذیرفت چون افکار عمومی همه را به اندازه سهمش مسئول میشناسد ٫ کسی که این واقعیت را ندیده و یا انکار میکند شاید موقعی از خواب بیدار شود که تمامی احزاب خارج از ایران با یک فراخوان مشترک و متحد با واکنش مثبتی ازسوی جامعه مواجه نشوند. یعنی هنوز انتظار جامعه از احزاب برآورد نشده است نه زیر بار مسئولیت تاریخی رفته نه امروز خود را مسئول در عواقب راهکار خود نشان میدهد.
انقلاب یک پدیده اجتماعی است و بعد از ۳۵ سال با حل معماها و مقایسه نرخ دلار به قضاوت تاریخی نمینشینند. اگر در مجموع جامعه سیاسی و آگاه امروز ایران مانند اکثر احزاب و سازمانهای اپوزسیون در خارج که بیشتر نظریه پردازی بجای سیاستورزی را پیشه کرده است ٫ فکر میکرد بطور یقین بجای جنبش سبز با جنبشی نظیر مشروطه خواهی روبرو میشدیم نه با جنبشی مانند جمهوری خواهی. انقلاب ۵۷ یک انقلاب بینظیر در تاریخ ۵۷ بود که سرنوشت کشور را از دست یک ارباب درآورد حال نتیجه این بدست گرفتن حکومت و کشمشهای مدون اگر به دیکتاتوری انجامید باید علل آن بررسی شود نه شک و تردید در لزوم انقلاب ٫ بخاطر اینکه انقلاب از ضروریتها بوقوع میپیوندد و انتخاب احزاب برای بوقوع پیوستن انقلاب به هیچ وجه شرط کافی نیست.
بررسی ۳۵ سال بمن می آموزد که:
۱. استبداد را فقط شاه نیاورد و با رفتنش هم با خود نبرد مانند خمینی که استبداد را فقط او نیاورد و با رفتنش نیز با خود نبرد ٫ اینجا نقش و مسئولیت احزاب هم در میان است که کمتر کسی حاضر به برعهده گرفتن آنست.
۲. ۳۵ سال نشان داد که سرف مخالف بودن دلیل بر حقانیت مخالف نیست
۳. ۳۵ سال نشان داد سرف انقراض حکومت دیکتاتوری ٫ تضمینی به سرنوشت و آینده بهتری ندارد.
۴. ۳۵ سال بوضوح کیفیت جامعه ۵۷ را نمایان کرد که سرف استقلال طلبی و بدست گرفتن سرنوشت خویش شرط کافی برای پیشرفت و بهبودی جامعه نیست بلکه سرنوشت و کیفیت آینده کشور رابطه مستقیم با کیفیت افکار عمومی و احزاب دارد .
۵. ۳۵ سال باوراند که تحمل مخالف و بررسمیت شناختن دگراندیشی تنها راه برون رفت از موانع استبدادی و ورود به ریل دموکراسی است ٫ پدیده ای مانند آشتی ملی میتواند برون رفت از آچمز سیاسی را کلید بزند. به باور من افکار عمومی جامعه در این روند پیشرو احزاب خواهند شد و سیاستورزی کلیشه ای ( احزاب پیشرو و دنباله روی توده ها ) سالهاست در عمل شکست خورده است و با کیفیت جامعه ودرجه بلوغی آن هیچ انطباقی ندارد
۶۱٣٨٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : خسرو صدری
عنوان : ایشان که ادعای چپ بودن نکرده است!
آقای ملک محمدی نه تنها ادعای چپ بودن نکرده است، بلکه به سبک و سیاق لابی های طرفدار اسرائیل در آمریکا و آن هایی که فیلم ۳۰۰ را ساختند، با زبان بی زبانی می خواهد بگوید که عیب از ایرانی هاست. او مثل همه همفکرانش "کودتای ۲۸ مرداد" را ،"۲۸ مرداد" می نامد، از نظم نوین جهانی دفاع می کند، از عدالت اجتماعی و انقلاب اکتبر بدش می آید و در حسرت بازگشت سلطنت ،شاه را قربانی شاخ و شانه کشیدنش برای غرب وانمود می کند.
با اینحال نمی دانم که چرا بعضی دوستان او را "چپ" پنداشته اند. مگر همه کسانی که در اخبار روز مطالبشان چاپ می شود باید چپ باشند؟!
۶۱٣٨۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : زانیار
عنوان : درک درست از فاجعه ۵۷
همیشه اعتقاد داشته ام و دارم که بدون رسیدن به درک درست از زمینه ها و چرایی فاجعه ۵۷ نمیتوان به مبارزه با حکومت برآمده از آن امیدی بست. تعبیرهای نخ نما و عامی پسند نظیر خمینی انقلاب دموکراتیک توده ها را ربود نه تنها راه بجایی نمیبرند بلکه تحلیل عمقی انقلاب را تبدیل به کاریکاتوری میکنند که در آن تنها بواسطه اشتباه تاکتیکی نیروهای انقلابی بود که روحانیت به نیروی غالب بدل شد. آیا همین بد فهمیها نیست که هنوز بعد از ۳۵ سال نیروهای ترقیخواه را از درک ماهیت نظام جمهوری اسلامی عاجز کرده و بسیاری از آنها را به تماشاچیانی بدل کرده که غیر از سوت و هورا کشیدن برای یک جناح نظام در مقابل دیگری کار دیگر از دستشان ساخته نیست؟ آقای ملک محمدی: از شما بابت این مقاله روشنگرانه بسیار سپاسگزارم.
۶۱٣۷۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : شوخ طبع
عنوان : هادی می گوید
آنکه خوشخدمت و جلب شده است
آن، چپ سلطنت طلب شده است!
۶۱٣۷۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : بابک مهرانی
عنوان : آقای ملک محمدی امروز چه باید کرد؟
در بارهء واقعه تاریخی ۲۲ بهمن ۵۷ ؛ سقوط حکومت پادشاهی و تاسیس حکومت اسلامی بشیوه های مختلف برخورد میشود:
ـ شکست خوردگان پهلوی با روشن های غیر منطقی و توجیه گرایانه از بررسی واقعی علل شکست حکومت مطلقه پادشاهی طفره میروند.
ـ چیره شدگان مذهبی نیز با دروغ و تمسک به دیانت و اصول شرع و فقه بر "حقانیت " و "مشروعیت" خود پافشاری می کنند که "صنار " ارزش ندارد.
ـ مخالفان دو حکومت مطلقه پادشاهی و ولائی نیز بنا بر جهان بینی ، منافع فردی یا گروهی خود با این واقعه تاریخی بر خورد های مختلف می کنند. داوریها و نتیجه گیریها بسیار متفاوت است.
فکر می کنم : در حرف ، همه قبول داریم که ؛ اگر واقعیت های مربوط به دو سیستم حکومتی را در نظر بگیریم ، بحث و گفتگو ها آسان تر میشود. پس اختلاف نظر ۱۸۰ درجه ای در داوری ها بین شکست خوردگان ، چیره شدگان و منقدان هردو سیستم در کجاست؟
اگر حکومت پادشاهی ایران را بمنزله زیر مجموعه ای از سیستم سرمایه داری جهانی مطالعه نمائیم که در درون خود دارای ضعف های جدی بود و سیستم ناکارائی بحساب میامد که قادر به اصلاخ تضادهای مختلف درونی خود نبود و بهمین دلیل نتوانست به کار خود ادامه دهد. ایران به آحاد مختلف ایرانیان تعلق داشت نه پهلویها . مسئله اینست. نیروهائی که در درون سیستم نقش نداشتند با تمام جانفشانی ها نتوانستند بعداز سقوط در مدیریت جدید شرکت داشته باشند.
ـ هنوز تکنوکرات های حکومت گذشته از ترس بوروکرات های مرتجع سیستم حکومتی پیش، جرات به تشریح اشکالات داتی سیستم نکرده اند. هنوز شکست خوردگان حکومت گذشته با ادعا های "دائی جان ناپلئونی" و "من نبودم کی بود کی بود " بی عرضگی ها و تک ر روی های خود را کتمان می کنند و یا خود را با نیروهای مذهبی بقدرت رسیده مقایسه می کنند. این ها برای شناخت شکست و انهدام یک سیستم قابل قبول نیست. سیستم سرمایه داری وابسته در رژیم گذشته با مدیریت حکومتی مناسب تری می توانست سیستم موجود را اصلاح و بهبود نماید و تمام امکانات سیستم جهانی از آن حمایت میکرد. هنوز عادت دارند که ایران را مِلک "پدری " خود بنامند. هنوز ندانم کاریهای خود را گردن نمی گیرند.
ـ نیروهای مذهبی سنتی و بازار ، نهضت آزادی و جبهه ملی کم وبیش با کل سیستم حکومتی پیوند ارگانیک داشت و بغیر از شاه و تعویض چند تا از مهره ها مشکلی نداشتند و بهمین دلیل همه در سازش با سیستم جهانی مشکلی نداشتند . و برای ارتباط با آن آشکار و مخفی رقابت می کردند . تصادفی نبود که شاه با سران جبهه ملی و غرب با نیروهای مذهبی در تماس بود. ولی چرا غرب مذهبی را ترجیح داد ؟ لابد پایگاه نسبی مردمی
ـ نیروهای چپ و رادیکال شمول مجاهدین خلق در این عوالم نبودند . نه در درون سیستم بودند و نه جابجائی ها رهبران سیاسی برای حفظ سیستم سرمایه داری ایران در ارتباط با سیستم جهانی سرمایه داری را در نظر می گرفتندو اساسا امپریالیسم جهانی قبول نداشتند. یا برای استقلال تلاش میکردند. غیر از این بود؟ نه بختیار با شاه را قبول داشتند نه سنجابی با خمینی و نه مذاکرات با سولیوان و هایزر و قضایا بعدی
آقای ملک محمدی ، بر روی این مسئله و در مقطع بهمن ۵۷ مکث کنیم. در باره سیستمی که قبلا در سال ۵۵ و ۵۶ صدای تقش در آمده بود و از کار افتاده بود و رهبرانش در حال فرار بودند بحث کنیم . تا این موضوع را هضم نکنیم . این بحث ها ، بی هدف ادامه پیدا خواهد کرد.
توجه آقای مرتضی ملک محمدی را به این نکته جلب می کنم که در سال ۵۷ چه کسی یا جریانی می توانست بجای مذهبی ها خمینی ، بهشتی ، بازرگان ، بنی صدر ، یزدی و .و. با هایزر و سولیوان و سران ارتش به مذاکره بنشیند؟
آری ، ۳۵ سال است که این آقایان و شاگردان و سربازان آنها تلاش کرده اند که با ایدئولوژی خود سیستم سرمایه داری وابسته ایران را اداره کنند با ضایعات عظیم انسانی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی آن .......
در این اینکه سیستم کنونی بمراتب از سال ۵۵ ،۵۶ و ۵۷ بیمار تر است شکی نیست.
ولی واقعیت اینست تمام مذاکرات پشت در های بسته صورت می گرفت و در خیابانها توسط مردم تائید شد. چه کسی می توانست سیستم فرتوت و مردنی پادشاهی را نجات دهد ؟ یا قبل از "عروج" خمینی خود را برای همکاری با جهان سرمایه داری آماده کند؟ ما که قبول نداشتیم ، به این سئولات باید پاسخ داد.
امروز هم در درون سیستم حکومتی ایران سنگ روی سنگ بند نمیشود و سرمایه داری جهانی همانطور که ۲۵ سال رژیم شاه را تر و خشگ کرد با این "حضرات" ۳۵ سال ساخته است و فقط با کسانی ساخت و پاخت می کند که موجودیت سرمایه داری جهانی را قبول داشته باید و در میان مردم ایران پایگاهی داشته باشد. بهمین دلیل است که شاهدوست های هیچوقت گزینه ای نبوده اند.
ـ وجه مشترک دو سیستم حکومتی مرتجع ایران سرکوب بیرحمانه دگراندیشان بوده و هست. تا زمانیکه دگراندیشان نتوانند با برخورداری از حق تشکیلات و احزاب آزاد فعالیت نمایند مردم نیز به همین صورت غیر متشکل تحت سلطه باقی خواهند ماند.
بنظر نگارنده مهمترین سئوال این است که چگونه می توان در درون سیستم موجود سرمایه داری ایران حضور داشت و بتدریج یا انقلابی آن را به صاحب اصلی آن یعنی مردم واگذار نمود؟
بابک مهرانی
جمهوریخواه
۶۱٣۶٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : از علم تا فلسفه
حضرت کیا.
اندیشه فقط در فرم جمله قابل تبیین است.
«هر آنچه شرط بلاغ است، با تو می گویم
تو خواه، از سخنم پند گیر، خواه، ملال» (سعدی)
جناب معمار،
مارکسیسم ـ لنینیسم (جهان بینی (فلسفه) طبقه کارگر) علمی از طراز علم الاشیاء است.
کسی نمی تواند اگر ریگ طبقاتی ـ مثل بعضی ها ـ در کفش نداشته باشد، بدون تئوری و اسلوب (متد) مارکسیسم ـ لنینیسم به بررسی درست مسائل جهان و مافیها نایل آید.
درست به همان سان که بدون علم بیولوژی و سیستم اسلوبی آن نمی توان لجنی را تجزیه و تحلیل کرد و میکرو ارگانیسم های پنهان در آن را شناخت.
انقلاب یک مفهوم عام است و فقط می تواند مفهومی فلسفی باشد و هست.
جامعه شناسی یکی از علوم منفرد (Einzelwissenschaft) است و فقط می تواند مسائل خاص خود را بررسی کند.
جامعه شناسی را به عالم مسائل عام راه نیست.
ضمنا علوم اجتماعی ـ به معنی حقیقی کلمه ـ با مارکسیسم پدید آمده و توسعه یافته است.
بدون از آن خود کردن تئوری و اسلوب مارکسیسم ـ لنینیسم بنی بشر ول معطل است.
گورکی نامی آموزش مارکسیسم ـ لنینیسم را پیش شرط گذار واقعی از عالم حیوانی به عالم اصیل انسانی دانسته است.
حق هم داشته است.
ما آزموده ایم در باره بخت خویش
۶۱٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور آقای مسعود بهبودی
من مقاله را خواندم و میخواستم نظر خود را بنویسم با خواندن کامنتها با یک واقعیت روبرو شدم که بقول نویسنده مقاله بعد از ۳۵ سال هم تفاسیر و هم برداشتهای متفاوتی از یک واقعه تاریخی ( واقعیت ) وجود دارد ٫ ایشان به این نتیجه میرسد که حکم هگل درست از کار درنیامد. نقد مقاله بماند برای بعد اما من نقد نوشته شما را مهمتر دانستم . ا. انقلاب یک پدیده اجتماعی است نه فلسفی ٫ البته انقلاب نیز مانند هر چیزی اصولأ فلسفه ای دارد حتی نوشته هر کسی مانند من و شما هم فلسفه ای دارد ٫ شما میتوانید فلسفه انقلاب ۵۷ را تحلیل کنید اما بیان اینکه یک مفهوم فلسفی است آنوقت همه چیز در جهان مفهوم فلسفی است و تکرار کردنش بدردنخور است.
۲.شما در همه کامنت های خود باورهای خود را برای دیالوگ با دیگران ملاک مشترک قرارمیدهید از جمله باور به نظام سرمایه داری یا فئودالیسم و همچنین جایگاه طبقاتی مد نظر خود را ملاک مشترک بحث قرار میدهید. یعنی من نوعی اگر باورهای ( قوانین جهانشمول حقیقی مد نظر شما ) شما را قبول نداشته باشم امکان دیالوگ را شما سد میکنید بدین معنی که : اول من نوعی باید اول قوانین بدیهی و خدشه ناپذیر مورد ذکر شما را ایمان بیاورم تا امکان دیالوگ فراهم شود ٫ محض اطلاع شما من مارکسیسم را فلسفه نمیدانم بلکه یک ایدئولژی میدانم و نظامبندی های تعریف شده کلاسیک از جمله فئودالیسم و سرمایه داری را ناقص و سطحی نگری میدانم ٫ در شرایط تاریخی و جغرافیائی خاص برای زمان محدودی میتوان از این مفاهیم در مورد خاصی مثلأ شیوه تولید یا طبقه خاص اجتماعی از لحاظ اقتصادی مانند سرمایه داری سود جست و منظور خود را تفهیم کرد.
۳. در مورد انقلاب ۵۷ نمیتوان مثل همه رخدادها از حقیقت صحبت کرد ٫ حقیقت همیشه نسبی است و فلسفه اعمال هر کنشگری است و تا ابد پیش باورمندش محفوظ خواهد ماند اما آنچه که شامل واقعیت ( وقایع و رخداد موجود ) است. برای اولین بار در تاریخ ایران مقوله انتخابات با انقلاب ۵۷ در جامعه نهادینه شد حالا یکی خبط تاریخی بنامد یکی پسروی فرقی نمیکند. حضور فعال عمومی زنان در عرصه های مختلف اجتماعی با فلسفه انقلاب ۵۷ رقم خورد حتی با حکومت دینی و نگاه تبعیض آمیز به زنان اما بستر آن با وجود همین انقلاب میسر شد.
۶۱٣۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣۹۲
|
از : کیا
عنوان : اینجا بحث میشود و این خواست من است.
من چیزی نوشتم کوتاه و خلاصه فکر میکنم رفقا منظورم را فهمیدند و قصد انشاه نگاری ندارم تا غلط املایی را مانع شوم!.
۶۱٣۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : متاکامنتی بر سه کامنت سه حریف
من فرصت خواندن این مطلب را نداشته ام.
ولی می خواهیم راجع به همین سه کامنت ابراز نظر کنم:
این سه کامنت حاکی از آن است که ما ایرانی ها معنی مفاهیمی را که به خدمت می گیریم، نمی دانیم:
۱
انقلاب یک مفهوم فلسفی است و مفاهیم فلسفی نمی توان و نباید بدلخواه تعریف کرد.
چنین کاری، کرد و کاری ایراسیونالیستی است.
خردستیزانه است.
چنین کاری شرم انگیز است، اگر عوامفریبانه نباشد.
۲
انقلاب اجتماعی یعنی گذار جامعه بشری از پله فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی نازل به عالی تر، مثلا از فئودالی به سرمایه داری.
مثال انقلاب سفید فرمایشی و از بالا، انقلاب فرانسه
۳
«همسطح بودن نظام قبلی و بعدی» را که نمی توان به غیر از درجا زدن جامعه معنی کرد، چه رسد به انقلاب و توسعه بالنده آن.
مناع رطب خواری، ظاهرا خود رطب خوار قهاری است.
فقط باید امیر مومنین را خبر کرد.
۴
روحانیت بلحاظ طبقاتی فئودال مضاعف کلاسیک بوده است:
یعنی هم خودش صاحب اراضی مبتنی بر مالکیت فئودالی بوده و هم مبلغ مذهب به مثابه ایدئولوژی فئودالیسم بوده است.
آنهم نه فقط در ایران، بلکه در سراسر جهان.
۵
از این رو فاجعه بهمن معنائی جز پیروزی ارتجاع فئودالی بر سرمایه داری نداشته است:
یعنی رستاوراسیون بوده است.
خمینی و شرکاء به یلسین شباهت دارند و نه به لنین.
۶
همین رستاوراسیون پس از انقلاب فرانسه نیز رخ داده و استبداد فئودالی سی سال بر اریکه قدرت نشسته است.
۷
پیروزی ضد انقلاب و رستاوراسیون را اما نمی توان و نباید "خبط تاریخی" قلمداد کرد.
۸
ولی تأیید ضد انقلاب و حمایت از آن را بیشک می توان حماقت بینشی (فقر فلسفی، به قول مارکس) تلقی کرد.
۹
اما فلسفه بافی بعضی ها مبنی بر اینکه «انقلاب ۵۷ یک انقلاب بود ولی در پاکسازی ضّد انقلاب "ماشین رژیم سابق، هجتیه ،..."»
اولا حجتیه و نه هجتیه.
ثانیا اندیشه فقط در فرم حکم و یا جمله تبیین می یابد.
« ماشین رژیم سابق، هجتیه » که نه حکم و یا جمله، بلکه مفهومی من در آوردی و بی معنی است.
حجتیه هرچی باشد، اولا ماشین نیست، ثانیا ماشین رژیم سابق نیست، ثالثا نماینده فئودالیسم و یا بنده داری و یا حتی بدتر عهد عتیق موسوم به صدر اسلام است ونه نماینده سرمایه داری و نه نماینده بورژوازی مدرن ضد مذهبی و ضد فئودالی
۶۱٣۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣۹۲
|