ناگزیری انقلاب ۱۳۵۷ و گریز پذیری رفتارهای سیاسی!
-
بهزاد کریمی
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : مسعود بهبودی
عنوان : با خرافه نمی توان جامعه را به پله های بالاتر هدایت کرد
پیروزی ضد انقلاب (سفید) فئودالی ـ فوندامنتالیستی را به هیچ دلیلی نمی توان جبری و ضرور (ناگزیر) جا زد.
به همان سان که پیروزی ضد انقلاب اکتبر در اتحاد جماهیر شوروی را نمی توان امری ضرور و جبری تلقی کرد.
جبری پدیده ای است که به حکم قوانین و قانونمندی های عینی هستی اجتماعی صورت گیرد:
جبری پیروزی انقلابات اجتماعی است و نه شکست آنها.
این شکست ها دلایل عینی و سوبژکتیف (به اصطلاح، « ذهنی») روشنی دارند که باید تحلیل و کشف شوند تا خطاهای خطیر دوباره تکرار نشوند.
مثلا دربار و امپریالیسم در مسیر مدرنیزاسیون جامعه به دلیل سمتگیری ایدئولوژیکی ـ طبقاتی بورژوائی واپسین، به دلیل وداع با فلسفه کلاسیک بورژوائی، و حزب «کمونیست» شوروی به دلیل وداع با مارکسیسم ـ لنینیسم و گندیدن در منجلاب استالینیسم، فاقد ساز و برگ نظری و ایدئولوژیکی برای مبارزه بر ضد فئودالیسم، مذهب و روحانیت در ایران و ایدئولوژی بطبقات اجتماعی واپسین در شوروی بوده است.
در هر دو کشور مناسبات تولیدی به زور تغییر داده می شوند، ولی روبنای ایدئولوژیکی دستخوش تحول بنیادی نمی شود.
در ایران تنها طریق مبارزه طرفداران انقلاب بورژوائی سفید بر ضد روحانیت، ایدئولوژی فئودالی یعنی خرافه و مذهب، جوک پرانی، تمسخر و اشاعه بی بند و باری به عنوان مشخصه های مدرنیزاسیون بوده است.
فلاکت دربار پهلوی و امپریالیسم در ایران و بدبختی حزب «کمونیست» شوروی در شوروی این بوده که مهمترین ساز و برگ نبرد ایدئولوژیکی اولی، آنتی کمونیسم و دومی استالینیسم بوده است.
با آنتی کمونیسم ولی نمی توان بر ضد فئودالیسم، روحانیت، خرافه و مذهب مبارزه کرد.
چون آنتی کمونیسم خود خرافه ای دیگر است.
با استالینیسم نیز نمی توان سوسیالیسم ساخت، چون استالینیسم خود خرافه ای دیگر بوده، است و خواهد بود و با خرافه نمی توان جامعه را به پله های توسعه برتر هدایت کرد.
ولی می توان آبروی سوسیالیسم را برد و توده مردم را نومید و منفعل ساخت.
۶۱۶۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲
|
از : خسرو صدری
عنوان : از مارکسیم به ماکیاولیسم با بهزاد کریمی!
این تحلیل آقای کریمی تنها تاسف را برمی انگیزد.
میگوید:"چرا سکولار دمکراتها و نیز مذهبیهای نیمه سکولار که دغدغه دمکراسی را هم داشتند وقتی شاه گفت شنیدم صدای انقلاب شما را، همگیمان تصمیم گرفتیم که نشنویم این صدا را؟! شاه وادار به عقب نشینی شد ولی ما در عمل به او گفتیم بی خود فرمودید! برای چه؟ چون در آن مبارزه ملی، توافقهای متضمن اهداف واقع بینانه و مرحلهایی، ارج و قربی پیش نیروی سکولار نداشت. در مبارزه ما انقلابیون چپ نیز به طریق اولی. در نگاه سیاسی ما، جایی وجود نداشت برای عقب نشاندن قدرت مستقر تا که بخواهیم و بتوانیم عقب نشینی به بیان و عمل درآمده آن را سکویی برای تمدید قوای خود قرار بدهیم. ماها در کار انقلاب بی ترمز بودیم."
حال می توان فهمید که چرا شهریار آهی ایشان را به کنفرانسش دعوت کرده بود.
شما می توانستید ترمز انقلاب شوید، ولی معلوم نیست که درآن صورت امروز کجا تشریف داشتید.
"...و در زمانی که انقلاب توانسته بود امتیازهای بزرگی را از رژیم بگیرد، ما جملگی و عملاً به سود خمینی فریاد زدیم: بختیار، نوکر بی اختیار! در حالیکه همین زمان، انقلاب به امتیازهای بزرگی چون آزادی آخرین زندانیان سیاسی تا انحلال ساواک، آزادی کامل مطبوعات و بیان تا خروج از "پیمان سنتو" و شروع بیرون رفتن مستشاران نظامی از کشور و دیگر موارد مهم سیاسی نایل آمده بود! کدام عقل سیاسی می تواند چنین شتاباندنهای بی حساب و کتاب سکولارهای شرکت کننده در انقلاب را توجیه کند و بر ما ببخشاید چنین فرصت سوزیها را".
در صورتی که آرزوی امروز شما و آقای ملک محمدی ،درماندن شاه برآورده می شد، همه این امتیازات را نظام پادشاهی پس از فرونشستن طوفان خشم مردم از آن ها باز پس می گرفت. رفتن مستشاران هم بخاطر ترس جان و به ابتکار خودشان بود، نه این که شاه آن ها را اخراج کرده باشد.
سکولار دمکرات من درآوردی امروز آقای کریمی ، معجونی است از"چریکهای فدایی خلق ایران، حزب توده ایران، پیکار، جبهه ملی ایران، مجاهدین خلق ایران، نهضت آزادی، خلق مسلمان"، که از زبان پاکنژاد بیان می کند و درعالم خیال امروزش ، سلطنت طلب ها را هم (براساس آنچه گفت) احتمالا به آن ها می افزاید. در ادامه:
"در توضیح علت این بی فراستی سیاسی، از این سخن گفته می شود که نیروی سکولار دمکرات انقلاب کرده، از آن رو با بن ضد سکولار انقلاب در آمیخت که خود در سطح نازلی از فهم آزادی و دمکراسی قرار داشت. بدین معنی که، یا آزادی خواهی خود او با تقیدهای ایدئولوژی همراه بود و دمکراسیاش نیز تحت الشعاع نگاه طبقاتی آن، و یا که رفع دیکتاتوری را خود بخود تحقق دمکراسی می فهمید. و در نتیجه، نگرفت خطر تداوم هم سویی با بن دینی را. این نکته، نادرست نیست..."
این سکولار دمکرات که به گفته ایشان غلط کرده بود که انقلاب کرده بود و حالا غلط کرده که تقیدهای ایدئولوژی و نگاه طبقاتی دارد، با اینحال معلوم نیست که چه تحفه ای است( از نظر خود ایشان عرض می کنم) که می گوید :"سهمش را خوردند و پس ندادند"!
آقای کریمی که سه سه بار نه بار از مارکسیست بودن که هیچ ، از انقلاب کردن هم نادم و شرمسار است ، از کدام حق و سهم خورده شده صحبت می کند؟ سهم آنانی خورده شد که با آرمان رهایی طبقات زحمتکش و عدالت اجتماعی شهید شدند و در خاوران خفته اند و نه کسانی که افکار بی ربط و انسجام خود را به روی کاغذ می آورند و آبروی چپ ها را می برند.
می گوید: "از ماکیاولی یاد کنیم که نقل به مضمون گفت: برای آنکه درست سیاست کنی، جای خود بشناس"!
کاش لااقل ازماکیاولش یاد می گرفت و درپیرانه سری جایی می ایستاد که بتوان فهمید چپ است، سوسیال دمکرات است، لیبرال است، اصلاح طلب است، سرنگونی طلب است، یا چه اعجوبه دیگری است. چهل سال است که هر ۵ سال به ۵ سال موضعش را عوض کرده است و هنوز درآسمانها سیر می کند و به دیگران می گوید که :"جای خود را بشناس"!
آقای کریمی! بسیاری ازآن حزب اللهی ها که شما از آن ها یاد کردید، سالهاست که با درکی دیگر در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی و هنری ، برای بهتر شدن وضع زندگی آن مردمی که شما فقط و فقط تصویری مجازی از آن ها در ذهن فرتوت دارید، مبارزه می کنند و هزینه می دهند. این مثنوی نویسی های بی قافیه شما روی به ترکستان دارد و ناشیانه دل کسانی را می خواهد خنک کند که دشمن عدالت اجتماعی هستند.
این نثر "شاعرانه" ، حکایت از بی خبری نگارنده از فکر آشفته می کند.
۶۱۶۰۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۱۲)
نظر شما
اصل مطلب
|