یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مهاجرانی: اشتباه کردیم، سکوت کردیم!

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : سیما سین

عنوان : درود بر رهرو زندگی
رهرو ی عزیزّ
امیدوارم که آهسته و پیوسته با یاران دیگر این راه را بپیماییم. من باور دارم که ما بیشمارانیم .
فعلا در حاشیه ی مقالات در بخش نظرات با هم دیدار و نظراتمان مطرح می کنیم. شاید در آینده وسیله ی مناسبت تری پیدا شود.
۱۷۱۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨       

    از : رهرو زندگی

عنوان : با درودخانم سرابی عزیز و اقای بهروز عزیز
تماس با مسئولین سایت احتیاج به واسطه ندارد. اگر پیشنهاد شما برای اخبار روز منطقی و قابل اجرا باشد و هزینه سایت را بالا نبرد مطمئن باشید که اقای تابان و باقرپور حتمن اقدام خواهند کرد چرا که انها هم دل در گرو ازادی میهن دارند. در ضمن شما میتوانید از طریق ایمیل اخبار روز با انها تماس بگیرید.در رابطه با احزاب و سازمانهای سیاسی باید گفت که اینه تمام نمای جامعه روشنفکری ایرانیان همین احزاب و سازمانهای موجود هستند من تصور نمیکنم که در ایران ازاد و دمکراتیک یکشبه احزاب و سازمانهای منزه و پاک که دارای سوابق درخشان باشند پدید ایند.احزاب و سازمانهای موجود میتوانند در یک شرایط دمکراتیک در میهنمان رشدو نمو کنند و به پالایش خطاها و اشتباهات خود بپردازند. ضدیت با احزاب سیاسی جامعه ایرانی را بجائی نمیرساند بلکه جنبش اعتراضی مردم بدست رهبرانی چون موسوی وکروبی که سابقه اشان حدقل از سابقه رهبران احزاب سیاسی بهتر نیست خواهد افتاد.بهرحال ما در اول راهیم رهبران احزاب و سازمانها در تبعید نمیتوانند انتظارات ما را براورد کنند ولی ما باید با حاکمیت جهل و ترور با شیوه متمدنانه مبارزه کنیم و در این راه چاره ای جز همفکری وهمراهی باهم نداریم. نباید هم فکر کنیم که همه ما باید به همه مخالفین حکومت اسلامی عشق بورزیم ولی باید در نظر داشت نیروهای سیاسی که خود را منزه و پاک میدانند یک درصد جامعه ما نیستند پس باید از همه کسانی که قدم در راه ازادی میگذارند و یا حتا از کسانی که از رژیم ریزش میکنند و راه خود را از حکومت ترور جدا میکنند استقبال کنیم و استقبال به معنی فراموش کردن گذشته انها و یا تائید تمام رفتارشان نیست و فقط با این استدلال که اگر یک جنایتکار اعلام کند که دیگر در جامعه ما جنایت نمیکند و جان جوانان را نمیگیرد یک قدم به پیش رفتیم چه رسد به احزاب و سازمانهای سیاسی که با تمام خطاها در جنبش ازادی خواهی ایرانیان قرار دارند. همانطور که خانم سرابی عزیز گفتند باید از انها بخواهیم همه حقایق را بگویند و نمیشود پذیرفت که مهاجرانی و منتظری که میتوانستند جای سردار رادان و خامنه ای باشند ولی در مقابل انها قرار دارند را به همان چوب برانیم
۱۷۱۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨       

    از : سیما سرابی

عنوان : بهروز و دوستان دیگر
آقای بهروز پیام ۱۷۱۸۱،
با سپاس از اظهار نظر شما، من نو رسیده ی این میدان هستم . فروتن و بی ادعا. و از تماس مستقیم با صاحبان سایت ها نیز پرهیز دارم و جز چند نام کسی را نمی شناسم. فقط نام، همین. ولی یقین دارم هزاران ایرانی دیگر که امیدی به چپ و راست و میانه و احزاب و گروههای موجود ندارند مثل من فکر می کنند. من گذشته ی این سازمانها را نفی نمی کنم، اما انتقاداتی جدی به آنها دارم. گذشته چراغ راه آینده است، ولی به آینده ی آنها تا با گذشته صادقانه برخورد نکنند امیدی ندارم. از شما یا دوستان دیگر می خواهم که در زمینه ی پیدا کردن یک کانال مناسب برای همفکری بیشتر پیشقدم شوید. صاحبان این کانال نوشته های ما را حتما می خوانند، اگر امکانتش را داشته باشند احتمالا به ما کمک خواهند کرد.
با نام شما هم مشکل دارم، شاید اگر ایرانی یا شناسه ی دیگری به نام خود اضافه کننید تشخیص شما در میان بهروزها اسان تر شود. دستتان را می فشارم و بر میگردم همینجا که پاسخ شما را بخوانم و متاسفم که اینجا بحث دو نفره آغاز شد، گریزی نیست!
۱۷۱٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨       

    از : بهروز

عنوان : درمورد نظر ۱۷۱۴۶ یا رومی روم یا زنگی زنگ از خانم سیما سرابی
با سلام و درود
نظرات شما را بسیار مستدل و منطقی یافتم و با آن که معلوم است که درد کشیده و اهل دردید اما بسیار متین و با بردباری به منتقدان پاسخ داده اید که این خود بهترین راه برای خود منتقد و دعوت سایر مخاطبین به تامل و تدَبر است که هم چنان که خودتان بدرستی اشاره کرده اید در گذار از این فرهنگ عقب مانده فعلی به دنیای مدرن و دموکراتیک در جامعه ما، بسیار ضروری و مورد نیاز است.
درمورد تبادل نظرات ضمن تشکر از شما من نیز از شما بسیار آموختم اما این تبادل فقط گه گاه در حین گذاشتن نظرات در پای بعضی مقالات سایت اخبار روز انجام میشود که آن مقالات هم بعد از مدتی به آرشیو می رود. آیا شما و یا مسئولین سایت اخبار روز میتوانند راهی را باز نمایند از قبیل وبلاگ و بخش بخصوصی در سایت تا خوانندگان سایت بتوانند در آنجا با یکدیگر تبادل نظر نمایند؟
۱۷۱٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨       

    از : یاور بیدار

عنوان : همه دردمندیم، درمان چیست؟
اگر بپذیریم که انسان ها در حوزه اندیشه و تفکر خطاپذیرند، احتمال به بیراهه رفتن ایده ای و یا جنبشی خارج از تصور نیست. بقول آن انسان که "شکست" خورد:


خواستم عاشق بشر باشم
ره ندانم بر آن گرازیدم
۱۷۱٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨       

    از : وارطان

عنوان : از مدیر سایت علت آنرا جویا شوید
آقای روزبه

آن وارطان که سخن نگفت قهرمان ملی بود و این وارطان نیمچه روشنفکری است که میکوشد به سهم خود تاثیر گذار باشد و اجازه سخن گفتن را نیز ازکسی نمی خواهد و به کسی هم نمیگوید که بهتر است سخن نگوید!

لا اقل شما معترفید که بخشی از نظرات ضد اکثریتی شما در این سایت منعکس شده است. این خلاف آنچیزی است که فبلن گفتید. یک بار دیگر آن متن را بخوانید. اگر یک یا چند نظر شما حذف شده است از مدیر سایت علت آنرا جویا شوید. یقین دارم که به شما پاسخ خواهد داد. شما هم سعی نکنید که هر مطلب مربوط یا نا مربوط را به نوعی به اکثریت بچسبانید و ضدیت خود را نشان دهید.

آقای فرخ نگهدر هرگز در این سایت قلم نمی زند و آقای طاهری پور هم تنها یک بار ( تا آنجا که من دیده ام) در این سایت قلم زده است.شما میوانید به سایتهایی که آنها در آن می نویسند بروید و آنها را کاملن افشا کنید. سایت فداییان اکثریت هم با اینکه هرگز در آنجا ننوشته ام و قوانین سایت را نمی دانم چنین امکانی به شما میدهد.
۱۷۱۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨       

    از : سیما سرابی

عنوان : وارطان سالاخانیان
آقای روزبه گرامی، خواهش می کنم سرگذشت وارطان را بخوانید. سالها شعری که شاملو ی بزرگ که مدتی هم بند وارطان بود ) برای او سروده بود بعلت سانسور بنام نازلی (به جای وارطان) در محافل سیاسی دهان بدهان می گشت. نمی دانستم که نام اورا انقلابیون روی دیوار زندان نوشته اند. ممنون از آگاهی و درود بر وارطان قهرمان

زندگینامه از ویکی پدیا

وارطان سالاخانیان در ششم بهمن ۱۳۰۹ در تبریز چشم به جهان گشود و در سال ۱۳۲۱ با خانواده اش به تهران آمدند. آنها بعد از چهار سال مجدداً به تبریز بازگشتند.

وارطان به همراه پدرش در کارخانه مشغول کار و پس از هشت ماه کار طاقت فرسا بدون دریافت دستمزد به همراه خانواده راهی تهران شد و در آنجا به رانندگی تاکسی پرداخت تا خرج خانواده را تامین کند . به زودی مثل بسیاری از جوانان جذب تنها جریان متشکل چپ در آن زمان ، یعنی « حزب توده » شد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، وارطان به فعالیت خود به صورت مخفی ادامه داد . فعالین چابخانه حزب توده به انتشار نشریه مبادرت و در سطح وسیعی در جامعه پخش می‌کردند . برای دستگاه پلیسی کودتا کشف و نابود کردن این چابخانه در راس تما م فعالیتها قرار گرفته بود.

در غروب ششم اردیبهشت سال ۱۳۳۳ ، مامورین کودتا به طور اتقافی به اتومبیلی که وارطان و کوچک شوشتری در آن بودند در دروازه دولت، ایست دادند . وارطان با خونسردی به سئوالات مامورین پاسخ داد و کوچک شوشتری نیز بدون اینکه هیچ رفتار مشکوکی از خود نشان دهد در ماشین نشست . در این هنگام مامورین از وارطان خواستند که صندوق عقب ما شین را باز کند تا آنجا را مورد بازرسی قرار دهند . به محض باز کردن صندوق عقب ماشین ، مامورین با کوهی از نشریه‌های رزم (ارگان جوانان حزب توده ) مواجه شدند که هنوز تا نخورده بود و بقولی تازه از تنور بیرون آمده بود.

وارطان و کوچک را به سرعت به فرمانداری نظام ی انتقال دادند تا تحت بازجویی و شکنجه قرار دهند تا بتوانند محل چاپخانه را کشف کنند . ۶ روز بعد ( در ۱۲ اردیبهشت ماه) ، کوچک شوشتری بدون کوچک‌ترین اعترافی ، در زیر مخوف ترین شکنجه‌های قرون وسطایی جان سپرد .

صحنه‌های شکنجه‌های وارطان را یکی از شکنجه گران بعدها این طور توصیف کرد:
« انگشت سبابهٔ وارطان را گرفتم و به عقب فشار دادم . وارطان گفت می شکند . من باز هم فشار دادم . لعنتی,حرف نمی‌زد . وارطان گفت : می شکند با تمام نیرویم فشار دادم . صورت وارطان مثل سنگ بود . لب از لب باز نمی‌کرد . باز هم فشار دادم . وارطان گفت : می شکند . خشمگین شدم . مرا مسخره می‌کرد . باز هم فشار دادم . صدایی برخاست . وارطان گفت که دیدی گفتم می ش کند. نگاه کردم انگشت شکسته بود . وارطان به من پوز خند می‌زد". »

واراطان در ۱۱ اردیبهشت ( روز جهانی کارگر ) در زندان ، روی در سلول رنگ گرفت و به شادی پرداخت و بوسیله شکنجه گران فورا به شکنجه گاه برده شد و چنان مورد شکنجه قرار گرفت که ۲۴ ساعت بیهوش بود.

سرانجام در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۳ ، مامورین رژیم پهلوی ، جمجمهٔ وارطان را در حالی که اثرات سوختگی و شکنجه در تمام بدنش عریان بود با مته سوراخ کردند و به زندگی او پایان دادند. جسد وارطان را در رودخانه جاجرود رها کردند تا این جور وانمود کنند که بر اثر حادثه به درون رودخانه افتاده و غرق شده است.

شاملو پس از کودتای ۲۸ مرداد وقتی در زندان بود با وارطان سالاخانیان آشنا شد . وارطان در آن زمان یک شکنجه جهنمی را تحمل کرده بود. چندی بعد یکی دیگر از اعضای حزب توده که دستگیر شد از او نام برد . وارطان بار دیگر زیر شکنجه رفت ولی لب از لب نگشود تا جانش از جسمش پرواز کرد . شاملو که هم بند وارطان بود شعر وارطان سخن نگفت را سرود که ابتدا برای گذر کردن از سد سانسور ، نازلی جای وارطان نشست و به قول شاعر « شعر را به تمام وارطان ها تعمیم داد.

وارطان

بهار ، خنده زد و ارغوان شکفت

در خانه ، زیر پنجره ، گل داد یاس پیر

دست از گمان بدار

با مرگ نحس پنجه میفکن

بودن به از نبود شدن خاصه در بهار...

وارطان سخن نگفت ؛

سرافراز ، دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت...

وارطان سخن بگو

مرغ سکوت ، جوجه مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشسته ست

وارطان سخن نگفت ؛ چوخورشید

از تیرگی درآمد و در خون نشست و رفت...

وارطان سخن نگفت

وارطان ستاره بود

یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت...

وارطان سخن نگفت

نازلی بنفشه بود ، گل داد و مژده داد:

"زمستان شکست" و رفت...
۱۷۱۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : مبتلایان دینی بیداد می کنند
امروز مطلبی از آقای دکتر ابراهیم یزدی در باره ی جنایت های بعداز ۲۲ خرداد در «خبرنامه ی گویا» تحت عنوان «خون ناحق» خواندم که برای من اصلا غیر منتظره نبود در قسمت آخر «۴» این طور آمده ست:
{۴ ـ خداوند کریم می‌فرماید: «ولا تقتلوا النفس اللتی حرم الله الا بالحق و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا ـ و کسی را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده نکشید، ‌جز بحق، و هر کس که به ستم کشته شود، به وارث او تسلطی داده‌ایم ـ اسراء ۳۳».

آیا کشتن این مظلومان حق بوده است؟ با چه معیار و ضابطه‌ای با کدام حکم شرعی یا قانون مدنی؟ به راستی بای ذنب قتلت: به کدامین گناه کشته شده است؟ مشخص کردن تعداد کشته‌شدگان ضروری و مهم است. اما جدال بر سر تعداد آنان بازدارنده پیامدهای آن نیست. باز هم این خداوند است که می‌فرماید: من قتل نفسا بغیر نفس اوفساد فی‌الارض فکانما قتل‌الناس جمیعا... (مائده ۳۰).

آیا آمران و عاملان این کشتارها از آن عاقبت سوئی که از آن راه گریزی ندارند، نمی‌هراسند، ترس و نگرانی ندارند؟

ممکن است از رسیدگی در دادگاه‌های این دنیایی، راه‌های گریزی داشته باشند اما آیا راه گریزی از خشم الهی دارند، آیا آنها برگ مصونیت از پیگرد الهی را دریافت کرده‌اند؟

به راستی چه فکری کرده‌اند؟ و چه فکری می‌کنند؟}

نکته ای که مرا بار دیگر از دینداران و حکومت دینی و هر اقتباسی و کاربردی مبتنی بر قران و شریعه هراسناک کرد عدم توجه این مومنان و فضلا به دستاوردهای بشر پس از صد ها سال مبارزه و کسب اندیشه ی نوین نسبت به حقوق انسان می باشد.در حالیکه بشریت مترقی در مباززه برای لغو حکم اعدام مبارزه می کند .هنوز دکتر یزدی از ریختن خون بحق و ناحق صحبت می کند.

پس مطابقا نص صریح قران «کشتن بحق» مجاز ست اما :
«......و کسی را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده نکشید، ‌جز بحق، و هر کس که به ستم کشته شود، به وارث او تسلطی داده‌ایم ـ اسراء ۳۳».
دقیقا با این توجیهات و تفسیرات خمینی ها و فتوا دهندگان در طول تاریخ به اعمال مجرمانه خود ادامه داده و با عوام فریبی بنام قران و پیامبر دست به هر جنایتی زده اند

دیگر حقوق انسانها نمی تواند با تعریف حق و ناحق مبانی
دینی دنیای قدیم تعریف شود و کشتن انسان بهر دلیلی باید ممنوع شود.
اعم از سلمان رشدی بخاطر اندیشه یا هر انسانی دیگر بخاطر جرم جنائی مطابق نرم های حقوقی مرتکب شده ست. دولت ها و حکومت ها موظف به حفظ امنیت زندگی و جان انسانها باید باشند نه برعکس.
۱۷۱۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨       

    از : سیما سرابی

عنوان : نه رومی روم، نه زنگی زنگ
خانم نرگس مست گرامی،
شما جای مرا اشتباهی تشخیص داده اید، متاسفانه من در صف شما قراردارم. اگر نوشته های مرا دوباره بخوانید متوجه می شوید که من هم با آقای مهاجرانی، هم با امام ایشان و اصولا با کل رژیم جمهوری اسلامی مخالفم . من از آقای مهاجرانی خواسته ام که به جای برخورد به یک مورد از "اشتباهاتشان" کل کارنامه ی خود را رو کنند. خانم سپهری به یک مورد اشاره کرده بودند و آقای مبهوت هم یک مورد مهم تر را رو کرده اند و یقین دارم که موارد بیشتری در کارنامه ایشان پیدا می شود.
نمیدانم شما با کدام سند به این نتجه رسیده اید که من همفکرانی دارم که با آنها مشغول "محکم کردن پایه های رژیم " هستم. اولا پایه های رژیم خیلی لرزان ترا از آنست که با تمهیدات من و شما و با نوشته هایی از اینگونه محکم شود. ثانیا من کسانی را به نام همفکران خودم نمی شناسم که با آنها برای محکم کردن پایه های رژیم برنامه ریزی کرده باشم. همه ی اینها پندار های شماست. اینجا و آنجا کسانی پیدا می شوند که نوشته های مرا نفی یا تایید می کنند. من دست همه ی آنها را می فشارم زیرا همه ی آنها مثل من وشما دغدعه ی وطن دارند.
من با همه ی کسانی که برای تغییر این جمهوری جهل و جنون و جنایت مبارزه می کند موافقم. من با این افراد و عناصر هیچ پیمانی مبنی بر "همکاری" امضا نکرده ام و تا اینجا شما را هم در همین صف و با خود همگام می بینم. ما دشمن مشترکی داریم که برای از میان برداشتنش کوشش می کنم. شما اصرار دارید که من در این صف نیستم، اشکالی دارد شما آزادید که هرجور که می خواهید فکر کنید. من باور دارم که از اینجا ببعد راه من از راه شما جدا می شود، یعنی راه ما برای تغییر رژیم متفاوت است خواهش می کنم ، به حرفهای من گوش کنید و به آفریقا و آپارتاید و تهمت و افترا متوسل نشوید. من می گویم فرهنگ خون، تهمت، دشنام، ترور، شهادت،دروغ و.... باید از ادبیات سیاسی ما و نهایتا از فرهنگ ماحذف شود. من می گویم ماباید حتی با دشمنان مردم و دشمن خود با روشی انسانی و متمدنانه برخورد کنیم، تا رژیم بدتر و خونخوارتری را جانشین این رژیم نکنیم. من می گویم ما باید با انتقاد از خود فضا برای انتقاد و انتقاد پذیری آماده کنیم. آقای مهاجرانی در این راه قدمی پیش گذاشته اند، من به ایشان می گویم بسیار خوب است ولی این کافی نیست، تا اینجا و تا این حد فرصت طلبانه است حالا که هواپس است و جمهوری اسلامی با مبارزات مردم دلاور ایران افشا و طرد و در صحنه ی بین المللی منزوی شده است ایشان و آقای سروش هم منتقد رژیم از آب در آمده اند. حالا ما با ایشان چه می کنیم. شما به او می گویید تو جنایتکاری، دروغ می گویی حرف نزن، من می گویم سلام آقای مهاجرانی، اگر راست می گویید کارنامه ی خود را رو کنید، شما در رژیمی خدمت کرده اید که دستش تا آرنج (همان مرفق!) به خون مردم آغشته است. شما باید در دادگاهی مردمی و دموکراتیک محاکمه شوید.
خانم نرگس، عناصر فرهنگ شهادت، فرهنگ انتقام در خون ما ریشه دارد، ما با تعزیه و سینه زنی و قمه زنی وصحرای کربلا، امام حسین، دو دست بریده ی ابوالفضل، گلوی تیرخورده ی علی اصغر، کله یکی دیگر در تنور خولی و عید قربان بزرگ شده ایم.
هنوز چاه جمکران بزرگترین زیارتگاه و "آستان قدس" بزرگترین گردشگاه ایرانیان است درون مرز است. بروز این فرهنگ در ادبیات سیاسی ما زبان دشنام و تهمت است. ما می توانیم مارکس و انگلس را از برداشته باشیم و یا تاریخ ایران را از " گودین تپه" و جیرفت تا امروز فوت آب باشیم ، یعنی ما می تواینم خود را مارکسیست یا ملی گرای دو آتشه بدانیم و ضد دین و مذهب، ولی این زبان، این زبان دشنام دم خروس است. تا با این زبان صحبت می کنیم یک مسمان تمام و کمال بشمار می آییم.
من براحتی می توانستم یاد داشت شما را طوری دیگری بخوانم و طور دیگری جواب بدهم، ولی ترجیح می دادم و همیشه ترجیح می دهم که شخصی برداشت و برخورد نکنم و این قدم اول در انتقاد است.

اگر از تعبیر دوستانه ی خود شیفتگی از نام نرگس مست رنجیده اید، از شما پوزش می خواهم و انتقاد شما را وارد می دانم. شاعر جهانی ما شیفته ی نرگس مست بود:
غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب باده لعل تو هوشیارانند.
و یا:
در دیرمغان آمدیارم قدحی در ست مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
پیروز و شاد باشید
۱۷۱۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨       

    از : وارطان

عنوان : آقای روزبه شما به هیچ وجه محق نیستید.
نظر ضد "اکثریتی" شما در این سایت از سه روز پیش تا بحال دست نخورده باقی مانده است. چرا به تظاهر تزویر میکنید؟ من نمیدانم نظر آقای شکارچی که حذف شده چه بوده است ولی از نظری که ایشان در این صفحه داده و حذف نشده می توان متصور شد که نظر پیشین ایشان چگونه بود است. من یکی از استفاده کنندگان این سایت در لااقل پنج سال گذشته بوده ام. به جرات می توانم بگویم که هیچ نظری صرفن به علت مخالفت با هیچ سازمان یا گروهی حذف نشده است مگر اینکه زبان توهین مورد استفاده قرار گرفته باشد. بسیاری از سایتهای خبری تحلیی امکان نظر دهی را را به خواننده نمیدهند و آنهایی که چنین امکانی را فراهم میکنند تنها پس از خواندن و مورد تایید قرار گرفتن نظر آنرا به روی سایت قرار میدهند. آقای روزبه عزیز منصف باشیم و کاردهایمان را جز از برای قسمت کردن بیرون نیاوریم.
۱۷۱۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست