یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بگذارید این وطن دوباره وطن شود! - علی میرفطروس

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : دانشجوی لیبرال

عنوان : علم
خانم سین ممنون از توضیحاتتان. در ابتدای نوشته تان مطالبی را در مورد تابعیت و اینکه کسی ابتدا به ساکن اعتقادی به ایدئولوژی ندارد نوشته بودید. ضمن هم عقیده بودن با شما ارتباط این مطلب را با مباحث جاری متوجه نمیشوم. بحث ما پیرامون عملکرد ایدئولوژی است که بنابر شواهد و قرائن حاضر (و نه بر اساس یک تفسیر فلسفی و یا عقیدتی) در تمام زمینه ها شکست خورده و نه تنها هیچ سودی را برای جامعه بشری به ارمغان نیاورده بلکه در عمل همان کاری را میکند که در تئوری ادعای مقابله با آن را دارد. سوسیالیزم قرائتهای گوناگونی دارد که در عمل با هم در تضاد کامل هستند. قرائت موفق آن را در کشورهای غربی شاهد هستیم. در اصل سوسیالیزم موفق با دوری جستن از مبانی ضد بشری مارکسیزم توانسته قرائت درستی از اقتصاد آزاد به جامعه جهانی عرضه دارد. من با این گروه از سوسیالیستها هیچ مشکلی ندارم. مشکل من با کمونیستهاست که در اصل قرائتی غیرواقعبینانه و ضد مردمی از سوسیالیسم دارند. این جماعت بعد از تخطئه شدن دکان انقلابی گری سعی دارند که بیشتر خود را به عنوان سوسیالیست معرفی کنند تا این توهم را در ذهن مردم ایجاد نمایند که آنها نیز همانند سوسیالیستهای میانه رو خواستار نظامی مردم سالار هستند در صورتیکه در عمل چنین نیست. با یک نگاه کوچک به اظهارات شما میتوان دریافت که شما هم جز کمونیستهایی هستید که سعی در ارائه تصویری غیرواقع بینانه از این طرز تفکر ضد بشری دارید.
من نمیدانم که تعریف شما از علم چیست. شکی نیست که یک مبحث علمی دارای ویژگیهای بسیاری است. به نظر من یکی از ویژگیهای یک مبحث علمی درست بودن آن در زمینه های عملی است. اگر یک فلسفه و یا ایدئولوژی نتوانسته باشد در صحنه عمل موفقیتی از خود نشان دهد همانا جایش در زباله دان تاریخ است. علمی خواندن یک مبحث از سوی هوادارانش به خودی خود آن را تبدیل به علم نمیکند. اگر چنین بود هیچ مبحثی علمی تر از فقه شیعه نبود و ما باید مباحث آخوندها (یا بقول خودشان علما) را علم حساب آوریم.
خانم محترم شما در نوشته تان صحبت از سوسیالیزم حرامزاده میکنید. ممنون میشوم اگر نمونه ای از یک سیستم کمونیستی حلال زاده برایمان مثال بزنید (دقت بفرمایید بطور مشخص از یک نظام کمونیستی صحبت میکنم و نه الزامن یک سیستم سوسیالیستی به سبک اروپای غربی). پیش از پایان خدمت شما عرض میکنم که بنده هیچ علاقه ای به بحثهای بی سروته تئوریک ندارم. اگر از آوردن یک نمونه عملی برای اثبات نظرات خود در مورد موفق بودن کمونیزم عاجزید محبتی بکنید و نه سر مرا درد بیارید و نه چانه خودتان را.
با تشکر
۲۰۵٣۴ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : نه مشروطه، نه مشروعه لعنت بهردو آنها
البته نظر براین نبود که بحثی راجع بمعنای «مشروطه» دامن بزنم.انقلاب مشروطه با آوردن قانون اساسی مشروطه یعنی جلوگیری از خودکامکی شاه بعنوان قدر قدرت ظل الله یکی از نهادهای اجتماعی مثبتی بود که ایران بعنوان اولین کشوری در منطقه این نهال آزادبخواهی را کاشت.مشروطه خواهی در ایران همواره بمعنی رژیم مشروطه سلطنتی مندرج در قانون اساسی ۱۹۰۶ میلادی است. مفهوم مشروطه هرگز بعنوان قانون اساسی مطرح و پاگیر نشد. بنابراین عده ای سعی بر این دارند، که طرفداران مشروطه خواهان که بعد از سرنگونی رژیم منحوس پهلوی مثل قارچ با کمک ۵۰ میلیاردی که این خانواده از سرمایه مردم ایران به یغما برده اند،مغازه های گوناگون طرفدار قانون(سلطنتی) باز نمایند، بعنوان جریانات مشروطه طلبی (قانون طلبی !) مطرح بسازند.امروز تفهیم مردم عامی ایران از مشروطه همانا رژیم سلطنتی است که سرنگون شد.و بنظر نمیرسد که آقای میرفطروس از بیان مشروطه، منظور «قانون اساسی» باشد.
۲۰۵۲٨ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : رهگذر تیزبین

عنوان : راه نجات کشور از دست خودکامگی آماده بودن برای انجام کار سازمانی است و نه سرگرم کردن خود به بحث های نظری
راهکار نجات کشور از دست خودکامگی، این است که نیروهایی که خواهان سرنگونی و دگرگونی هَستند به اصول دمکراسی و انجام کار سازمانی پایبند باشند. اگر سازمان های سیاسی و هرکسی که میخواهد برای آزادی ایران مبارزه کند، به رای مردم در انتخابات آزاد احترام بگذارند، همه ی گرافتاری ها حل خواهند شد. تنها کسی از رای مردم میترسد که در فکر بازتولید بساط خودکامگی باشد. پایبند بودن به دمکراسی، آزادی و احترام به رای مردم باید که پیش شرط یک همکاری گسترده در میان آزادیخواهان باشد. اگر که به دمکراسی باور داریم، باید که به پذیریم که در یک ایران دمکراتیک برای نگهداشتن تعادل سیاسی در کشور، به همه ی سازمان های سیاسی با اندیشه های گوناگون نیاز است، از چپ های کمونیست گرفته تا راست هایِ پادشاهیخواه. تنها همه ی این سازمان ها باید که خود را پایبند به رعایت اصول دمکراسی کنند. و آماده باشند که به سوگند خودشان به دمکراسی وفادار بمانند و پس از انتخاب شدن به رای مردم، بساط دمکراسی را جمع نکنند. به باور من خیلی از بحث هایی که در میان روشنفکر ها انجام میگیرند، سازنده نیستند. همچنین در خیلی موارد روشنفکران حرف همدیگر را نمی فهمند؛ انگار که به زبان های گوناگون باهم گفتگو میکنند. همکنون مشکل کشور این نیست که روشنفکران وقت خودشان را با اینچنین بحث ها بهدر بدهند که آیا همکاری برای دامن زدن به انقلاب اسلامی خدمت بوده است یا خیانت. قضاوت بر این رویداد را به تاریخ بسپاریم. آنچه که همکنون مهم است این است که پیش از اینکه کشور از هم فروبپاشد، راهکار هایِ شایسته ای را برای پایان دادن هرچه سریعتر به عمر حکومت اسلامی و سرنگونی دولت کودتا پیدا کنیم و بیدرنگ آنتخابات آزاد و همه پرسی برپا سازیم. انجام اینکار نیز از دست یک تن یا یک سازمان ساخته نیست. تنها با همکاری گسترده درمیان کسانی که همانند هم میاندیشند و به هدف مشترکی باور و ایمان دارند، میتوان جنبش سبزها را به هدف و پیروزی رساند. برای این همکاری گسترده هم نیاز به برپایی کنفرانس و نشست هایِ حضوری نیست. خوشبختانه به کمک فیس بوک و پالتاک میشود همه ی این کارها را سازمان داد. تنها کسی وقت خودش را با این بحث های تئوری و نظری بهدر میدهد که به هدف جنبش باور نداشته باشد و یا نمی خواهد که کوشا برای رسیدن به هدف که برپایی دمکراسی در ایران است، تلاش کند. و در پایان باز هم تکرار میکنم که یک جامعه ی سالم به برای نگه داشتن تعادل خودش به همه ی اندیشه ها نیاز دارد، از چپ گرفته تا راست؛ زمان باقی مانده پیش از سرنگونی حکومت اسلامی زمینه و شرایط خوبی را برای همکاری سازمان های دمکراتیک بوجود آورده است تا آنها بتوانند با نزدیک شدن بهم، مشکلات پس از سرنگونی حکومت اسلامی را آسان تر بگشایند. شرط همکاری نیز پایبندی و وفاداری سازمان ها و حزب های سیاسی به اصول دمکراسی است. بقیه حرف ها همکنون حرف های اضافی و فلسفی میباشند.
۲۰۵۲۷ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : جعفر سامانی

عنوان : مشروطه جهانی ست !
آقای یا خانم «هموطن» از توجه شما به نوشته خود صمیمانه سپاسگزارم.امیدوارم با بحث و گفتگوی دوستانه زمینه ی همکاری و همراهی برای تغییرات فرهنگی جامعه ایرانی فراهم شود.

در باره ی مشروطه ، قانون اساسی و تمام اجزاء و متعلقات آن خود را کوچک تر از آن میدانم که حکمی صادر کنم.

اما از جنابعالی دعوت می کنم که سایت «حزب مشروطه ایران » مراجعه فرمائید. در بالای سایت در کنار شیر و خورشید با تیتر درشت به دو زبان ارسی و انگلیسی خواهید کلمات زیر را خواهید خواند:


حزب مشروطه ایران
(The Constitutionalist Party of Iran (CPI)

در صورت اینکه معلومات آقای داریوش همایون را قبول نداشته باشید.

کارتان مشکل خواهد شد.

البته ممکن ست بگوئید Constitution یعنی قانون اساسی و Constitutionalist بمعنی فعال قانون اساسی و مشروطه همان مشروطه خواه ست.

بهر صورت قانون اساسی و مشروطه و مجلس نمایندگی و انتخابات آزاد و بقیه ی ضمائم«لا یتجزا» می باشند به عنوان یک ارگانیسم یا سیستم باید درنظر گرفته شود.بهمین دلیل نه در گدشته و نه امروز مانند کشورهای آزاد میتواند منشا اثر مفید باشد

موفق باشید
۲۰۵۲۴ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : سیما س

عنوان : دانشجوی لیبرال و هموطن عزیز
دانشجوی لیبرال عزیز،
این سوسیالیستها که شما آنها را دور و برخود می بینید و شما خودتان هم در گذشته در زمره ی آنان بودید ، مادر زاد سوسیالست متولد نمی شوند. در زمان تولد ایدئولوژی ندارند. مسلمان هم نیستند، در هر جای خاک که متولد شده باشند بار زبان و فرهنگ آن سرزمین، ملیتی را به آنها عطا می کند که حکومت ها با تحمیل ایدئولوژی خود برآن ملیت، افراد را به بند تبعیت و تابعیت خود می کشند. ایرانیان در روزگار سلطنت پهلوی ظاهرا بر اساس ملیت خود شهروندان ایران سلطنی بودند و تابعیت اجتماعی آنان رسما سلطنتی بود. شناسنامه، گذرنامه و تمام مدارک آنان مهر ونشان دولت شاهنشاهی را داشت. امروز شهروندان ایران تابع دولت اسلامی تلقی می شوند.. بسیارانی از این شهروندان که از مضایق اجتماعی، افتصادی سیاسی رنج می برند مخفیانه تابعیت اجتماعی (نه تابعیت ملی) خود را ترک می کنند، و عموما از روی احساسات مثلا سوسیالست می شوند و اگر سوسا لیسم را هم پاسخگوی نیازهای سیاسی و فکری خود نیافتند بازهم داوطلبانه ممکن است به تابعیت اجتماعی گذشته باز کردند. این فعل و انفعالات بطور روزمره دور و بر ما انجام می شود.
از شما که در طیف چپ حرکت می کرده اید انتظار می رود که فرق سوسیالیسم و کمونیسم را بدانید و مقوله ی حرامزاده ای که که با اسم سوسیالسم در شوروی سابق حاکم بود بشناسید
از شما که جوانید تقاضا می کنم که از روش سنتی بحث سیاسی یعنی تهمت زدن و نسبت دادن مخاطب به این سازمان و آن گروه و این نظر و آن نظر اجتناب کنید. حرف خودتان را بزنید، بمخاطبان شما داوری می کنند.

آقای هموطن عزیز، با احترام ،فلسفه ی علمی و تکامل اجتماعی به جنگ گرم و سرد ارتباطی ندارد. از نظر فلسفی سوسیالیسم اجتماعی و بویژه اهتمام بشر برای تحقق آن با شکست روبرو شد. این به معنی شکست فلسفه ی علمی نیست. بعد از مارکس هنوز فلسفه ی کلی جهانشولی ظهور نکرده است و خرده فلسفه های سارتر، راسل، لیوتار، دریدرا، رورتی، فوکو و غیره همه از مارکس متاثر ند.
حتما شما با نظریات مکتب فرانکفورت و نهایت آن یعنی هابرماس و برنامه نیمه کاره اشنایی داریدکه هنوز روی نظریات مارکس پای فشاری می کند!؟
صورت بندی اجتماعی شکست می خورد، اما فلسفه نه. سرمایه داران ونمایندگان آنها مثلاا فوکویاما این نظریات را تبلیغ می کنند که منافعشان تتامین شود.
بسیاری از عناصر سوسیالیسم در جوامع پیشرفته پذیرفته شده است. و اندیشه ی حامعه ی مرفه و آزاد ( به جای جامعه برابر) که شکل امروزین نظریات مارکس را نمایندگی می کند، روز بروز حتی در آمریکا قوی تر می شود.
هموطن عزیز, جامعه پدیده ای پویاست، همین سرمایه داری "فنا ناپذیر" شما از زمان مارکس تاکنون اینهمه تغییر کرده است. شما چگونه تکامل اجتماعی را انکار می کنید؟!.
اما چیزی که قابل تردید ناست بقای حکومت اسلامی و بازگشت به حکومت شاهنشاهی رضا شاهی و محمد رضاشاهی است.
خواهش می کنم بجای اینکه وقتتان را برای پیدا کردن وابستگی نظرات من به چپ وراست ومیانه تلف کنید و نتیجه ی ناروا بگیرید بیندیشید.
۲۰۵۲۲ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : هموطن

عنوان : Constitution با مشروطه یکی نیست!
مطالب مندرج شده توسط بعضی از دوستان و بویژه خانم سیما من را بیاد یکی از دوستان سابقم می اندازد. او که در دوران شاه از فعالین دانشجویان کمونیست بود عقیده داشت که باید تا حد امکان در برخوردهایمان احساساتی باشیم و در سخنرانیهایمان از ردیف کردن کلمات پیچیده دریغ نکنیم. او براستی اعتقاد داشت که هدف اصلی ما (یعنی کمونیستها) باید دفاع از ایدئولوژی خودمان و تحت تاثیر قرار دادن مخاطبین باشد تا تجزیه و تحلیل مسائل. خنده دار اینجاست که مرام و مسلک خود را، که تمام بنیان و اساسش بر تحریک احساسات است و بی اعتباریش در تمام زمینه ها و در اقصی نقاط دنیا به اثبات رسیده، فلسفه ی علمی و تکامل اجتماعی مینامند. شاید این ترفندها در دوران جنگ سرد موثر بود ولی امروز در عصر اطلاعات کاربردی ندارد. بنابر این اجازه ندهیم که این جماعت بحث را از مسیر اصلی خود منحرف کنند.
در ضمن آقای جعفر سامانی، شما اشتباه میکنید. Constitution به معنی قانون اساسی است و نه حکومت مشروطه.
مشروطه در زبان فارسی معادل constitutional monarchy است (یعنی حکومت پادشاهی مبتنی بر قانون در مقابل absolute monarchy یا همان حکومت سلطنتی مطلقه). حال اینکه کدام شیوهء‌ جمهوری دموکراتیک و یا پادشاهی مشروطه بهتر است بحثی مجزا.
۲۰۴۹۹ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : جعفر سامانی

عنوان : جمهوری /پادشاهی درست ست نه جمهوری/مشروطه
هموطن محترم با امضای حافظه تاریخ ، سپاس از نکته سنجی جنابعالی ، واقعا خوشحالم که با چنین اظهار نظراتی هر روز بیش از پیش به درک روشن تری از مشروطه ی واقعی میرسیم.

تاریخ معاصر ما نشان میدهد که راهیان مشروطه در ۱۵۰ سال پیش با الهام از دستاوردهای قانون مداری در اروپا و جهان به « نبود» این واقعیت یعنی تسلط هرج ومرج در ایران رسیده بودند که بدون اجرای یک قانون اساسی منسجم که شمول تمام آحاد جامع از از صدر تا ذیل نشود مملکت از بدبختی و عقب ماندگی نجات نخواهد یافت.

وازه ی مشروطه از لغت کنستیتوشون که در تمام کشورهای اروپائی نماد دموکراسی و مردم سالاری ست به امانت گرفته شده بود و اصلا به معنی سلطنت و پادشاهی نبود و نیست ! ما هم پادشاه داشتیم وهم خلافت فقط و فقط قانون و مجلس و انتخابات و این رفتار مدرن و مترقی را نداشتیم.

در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ اولین پیش نویس قانون اساسی به امضای مظفرالدین شاه رسید
و بیش از ۱۰۳ سال مردم ما نتوانسته اند به آن آرزوی دیرینه خود یعنی یک قانون منسجم مانند تمام اروپا و جهان بدون نفوذ شاه و شریعه برسند.

همه میدانند که قانون اساسی مشروطه و دست آورد های آن چگونه مورد بی مهری قرار گرفت. امروز هم قانون اساسی«اسلامیزه » شده که بدرد کار و زندگی قرن بیست و یکم نمی خورد.خنده دار ست که نویسندگان قانون اساسی کذائی اسلامی را خودشان هم آنرا رعایت نمی کنند.

روزگار عجیبی ست ! در این مبان یک عده هم مشغول گل آلود کردن بییشتر اوضاع هستند.مردم بیش از همیشه میدانند که بدون قدرت آنها هیچ قانونی اساسی اعتبار ندارد. بهمین دلیل با روشنی خواهان انتخابات آزاد هستند .پر واضح وقتی مردم به آن مرحله رسیدند که تونستند به قانون اساسی خود دست یابند.

هواهند توانست به برم حکومتی هم پاسخ بدهند .حالا معلوم نیست چرا عده ای اول میخواهند سوار قدرت شوند و مثل پیشینیان خود دوباره آش همان آش و کاسه همان کاسه !

خواهشمندست ننویسیید جمهوری یا «مشروطه» زیرا کاملا نادرست است.

مگر کشورهای جمهوری کنستیتوشون /قانون اساسی ندارند که همان مشروطه می باشد.

شاهدوستان با این طرفند سعی می کنند جمهوری و مشروطه را دوچیز مخالف جا بی اندازند ! این موضوع را در نظر داشته باشیم.

موفق باشیم
۲۰۴۹۶ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : همبستگی مردم در حاکمیت واقعی آنهاست
استدلال های این مورخ خوشبو و همه فن حریف، مثل گربه مرتضی علی است که هر طوری بیاندازیش، چهاردست و پا فرود میآید. نمیدانم چرا آقای میرفطروس اثبات مشروطه خواهی خویش را در شکل معادلات درجه سوم و پیچیده مطرح میسازد.بعد از ریسمان بافی بسیار ایشان دم خروس را نمایان ساختند.بیان « جنبه های اساسی و مشترک همبستگی ملی ما را در یکی از شعارها مبنی بر انتخابات آزاد برای تعین شکل حکومت (حمهوری یا مشروطه)» نشاندهنده جمعبندی گربه مرتضی علی مآبانه مورخ ما است.بعد از مبارزات سی و چند ساله مردم و با دادن هزینه فراوان برای نجات از دست استبداد شه و شیخ، آقای میرفطروس با آسمان و ریسمان بافی اعتقاد پیدا میکنند که جنبه های اساسی همبستگی در مبارزات مردم برای تعین نوع حکومت یعنی جمهوری و یا سلطنتی خلاصه میشود.ایشان هنوز از درک و قبول این واقعیت مثل همه سلطنت طلبان عاجز است که دوران شاه قدرقدرتی و رژیم وابسته پهلوی گذشته و دادن هزاران قربانی و تحمل اینهمه بدبختی و جنایت برای بازگرداندن خاندان منفور و نوکرصفت پهلوی صورت نگرفته است.  
۲۰۴۹۴ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : پند زمانه

عنوان : مرسی اخبار روز !
« دانشجوی لیبرال» در کامنت ۲۰۴۷۳ با کی صحبت می کند ؟

آری کامنت من حذف شده و خوانند تعجب می کند .عیبی ندارد « دانشجوی لیبرال» باید تمرین دموکراسی در اخبار روز ادامه دهد
۲۰۴٨۹ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : دانشجوی لیبرال

عنوان : شما هم پیروز باشید. بدرود.
خانم سین، براستی که اگر مدالی برای سفسطه بافی در المپیک وجود داشت میبایست آنرا به شما اعطا کرد. جنابعالی تمام تخیلات خودتان را واقعیت قرار میدهید و بعد بر اساس آن حکم میرانید. این همان کاری است که امروز آخوندها در ایران میکنند. از مجموعه حرفهای بسیار بی اساس شما به چند نکته میتوان اشاره کرد. اولاْ شما بر اساس کدام آمار میفرمایید که "افراد شاهدوست یا مسلمانی که از روی احساسات به سوسیالیسم گرایش پیدا می کنند خیلی بیشتر از کسانی است که سوسیالیستند و مثل آقای میر فطروس از آن دست برمیدارند و بآغوش سلطنت بر می گردند ". بنده بر اساس مشاهدات خودم دقیقاْ خلاف نظر شما را دارم. من که در بین اطرافیانم چه در ایران و چه در خارج کسی را ندیدم که به کمونیسم بپیوندد. بر عکس لااقل صد نفر را میشناسم که چون خودم زمانی گرفتار اعتیاد مارکسیسم لنینیسم بودیم و امروز شکرگذاریم که چشممان بر ماهیت کثیف این ایدئولوژی آشکار گشت. معروفیت آقای میرفطروس بر خلاف نظر شما نه در مخالفت با رژیم گذشته بلکه در تحلیلهای درست و مستدل ایشان از وقایع تاریخ معاصر است. بنده زمان شاه نبودم که ببینم معروِفیت آقای میرفطروس از باب چه چیزی بود و یا آنکه ایشان اساساْ آدم معروفی بودند یا نه. ولی امروز چه کسی را میشناسید که میرفطروس را با کتابهای باارزشی چون "آسیب شناسی یک شکست" و یا مقالات بسیار پویای او نشناسد. قدری در سایتهای فارسی زبان تجسس کنید تا بیشتر به بی اساس بودن حرفهایتان در مورد معروفیت میرفطروس پی ببرید. البته شما در نظریات خود آزادید ولی شما را به خدای مارکس و لنین قسم که خود را الکی سخنگوی جامعه معرفی ننمایید.
در ضمن "سوسیالیزم روسی" دیگر چه صیغه ای است و مثلاْ فرقش با سوسیالیزم "غیر روسی" چیست؟ چرا خجالت میکشید نام واقعی آن را که همانا کمونیسم است بگویید؟ چرا اذعان نمیدارید که این ایدئولوژی شما در طول حیات ننگینش جز بدبختی و زجر انسانها چیزی را برای مردمانش به ارمغان نیاورد؟ چرا اذعان نمیدارید که کارگران شرافتمند لهستان و روسیه و دیگر کشورهای بلوک شرق با همان داس و چکش، نه سوسیالیزم روسی، که مارکسیزم لنینیزم را برای همیشه به قعر تاریخ فرستادند؟ شما میگویید "تازه همین سوسیالیست ها ی احساساتی، نه ارگانهای قدرت را در ذست دارند و نه سازمانهای تبلیغاتی را وبا سرکوب و زندان و داغ و درفش هم رو برو هستند". خانم سین، ما یاد گرفته ایم که مسائل را کمی بیش از نوک بینیمان ببینیم! شما بفرمایید که سرکوبهای چکا و کا گ ب و مائو و انور خوجه و خمرهای سرخ و آلمان شرقی و سرکوب قیامهای بهار پراگ و مجارستان و اردوگاههای سیبری و غیره، سرکوب و زندان و داغ و درفش نیست؟ آیا مردم بینوای (بقول یکی از نویسندگان کمونیست سابق) سلطان نشین کوبا و یا کره شمالی امروز وضعیتی بهتر از ایرانیان دارند؟ نه خانم جان شما کمی دیر آمده اید. فلسفه بافی هایتان را هم برای خودتان و همین چهار تا رفیق باقیمانده تان نگهدارید. مردم ما هوشیارتر از آنند که ولایت سرخ را جایگزین ولایت فقیه کنند.
شما هم پیروز باشید! بدرود!
۲۰۴٨۵ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۵۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست