از : جمهوریخواه
عنوان : ????
آقای منوچهر سمیع برای شما آرزوی شفای عاجل دارم.
آقای حمید زرگری، شما میخواهید به عنوان یک هموطن با من صحبت کنید. پس اجازه بدهید به عنوان یک هموطن از شما سوال کنم: برادر، اخوی، رفیق، آیا خودت هم میفهمی داری چه میگویی؟ این حرفها یعنی چه که من سلطنت طلبم ولی مبگویم که جمهوری خواهم؟ شما مگر علم غیب داری که از راه دور تشخیص میدهی که من چه چیز در درونم هست یا نیست؟ هموطن نمیدانم درد شما با من چیست؟ آیا شما از جهت گیری بنده با کمونیسم ناراحتید؟ آیا از اینکه میگویم لیبرالها باید راهشان را از مارکسیتها جدا کنند دلخورید؟ مشکلت چیست؟ اگر در مورد نظرات من حرفی دارید آنرا صریح و بی پرده بگویید تا من هم از تحلیلتان استفاده کنم. برای شما چه اهمیتی دارد که در درون دیگران چه میگذرد؟ اگر چنین باشد من هم میتوانم در مورد شما و دیگران خیلی صحبتها کنم.
هموطن عزیز اجازه بده همان جوابی را که به نسیم دادم به تو هم بدهم. مطمئن باش که من وحشتی ندارم که مرام فکری خودم را از تو و یا هر کس دیگری پنهان دارم. هموطن عزیز من به دلایلی که نمیدانم از من بدت میآید. ولی بگذار به عنوان یک هموطن این را به تو بگویم که حرفهای از این دست که میزنی و در عالم خودت همه را بر اساس تخیلات خودت نقسیم میکنی کار مسخره ایست. این همان کاری است که احمدی نژاد میکند. در شان تو هموطن خوب من نیست که همطراز مجنونی چون احمدی نژاد باشی.
۲۴۶۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : منوچهر سمیع
عنوان : پرسش از پرسشگر
پرسشگر جن تو همون جمهوری خواه نیستی؟ هر دو تا تون یکدفعه باهم عصبی می شین و حرفای یک جور می زنین جل الخلاق.
۲۴۶۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حمید زرگری
عنوان : سلطنت طلب یا جمهموری خواه
آقای جمهوری خواه عزیز ،
من بعنوان یک هموطن به شما صحبت می کنم نه با نگاه نفی و انکار، جمهوری خواهی که در حرف نیست. شما می توانید اسمتان را جمهوری خواه بگذارید، اما اندیشه ی سلطنت طلبی از میان حرفهای شما و آقای پرسشگر می زند بیرون، بیخود نیست، که مخاطبین، شمارا سلطنت طلب ارزیابی می کنند. شما هنوز درست از سلطنت طلبی نبریده اید. البته دوست دارید جمهوریخواه باشید چون تعفن سلطنت شما را می آزارد ولی هنوز متاسفانه آندیشه ی جمهریت را درست درک نمی کنید. ملیون جمهمری خواه دشنام نمی دهند و بد و بیراه نمی گویند و مخاطبین خودرا روان پریش نمی خوانند. این شیوه ها مال کمونیستهای دو آتشه و شاه الهی هاست.
در میان کاربران این ستون تعدا د جمهوری خواه معدود است. میدان در دست سوسیالیستها ، کمونیست ها و سلطنت طلبان است. جمهوری خواهان بیشتردر ایران هستند. خارجه نشینان که از زیر لاک دیکتاتوری شاه در آمده اند فقط در حرف جمهوری خواهند و هنوز جمهوری را درست نمی شناسند. موفقیت شمارا آرزو می کنم.
۲۴۶۱۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : پرسشگر
عنوان : چند سئوال ساده
۱. چه کسی اجازه دارد تعیین کند جمهوریخواه کیست؟ آیا کسی چنین حقی را باید داشته باشد؟
۲. آیا لیبرال دمکراسی یعنی شاهپرستی؟ در اینصورت پادشاه ایالات متحده امریکا، آلمان و فرانسه را نام ببرید؟
۳. چرا باید کسی سر ستیز با لیبرال دمکرات های جمهوریخواه ایرانی داشته باشد؟
۲۴۶۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : جمهوریخواه
عنوان : "نسیم" روان پریشانی
چنین به نظر میآید که رهروان راه داس و چکش آنقدر کینه توزند که حتی نمیدانند چه میگویند. من هنوز نمیدانم بنده چرا باید پاسخگوی سوالات اینها از طرفداران سلطنت باشم. آیا نباید به دوستان دموکرات گوشزد کرد که اظهارات این عناصر چیزی جز "نسیم" روان پریشانی نیست؟
۲۴۶۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : ضد هر نوع استبداد
عنوان : شاهپرستی به دوره ارباب-رعیتی تعلق دارد
جماعت شاهپرست که پشت عنوان جمهوریخواه و دمکرات و لیبرال قایم میشوید، ایده شاهپرستی شما به دوره ارباب-رعیتی تعلق دارد. بیدار بشوید. در این دوره و زمانه کسی نوکر کسی نیست و کسی که باباش شاه بوده برتری به دیگران ندارد. در جامعه مدرن همه شهروند هستند و از حقوق برابر برخوردارند. شما که دنبال بازگشت خاندان پهلوی هستید نمی توانید یک دلیل بیاورید که چرا رضا پهلوی و فرزندانش شایستهترین افراد برای حکومت نامحدود هستند. ملت از گنداب خمینی-خامنهای به باتلاق استبداد سلطنتی موروثی سقوط نخواهند کرد. حتی در افغانستان سلطنت بازنگشت. دوره مفتخوری و اشرافیت پوسیده تمام شده است. انسان مدرن باید برای پیشرفت زحمت بکشد و براساس شایستگیاش موقعیت کسب کند. شما هم اگر دنبال مفتخوری نیستید دست از شاهپرستی بردارید و به دنبال حکومت جمهوری واقعی باشید.
۲۴۶۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : ما بیداریم وبسیار
جناب زرگری
مطلب را نگرفته اید ونخواهید گرفت چون نمیخواهید بگیرید.بحث شاه وشیخ ومصدق و.....نیست بلکه مطلب استوره وتقدس زدایی است که قدم اول شک وسئوال است. با گرفتن مطلب تمامی کاخهای ذهنتان فرو خواهد ریخت و ازترس درک اینکه با استوره زایی عمر خود ودیگران به بطالت داده اید از پذیرش سرباز میزنید. عمری دروغ پرداخته وبه ملت بعنوان اصل فروخته شده است.حال با اسناد ومدارک وتحقیقات جدید بنیادتان بهم ریخته است و همان ترس مذکور از درک واقعیات بازتان داشته و تمیزاز دست بد اده اید ودر بهتان گشوده اید.
اینکه"تمام بدبختی هایی که داشتیم و داریم از همین حکومت پهلو ی است" رفع مسئولیت وساده سازی است.
عینک کبود را بردارید دنیا را بهتر خواهید دید.
بلوای ۵۷ به یک هیستری جمعی بیشتر شبیه بودکه همه کم و یا بیش مقصرید.
آنکس که بداند و بداند که بداند... اسب شَرف از گُنبد گردون بِجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند... بیدار کنیدش که بَسی خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند... لنگان خَرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند و نداند که نداند... در جهلِ مُرکب اَبَدالدّهر بماند
۲۴۶۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : ما بیداریم وبسیار
جناب زرگری
مطلب را نگرفته اید ونخواهید گرفت چون نمیخواهید بگیرید.بحث شاه وشیخ ومصدق و.....نیست بلکه مطلب استوره وتقدس زدایی است که قدم اول شک وسئوال است. با گرفتن مطلب تمامی کاخهای ذهنتان فرو خواهد ریخت و ازترس درک اینکه با استوره زایی عمر خود ودیگران به بطالت داده اید از پذیرش سرباز میزنید. عمری دروغ پرداخته وبه ملت بعنوان اصل فروخته شده است.حال با اسناد ومدارک وتحقیقات جدید بنیادتان بهم ریخته است و همان ترس مذکور از درک واقعیات بازتان داشته و تمیزاز دست بد اده اید ودر بهتان گشوده اید.
اینکه"تمام بدبختی هایی که داشتیم و داریم از همین حکومت پهلو ی است" رفع مسئولیت وساده سازی است.
عینک کبود را بردارید دنیا را بهتر خواهید دید.
بلوای ۵۷ به یک هیستری جمعی بیشتر شبیه بودکه همه کم و یا بیش مقصرید.
آنکس که بداند و بداند که بداند... اسب شَرف از گُنبد گردون بِجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند... بیدار کنیدش که بَسی خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند... لنگان خَرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند و نداند که نداند... در جهلِ مُرکب اَبَدالدّهر بماند
۲۴۶۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : حمید زرگری
عنوان : نتیجه
براساس استدلال آقای نا شناس در جهنم مارهایی هست که به آذین از ترس آنها بایستی به افعی پناه می برد.
مشکل به آذین و امثال او دگر اندیشی بود او که به اسلحه اعتقاد نداشت. من از توده ای ها حمایت نمی کنم، تز شما و میزان بت پرستی شما تعخب می کنم.
هموطن مگر آزادیخواهی چه اشکالی دارد که ما رابه ستایش دیکتاتورها دعوت می کنی؟
حالا گیرم شاه از خمینی و جمهوری اسلامی از حکومت پهلوی بهتر بود. این چه جیزی را عوض می کند.
انگلیس و آمریکا مترسکی را گذاشته بود ندبالای سر مردم ایران و خدشان مشغول چپاول بودند تمام بدبختی هایی که داشتیم و داریم از همین حکومت پهلو ی است. یک عده به شوروی چسبیدند، یک عده به اسلام چسبیدند، یک عده به اسلحه روی آوردند، اینها همه بیماری است، ولی شما چرا میکرب رو نمی بینید. حالا هی بگویید مردم ایران ناسپاسند. نه هم میهن من علت را ببین با خرده گیری از معلول مشکا حل نمی شود..
۲۴۶۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : واقعیت تلخ است وپذیرش ان برای استالین پرستان سخت
واقعیت تلخ است وپذیرش ان برای استالین پرستان سخت.کمونیسم مردودقن شد. استالین پرستان وپول پوت
مقتدایان وسایر ... پرستان سنگواره شده در دوران جتگ سرد,برای فرار از مسئولیت سخیف خود در بلوای ۵۷ سعی دارندتمامی تقصیر را به گردن حکومت پهلوی بی اندازند. شمایانی که به دوست وهمپالکی خود رحم نکردید وبه جرم عشق اعدامش کردید,کودکان به کشتن دادیدوبیگناهان ترورکردید..... اینهاواقعیتهای افشا شده توسط رفقای خودشماست. چو ائینه نقش ت بنمود راست
خود شکن ائینه شکستن خطاست
دوران تاریخ سازی چپ مدل ایرانی سر امده است. حال این فرزندان شمایند که شما به محاکمه می کشند.
قسمتی از خاطرات به اذین در زندان های دو رژیم:
نخستین روزهای زندان و گفت و گو با یک مارکسیست انقلابی که عقیده داشت راه انقلاب را باید با تصفیه بقایای پوسیده حزب توده هموار کرد
■ بخش دوم: در زندان شاه برای زندانیان از شیوه های مبارزه سیاسی و ادبی سخن می گفتم
■ افسر نگهبان مرا احضار کرد و مودبانه گفت: آقا، اینجا زندانه، ما وظایفی داریم، امیدواریم درک کنید!
■ بخش سوم: در زندان سیاسی زمان شاه، آسایش را مدیون زندانبانان و نظم را مرهون زندانیان بودیم
■ وقتی وکیل تسخیری من آن دفاع آبکی و «دادگاه پسند» را قرائت کرد، برخاستم و گفتم آنچه او می گوید برای خود می گوید
■ بخش چهارم: و من که چهل سال انقلاب را آرزو کرده و در راه آن رنج برده بودم اکنون در زندان انقلاب نشسته ام!
■ هنوز سخنم را تمام نکرده بودم که مشتی سنگین حواله صورتم شد: «پدرسوخته! داری زیرآب ولایت فقیه را می زنی»؟!
■ بخش پنجم: «چریک پیر» در زندان انقلاب «تعزیر» شد!
■ همه جا دشنام بود و تهدید، مشت بود و لگد... و ضربات شلاق که بر کف پایم فرود می آمد
■ «برادران» به یاری «بازجو» می آمدند و با کوفتن شیلنگ بر کف پای من کسب ثواب می کردند
■ بخش ششم: به آذین هم در زندان انقلاب به اسلام روی آورد و نمازخوان و روزه گیر شد!
■ مگر کوریم؟ شور نوجوانی دارد این اسلام...
■ بخش هفتم و پایانی: احسان طبری از دیدگاه به آذین: مردی با دانسته های بسیار و باری سنگین از خودخواهی و دورویی!
■ او در ژرفای دل و اندیشه به هیچ چیز ایمان ندارد و حریصانه به زندگی دل بسته است
۲۴۶۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ ارديبهشت ۱٣٨۹
|