یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب ۵۷ چه کسانی بودند؟ (۶) - فرید راستگو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : مطالعات حوزوی در مقابل مطالعات دانشگاهی

عنوان : چندی پیش خامنه ای مخالفان خود را گوساله خواند. بعد از انتخابات کذایی خرداد ۸۸، ا.ن مخالفانش را خس و خاشاک نامید. نمونه های ادبیات این دو مرشد را در نظرات مریدانشان در اینجا هر روز مشاهده می شود. ماحصل «مطالعات» اینها همینست که می بینید.
دو نمونه زیر ماحصل «مطالعات» حوزوی مریدان خامنه ای است که مخالفان خود را چندی پیش گوساله نامید. کارشان حالا بجایی رسیده که دیگران را هم به مطالعه!!! همان چرندیاتی دعوت می کنند که نتیجه اش را در زیر مشاهده می کنید:-

از : گوساله تا گاو شود دل صاحب اب شود
عنوان : به همه گوساله های روزگار
اگر گوساله عقلش به اندازه یک گاو شود ما البته خوشحال میشویم. ولی اگر این گوساله یک روزی به اندازه سگ ویا گربه باهوش و زرنگ شود البته که ما خوشحالتر میشویم ولی اگر یک گوساله بتواند به اندازه یک کودک بفهمد و عرض خود نبرد و زحمت ما ندارد البته که تعجب میکنیم شما تعجب نمیکنید?
۲۷۸۸۳ - تاریخ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۳۸۹


از : لقمان شمال
عنوان : روشنفکران هفت رنک
هر کسی قادر است در جای خود (در نشریه شاه پرستان) راجع «بمقالات تحلیلی» خانم الاهه بقراط نظر بدهد. تکرار مطالبی از جانب یکی از «روشنفکران هفت رنگ» هیج سندیتی را دنبال ندارد. ایشان آنموقع نمیدانستند که جه میخواهند و امروز هم با هم شور «جوانی» نمیدانند که چه مینویسند. بعد از چندروز غائبی جناب بچه مرشد جا لبگر آوردن این نقل قولها «تراواشان» بسیار اندک است.بهتر است مثل همطراز خود «پرس شکر» بیشتر بامر «مطالعه» بپردازد تا رونویسی بیربط از این ویا آن.
۲۷۹۳۳ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۳۸۹

اگر مرشد لقمان شمال ها اجازه صادر می کردند که این مریدان نگاهی به «نشریه شاهپرستان» بیاندازند می دیدند که یادداشت روز اخبار روز همیشه در کیهان لندن منتشر می شود.

پیشنهاد/دستور به «مطالعه» از طرف لقمان شمال!!! ماحصلش را در نظرات و ادبیات!!! او و رفقایش منجمله « گوساله تا گاو شود دل صاحب اب شود» مشاهده کنید. اگر مطالعه اینست، ارزانی خودتان و مرشدتان خامنه ای و ا.ن.

چندی پیش خامنه ای مخالفان خود را گوساله خواند. بعد از انتخابات کذایی خرداد ۸۸، ا.ن مخالفانش را خس و خاشاک نامید. نمونه های ادبیات این دو مرشد را در نظرات مریدانشان در اینجا هر روز مشاهده می شود. ماحصل «مطالعات» اینها همینست که می بینید.
۲۷۹۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : یک سبز در میان دهها میلیون سبز

عنوان : ما همه ایرانی هستیم و هدف همه ما باید آزادی و دموکراسی برای میهنمان و ملتمان باشد.
مسئله اساسی ای که امروز مطرح است این استت که زیر سمبل سبز همه مخالفان سی ساله این نظام توحش و بربریت دینی به اعتراض برخاسته انذ و جنبشی را به وجود آورده اند که ملی ست و هدفش آزادی و دموکراسی و حکومت غیر دینی برای ایرانیان است بنابر این در این رنگ سبز رنگهای گوناگونی هست. ـ آنها که اینور آبند از نعمت آزادی حاصل مبارزات سیصد چهارصد ساله مبارزان و اندیشمندان و فرهنگسازان و کارگران و هنرمندان مغرب زمین برخوردارند و این حق قانونی آنهاست که تنوعشان را بیان کنند و احدی حق ندارد مانع آنها باشد حالا چند نفری اینجا و آنجا هسته ای تشکیل می دهند که چارچوب و محدویت نظری و فکری خودشان را به دیگران تحمیل کنند. مردم داخل ایران هم به دغدغه های حفظ نظامی کروبی و موسوی توجه ندارند و خواست های خودشان را در تظاهرات های ملیونی مطرح می کنند این را آقایان رهبران رسمی و دولتی هم میدانند و بارها گفته اند که ما رهبر نیستیم و خواست های مردم ایران فرا ترا از چارچوب قانونی ست که ما خواهان حفظش هستیم. ـ بنا بر این همین تنوع که درخارج واضح تر نشان داده می شود در ایران هم هست و خود ِ سران حکومتی جنبش سبز هم به آن واقفند. هسته هایی فعال در اینجا و آنجا بهترست چارچوب برای انسان های آزاد ایرانی در خارج از کشور تعیین نکنند،ـ ما همه سبزیم چون مخالف این نظامیم.درجه سبزی و کیفت و کمیت سبزی ما قابل تعیین و تعمیم نیست.ـ اینطور خط کشی نکنید ، بگذارید همه با هم نیروهایمان را در راه آزادی ایران و دموکراسی یعنی آرمان های صد و پنجاه ساله ملتمان آزاد کنیم و مشترکا به جانب هدف والای ملی و انسانی مان در حرکت باشیم.ـ در سال ۵۷ هفت یک مشت شارلاتان سیاسی ـ مذهبی منشور جهانی حقوق بشر را یک حقه بازی امپریالیسم - استکبار جهانی نامیدند تا جای پایی از آزادی و تجدد در ایران باقی نماند. جامعه جوان ایران امروز در اکثریت قرار دارد که برای حقوق شهروندی خود مبارزه می کند و از پیوستن هر فرد و گروهی بخود شادمان می شود. این اکثریت قاطع جوان است که در انتخابات آزاد حرف خود را در آینده به کرسی خواهد نشاند. نیروهای غیر دمکرات ایرانی امروز در اقلیت محض قرار دارند و چاره ای ندارند جز اینکه قبول کنند ما همه ایرانی هستیم و هدف همه ما باید آزادی و دموکراسی برای میهنمان و ملتمان باشد.
۲۷۹۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : دمکراسی

عنوان : من با عقیده تو مخالفم اما حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی آزادانه عقیده ات را بیان کنی.
ولتر فیلسوف فرانسوی گفت: من با عقیده تو مخالفم اما حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی آزادانه عقیده ات را بیان کنی.

هر کسی در پی حذف مخالفش باشد، دمکرات نیست.

هر کسی جلوی آزادی بیان مخالفش را بگیرد، دمکرات نیست.

هر کسی حاضر نباشد تا پای جان از حق آزادی بیان مخالفش دفاع نکند، دمکرات نیست.
۲۷۹۵۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : تورج میرزا

عنوان : جالبه........!؟
باز هم "جالب" به میدان آمده
با همان الفاظ ارزان آمده

آمده تا درفشانی ها کند
بازهم شیرینی زبانی ها کند!

افکند با بحث های بی اساس
آب ها در آسیاب "ناشناس "

با سیاق و شیوه ی "پرسشگری"
جفتکی قاطی کند با عرعری!

در خیال خویشتن کاری کند،
از شه خائن طرفداری کند!

جالبا، ای کش به جای لب زده،
ای نگون بخت ذلیل شب زده!

ای خدای بحث های قالبی
واقعا در یاوه گویی جالبی!

من یقین دارم " اگر پرداشتی
بذر ما را از زمین برداشتی!"
۲۷۹۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : دمکراسی

عنوان : زنده باد دمکراسی
دمکراسی یعنی اختلاف نظر جایز است.

دمکراسی یعنی تحمل نظرهای مخالف.

دمکراسی یعنی آزادی بیان اندیشه های متفاوت.

زنده باد دمکراسی
۲۷۹٣٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : روشنفکران هفت رنک
هر کسی قادر است در جای خود (در نشریه شاه پرستان) راجع «بمقالات تحلیلی» خانم الاهه بقراط نظر بدهد. تکرار مطالبی از جانب یکی از «روشنفکران هفت رنگ» هیج سندیتی را دنبال ندارد. ایشان آنموقع نمیدانستند که جه میخواهند و امروز هم با هم شور «جوانی» نمیدانند که چه مینویسند. بعد از چندروز غائبی جناب بچه مرشد جا لبگر آوردن این نقل قولها «تراواشان» بسیار اندک است.بهتر است مثل همطراز خود «پرس شکر» بیشتر بامر «مطالعه» بپردازد تا رونویسی بیربط از این ویا آن.
۲۷۹٣٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : جالب است، نه؟

عنوان : خواسته های اصلی مردمی که انقلاب کردند چه بود؟ خواسته های اصلی جنبش سبزمردم ایران چیست؟
از الاهه بقراط،

«س:خواسته‌های اصلی مردمی که‌ انقلاب کردند چه بود؟

ج: باز هم متناقض! مثلا یکی برای اسلام انقلاب کرد، دیگری برای کمونیسم! یکی برای محدود کردن قدرت شاه و بازگشت به قانون اساسی مشروطه وارد میدان ‌شد و دیگری برای سرنگونی وی! با بررسی سخنان و خاطرات کسانی که بعدا زمامداران رژیم را تشکیل دادند، می توان دریافت که سررشته امور هم از دست حکومت وقت و هم از دست مخالفان حکومت در رفت و ایران مثل یک میوه رسیده به دامان کسانی افتاد که حتی در خواب هم نمی دیدند. خیلی زود خود مردم دریافتند پیش از آنکه بر روی خواسته هایشان به توافق رسیده باشند، بر روی آنچه نمی خواستند متحد شده بودند: رژیم شاه! همه در یک آرمانگرایی بیمارگونه فکر می کردند اگر شاه برود، همه چیز بهتر از پیش خواهد شد. ولی نشد. بدتر شد. خیلی بدتر! من البته می توانم یک چیز دیگر هم بر «رژیم شاه» اضافه کنم که مردم در آن زمان نمی خواستند: دمکراسی و حقوق بشر! از هیچ فرد و گروهی پذیرفته نیست که امروز مدعی شود سی سال پیش و یا حتی تا سالها پس از آن، برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران مبارزه کرده است! هر کس برای آزادی خودش مبارزه می کرد! همین! تنها اگر روشنفکران و احزاب و گروه های سیاسی به دکتر شاپور بختیار فرصت می دادند تا بخت خود را در اداره کشور و هدایت آن به سوی دمکراسی بیازماید، ایران می توانست راه دخواسته‌های اصلی مردمی که‌ انقلاب کردند یگری بپیماید. ولی دیگر دشنه تفکر اسلامی برای بیرون ریختن چرک و خونابه تا عمق در جنبش فرو رفته بود».

جالب است، نه؟

در سال ۵۷، «مردم بر روی آنچه نمی خواستند متحد شده بودند: رژیم شاه!». بیچاره مردمی که نفهمند توافق بر آنچه می خواهند مهمتر است تا توافق بر آنچه نمی خواهند. این اصلا جالب نیست.

بعد از انقلاب «خیلی زود خود مردم دریافتند پیش از آنکه بر روی خواسته هایشان به توافق رسیده باشند،..» انقلاب شده و عجب گور عمیقی برای خود را کنده اند، آنهم چه گوری، گوری که لحظه به لحظه عمیق تر می شود!!! حال بیا و درستش کن. خود کرده را تدبیر نیست، اقلا ۳۱ و ۳۲ سالی طول می کشد. این اصلا جالب نیست.

۳۰ سال طول کشید تا مردم هم بر روی آنچه می خواهند توافق کنند و هم بر روی آنچه نمی خواهند. در ۲۵ خرداد ۸۸ مردم میلیونی فریاد زدند که چه می خواهند، رأی من کو، و چه نمی خواهند، مرگ بر دیکتاتور. این یعنی من دمکراسی می خواهم، این یعنی من حقوق بشر می خواهم، این یعنی من همه آن چیزهایی که یک شهروند فرانسوی / شهروند انگلیسی دارد را می خواهم، این یعنی من لیبرال دمکراسی می خواهم. جالب است، نه؟ بسسسسسیار جالب است.

س: خواسته های اصلی جنبش سبز چیست؟

ج: دمکراسی و حقوق بشر، همان لیبرال دمکراسی غربی که در سال ۵۷ نمی فهمیدیم چیست و ۳۰ سال طول کشید تا بفهمیم و برایش بمیریم.

زنده باد لیبرال دمکراسی غربی

اینهم پاسخ منه لیبرال دمکرات به پرسشگر لیبرال دمکرات و همه لیبرال دمکرات های دیگر چه پادشاهی خواهش و چه جمهوریخواهش. مهم آنست که لیبرال دمکرات باشیم، جالب است، نه؟

مقایسه خواسته های مردم ۳۱ سال پیش ایران با مردم امروز ایران جالب است، نه؟

خواسته های اصلی مردمی که انقلاب کردند چه بود؟ خواسته های اصلی جنبش سبز مردم ایران چیست؟
۲۷۹۲۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : جمهوری ایرانی با همه عناصر و بازماندگان رژیم وابسته پهلوی از یکطرف و از جانب دیگر با برقراری هر نوع جمهوری اسلامی «بهتر» خط فاصل و روشنی دارد. جمهوری که با حاکمیت مذهبی از هرقماش در جامعه در تضاد قرار دارد.
هیچکس تا بامروز برای دفع استبداد و ارتجاع، باکمک عوامل و طرفداران استبداد (امتحان شده) بآزادی نرسید. و هیچ «تلاشی» هم برای یافتن پل تفاهمی بین طرفداران آزادی و حاکمیت مردم برمردم با عوامل و بازماندگان رژیمهای شاه -شیخی انجام نخواهد گرفت.کسیکه استبداد طلب باشد قادر نیست در صف آزادیخواهان برعلیه علت «وجودی خود» که استبداد باشد، دست بمبارزه بزند. استبداد شه وشیخ دوبر یک سکه اند.مشخص نمودن جدی حدود و همکاری ملیون با استبدادگران امر مهمی در پیشگیری از ایجاد «امکان» مجدد عملکرد عوامل استبداد در امر مبارزه آتی جامعه است.در تظاهراتی که چندی پیش در پاریس برقرارشده بود، گویا بحث در گرفت که آیا در صف مبارزان راه آزادی و ضد استبدادی، عوامل استبداد (شاه پرستان و ستون پنجم مجاهدین و گروهکهای وابسته) میتوانند قرار گیرند و یا نه؟ «کم بهاء» دادن به صور مختلف عوامل استبداد (بجا مانده از حکومتهای شه و شیخ) میتواند مبارزات مردم ایران را مثل انقلاب ۱۳۵۷ بکجراه ببرد. بنابراین : مبارزه آزادیخواهانه مردم با انقراض سلطنت بپایان نرسید و تا سرنگونی تخت ولایت فقیه و ایجاد جمهوری ایرانی ادامه دارد.
۲۷۹۰۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : تلاش برای یافتن پل تفاهمی بین طرفداران رژیم پهلوی و مخالفان آنها - چند همسری و استبداد
‫نظرات بیشماری توسط کاربران در حاشیه مقالات آقای فرید راستگو نوشته شده که تعداد قابل توجهی از آنها از موضوع اصلی مقاله خارج شده و در حواشی سیر دایره ای پیدا کرده است. بحث و نظر بیشتر مقایسه ای و نوشتن برله و یا بر علیه یک یا دو نفر از این سه نفر، یعنی رضا شاه، محمد رضا شاه و مصدق، متمرکز شده است. متأسفانه بنظر میآید هردو طرف در مواضع فکری، عقیده ای و نظری خود پافشاری دارند و در نتیجه چندان تفاهم چشمگیری در چشم انداز دور و نزدیک اندیشه هردو طرف دیده نمیشود. به همین دلیل من سعی میکنم بطریقی نیمچه منطقی نگاهی مجدد به مشکل بیندازیم تا شاید کمکی به تفاهم شناسی و یا به تفاهم شناختی ما از بحث با یکدیگر بشود. برای پرهیز از یک نوشته طولانی، مطالب بشکل خلاصه و فشرده و تیتروار آورده میشوند:

‫صرف طرفداری از یک شخص و یا شخصیت در یک نوشته الزاماً دلیل بر طلبیدن و یا پرستیدن آن شخص و شخصیت نیست، و بلعکس صرف مخالفت و نقد از کسی باز الزاماً دلیل بر دشمنی و حذف و طرد ابدی آن شخص نیست. در این مسیر داوریهای کاربران را میتوان به یکی از این سه ‫ حکم طبقه بندی کرد. یا شخص مورد گفتگو خداست (قهرمان)، یا خادم و خدمتگذار است و یا خائن است. دراینگونه قضاوتها معمولاً سوال مهمتر که این نتیجه و تاریخ را که گفته و یا که نوشته و تحت چه شرایطی نوشته فراموش میشود. حقیقت مسلم این است که گذشته در گدشته!!!

‫امروز فقط برای مردم باسوادی که به اخبار و منابع خبری خارج از ایران دسترسی مستقیم و یا غیر مستقیم دارند مسلم و یقین محض است که خانم ندا آقا سلطان را مزدوران رژیم به قتل رساندند، درحالیکه بخشی از مردم بی سواد و یا کسانیکه دسترسی به این منابع را نمیابند، تاریخ را در مورد این شخص منحصر بفرد جنبش سبز، همانطور می شنوند و می خوانند و می فهمند که جمهوری اسلامی به دروغ برای آنها گفته و نوشته است. صدسال دیگر آیندگانی که، ‫نه او را دیده ‫اند و یا میشناسند، وقتی تاریخ های روایت شده مختلف او را می خوانند، چه قدر نسبت به تاریخ حقیقی او واقعیت گرا میباشند و چه قضاوتی نسبت به او خواهند داشت؟ مطابق درک آنان ندا آقا سلطان در کدام یک از این سه دسته بندی اشاره شده قرار میگیرد؟

اینجاست که شخص تاریخ نویس بسیار اهمیت پیدا می کند. پس اولین نتیجه گیری اینست که چه کسی تاریخ را مینویسد؟ برای چه مینویسد؟ برای کی مینویسد و انگیزه اصلی او چیست؟ تاریخ را بشکل مجرد و یا مطلق مینویسد و یا تاریخ را در رابطه با کل اتفاقات جهانی میانگارد؟ منبع درآمد مورخ و تاریخ منتشر شده از کجا و یا از جیب کیست؟

پس تاریخ را چه کسی نوشت و یا مینویسد مهمتر از خود تاریخ است. تاریخ و یا کتاب خاطراتی که ناصرالدین شاه در مورد خودش و اطرافیانش مینویسد بیشتر بدرد همان ناصرالدین شاه و اطرافیانش میخورد، اگرجه خیلی وقتها به علت بی سوادی و ضعف علمی این نوع نویسندگان غیر حرفه ای، پته خیلی مسائل پنهان روی آب میآید و برای نویسنده نتیجه ای خلاف و عکس مقصود و هدف اولیه اش حاصل میگردد!

این مسئله وقتی بغرنج تر میشود که صاحبان اصلی اخبار و تاریخ گفته شده را دیگر یا از یاد برده ایم و یا اصلاً نمیخواهیم بدانیم و یا نمیتوانیم و یا نمیدانیم کیست!.

مسئله اصلی همین یقین های صددرصد ما از اخبار و تواریخی است که ما حتی گویندگان و نویسندگان اصلی و واقعی آنها را هم هنوز نمیشناسیم؟ و درستی کار آنها هنوز ثابت نشده است. پس در هر مورد تاریخی که روایتها و اخبار متضاد وجود دارد، یقین صددرصد زمانی حاصل میشود که تاریخ مزبور از طریق روشهای علمی و تحقیقی پیشرفته ثابت شده باشند. معروف است اینشتن، هنگامیکه جمع کثیری از دانشمندان آلمان نازی و مخالف تئوری نسبیت او که در سالنی جمع شده بودند تا استشهاد نامه ای را که علیه او تهیه و امضاء کرده بودند، به او نشان بدهند، بی مهابا زد زیر خنده و قهقه و آنها هم سبب خنده را از او پرسیدند! او درجواب گفت برای رد یک نظریه علمی یک امضاء کافی بود، چرا دستپاچه شدید و اینقدر زیادی امضاء جمع کردید؟ لازم نبود اینقدر بیش از حد به خودتان زحمت بدهید !

‫رضا ‫شاه هرچه بود و توسط و کمک هرکه آمد، از دل مردم عادی بیرون آمد، رشد کرد و با اندوختن تجربه بالا آمد و نهایتاً خود را با تلاش زیاد به بالای قله هرم سیاسی کشور رساند. بزرگترین ویژگی او تغییرات مذهبی او بود. رشد او را در تمام شئونات زندگی، بجز تعدیل در استبداد رأی و نظر و عمل او، میتوان دید. بیسواد بود و تلاش کرد باسواد شود. مذهبی خرافاتی و تیب منش و سینه و زنجیر زن بود که لائیک و بیدین شد. بزرگترین کمک و خدمت رضا شاه به تاریخ شاهنشاهی ایران و مردم ایران همین لائیک و جرأت لائیک شدن او بود. او اولین شاهی است که بعد از حمله اعراب لائیک بودن خود را مستبدانه ابراز کرد و در عمل پیاده کرد. او با همین سلاح تقدس حوزه های فقهی و آموزه های دینی آنها و معلمان مکتبی و مراجع دینی مورد احترام مردم را تحقیر کرد و همه را سد راه اندیشه های مدرنیته خود قرار داد. ‫پی و ‫نهاد و بنیاد ساختن ایرانی نوین همخوان و با همکاری جهان غرب در زمان او و با سیاست او ریخته شد. این تغییر و تحول در باورها و طرز تفکر یک شاه بیسواد مسلماً برای ‫آخوندها و مردم ‫مذهبی و خرافی بسیار عجیب و گناه آلود و غیرمترقبه بود و قابل قیاس با باورها و توان علمی وعملی تمامی شاهان قاجار نمیباشد. رضا در کل مخالف مقوله آزادی و عدالت با درک و فهم امروزی آنان بود ‫و چندان اعتقادی به مشروطه اروپائی هم نداشت. استبداد نیروی محرکه و بستر تمامی تصمیم های او بود و به همین دلیل عموم مردم باسواد و تحصیل کرده، و بخصوص مذهبی، در عصر پادشاهی او یا از او سخت میترسیدند و یا سخت نفرت داشتند. ‫رضا را حتی فرزندان و همسرانش دوست نداشتند! از اعتقادات مذهب اسلام فقط سنت غلط و ضد تجدد و آرزوی آزادی در ازدواج های متعدد و چند همسری برایش باقی مانده بود که با این کار او تضاد و درگیریهای قدرت طلبانه خانواده بیشتر تشدید شد و کمکی نه برای او نه برای اخلاق پسرش و مردم و مملکت بود. یکی از عوامل مهم پایداری خانواده های شاهان و اشرافیت اروپا همین قانون طولانی و تا حدی اجباری تک همسری شان میباشد. زنان و فرزندان و نسلهای بعدی خانواده های چند همسری معمولاً بسیارسرکش، یاغی و ناآرام و ناهنجار، نامتعادل و متضاد و جنگنده و دشمن ستیز بار میآیند.

ولی مهمترین مخالفان و دشمنان رضا شاه آخوندها بودند. بسیاری اورا عامل اصلی به انحراف و استبداد کشیدن جنبش مشروطه طلبی میدانند، که البته من فکر میکنم مشروطه را اگر رضا شاه هم نبود همان شرط و شروط و تبصره های دینی زور چپان شده در قانون اساسی بالاخره به استبداد میکشاند. ‫مسلماً فضای سیاسی زمان او به هیچ روشنفکری اجازه رشد و انتقاد سازنده و صحیح و درست را جهت ترویج آزادی و دموکراسی نمیداد. در غیاب یک فیلسوف جهان بین و دموکرات و آزاده، پروراندن مردم آزاده و دموکرات در عصر مستبد کاری محال است! در عصر مستبد فقط روشنفکران مستبد میرویند!

‫این عادت و رسم و عرف خانمانسوز، برگرفته وعاریت گرفته شده از شرعیات و سنت و فقه دینی سرطانی و عقل و علم ستیز، آسیب و صدمات جبران ناپذیری به رشد تمدن های اجتماعی و اقتصادی و بخصوص شهری و شهروندی مردم این سرزمین در تضاد با مردمان بقیه عالم ودنیا وارد کرده است. سیکل معیوب یک جامه به همین طریق ساخته میشود و رشد میکند. درنهایت اقوام همه دشمن هم میشوند. سپاه حسین و یزید را بیشتر اقوام مشترک بنی هاشم و بنی امیه تشکیل میدادند. براویتی شمر خویش و فامیل و یا حتی دایی ناتنی حسین میشود.

یکی از علتهای شرم آور ناتوانی جنگی قاجاریان و مردم زمان قاجار برای مقابله و رویارویی با بیگانگان و دشمنان قسم خورده ایران و استعمارگران پیر شمال و جنوب کشور، همان تضادها و حسادتها و دعواهای رایج تخم و ترکه شاهان و درباریان و لشکریان چند ین همسره آنها میباشد. اما، رضا شاه در این دام و تله افتاد، در حالیکه فقط او بود که با سرمشق قرار دادن خود میتوانست این عادت را براندازد، کسی که با کشف اجباری حجاب و برداشتن لباس آخوندی، مستقیماً خودرا در مقابل آخوندها و سنتهای نهادینه شده مردم عادی و بیسواد قرار داده بود. حتی بسیاری از آخوندهای مرجع، نظیر حائری، بروجردی، شریعتمداری، منتظری، عمدتاً بدلیل سنتی جلب مریدان بیشتر و رقابت در کنترل هوای نفس، این عادت ضد تمدن شهری چندین همسر همزمان داشتن را ترک کرده بودند.

اعتیاد و ترغیب و تجویز و تشویق مرام چند همسری و ازدواج های مکرردر میان مردان، در طول حداقل چهارده قرن، مملکت، ملت، شاه و وزیر و جوامع روشنفکری و مردمی وجامعه و فرهنگ ایرانی را بشدت ناپایدار، ناهماهنگ، متضاد، دشمن ستیز و عصبی بار آورده بطوری که در همه زمینه ها ‫خلا نبود علم و عقل و خرد و منطق و تمدن بخوبی حس میشود. همسران و کودکان و فرزندان و نوه های خانوادهای چند همسری زندگی بمراتب نا امن تر، نامتعادل تر، دشمن ستیزتر، حسادت آمیزتر و رقابت آمیزتر همراه با فشار روانی و روحی بسیار شدیدتر، نسبت به همنوعان خود از خانواده تک همسری، را تجربه میکنند و بدتر از همه این که، تجربه های خلاف خود را به نسلهای بعدی انتقال میدهند تا تنازع بقاء نسل و سیکل معیوب پابرجا باقی بماند وهمچنان به رشد تصاعدی خود ادمه دهد. لیکن این تجربیات ناعادلانه و ناتنی پرور، جامعه و فرهنگ ما رامعیوب کرده و میکند. قرنها رشد این نوع عدم امنیت خانوادگی و ترویج ناتنی گری، بیماری های روانی و عصبی و روان پریشی اجتماعی و فرهنگ خاص خودش را ایجاد کرده که درمان و مداوایش مدتهای مدید زمان و کمک چندین نسل آینده را می طلبد.

‫یکی از خانوادهایی که از این بابت خیلی آسیب دید، خانواده خود رضا شاه بود، بطوری که همه فرزاندان او نه برای او ارزشی قائل بودند و نه برای همدیگر و نه برای ملت. نمونه اش رفتار نامتعادل و مداخلات و کارهای غیر عادی و جنجال برانگیز خواهر و تای دوقلوی محمد رضا، اشرف پهلوی در تاریخ سلطنت پهلوی هاست. تعدد همسر و زوجه بعد از مادر محمدرضا نه تنها کمکی به بقاء سلطنت خانواده رضا نکرد، بلکه تضاد بین فرزندان ‫اورا افزایش داد.

‫ مصدق (۲۶ خرداد ۱۲۶۱ – ۱۴ اسفند ۱۳۴۵) پنج سال از رضا (۱۲۵۶– ۱۳۲۳) کوچکتر ‫و ۳۷ سال بزرگتر از پسرش محمد رضا (۴ آبان ۱۲۹۸ در تهران – ۵ مرداد ۱۳۵۹ در قاهره) بود. نوعاً نه آخوندها اورا میخواستند و نه کمونیست ها. آخوندها هر کسی مریدان آنهارا از آنها دور کند و دور خود جمع کند طرد میکنند. خمینی در زمان انقلاب تمام صداهای غیر خمینی را خفه کرد. خمینی مصدق را مسلمان هم نمی دانست. معروف است که گفته: "یک گروهی که از اولش باطل بودند من از آن ریشه هایش می دانم، یک گروهی که با اسلام سرسخت مخالف بودند از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که این ها خلاف دارند می کنند و صحبت کرد، این ها یک سگی را نزدیکی مجلس عینک به آن زدند و اسمش را "آیت الله" گذاشتند. این در آن زمان بود که اینها فخر می کنند به وجود او، او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده اند. به اسم "آیت الله" توی خیابان ها می گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست، این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی خورد. و اگر مانده بود، سیلی بر اسلام می زد"[اکبر گنجی ].

آخوندها هر کسی مریدان آنهارا از آنها دور کند و دور خود جمع کند طرد میکنند. خمینی در زمان انقلاب تمام صداهای غیر خمینی ای امام را خفه کرد. مصدق هم از نظر سواد حقوقی و ادبی و هم از نظر زندگی با ثبات تر تک همسری از اکثر خانواده های پهلوی هم عصر خود پیشرفته تر و متمدنانه تر بود. مصدق نمونه بارزی از یک شخصیت ملی گرای و طرفدار سلطنت مشروطه و مخالف سرسخت سلطنت مطلقه بود، که الهام بخش بسیاری روشنفکران و دانشمندان صدیق همعصرش نظیر صدیقی و بختیار و فروهر و بسیاری دیگر گردید. مسلماً نقاط ضعف و اشتباهات زیادی هم داشت.

‫شاه مانند خمینی صدایی غیر از صدای جاوید شاه را دوست نداشت بشنود. مشکل اصلی او با مصدق هم همین رشد محبوبیت او در نزد مردم و ترس از محدودیت قدرت و سلطنت او در آن زمان بود. خواهرش اشرف از او خواست قاطع و محکم از سلطنت مطلقه خود دفاع کند. مصدق باتجربه با روان پریشی و قدرت طلبی هردو آنها بخوبی آشنا بود.

محمد ‫رضا شاه هرچه بود و توسط و کمک هرکه آمد، از دل مردم عادی بیرون نیامد، رشد چندانی نکرد و با اندوختن سال تجربهای مفید بدست نیاورد و نهایتاً خود را با تلاش زیاد به بالای قله استبداد سلطنت مطلقه رساند. جز دروغگویان و مجیزگویان و غلامان خانه زاد شخصیتی به گرد او یا نیامد و یا ماندگار نشد.
‫بحثی نیست که سلسله پهلویان از قاجاریان بسیار پیشرفته تر و متمدن تر بودند و سهم بزرگی در مدرنیته کردن ایران بعد از قاجاریه دارند. بیسوادی ایرانیان در زمان ایندو پهلوی بیداد میکرد. مدارس و آموزشگاه های بسیاری ساخته شد و ایران شاهد اولین دانشگاههای مدرن و آبرومند دنیا در سطح رقابت جهانی شد. جوانان بسیاری از این دانشگاهها و موسسات علمی و تخصصی موفق و تأثیر گذار بیرون آمدند.

یک ‫سوال مهم اینست که آیا هریک از این سه نفر میتوانستند بهتر از آنچه بودند باشند و عمل کنند؟ میتوانستند با مردم بیشتری مشورت کنند و مردم بیشتری را همراه خود کنند و بهتر به اهداف خود برسند؟ هریک چه ضعف ها، کمبودها و نقص هایی را با خود آورده بودند؟ کدامیک به باروری و رشد اندیشه آزادیخواهی و دموکراسی و مردم سالاری، که الان دغدغه آنرا داریم، بیشتر کمک کردند؟ مهمترین سوال شاید این باشد که اشتباهات آنان چه بود و ما چه درسهایی از آنان آموختیم که دیگر چنین اشتباهاتی را مرتکب نشویم؟
‫ پیروز باشید!
‫‫
۲۷٨۹۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مرضیه ش

عنوان : آقای پرسشگر
آقای پرسشگر،
من ادعا ندارم، با مردم دعوا و مرافعه نمی کنم. هزار تا دلیل بی اساس و مسخره نمی آورم که نظرم را ثابت کنم. حرفم را اگرچه فارسی ام زیاد خوب نیست دو پهلو نمی نویسم واز این شاخه به آن شاخه هم نمی پرم. من طرفدار شاهزاده رضا پهلوی هستم و به رفراندم اعتقاد دارم. تازگی به جمهوری ایرانی علاقه پیدا کرده ام و دارم راجع به آن مطالعه می کنم.
ولی اگر قرار باشد دوباره خارجی با شاهزاده همکاری کنند، من حمایت نخواهم کرد. ایران ومردم برای من از همه ی اینها بالاتراست.
شما باز حاشیه رفته اید. نمی شود همینجوری کوتاه و مختصر بنویسید که شاه اشتباهاتی کرد که باعث تنفر مردم شد و قیلام کردند؟ ساواک خیانت کرد و در زمان شاه خارجی ها مخصوصا آمریکا خیلی دخالت در ایران داشتند؟
این روشنفکرها و چپ ها که شما آنها مسول درجه یک انقلاب می دانید، اگر عرضه داشتند ومی توانستند کاری بکنند خودشان قدرت را می گرفتند. انها خودشان هم غافلگیر شدند.
ما چرا نباید حقیقت را قبول کنیم؟ اگر قبول نکنیم همان چیزها تکرار می شود.
۲۷٨٨٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست