از : تورج میرزا
عنوان : میرزا، نه میرزاه
ای جناب مستطاب ناشناس
ای تو در بحث سیاسی آس و پاس
چنته ات در بحث اقناعی تهی
بخش مبسوطی ز شلوارت...
ای تورا با خلق ایران فاصله
کاش می دانستی تو معنای صله
پول نقد و ملک و اسب راهوار
هست معنای صله، ای بی بخار!
پادشاهان زمان غزنوی
آن قرمساقان ِ در غارت قوی
صد غلام و صد کنیز نوجوان
می فرستادند بهر شاعران
هدیه های تو شعار است ای جناب
این صله خوار است و پست و ناصواب
کاش چشم تنگ تو ای اوستاد
بود مانند فلانجایت گشاد!
یک تقاضای دگر دارم زتو
بعد از آن پاشو پی کارت برو!
"ه" چرا هشتی تو بعد از میرزا
آه از این بی سوادی ای خدا!
۲٨۰۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹
|
از : به مطالعات حوزوی در مقابل مطالعات دانشگاهی
عنوان : جناب ولتر، «شما درک مکانیکی از دمکراسی دارید»!!!!!!!!!!!
درسی از مصطفی الف به جناب ولتر «شما درک مکانیکی از دموکراسی دارید»، شما دمکراسی سرتان نمی شود!!!!!!!!
به مطالعات حوزوی در مقابل مطالعات دانشگاهی، مقایسه جالبی کرده اید. ادبیات بکار رفته در نمونه هایی که آورده اید از جنس ادبیات حوزوی است که طلبه ها با آن بزرگ شده و به آن خو گرفته اند. درک آنها از تاریخ و دمکراسی بسیار محدود است. حال کارشان بجایی رسیده که به ولتر هم درس می دهند!!!
خوشبختانه اینها مثل خامنه ای نسلی رو به انقراضند هم به علت کهولت سنی و هم به لحاظ فکری.
۲٨۰۰۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : صله ای تقدیم به شاعر ان قلابی تورج میزراه
چرا به خودم نگفتین؟
اگه درد می خواستین...
اگه کوفت می خواستین...
اگه نکبت می خواستین...
اگه بد بختی می خواستین...
اگه گرونی می خواستین...
اگه فقر می خواستین...
اگه تحریم می خواستین...
اگه حجاب اجباری میخواستین...
اگه نداشتن حریم خصوصی میخواستین...
اگه عروسی های زن و مرد جدا میخواستین...
اگه جنگ و کشته شدن جووناتونو میخواستین...
چرا به خودم نگفتین؟
امضا:
محمد رضا پهلوی
۲٨۰۰۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹
|
از : تورج میرزا
عنوان : سپاس آقا مصطفی
السپاس ای مصطفی خان السپاس
ناپدید آمد جناب ناشناس
ناگهان آن شیر شرزه موش شد
کرد پیدا ثقبه ای و توش شد!!
طاقت حرف حسابی را نداشتب
بهر پرسشها جوابی را نداشت
کرد تیغ چوبی خود را غلاف
رفت و قایم گشت پشت کوه قاف
مثل شاهنشه بگاه کار زار:
الفرار و الفرار و الفرار!
نوچه اش اما که خنگ و کودن است
باعث خندیدن مرد و زن است؛
مانده است و سخت جانی می کند
روز و شب شکٌر پرانی می کند!
مصطفی خان نوچه را جدی مگیر
شیر آب است او نه اندر بیشه شیر!
۲۷۹۹۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹
|
از : unknown
عنوان : خائن کیست؟
چگونه می توان از سقوط مجدد در گردآب ساخته و پرداخته روشنفکران چپ بین المللی جلوگیری کرد؟
در شماره گذشته وعده دادم جریان تأسیس «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» را بنویسم. شرم آور است ولی چه باید کرد...؟ حضور یک آمریکایی در قلب نهضت آزادی به نام دفاع از آزادی ولی برای اعدام آزادی، دردناک است... ولی از حقیقت گریزی نیست، باید پرده ها را بالا زد و چهره واقعی جریان های سیاسی را که مدعی آزادی و عدالت اجتماعی هستند معرفی نمود...!
باری ـ سال ۱۳۵۴ را باید خوب به خاطر بسپاریم ... سالی است که پروژه فروپاشی نظام شاهنشاهی ایران مراحل مطالعاتی و آزمایشی اش را طی کرده و به فاز اجرایی رسیده بود در واقع تشکیل جمعیت مذکور استارت فروپاشی اقتدار ملت ایران در این سال به حساب می آید...!
در آن سال رمزی کلارک دادستان سابق ایلات متحده آمریکا و چهره مرموز سرمایه داری غرب یکی از کوتوله های سیاسی مزدوری که برای پروژه ایران استخدام شده بود مأموریت یافت بین مخالفان نظام پادشاهی در ایران و خارج از کشور هماهنگی و پیوند رسمی برقرار کند و صدای اپوزیسیون داخل را از طریق مجامع جهانی روی آنتن ها ببرد.
تا افکار عمومی جهان را علیه حکومت ایران و مردم ایران برانگیزاند...
با این مأموریت، رمزی کلارک به ایران آمد و برای ملاقات و دیدار با رهبران گروه های سیاسی مخالف به رایزنی پرداخت و بالأخره موفق شد با رهبر نهضت آزادی آقای مهندس بازرگان دیدار کند و طرح تأسیس جمعیت دفاع از آزادی را با ایشان مطرح سازد ـ این دیدار ها با دوستان آقای بازرگان نیز انجام شد و یار گیری آغاز گردید، پیدا کردن آدم های جاه طلب و مخالف رژیم مشکل نبود و آقای کلارک برد. وی توانست به یاری نهضت آزادی آقایان علی اصغر حاج سید جوادی ـ کریم سنجابی ـ اسداله مبشری ـ ناصر مینا چی (که مترجم آقای کلارک بود) و حسن نزیه را گرد هم آورد. لازم به یادآوری است که در سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۵، گروه پارلمانی پان ایرانیست در مجلس شورای ملی به دلیل سخنرانی ها و اظهار نظر های قاطع و منطقی پیرامون مسائل مملکتی در مجلس از شهرت و محبوبیت خاصی برخورداد بودند و آقایان محسن پزشکپور و دکتر محمدرضا عاملی تهرانی دو تن از رهبران حزب پان ایرانیست چهره های مطرح پارلمان ایران به شمار می رفتند ... بدین روی نهضت آزادی ها تصمیم گرفتند از آقای پزشکپور برای عضویت در جمعیت دفاع از آزادی به عنوان یک حقوق دان و یک مبارز سیاسی خوشنام و شجاع دعوت به عمل آورند لذا آقای بازرگان و یداله سحابی و آقای حسن نزیه با قرار قبلی به دیدار آقای محسن پزشکپور رفتند و قصد و نیت خود را بیان داشته از ایشان تقاضای قبول عضویت در جمعیت را نمودند ـ آقای پزشکپور که در تیزبینی و هوشیاری سیاسی ید طولایی دارند، سخنان آقایان را با دقت گوش فرا داده و به کسب اطلاعات و طرح سوالات پرداختند... این دیدارها در سه جلسه ادامه یافت و عاقبت آقایان اذعان داشتند که رمزی کلارک پشت سر این جریان قرار دارد و از حمایت آمریکا برخوردارند ـ مسلماً اولین سوالی که به ذهن آقای پزشکپور متبادر می گشت این بود که نهضت آزادی با ایدئولوژی صد در صد مذهبی و مغایرت هایی که احکام اسلام با حقوق بشر دارد و تضادهایی که با آزادی های مصرح در حقوق بشر دارد چگونه می تواند طرفدار حقوق بشر باشد...؟!!
دومین سوال که در ذهن بیدار و خرد سیاسی محسن پزشکپور ناشی می شد این بود که چرا آقای رمزی کلارک یهودی الاصل و فراماسون و وابسته به حزب دموکرات آمریکا و طرفدار جناح چپ سوسیال دمکرات ها، وارد این معرکه شده است...؟
سومین سوال یک پیر سیاست از خود این بود که این آقایان تا به حال شاهنشاه را به دلیل همراهی و همکاری با سیاست های آمریکا، نوکر غرب می خواندند حال چه شده که خود حلقه چاکری به گردن انداخته اند... و به پشتیبانی از آنان در مبارزه با شاه مفتخر هستند...؟!!
طبیعی است که بوی توطئه مشام هر آدم میهن پرستی را تحریک می کرد......... چه رسد به نوع پان ایرانیستی آن که تک تک سلول های بدن اش در عشق به ایران زنده است...
بنابراین این دیدارها بر خلاف نیات آقایان جبهه ملی و نهضت آزادی و علافان سیاسی که در این جمعیت گرد آمده بودند به نتیجه مطلوب نرسید و آقای پزشکپور همکاری با این جمعیت را رد کرده و گفتند: «... شما می دانید که ما پان ایرانیست ها به فروپاشی نظام اعتقاد نداریم بلکه به جای براندازی، به اصل تکمیل و تصحیح معتقدیم و من از این جریان بوی فروپاشی استشمام می کنم...!»
شاید برای اولین بار بوده باشد که در یک مذاکره جدی آقای بازرگان و یاران شان با چنین استدلال محکم و منطقی روبرو شدند ولی گویا آن چه که در مبارزات سیاسی دهه پنجاه جایی نداشت منطق و خرد سیاسی بود و بس ...!! ایدئولوژی انترناسیونالیستی دینی و لنینی همه را مسخ کرده بود و به چیزی کمتر از براندازی و مرگ شاه نمی اندیشیدند به هر حال آقایان بازرگان، حسن نزیه و یداله سحابی جلسه را ترک کرده و به انتخاب دیگری همت گماشتند و به آقای عبدالکریم لاهیجی رسیدند و او مشتاقانه دعوت را پذیرفت و زیر چتر حمایت رمزی کلارک فراماسونر یهودی، آمریکایی به نام دفاع از آزادی قرار گرفت و امروز ایشان بر خلاف بسیاری از یاران نهضتی شان، مرفه و آسوده و فارغ الحال در اروپا به سر می برد و گاهی اوقات از عنایات اتحادیه اروپا برخوردار است تا جایی که می تواند در انتخاب خانم شیرین عبادی به عنوان برنده جایزه نوبل نقش آفرین باشد...!
اما پزشکپور که به فردای ایران و اسارت یک ملت بزرگ می اندیشید به این دعوت که مسلماً پاداش هایی را در پی داشت پاسخ نه داد و صد البته که به هنگام خلافت دولت موقت، مورد بی مهری های فراوان قرار می گرفت. پزشکپور تحت تعقیب دادگاه های انقلاب دولت موقت قرار گرفت، پروانه وکالتش لغو شد، اموال موروثی اش مصادره گردید و دکتر عاملی تهرانی در نهایت بی گناهی به جوخه اعدام سپرده شد و خون پاک ش در زمان صدارت آقای بازرگان این رهبر جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر بر خاک مقدس ایران ریخت.
ائتلاف نهضت آزادی و جبهه ملی در تأسیس جمعیت طرفداران حقوق بشر و دفاع از آزادی بر جای علی تکیه زدند و خون بیگناهان اعدام شده صندلی این آقایان طرفدار حقوق بشر را در خود فرو برد... این آغاز یک فریب و ریای سیاسی می نمود، ائتلاف جبهه ملی و نهضت آزادی که بر جای دولت هویدا ها تکیه زدند به اندازه هیچ یک از نخست وزیران و وزیران نظام گذشته مردانگی و آزادگی نداشتند که در پیشگاه ملت ایران اظهار ندامت و توبه نمایند...
به هر حال... آقای رمزی کلارک یاران را رها نکرد... پس از تأسیس جمعیت مذکور و به راه اندازی طوفان تبلیغاتی در جهان علیه شاه و بالأخره فروپاشی نظام، سر و کله ایشان در پاریس، در نوفل لوشاتو هم پیدا شد. خانه ای در نزدیکی و مجاورت اقامتگاه امام خمینی اجاره کرد و راهنما و هدایتگر آقای ابراهیم یزدی و مترجم ایشان در دیدار با امام شد ـ رمزی کلارک از نهضت آزادی و جبهه ملی به عنوان یک محلل بهره جست و چون شایستگی لازم را در آنان ندید به راحتی از آنان دل برید و دست عنایت بر سر دیگران کشید...!
رمزی کلارک هم اکنون زنده است و سومین حضورش را در بغداد شاهد بودیم او در دادگاه صدام حسین شرکت کرد و به دفاع از این چهره CIA (سیا) پرداخت. رمزی کلارک بمباران شیمیایی صدام را حق مسلم او میدانست و اظهار می داشت صدام برای دوام و بقای حاکمیت خود حق داشت، دست به بمباران شیمیایی بزند...!!
رمزی کلارک هم اکنون نیز از چهره های فعال منطقه است و هم چنان که ملت ایران و مردم عراق را به آزادی رسانید...!! این نعمت آمریکایی و هدیه فراماسونری را برای کشورهای دیگر منطقه نیز به ارمغان خواهد برد.
آری... سخن بر سر جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر در ایران بود. حال خواننده عزیز بد نیست به گوشه هایی از اقدامات این جمعیت به ریاست آقای بازرگان اشاره کنم.
در سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ تعداد زیادی اعلامیه خطاب به مقامات مذهبی و سازمان ها و مقامات بین المللی صادر کرد که همه آن ها در یادنامه نهضت آزادی مندرج است. رونوشت همه این اعلامیه ها برای صادق قطب زاده به پاریس ـ دکتر ابراهیم یزدی به آمریکا و سازمان های عفو بین المللی و صلیب سرخ ارسال گردیده است که تنها به منظور بهره برداری تبلیغاتی و تهیه خوراک برای رسانه های غربی و ایجاد جو دشمنی علیه نظام پیشین صورت می گرفته است. اشاره به یکی از این نامه ها می تواند نمونه ای باشد از خروارها نامه و اعلامیه و طرز فکر و عملکرد جمعیت دفاع از آزادی. نامه ای خطاب به ریاست دادسرای استان تهران و با امضای احمد صدر حاج سید جوادی رئیس کمیسیون معاضدت و حمایت از زندانیان (وابسته به جمعیت) نوشته شده که عیناً درج می گردد:
ریاست دادسرای استان تهران
فتوکپی نامه مورخ ۸ / ۸ / ۵۷ آقای مهندس صالحی مبنی بر این که فرزندش خانم سیمین صالحی که به حبس ابد محکوم یافته و در زندان قصر زندانی است به علت بیماری چشم و جهاز هاضمه و شکستگی پا در مخاطره است و حاضر است به هزینه خود او را معالجه نماید به پیوست ارسال می گردد، دستور فرمایید نسبت به وضع وی رسیدگی و نتیجه را اعلام دارند.
کمیسیون معاضدت قضایی و حمایت از زندانیان
احمد صدر حاج سید جوادی
گیرندگان رونوشت:
۱ـ دادسرای شهرستان تهران جهت اقدام مقتضی
۲ـ آقای صادق قطب زاده جهت اطلاع
۳ـ آقای دکتر یزدی در آمریکا جهت اطلاع
۴ـ آقای مهندس صالحی جهت اطلاع
حال برای این که خواننده عزیز بداند آقای احمد صدر حاج سید جوادی که خود عضو جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر بوده و در نهضت آزادی عضوی فعال به شمار می رفت از چه کسانی حمایت می کرده و حقوق بشر چه کاربردی در ایران آن روزگار داشته است، به معرفی افراد و تشریح ماجرا می پردازم:
آقای مهندس صالحی پدر خانم دکتر سیمین صالحی، سرگرد توده ای و فردی ماجرا جو بود که با حسن سبزواری راننده سابق کیانوری رهبر حزب توده و مادر پرویز حکمت جو تماس نزدیک و مداوم داشته و ماجراهایی آفریده که در جای دیگر به آن می پردازیم فقط برای معرفی شخصیت این آقا اضافه می کنم که نامبرده دوست و همکلاس سرتیپ رضا زندی پور رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری بود، رابطه این دو با هم بسیار دوستانه و سرتیپ زندیپور به خانواده صالحی محبت بسیار می کرد... اما سیمین صالحی دختر مهندس صالحی بر خلاف آیین دوستی و حرمت نان و نمک، محل زندگی زندی پور را به کمیته یا جوخه اعدام سازمان مجاهدین خلق معرفی و ترتیب ترور این دوست خانوادگی خود را دادند و تیم ترور با شرکت وحید افراخته ـ مرتضی صمدیه لباف ـ محسن سید خاموشی ـ سیمین تاج جریری ـ شهرام ـ فاطمه تهرانی ـ دکتر مرتضی لباف نژاد ـ مهدی غیوران در آستانه سال نو تیمسار زندی پور و راننده او اسداله عطوفی را به قتل رساندند ـ لازم به یادآوری است که مرتضی صمدیه لباف عضو تیم ترور خود نیز به فرمان سازمان به دست وحید افراخته دوست و همرزم ش ترور و زخمی شد و پس از این ترور ها بود که بهرام آرام و محمدتقی شهرام دو تن از رهبران مجاهد با وساطت خانم اعظم طالقانی با آیت الله طالقانی دیدار و ایشان موافقت کرد که پیروان ش وجوه شرعی را به سازمان مجاهدین خلق بپردازند و از محل همین وجوهات بود که خانه های تیمی و اتومبیل و وسایل قتاله دیگر تهیه شد تا حقوق بشر نهضت آزادی تأمین گردد...!!
و اما از خانم دکتر سیمین صالحی هم بخوانید:
در امرداد ۱۳۵۳ در یک خانه تیمی واقع در خیابان آقا شیخ هادی در نزدیک چهار راه جامی دکتر سیمین صالحی ـ حمید جوهری و لطف اله میثمی مشغول ساختن بمب های انفجاری بودند، تا در شب ۲۸ مرداد اقدام به خرابکاری و انفجار نمایند و جان عده ای بیگناه را بگیرند اما حدود ساعت ۸ شب یکی از بمب ها منفجر شد و هر سه به شدت مجروح گردیدند، میثمی از هر دو چشم و دست ها و صورت به شدت آسیب دید ـ چشم سیمین خانم مجروح گردید و انگشتان دست حمید جوهری قطع شد...! سیمین صالحی و جوهری با به جای گذاشتن لطف اله میثمی که سخت مجروح شده و توان حرکت نداشت از منزل خارج و فراری شدند. سیمین صالحی در حین فرار به یک راننده اتومبیل شلیک کرده و ماشین او را می گیرد و به فرار خود ادامه می دهد ولی نزدیک بیمارستان طرفه تصادف می کند و توسط یک استوار دستگیر می شود، جوهری هم بازداشت می گردد، سیمین خانم فرزند آقای مهندس صالحی توده ای به هنگام بازداشت حامله بود و خود نیز اعتراف کرد از بهرام آرام رهبر سازمان مجاهدین خلق باردار شده است ـ ایشان در بیمارستان شهربانی وضع حمل کرد و نام فرزندش را هم سحر گذاشت ـ آقای لطف اله میثمی هم اکنون در حیات هستند و کارهای مطبوعاتی می کند ولی در تظاهرات روزهای انقلاب، ایشان جراحات وارده بر بدنش را نتیجه شکنجه ساواک معرفی می کرد...!!
ملاحظه فرمودید نامه آقای حاج سید جوادی در حمایت از سیمین صالحی ـ مشخص است که در ترورها و انفجار ها دست داشت و خود در پایمال ساختن حقوق افراد پیشگام بود.. آیا چنین افرادی باید به دستورهای رمزی کلارک مورد حمایت مجامع جهانی قرار گیرند؟
۲۷۹۹٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹
|
از : محمود علایی
عنوان : آقای مطالعات حوزوی در مقابل مطالعات دانشگاهی
شاه هم پیش از اینکه با التماس و با خفت وخواری بپای مردم بیفتد و از آنها خائنانه و خائفانه تقاضای بخشش کند با کلمات نسبتا مشابهی مخالفان خود را مخاطب قرار می داد. روزگار دار مکافات است.
اینجا، در این ستون شاید حدود چهل نفر قلم می زنند، در حال حاضر غیر یکی دونفر بقیه یک نقطه نظر مشترک دارند و آنهم کودنی و نادانی آقای پرسشگر است. بهتراست ایشان به نظر جمع و آراء عمومی احترام بگذارند و مراتب را بپذیرند. شما برای دفاع از پرسشگر حرمت رای عمومی را پایمال می کنید. دموکراسی احترام به نظرات جمع است. خود آقای پرسشگر حاضرند جانشان بدهند تا دیگران حرفشان را بزنند. شما چرا سانسور می کنید!!!؟؟
۲۷۹۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : مصطفی الف
عنوان : به تورج میرزا
جناب شاعر دمتان گرم، شما درست می زنید به هدف، همین روزهاست که پرسشگر شروع میکند به شعر و شاعری تا به شما هم ثابت کند که شاه خوب و دموکرات بود و خانم الهه بقراط بزرگترین تئوریسین تاریخ است. شعرت به این ستون شور و حال می دهد.
۲۷۹۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : لقمان شمال
عنوان : جانبداری از استبداد، مرشدی ولایت فقیه ویا ربع پهلوی را در پی دارد و روشنفکران «هفت رنگ» در این طیف مشغول دست و پازدن هستند.
زیدی بی نام و نشان و از طایفه «جان نثاران» تحت اسم مجهولی «مطالعات حوزوی در مقابل مطالعات دانشگاهی» اظهار فضل نموده و مرا به کیش خویش که همانا مرید و جان نثار استبداد شه و شیخ بودن، پنداشته است. آیا این زید «انتقاد» و حمله بمن را، برای استفاده ام از جمله روشنفکران هفت رنگ که در خصوص ماهیت متزلزل روشنفکران «اینچنانی» هستند، انجام داده و یا اینکه هرآنگاه کسی «نشریه کیهان لندن» را در جوار نشریات شاهپرستان بداند، بایستی مورد «نکوهش» قرار بگیرد. هر کس آزاد است که نسبت بگفته ها ونوشتجات دیگران حتی «سطحی» نطری بر له و یا علیه آن بگیرد، بدون اینکه توسط عناصری مثل این زید جان نثار مورد تهاجم و برچسب «مرید خامنه ای و یا رضا ربع پهلوی» قرارنگیرد. اگر کسی در «کیهان لندن» چیزی نوشت، حتمآ دلیل مترقی و ضد استبداد بودنش نیست. و همانگونه در «جای» دیگر. ماحصل «مطالعات دانشگاهی» وبر اساس آن. اظهار فضل این زید بسیار ناچیز و بیمقدار است.
۲۷۹٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : رفتار سبز
عنوان : گفتار، کردار و اندیشه سبز
گونهگونه گل دهد گلزار سبز ... سروده ی تازه ای از هادی خرسندی
رفتار سبز
هرکسی از ظن خود شد یار سبز
گونهگونه گل دهد گلزار سبز
زرد شد روی مقامات رژیم
تا رسید از هر طرف اخبار سبز
جنگل سبز است و چشمانداز خوش
شاخههای سبز و برگ و بار سبز
گاهگاهی در میان برگها
هست پنهان تیغ سبز و خار سبز
قدرت تشخیص خوشبختانه داشت
خلق سبز و ملت هشیار سبز
جنبش سبز است و در آن هرکسی
رهبر سبز است و پرچمدار سبز
نه کسی خاقان سبز است این میان
نه کسی شاه است در دربار سبز
الفرار از دست سبزاللهیان
الحذر از خط و خال مار سبز
با حضور عدهای فرصتطلب
ناگهان مکاره شد بازار سبز
سبز شد شال رئیس جمهور هم
دزد بالا آمد از دیوار سبز
مشت مردم بر دهانش خورده است
بر پک و پوزش ببین آثار سبز
هیچ غیر از سرنگونی رژیم
نیست خوشتر هموطن در کار سبز
یک رژیمی فارغ از ایدئولژی
نیک باشد حاصل رفتار سبز
حکم آخر، اکثریت میدهد
دستکاری گر نشد آمار سبز
خوش که تمرین دمکراسی کنیم
تا بیاید در عمل گفتار سبز
با مجوز، بی مجوز، پر امید
راه خود را میرود رهوار سبز
مومن و لامذهب و ملیگرا
جمله برخوردار از افکار سبز
سرزمینی با تمام رنگها
انتظار ماست زین پیکار سبز
شعر خود هادی به هر رنگی نوشت
خود نمانده معطل خودکار سبز
گفتار و کردار و اندیشه سبز
۲۷۹۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹
|
از : مصطفی الف
عنوان : آقای دموکراسی
در یک دولت دموکراتیک در باره ی خائنان، دزدان و جانیان قانون تصمیم می گیرد و با قانون شکنان با موازین قانونی رفتار می شود. شما درک مکانیکی از دموکراسی دارید، من جانم را فدای کسی نمی کنم که خانه ام را غارت کرده است، شما اینکار را می کنید، خوش بحالتان. بمانید تا چاپیده شود! این پدر و پسر امتحان خود را داده اند و بیش از نیم قرن قانون شکنی کرده اند و جلوی هر حرکت دموکراتیک را گرفته اند. شما جان خود را فدا کنید تا طرفداران آنها برای غارت شما برنامه ریزی کنند.
۲۷۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣٨۹
|