یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تاریخ هجری مسلمانان از چه زمانی شکل گرفت؟ - ب. بی نیاز (داریوش)

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : علی کبیری

عنوان : Robert Hoyland
آقای امیر خلیلی

مقایسه ی کتاب معرفی شده از طرف اینجانب با کتاب اسلام از دید دیگران، قیاس مع الفارق است. این یک کتاب پژوهشی دانشگاهی است که ۱۹ استاد دانشگاه در رشته های مختلف آنرا مرور و ویراستاری کرده اند. در مورد اشاره ی شما به یک مورد مربوط به روایت اظهارات Sophronius، میتوانید با نویسنده که هم در Facebook است و هم دارای ایمیل دانشگاهیست، تماس گرفته و توضیح بخواهید. بخصوص در کتاب اسلام از دید دیگران، ایشان سعی نکرده است تا نظر خود را در موردی تحمیل کند. فقط به ذکر نظر دیگران بسنده کرده است. شایسته است بر اساس " مشت نمونه ی خروار است" شخصیت افراد را ارزیابی نکنیم. که ارزیابی جزء ما را به نتیجه گیری در مورد کل رهنمود نمیشود. این مثال مغالطه آمیز رایج در میان ما ایرانیان که میگویند " تخم مرغ دزد شتر دزد میشود،" ایراد منطقی دارد. لطفاً ابتدا کتاب را مطالعه کرده و سپس در باره ی آن نظر ابراز فرمائید. متشکرم.
۵۲۹٣۶ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۲       

    از : احمد احمدی

عنوان : بحثها جالب بودند
دوستان عزیز - من از نظرات و بحثهای ارائه شده (بجز یک مورد) لذت بردم. اطلاعات ارائه شده از سوی آقای امیر خلیلی بسیار جالب و نظرات آقای مادرباوران بسیار تازه و جاذب بودند. امیدوارم چنین بحث هائی بصورت دوستانه تر در مورد بخش های بعدی صورت بگیرد.
برایتان آروزی موفقیت می کنم.
احمد
۵۲۹۲۷ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣۹۲       

    از : مسعود امیرخلیلی

عنوان : Robert G. Hoyland
آقای کبیری

در کتاب ۸۷۲ صفحه ای Robert G. Hoyland ، تحت عنوان :
" Seeing Islam as others saw it. A survey and analysis of the Christian, Jewish and Zoroastrian writings on Islam. Princeton ۱۹۹۷.

به تمام اسناد قرن هفت و هشت میلادی در رابطه با اسلام اشاره شده است. اما نویسنده در این کتاب سعی کرده است این سندها را با خبر های طبری و نویسندگان عرب سده ۹ و ۱۰ تطبیق دهد و درستی این تاریخ نویسان سنتی ایرانی و عرب را تایید کند. به عنوان مثال Hoyland به نوشته ی از Sophronius ( کشیش اروشلیم بین سال های ۶۳۴ تا ۶۳۸ ) اشاره کرده است که اعراب از " یک پیروزی به پیروزی دیگری دست یافتند، تمام دهات را ویران کردند و کلیسا های را آتش زدند." Hoyland نگفته است که در چه تاریخی این سند نوشته شده است ( سند اصل است یا یک رونوشت از سال های بعد ). هیچ نشانه ،یا سند باستان شناسی ( حفاری ) تا به امروز این خبر Sophronius از اتش زدن کلیساها را ثابت نکرده است. اینجا هم باید، برای باز سازی تاریخ سده ۷ و ۸ میلادی، با احتیاط به Hoyland استناد کرد. اشکال دیگر توضیح این اسناد است که به طور مثال " ویران " کردن دهات برای اسلام شناس امروز معنی جنگ و پیروزی اعراب را می دهد، یا اگر در سندی آمده باشد که اعراب به سرحدات کشور های مجاور دستبرد زدند به حمله اعراب تفسیر می شود، مانند خبر " یو حنا ابن الفنقی ’ ( John bar Penkaye ) ، راهب کلیسا در شرق سوریه ( اواخر قرن ۷ میلادی ) که از سرقت های اعراب خبر داده است.
۵۲۹۱۵ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣۹۲       

    از : علی کبیری

عنوان : تاریخ نویسی
هم میهنان گرامی آقایان امیر خلیلی و احمدی،

با دیدگاههای شما در مورد اینکه بجز تئوفیلوس اِدسائی (حتماً توجه دارید که چند تئوفیلوس در تاریخ وجود دارند و بهمین سبب، نسبِ "اِدسائی" را برای مشخص کردن به یکی از آنها که مورد نظر ماست، پس از ذکر نام وی افزوده ام ) و اینکه دوران زندگی وی نزدیک به برهه ی زمانی تغییر حکمرانان ساسانی به اعراب میباشد، موافقم. تئوفیلوس درسال ۶۹۵ میلادی و مرگش با حدود چند روزی فاصله با مرگ المهدی خلیفه ی عباسی و در حدود سال ۷۸۵ میلادی، بر اساس تاریخ پاسخ وی به سوگلی حرمسرای خلیفه تخمین زده میشود که در آن مرگ خود را که به واقعیت پیوست، پیش بینی کر ده بود. در مورد سه فرد دیگر که در نوشته ی قبلی به نام آنها اشاره کرده ام، اشاره به روایتهای تاریخی از جانب افراد دیگری بجز مورخین اسلامی میباشد. ولی در مورد اینکه این سه نفر وقایع تاریخی ماقبل خودشان را از نوشته های تئوفیلوس اِدسائی یا از روایتهائی از قول او برداشته باشند، Robert Hoyland که یکی از شاگردان Patricia Crone بوده و به نوبه ی خود استاد تاریخ اسلامی در دانشگاههای آکسفورد و پرینستون و به زبانهای عربی و یونانی و بگمانم آرامی هم احاطه دارد، کتابی تحت عنوان زیر که حاصل یکی از پژوهشهای آکادمیک وی میباشد و زیر نظر هیأتی از اساتید معروفِ عضو Translated Texts for Historians دانشگاه آکسفورد منتشر کرده است. کتاب پژوهشی نامبرده بنامِ

Theophilus of Edessa"s Chronicl and the Circulation of Historical Knowledge in
Late Antiquity and Early Islam

نوشته است. در کتاب مذکور که بالغ بر ۳۶۸ صفحه و مقدمه ای از پژوهشگر بالا با ۴۱ صفحه است، شامل گزارشهای تاریخی و بخصوص در رابطه با اسلام، از سال ۵۹۰ میلادی که از چگونگی مرگ هرمز چهارم پادشاه ساسانی شروع شده و تا سال ۷۶۷ میلادی مصادف با "شورش زرتشتیان ایران بر علیه اعراب" را در بر میگیرد. در این کتاب، رابرت هویلند بجز گزارشهای تاریخی تئوفیلوس، گزارشهای تاریخی دیگری را نیزبصورت مختصر با برداشت و ذکر منبع آنها در هر برهه ی زمانی و جمله به جمله یا پاراگراف به پاراگراف، ذکر کرده و باهم تطبیق داده است. تعدادی از آن منابع مربوط به تئوفانس معترف و میکائیل سوری و آگاپیوس شهید میباشند. ولی از گزارشهای تاریخی دیگری نیز نام برده و هرجائی که کپی کاری یا استقلال در گزارشها بوده است، به آنها نیز اشاره کرده است. مطالعه ی این کتاب تا حدود زیادی بما کمک میکند تا صحت وسقم گزارشهای مورخین اسلامی را در مطالعه ی تطبیقی تاریخی با مورخین غیر اسلامی، مشخص کنیم.

البته گزارشهای بیشتری در مورد آن برهه ی تاریخی وجود دارند که باید کسانی که مسلط به ادبیات و زبانهای لاتین یا آرامی یا یو نانی یا سُریانی یا آرامی-اتیوپی و غیره هستند، آنها را مورد استفاده قرار داده و با ترجمه ی آنها به فارسی، درستی روایتهای راویان اسلامی را ثابت یا رد کنند. ملت و کشور ما از بابت این روایتهای راویان اسلامی بسیار خسارت و صدمه دیده است و بهمین سبب هر کسی در حد توانش وظیفه دارد تا روشنگران را آگاه نماید. با تشکر از دوستان محترم که با سئوالهای خود مرا ارشاد کردند.
۵۲۹۰٨ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣۹۲       

    از : احمد احمدی

عنوان : چرا تاریخ را وارونه می کنید؟
جناب آقای کبیری

با توجه به اینکه "...تئوفیلوس اِدِسائی و اگاپیوس شهید و میکائیل سوری و تئوفانس " که شما به آنها اشاره کرده اید فقط تئوفیلوس که قدیمی تر از سه شاهد دیگر است ارزش تاریخی دارد. سه شاهد دیگر نقل قول از تئوفیلوس آورده اند و میکائیل سوری حتی ۴۰۰ سال بعد !! خبر یک تاریخ نویس که ۴۰۰ سال بعد از حادثه تاریخی به دست ما می رسد اعتبار ندارد. نکته دیگر : وقایع نامه تئوفیلوس در دست نیست و ما این تاریخ شناس را از نقل قول های تاریخ نویسان جوان تر می شناسیم. این اخبار تاریخ نویسان جوان تر خبر های دست دوم هستند و می بایست به احتیاط به آنها اشاره کرد. شما نام سبئوس، تاریخ نویس ارمنی قرن ۷ ، را فراموش کردید که از جنگ قادسیه خبر داده است . تاریخ به زبان یونانی سبئوس نیز در دست نیست و یک ترجمه به زبان ارمنی از قرن ۱۱ در اختیار ما است. اینجا نیز باید با احتیاط به سبئوس رجوع کرد، ترجمه کننده می توانسته نظریان خود را نیز به تاریخ سبئوس اضافه کند.."

علاقه مندم بدانم، آیا شما، که بنظر می رسد استاد دانشگاه باشید، این موضوعات را نمی دانستید یا اینکه واقعا فقط با ردیف کردن این آدمها قصد سرکوب و خالی بندی را داشته اید؟

لطفا طفره نروید و جواب بدهید.

متشکرم
۵۲٨٨۵ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۲       

    از : مسعود امیرخلیلی

عنوان : متد تاریخ نویسی
آقای کبیری

نخست این اشاره شما : " که آقای بی نیاز مطالب را از روی دست شما کپی کرده اند..." اعتراض من به آقای بی نیاز در سایت گویا نیوز شتابزده بود، شتابزده به این علت که مقاله آقای بی نیاز در سایت گویا نیوز یک رساله ( دانشگاهی ) نبود که نویسنده موظف باشد از منبع خبری خود نام ببرد. تاریخ باستان ایران و تاریخ اسلام را غربی ها نوشتند و هر نویسنده ایرانی که در این موارد مطلبی، یا کتابی بنویسد به نوعی از این غربی ها کپی برداشته است. اگر قرار باشد که ما هر جمله ای در هر مقاله ی از اسلام را علامت گذاری کنیم که از کجا برداشته ایم پانوشته ها بیشر از خود نوشته خواهد شد. در کامنت قبلی من اشاره به جایگزینی سلسله ساسانیان به امیر های را عرب کردم. این نظریه را من جایی خواندم که الان منبع آنرا به یاد ندارم، اما با این وجود به آن اشاره کردم ( در یک رساله دانشگاهی نمی توانستم بدون منبع این مطلب را بنویسم ).

از این چهار شاهد: " تئوفیلوس اِدِسائی و اگاپیوس شهید و میکائیل سوری و تئوفانس " که شما به آنها اشاره کرده اید فقط تئوفیلوس که قدیمی تر از سه شاهد دیگر است ارزش تاریخی دارد. سه شاهد دیگر نقل قول از تئوفیلوس آورده اند و میکائیل سوری حتی ۴۰۰ سال بعد !! خبر یک تاریخ نویس که ۴۰۰ سال بعد از حادثه تاریخی به دست ما می رسد اعتبار ندارد. نکته دیگر : وقایع نامه تئوفیلوس در دست نیست و ما این تاریخ شناس را از نقل قول های تاریخ نویسان جوان تر می شناسیم. این اخبار تاریخ نویسان جوان تر خبر های دست دوم هستند و می بایست به احتیاط به آنها اشاره کرد. شما نام سبئوس، تاریخ نویس ارمنی قرن ۷ ، را فراموش کردید که از جنگ قادسیه خبر داده است . تاریخ به زبان یونانی سبئوس نیز در دست نیست و یک ترجمه به زبان ارمنی از قرن ۱۱ در اختیار ما است. اینجا نیز باید با احتیاط به سبئوس رجوع کرد، ترجمه کننده می توانسته نظریان خود را نیز به تاریخ سبئوس اضافه کند. این اشاره شما : " با معلوم کردن حول و حوش آن، به حفاری و گمانه زنی در نقاط مختلف پرداخته " نیر برای من ،مانند سکه های امویان با نقش هراکلیوس در کامنت قبلی شما ، روشن نیست که منظوز شما چیست. در رابطه با باستان شناسی میدان جنگ من مختصری اینجا نوشته ام:

http://www.chubin.net/?p=۹۵۳۵
برای دسترسی به نوشته باید اعداد ۹۵۳۵ را به لاتین برگردانید !! .
۵۲٨۷۹ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۲       

    از : مزدک مادرباوران

عنوان : ۲۰۰ میلیون سال پیش؟
آقای کبیری،

مایه تاسف است، که کامنت من شما را اینچنین برافروخته کرده و به "۲۰۰ میلیون سال پیش" پرتاب نموده است.

بد نیست بدانید که ما هر کدام روش های کاملا متفاوتی در بررسی گذشته داریم و این تفاوت نباید اینچنین موجب برافروختگی و اتهام زنی شما گردد. کمی "سعه ی صدر" داشته باشید!

یکی از پروفسورها، بنام اسرائیل فینکل اشتاین ( که حتما باید معرف حضور شما هم باشد) ماهها و سالها "کنده کاوی" نموده است و تا بخواهید کوزه و سکه پیدا کرده است، تا از جمله ثابت کند که "حضرت سلیمان" وجود نداشته است!!!

خب، اینکار وی فقط موجب مزاح من می گردد.

برای من حضرت سلیمان چه وجود داشته باشد و چه نداشته باشد، دارانی یک نکته بسیار مهم است.
من مدلی را برای بررسی سرگذشت بشر پی ریخته ام، که در آن، با در کنار هم گذاردن رخ پاره هائی (پازل هائی) ، تصویری را به همه نشان خواهم داد، که تابحال نشان داده نشده است.
شما حتما ماجرای دو مادر و یک کودک، که مورد مشاجره بوده و سلیمان با "قضاوت" خود، مادر اصلی را پیدا نمود شنیده اید.
این داستان حداقل سه هزار سال قدمت دارد. سه هزار سال است که کسی نپرسیده است، پدر این کودک که بوده است. سه هزار سال تمام!
برای من، این و بسیاری از "داستان" های دیگر، فاکتهائی هستند، که بدون سکه یابی، سرگذشت بشریت را منعکس می کنند. نه فقط این، بلکه نحوه تولد محمد، سهراب، داستان زیگفرید و اسب تروا و بسیاری دیگر، "کد" هائی هستند که بگونه ای کاملا متفاوت قابل ترجمه هستند. از داستان سلیمان و دو مادر من این نتیجه را می گیرم:
مادر تباری یعنی، اگر زنی آبستن شود و فرزندی بدنیا بیاورد، کسی نپرسد که پدر کودک کیست!
این، از نظر من بیانی انسانی، عاشقانه و "روولوسینونر"، به معنای باز گشت گرا می باشد. این برای من بیانی پرفسورمآبانه نیست، بلکه شورشگرانه است که خواهان آزادی عشق برای همه ی انسانهاست. چنانکه در دوران و عصر "جاهلیت" (جاهلیت!!!) نیز چنین بوده است. این یعنی، بسیاری "زن و شوهر" هائی که دیگر خواهر و بردار شده اند، بخودشان بازگردند و عشق را بر خود ممنوع نکنند!

در تمام کامنت های، همچنین آخرین کامنت، سعی کرده بودم با مثالهائی، که از زمان حال نیز حکایت می کنند، نشان دهم که "بازسازی" گذشته که هیچ، شما نمی توانید حتی حالا را "حال سازی" کنید! (مثال مربوط به "چراغ خاموش"!)

از شما خواهش می کنم در این زمینه از این روشهای نخ نما استفاده نکنید و دیگران را نیز بیهوده به صرف داشتن نگاههای متفاوت، به "خلط مبحث" متهم نکنید:

"... ۳- یا تشریف ببرید به منطقه ی وقوع جنگ و با معلوم کردن حول و حوش آن، به حفاری و گمانه زنی در نقاط مختلف پرداخته و اگر اسکلتهای بجا مانده ی کشتگان آن جنگ و ادوات جنگی و غیره... را که در آنجا مدفون شده اند، پیدا کردید، با روشهای علمی امروزه قدمت آنها را و حتی جد و آبادشان را معلوم کرده و ادعای خودتان را پس بگیرید. ۴- یا اگر چیزی پیدا نکردید، ما را سرِ کار گذاشته و وعده ی سر خرمن دهید..."

این روشها بسیار کهنه و فرسوده در این مباحث جائی ندارند. شاید بهتر باشد که مثبت بنگرید و با روحیه ای دوستانه به قضایا بنگرید. شما قطعا می دانید که "کاوشگران" قبل از هر چیز حدس می زنند و بعد بدنبال کندو کاوی می روند.

شما آشکارا با این نوع برخورد گفته اید: "خفه خون" بگیر!!!

در مقابل شما باید این جمله معروف (احتمالا راسل) را تکرار کنم که: زنده باد حدس!

در ضمن، بد نیست بدانید که روش شما برای بسیار مضحک تر از آن است که شما بتوانید آنرا تصور کنید. هر سکه شما را به تلاش وادار خواهد کرد، تا نظریه ی جدیدی بدهید و اگر کسی مدارک و "سکه" های مورد نظر شما را نه "منطقه ی وقوع جنگ" بلکه در صحرائی کاملا ناشناخته پیدا کند، آنگاه دیگر تمام رخ پاره های شما بهم خواهند ریخت!

در پایان علاقه مندم بدانم، که آیا واقعا مساله بر سر ۲۰۰ "میلیون" سال پیش بوده است، یا شاید ۲۰۰ "میلیارد" سال؟

اگرچه برای شما "...ما در همین برهه ی چندساله هم کُمیتمان لنگ است." اما برایتان آرزوی پیدا کردن سکه های جدیدی می نمایم.

با سپاس

مزدک مادرباوران
۵۲٨۷٣ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۲       

    از : علی کبیری

عنوان : لوث کردن موضوع بحث!
باتشکر از دیدگاه آقای مادر باوران.

لازم به تذکر است که ایراد وارد کردن به لغتنامه ی دهخدا کار ساده ای نیست. علت آنست گواینکه لغتنامه بنام دهخدا مشهور شده است، ولی متخصصان و مترجمان و زبانشناسان بسیاری بر روی آن کار کرده اند. لذا من خود را در مقامی نمی بینم که معانی لغات این لغتنامه را مورد ایراد قرار دهم. سهل است که تاکنون نشنیده ام کسی معنی لغتهای آنرا غیر از آنهائی بداند که در آنجا ذکر شده اند. به هر صورت، اگر شما لغتنامه ی بهتری سراغ دارید، مرا از فیض اطلاعتان محروم نفرمائید.

دیگر اینکه شما با کلی گوئیهایتان که ربطی به موضوع ندارد، بنا دارید تا موضوع مورد بحث را لوث کرده و بحث را از مسیر اصلی منحرف نمائید. این اشکال بسیار بزرگی در منطق و نحوه ی استدلال شما است. ضمناً شما نمیتوانید با تکیه به فرضیات، واقعیت چیزی را ثابت کنید. این نوع برخورد با مقوله ها، نه بقول معروف محکمه پسند است و نه منطقی.

من در این بحث تلاش میکنم تا در حد دانش و بینش خودم، از لغزش و بروز خطا در استدلال آقایان جلوگیری کنم. شما هم به نوبه ی خود اگر در باره ی موضوع مورد بحث نظری دارید، با کمال میل و طیب خاطر پذیرا خواهم شد. ولی لطفاً ما را به ۲۰۰ میلیون سال قبل رجوع ندهید که ما در همین برهه ی چندساله هم کُمیتمان لنگ است. شاد باشید.
۵۲٨۶۰ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۲       

    از : مزدک مادرباوران

عنوان : باید جانب انصاف را رعایت کرد
آقای کبیری،

من نگاهی به دهخدا کردم. این هم نتیجه ی آن:

"امیرالمومنین . [ اَ رُل ْ م ُءْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) سرورمومنان . || لقب خلفای اسلام بود. سبب پدید آمدن لقب امیرالمومنین برای خلفا آنست که چون بیعت مردم بر ابوبکر مقرر شد صحابه و دیگر مسلمانان او را خلیفه رسول اﷲ می نامیدند و این امر همچنان بر همین منوال بود تا ابوبکر درگذشت و چون پس از وی بیعت باعمر پیش آمد مردم او را خلیفه خلیفه رسول اﷲ میخواندند و گویی مردم این لقب را بسبب بسیاری ِ کلمات و تتابع اضافات سنگین میشمردند. در همان روزگار مردم فرماندهان سپاه را امیر میخواندند، و امیر صفتی است مشتق از امارت . و هم مردم عصر جاهلیت پیامبر (ص ) را امیرمکه و امیر حجاز خطاب میکردند و صحابه نیز سعدبن ابی وقاص را بلقب امیرالمسلمین میخواندند زیرا وی امیر لشکریان قادسیه بود که قسمت معظم مسلمانان را در آن روزگار تشکیل می دادند. اتفاقاً یکی از صحابه عمر را «ای امیرالمومنین » خطاب کرد و مردم این لقب را پسندیدند و تصویب کردند و او را بدان خواندند. گویند نخستین کسی که عمر را بدین لقب نامید عبداﷲبن جحش بود وبرخی گویند عمروبن عاص و مغیرهبن شعبه او را بدین لقب خوانده اند و بقولی پیکی خبر فتح بعضی از لشکریان را آورد و همین که داخل مدینه شد از عمر پرسید و می گفت : امیرالمومنین کجاست ؟ اصحاب عمر که این ترکیب را شنیدند آنرا نیکو شمردند و گفتند راست گفتی بخدای نام اوست و از آن پس وی را بدان خواندند و در میان مردم بمنزله ٔ لقبی برای او تلقی گردید و آنگاه خلفای پس از وی این لقب را بوراثت از وی گرفتند و آنرا نشانه ای از خلافت شمردند و هیچکس در تمام دوران دولت بنی امیه در این لقب و نشانه ٔ خاص با ایشان شرکت نمیکرد. (از مقدمه ٔ ابن خلدون ترجمه ٔ محمد پروین گنابادی ج ۱ ص ۴۴۹). || در نزد شیعه به علی بن ابیطالب (ع ) امیرالمومنین گفته میشود. رجوع به علی ... شود."

آیا از نظر شما دهخدا نظر کرده ی پیغمبر بود یا خود دهخدا با "خدا" رابطه داشت و حرف وی آیه ی "فرهنگی" است.

شما که از نحوه ی "پژوهش" آقای بی نیاز انتقاد می کنید، آیا خودتان جانب انصاف را رعایت می کنید؟
مگر دهخدا زبان شناس بود؟ اگر قرار است که این کلمه اینقدر نقش مهمی ایفا نماید، باید ریشه ی این کلمه از نظر زبان شناسی بطور دقیق نشان داده شود. وگرنه گوش ما از این "برخی گویند"ها آنقدر پر است، که به یاوه گوئی های دهخدا که هیچ، حتی اگر خود خدا هم از سر گیج سری ظهور کند، دیگر گوش ما بدهکار وی نخواهد بود.

بیائید صادق باشید. ببنید از ادیان یهودی و مسیحی چه باقی مانده است. آنها البته باقی مانده اند، اما صادق باشیم، تمام ادعاهائی که در مورد "عهد عتیق" می شود، بجز بخش "شاهنشاهی" آن، همه اش از میانرودان "دزدیده" (برگرفته) شده بودند.

در مورد مسیحیت نیز قضیه بهمین ترتیب است. و قرآن؟ اگر نخواهیم ادعا کنیم که قرآن خود برمبنای آن دو "دین" بنیاد گذاشته شده بود، حداقل باید به این همه تناقضات و "برملا شدن ها" پاسخ بدهد.
اتفاقا این اسلام است که باید به تمام تناقاضات مسیحیت و یهودیت پاسخ بدهد.
یهودیان به مسیحیان می گویند، خیلی ساده بگویم، "این غلط ها چیه که می گوئید؟"

اسلام این "شانس" یا "مزیت" را داشت، که پس از این دو "دین"، اعلام موجودیت کند و خود را ادامه دهنده و "ختم" کننده اعلام کند. اما این "بدشانسی" را هم داشته است، که همه ی بنیادهایش بی بنیاد از آب در آیند.

خوشبختانه دیگر این بحث مطرح نیست که قرآن یکدفعه و بصورت صحافی شده ی چاپخانه های مصری توی بغل محمد افتاد.
هر آخوندی هم که صادق باشد و قصد سکوت کردن نداشته باشد، اعلام می نماید که قرآن کلام یک انسان است. و تازه چنین ادعائی بر فرض صحیح بودن همه "گویند" هاست.
مثلا سری به کتاب بیست و سه سال علی دشتی بزنید. وی ابتدا قبول کرده است که روایات همه صحیح هستند(ضمن انتقادات و "تصحیحاتی" که وارد کرده است)، بعد سعی کرده، چون خود یک آدم سیاسی بوده، با تفکر سیاسی خودش قضایا را توضیح دهد.

امروزه تناقضات بسیار فراوانند. عجله برای جمع و جور کردن این تناقضات البته کار اشتباهی است. آنهم با این دقتی که برخی علاقه مندند یا مثلا با هیجان انجام می دهند. هیجانی که البته قابل فهم است. زیرا دروغها آنچنان بزرگ هستند، که هر انسانی که مقدار زیادی از این اطلاعات و منابع را بخواند، بصورت خودکار وارد دنیای فانتزی می شود و نتایج ممکنی را تصویر می نماید.

لازم نیست که راه دوری برویم. من حتی "مشروطیت" را مثال نمی زنم، بالاتر، حتی "انقلاب" ۵۷ هم پیشکش!
همین اوضاعی که پیش روی چشمان ما جریان دارد را مثال می زنم:

همه چی بصورت "زنده" جلو روی ما جریان دارد. فیلم های آن پخش می شود. همه ی سخنرانی ها قابل دسترس هستند. هزاران "تحلیل" گر نشسته اند و شب و روز رفتار این و آن را "جمع" بندی می کنند. دست آخر همه شان گیج شده اند که جریان چیست! و برخی نیز دیگر سنگ تمام گذشته اند و می گویند که فلان جریان "چراغ خاموش" جلو می آید.
فکر نکنید که این "سیا"صد"مداران" خرفت شده اند. نه! قاطی کرده اند!

فلان جریان "چراغ خاموش" جلو می آید.

خوشتان آمد؟ جوک از این قشنگ تر شنیده اید؟ همه شان هم "روباه" سیاست هستند!
شاید بهترین دروغ سیزده بدر هم این باشد که فلان جریان "چراغهایش را روشن کرده است"!!!

و حالا نه فقط "دقت" گرایان، بلکه شما نیز می خواهید با همان دقت ثابت کنید که این "گویند" ها صحیح بوده اند؟
شما نیز می خواهید با یک سکه، "همه چیز را سکه کنید؟"

آیا عجیب است که در این یا آن مکان در شبه جزیره مزبور، این یا آن لوح پیدا شود، که متعلق به صد سال (صد سال) پیش از پیدایش ادعائی اسلام بوده و موضوعات مشابهی را نیز مطرح کرده است؟
آیا شما تعجب خواهید کرد اگر در فلان روستای خراسان آثاری پیدا شود که حکایتی از حکایات شاهنامه ی فردوسی را بازگو (بهتر است گفته شود "پیش گو") کرده باشد؟

بربریت و توحش امپراطوری ساسانی (و روم) تمام ساختار های روابط انسانی جوامع کوچکتر را متلاشی می کرد تا به اهداف ضد انسانی خود برسد. از جمله کوچ دادن اجباری بسیاری از اقوام، که بسیاری از مناسبات زیبا و دوستانه ی کودکان، جوانان، بازیهای آنها، شادی ها و عشقهای آنها، و و و را نابود می کرد و بسیاری در جریان این کوچها تاب نیاورده و از پای در می آمدند و بسیاری نیز در جریان مقاومت سلاخی می شدند و و ...و بسیاری از این اقوام "ملکه ی سبا" در نقاط مختلف امپراطوری ساسانی "اسکان" داده می شدند.

چگونه است که همه کورکورانه داستان و فیلم های هالیوودی "اسپارتاکوس" را قبول می کنند، (که البته و در واقع خود اسپاتاکوس نیز در پی ایجاد امپراطوری جدیدی بود)، اما این امکان، که این اقوام کوچ داده شده در امپراطوری ساسانی نیز زمانی بر همین امپراطوری چیره شده باشند، قابل قبول نیست؟ (اتفاقا سرگذشت بسیاری از امپراطوری ها چنین بوده و همه ی آنها در جریان حمله ی "بیرونی" دچار فروپاشی نشده بودند، آیا نیاز به مثال دارید؟)

و اینکه اینها، بعدها، خواه بعلت رابطه ی "زبانی"، یا گذشته ی نابود شده شان، خواه بعلل معادلات نیروها و یا بهر دلیل دیگر که ما فعلا نمی دانیم، امپراطوری جدید خود را به "گذشته ی متعلق بخود" نسبت داه باشند؟

آیا کسی حق ندارد که بگوید، من فکر می کنم که با داده های موجود، چنین امکانی نیز محتمل می باشد؟

آنچه مسلم است، این است که داستانهای شیرین شکل گیری اسلام همه شان باید از نو، و دقیقا از نو و با بی اعتمادی مطلق مورد موشکافی قرار بگیرند و در این کار دست همه را فشرد و امکان خطا در نتیجه گیری را پذیرفت.

بدترین خطا، همانا تکرار خطای ابن هیشام است، که حدسهای خود "صادقانه" بجای واقعیات نشاند.

اما اگر ابن هیشام، علیرغم این حدسها، رد پائی را برای امروز بجای گذاشت، تا بدانیم که حتی دویست سال پس از مرگ محمد، هنوز نگاه زمانه ی ابن هیشام نسبت به "پیغمبر" چگونه بوده و "ابوالقاسم" چگونه بدنیا آمد، ولی حدسهای عجولانه ی کنونی ما هیچ ارزشی برای آیندگان نخواهد داشت!

با سپاس

مزدک مادرباوران

http://www.pitahura.gmxhome.de
۵۲٨۵۷ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲       

    از : علی کبیری

عنوان : کدام متدولوژی؟
آقای امیر خلیلی،

با تشکر از دو پاسخ شما. اما در این دو پاسخ نشانی از متدولوژی معروف شما نیست، بجز ادعای صرف. در اینجا شما به عنوان دادستانی که در مقابل قاضی یا هیأت منصفه میخواهد وقوع امری را ثابت کند، در مقابل پژوهشگران و مردم قرار دارید. بنابراین باید با دلائل و مدارک و قرائن محکمه پسند، وقوع هر ادعائی را که دارید، ثابت کنید. هر دوی شما آقایان هنوز نتوانسته اید دفاع نهائی را در تبرئه ی متهم تاریخ بعمل آورید.

در انتقاد زیر به تفصیل به مدارک آقای بی نیاز اشاره کرده و با منطق ادعاهای ایشان را رد کرده ام. بنظر میرسد که آقای بی نیاز مطالب را از روی دست شما کپی کرده اند. سبب این اشاره مربوط به اعتراض قبلی شما در خبرنامه ی گویا و نیز اقرار ایشان در مقاله ی حاضر است.

اینکه ایشان به یک سکه و دو مدرک باستانشناسی، و با تحریف و پنهانکاری مطالب آنها اشاره میکنند، نه تنها اسلوب متددولوژیک نیست، بلکه دستکاری در و پنهانکاری مدارک تاریخی به منظور به کرسی نشاندن ایده ایست که اگر با همچه روالی پیش رود، باید بجای ادعای طلبکاری از اجداد آل سعود در ویران کردن مملکت و کشتار مردم ما، مبالغی هم دستی و با عرض معذرت به آنها بپردازیم که چنان تهمت بی اساسی را به جد و آباد آنها وارد کرده ایم. تازه این اول کار است و این رشته سرِ دراز دارد.

تنها به یک مورد از ادعای شما و شاگرد کلاستان بسنده میکنم. پیش از ورود به این مورد، نمیدانم شما از کجا متوجه شده اید که من تاریخ را به روایت طبری تعقیب میکنم. اگر شاهدی بر این مدعایتان دارید، لطفاً در همین جا ارائه دهید. بهرحال، بجز تاریخدانان و تاریخ نویسان مسلمان، کسان دیگری هم وجود داشته اند که شهادت به وقوع جنگ بین ایرانیان و تازیان در مراحل مختلف و حتی در نهاوند داده اند. پس شما چند راه بیشتر در پیش ندارید: ۱- یا شهادت تئوفیلوس اِدِسائی و اگاپیوس شهید و میکائیل سوری و تئوفانس معترف را در مورد وقوع آن جنگها رد کنید، ۲- یا اگر شهادت آنان را قبول ندارید، مدارکی از باستانشناسانی که در تعقیب فی المثل وقوع یا عدم وقوع جنگ نهاوند بوده اند، ارائه دهید، ۳- یا تشریف ببرید به منطقه ی وقوع جنگ و با معلوم کردن حول و حوش آن، به حفاری و گمانه زنی در نقاط مختلف پرداخته و اگر اسکلتهای بجا مانده ی کشتگان آن جنگ و ادوات جنگی و غیره... را که در آنجا مدفون شده اند، پیدا کردید، با روشهای علمی امروزه قدمت آنها را و حتی جد و آبادشان را معلوم کرده و ادعای خودتان را پس بگیرید. ۴- یا اگر چیزی پیدا نکردید، ما را سرِ کار گذاشته و وعده ی سر خرمن دهید.

ایده داشتن میتواندباعث اختراع شود، ولی آن اختراع باید قابل تحقق باشد.
۵۲٨۵۶ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست