یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

میلانی: استالینیست ها نمی گذاشتند منتشر شود
مدیر انتشارات آگاه: تکذیب می کنم!
- گزارش

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از :

عنوان : از خودم به خودم
خودم عزیز!
باتشکر از تو
این سازمان در این راه، از یک طرف به خاطر ترس، و از طرف دیگر به خاطر غیر وابسته نشان دادن برخورد هایش با ناصر زرافشان ها و شیرین عبادی ها، از عناصر به اصطلاح «مستقل» خود استفاده می کند.
مثلاً از عناصری که برای لو نرفتنشان، یا مطلبی از آن ها در نشریه مجاهد چاپ نمی کند، یا وقتی در نشریه مجاهد از آن ها مطلب همراه با عکس و تفصیلات چاپ می کند که مثلاً یکیشان در باره یکی از مخالفان تجاوز نظامی به ایران «مقاله» ای نوشته باشد با عنوان «در شناخت توله سگ و اخلاقیات او». که چون شناسانیدن این توله سگ مخالف با تجاوز نظامی نیازمند مورد تهاجم همه جانبه قرار دادن اوست، مخصوصا از طرف افراد «مستقل» وابسته، این مورد ـ استثنائاً ـ قابل قبول است.

استفاده از «نویسنده» و شناساننده «توله سگ و اخلاقیات او» ـ در این مورد معین ـ در نشریه مجاهد و تمام سایت های رسمی مجاهدین مثل افشاگری، همبستگی ملی، همراه با تمثال بی مثال ایشان کاملاً مجاز است. چون توله سگ مخالف تجاوز نظامی را به راحتی نمی شود از میدان به در کرد و باید دسته جمعی و با هر تهمتی به او پرید.
اما در بقیه موارد، باید مطالب این «شاعر و نویسنده» و شناساننده «توله سگ و اخلاقیات او» را فقط در سایت های نیمه رسمی مثل سایت اداره شونده به وسیله یک عضو شورا و سایت اداره شونده به وسیله یک فرد اخراج شده از جریان سیاسی شادروان بختیار (در پی کشف شبکه نفوذی های رژیم در آن دستگاه ـ با ارتباط یا بی ارتباط با این موضوع) که یکسره به نزد مجاهدین رفته است منتشر ساخت. گاه همراه با چند عکس مختلف در فیگور های مختلف از او در یک صفحه نیم وجبی سایت.

و این موضوع باید تا همین دو سه ماه پیش ادامه پیدا کند و فقط چون دو سه ماه پیش، این فرد «مستقل» چندکلمه در مورد نگرانی از وضعیت یکی از افراد جدا شده از مجاهدین با رعایت انواع احتیاط و با تأکید بر «دست از مبارزه کشیدن» او و امثال او نوشت، در پی این گستاخی، در همان دو سه ماه پیش (نه زودتر) توصیه شود که کمی با چاپ نکردن مطالبش او مورد تنبیه موقت قرار گیرد.

و هر چند که این فرد رسماً به خاطر گستاخی خود، از مسئول آن فرد جدا شده، در قالب یک پرسش و پاسخ با سایت دوست خود عذرخواهی کرد، و هرچند از آن پس بر شدت اظهار ارادتش به مجاهدین افزود و وبلاگش را پر از شعر و نوشته در ستایش آن ها ساخت ظاهراً هنوز آن گناه بزرگ او مورد عفو قرار نگرفته است و تا زمانی که لازم تشخیص داده شود وظیفه او باید همین طلب بخشش های مکرر در قالب ستایش های مکرر از مجاهدین باشد به امید روزی که رحمت و عفو سازمان شامل حال او شود، و مثل تا دو سه ماه پیش دوباره برایش مستمراً تبلیغ شود، یا باز هم برای نوشتن «مقاله» ای دیگر، این بار باز هم «در شناخت [همان]توله سگ [قبلی] و اخلاقیات او» یا یک «توله سگ دیگر» مخالف جنگ و تجاوز نظامی آمریکا مورد مصرف قرار گیرد...

البته از انتشار نوشته های آن فرد «مستقل» دیگر چون تا حدودی توانسته است در اینجا و آنجا نفوذ کند باید کاملاً در سایت های رسمی و غیر رسمی سازمان خودداری کرد. او وظایف مهم دیگری به عهده دارد که هر کس به آن وظایف اشاره کند «دایی جان ناپلئون» خواهد بود.
منظورم همان کسی است که اخیراً با استفاده از همه «زرنگی» هایش، در نوشته ای که یک نفر (احتمالاً خودش) لینک آن را در این ستون آورده است، و یک یا دو نفر (احتمالاً بازهم خودش) قسمت هایی از آن را هم در این ستون نقل کرده اند، به ناصر زرافشان حمله ور شده است. یعنی آقای ایرج مصداقی.

آقای ایرج مصداقی، به صورت پی گیر در هر جا (با مناسبت یا بی مناسبت) هر گونه هتک حرمتی را که چیزی جز بیان هراس مریم پاک رهایی از شیرین عبادی و نتایج ملموس فعالیت های او نیست، نسبت به این بانوی بزرگوار روا داشته است. در مورد ناصر زرافشان و در مورد فریبرز رییس دانا هم همین طور.

ایشان پارسال مصاحبه مفصلی هم خودش با خودش ترتیب داده بود در باره ضرورت تحریم همه جانبه مردم ایران تا به لب اوردن جان آنان. خطی که تنها مجاهدین خلق، و بخشی از کثیف ترین سلطنت طلبان افراطی مروج آن هستند.
در همان زمان، سایت روشنگری پاسخی بسیار مستدل و محکم به او داد که به راستی خواندنی و به راستی روشنگر است. نمی دانم آیا می توان آن مقاله را در آرشیو آن سایت یافت یا نه.

آقای ایرج مصداقی، قبل از آن هم مطالب دیگری نوشته بود حاوی این نکته که نباید از هرج و مرج و ویرانی و قتل و کشتاری که حمله آمریکا به ایران ایجاد خواهد کرد نگران بود. چون این ها «هزینه» های مبارزه است.

ایشان در این اواخر، در پی سر و صدایی که پیرامون فشار هایی که مجاهدین بر جدا شدگانشان در قرارگاه «اشرف» وارد می آورند به پا شد، باز هم مطابق معمول به عنوان یک فعال «مستقل» حقوق بشر مقاله ای نوشت حاوی چندین نکته از جمله نکات زیر:

ـ رهبران مجاهدین، فرشتگان نجاتی هستند که در تمام این چند سال مشغول تلاش بی وقفه و شبانه روزی برای کمک به این افراد بوده اند.

ـ اکثر آن هایی که در قرارگاه اشرف از مجاهدین جدا شده اند یا از اول برای کسب و کار یا پناهندگی، به خارج آمده بودند نه برای مبارزه. یا از اول نفوذی رژیم بوده اند. یا بعداً مأمور رژیم شده اند. یا فاسدند و کارشان پورنوگرافی است.

ـ علت این که آمریکایی ها در کمپ تیف (کمپی که در قرارگاه اشرف، برای بعضی از جداشدگان از مجاهدین برپا شده بود و به دست آمریکایی ها اداره می شد) تعدادی از این بچه ها را وحشیانه شکنجه کرده اند و حتی دست و پایشان را شکسته اند، «تخلف» این بچه ها از «مقررات» کمپ بوده است که آمریکایی ها را مجبور به «تنبیه انضباطی» آن ها کرده است.

ـ آنچه در مورد زندان گوانتانامو گفته می شود دروغ است. مثل آنچه در مورد زندان ابوغریب و زندان های دیگر «ضد تروریستی» آمریکا گفته می شود.
و مطالب دیگری از این نوع.
مبادا شک کنید و بگویید که فردی با این خصوصیات نمی تواند نفر مجاهدین نباشد.

با تشکر دوباره از خودم که فقط به زحمتکشان می اندیشم و بس. یادتان نرود که در لابلای نوشته های من، حرف های اصلی من از قبیل مشکوک بودن ناصر زرافشان، و امنیتی بودن کانون و... را خوب بگیرید و بفهمید. اگر در کامنت های گذشته من هم متوجه حرف های اصلی من نشده اید می توانید با مرجعه به آرشیو سایت و آن کامنت ها کوتاهی خود را جبران کنید.
۴٨٣۷ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣٨۷       

    از : فرید راستگو

عنوان : حق افراد شریف را پایمال نکنیم
تکذیب را خواندم ،دوست عزیزم آفای حسین خانی جوابش مشخص است. ایشان بهر دلیلی علاقه به ادامه کار با آقای میلانی ندارد. آیااین جرمی است یا این ابتدائی ترین حق دمکراتیک یک انسان عاقل و بالغی است که می خواهد خودش بر سرنوشت و اعمال خودش حاکمیت کند. آیا این حق طبیعی هر انسان آزاده ای نیست؟
آقای میلانی چه دمکراتی است که می خواهند با زور کسی را مجبور به انتشار کتابش کنند. آقای حسین خانی یکی از با شرفترین خدمتگذاران به ادب و فرهنگ ایران است که سالهاست در ارتقاء فرهنگ ایرانی و ایرانیان تلاش بی وقفه می کنند. نتیجه اتهامات آقای میلانی به آقای حسین خانی ۱ = پاپوش درست کردن برای ایشان و ۲ = پایمال کردن حق انسانهای شریف وخدمتگذار به مردم ایران است.البته آقای میلانی از طرفی شاید حق داشته باشد چون در سالهای اخیر بدنبال همکاری با برخی از محافل مشکوک و افشای این روابط از طرف ایرانیان طرفدار خط آزادی ، استقلال و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش خسته و بی حوصله شده اند و تهاجم را بهترین دفاع یافته اند.
۴٨٣۵ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣٨۷       

    از :

عنوان : اگر می خواهید دایی جان ناپلئون نباشید
اگر می خواهید دایی جان ناپلئون نباشید لطفاً در موارد زیر شک نکنید:
۱ ـ مطالبی که آقای ایرج مصداقی علیه ناصر زرافشان و علیه فریبرز رییس دانا و علیه شیرین عبادی می نویسد، هیچ ارتباطی با مبارزه این ها با خط تهاجم نظامی به ایران، و با خط تحریم همه جانبه مردم ایران ندارد.
۲ ـ خطوط نامبرده هیچ ربطی به رهبری مجاهدین ندارند.
۳ ـ مخالفت های ناصر زرافشان و فریبرز رییس دانا و ... در داخل ایران، و شیرین عبادی در داخل و خارج ایران، دستکم بر ایجاد نفرت از تلاش های پی درپی رهبری مجاهدین برای تحریم همه جانبه مردم ایران (که مساوی هستند با رژیم ایران) و حمله آمریکا به ایران، مطابق فرمول راه حل سوم مریم رجوی، کمکی نمی کند. اصلاً این رهبری چنین تلاش هایی نکرده است که نگران این موضوع باشد.
۴ ـ اگرکسی از مخالفت فعال ناصر زرافشان با تحریم مردم ایران و افشای چهره تجاوزگر آمریکا دفاع می کند، معنایش این است که در دعوای میان او و آقای عباس میلانی هم حتماً طرف زرافشان را می گیرد و در همه موارد دیگر هم با زرافشان همعقیده است.
۵ ـ چون ناصر زرافشان در داخل ایران حرف هایی می زند که در تضاد با ایدئولوژی حاکم است ولی با وجود این کسی کاری با او ندارد باید به او شک کرد. (ولی این حرف را قاطی حرف های دیگر به خورد کامنت خوانان داد).
۴٨٣۴ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣٨۷       

    از : امیر /

عنوان : مرزهای ما... پاسخ به سین
عنصر قوی اومانیستی در افکار تو ،مانع تحلیل سیاسی واقع بینانه میشود توضیح میدهم:
-اگر قرار باشد " ما " نباشد که اصولا جبهه ای تشکیل نمیشود. جبهه عبارت است "ما" در کنار "شما" و در تضاد با" آنها". در کنار "شما" یعنی در اتحاد عمل های قراردادی با همه آن هایی که در حال حاضر با "ما" مسیر واحدی را می پیمایند .و در مبارزه با آن هایی که سد راه "ما" و "شما" در مسیر توافق شده هستند.این اتحادها میتواند پایدار یا موقتی باشد. ولی هیچ سازمان سیاسی ورزیده ای از اول نمیگوید که " شما" چون هم پیمان موقت هستی پس برو پهلو دست "آنها" . این حماقت است.
پس بین من و شما و آنها مرز وجود دارد. مرزها هم البته در اتحاد های سیاسی مثل طیف رنگ ها میباشد. با آن که طیف است ولی برای بررسی علمی و منطقی یکی را "زرد" مینامند و یکی را " نارنجی".
این مرزها در جهان سیاست از کجا می آیند؟ از تضاد طبقاتی، منافع ملی و خلاصه میل به بقا در مقابل عوامل تهدید کننده .
اهداف باید ابتدا مشخص شوند آنگاه استراتژی و تاکتیک را بر اساس آنها میتوان انتخاب کرد.
این اهداف در به اصطلاح جبهه چپ کدام است یا بهتر بگوییم چه باید باشد؟ تمام آنهایی که خود را کمونیست یا مارکسیست ، سوسیالیست ( مذهبی ، آته ایست، لیبرال) مینامند بالقوه در کنار جنبش مبارزه با " گلوبالیزاسیون" در سطح بین المللی جای دارند. ولی ما در این زمینه هیچ قدمی برنداشته ایم.
من به واقعیات اقتصادی حاکم بر جهان واقف هستم و میدانم که سدهایی شکسته شده است و سیلاب هایی جاری گردیده که دیگر نمیتوان آن هارا به جای اول بازگرداند. ولی بحران های مالی اخیر نیز نشان داد که هنوز میتوان چیزهای زیادی را از نابودی نجات داد.
بسیاری از چپ های ما در عوض با دیدن این سیلاب بادبان به باد دادند و یا در خلاف جهت آب به تلاشی بی ثمر مشغول شدند. نتیجه آن که آن همه تجربه چپ به نسل امروز منتقل نشد و جوانان ما همه چیز را از صفر شروع کرده اند.
۴٨٣٣ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣٨۷       

    از : بیژن شمسائی

عنوان : پلورالیسم آری
با سلام به امیر و سین ... و سپاس از کامنت های خواستم شما که آدم را به فکر کردن تشویق می نماید . بهمین دلیل مایلم ،چند نکته از زاویه ی دید خود عرض کنم:
* حکومت های بر آمده از از بحران و کودتا در ایران ، همیشه با تکیه بر نفت ، قویترین بخش سرمایه داری بوده اند. قواعد و مقررات بنفع خود را
به دیگر بخشها «بورژوازی » و دیگر اقشار تحمیل کردند. اصولا حکومت ها با دولت های انتصابی خود ( قوه ی مجریه) نسبت به مجلس ( قوه ی مقننه) و دادگستری ( قوه ی قضائیه) برتری آشاکار داشتند.

* قواعد دموکراسی و شرکت مردم در تعیین سرنوشت خویش ، امکان رشد نداشته و حکومت ها توسط دولتها ی دست نشانده خود بقول معروف خودشان هر جور خواستند، بریدند و دوختند !

* چپ ایران مشخصا حزب توده ی ایران نتوانست این تضاد عمده ی بعداز شهریور ۲۰ را درست تشخیص دهد. در نتیجه بجای مبارزه علیه
دخالت های غیر قانونی شاه ، دربار و عوامل بیگانه در روند قانون گذاری و تدوین قوانین مفید اجتماعی، به مبارزه ی وسیع در عرصه های
متعددی پرداخت که منجر به تشدید تضادهای فرعی بین نیروهای غیر دولتی انجامید.
ایران نیاز به توسعه ی اجتماعی در سایر بخش های بورژوازی و اقشار متوسط داشت . بخصوص نیروهای مولد صنعتی و کشاورزی نیاز به
حمایت و تشویق داشتند مادی و معنوی داشتند . سطح پائین رشد اجتماعی نیاز به دهه ها سرمایه گذاری و قانون گذاری داشت .

چپ بیش از هر نیروئی از پیشرفت های اجتماعی بهرمند میگردد. نبود پیشرفت های موزون و سراسری اجتماعی در کشورهای مثل ایران
یکی از دلایل قتل عام های وحشتناک در کشورهای باصطلاح جهان سوم بوده ست.

حتی در سالهای ۵۶-۵۷ که سران حکومت شاه در حال ترک کشور بودند ، اغلب واحد های تولید ی سرمایه داران وابسته و غیر وابسته
نیز از ترس انقلاب ، چرخ تولید را متوقف نمودند.

وظیفه چپ در فردای انقلاب جه بود ؟ فرق نمی کند که با مشی چریکی به انقلاب رسیدی یا غیر چریکی .
دوباره بحران شد و یا انقلاب ، بنظر من فرقی نمی کند ، عده ای بر موج سوار شدند. حکومت جدید «اسلامی» و دولت موقت «انتصابی »

هنوز حکومت و دولت های آن مقتدر ترین می باشند و صد البته هزاران با بیشتر از گذشته مانع خلاقیت نیروهای مولد سراسر میهن شده
ست . هزاران بار بیشتر نیروهای «غیر حکومتی»‌ با «غیر خودی» سرکوب شدند.

در این آشفته بازار بیشترین آسیب ها متوجه چپ بوده و هست. متاسفانه بسیاری از نیروهای ایرانی طرفدار لیبرالیسم غیر حکومتی، اعم از
ساکنین داخل یا خارج از کشور که خود از قربانیان اصلی حکومت های اقتدار گرای دیکتاتوری بوده اند . هنوز بنا بر عادت ، از فرهنگ های
مسلط و رایج حکومتی که شدیدا به ضدیت علیه نیروهای ملی و چپ می پرداخته تبعیت می نمایند.

تمرین دموکراسی برای ایجاد پلورالیسم سیاسی در ایران بدون شرکت تمام اقشار و نیروهای اجتماعی میسر نخواهد بود. نیروهای لیبرال از
استثنا برخوردار نمی شوند و از این زاویه برخوردهای آقای میلانی و زرافشان قابل ملاحظه ست. نه چپ و نه راست حق دارد مانند نیروهای سنتی با بر خورد های حذفی به مبارزه ادامه دهد.

اگر تفکر شاهی همه را قلع و قمع کرد ، اگر باور مذهبی ها تاریکترین سالهای تاریخ ایران را بنام خود ثبت کردند ما برای همیشه ریشه چنان تفکرها و باورهای حذفی را بخشکانیم و با اندیشه های نوین راست و چپ که در سراسر دنیا بر اساس تحمل سایر اندیشه ها به پیشرفت سرزمین خود کمک میمایند یاری رسانیم.
۴٨٣۲ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣٨۷       

    از : سین ... ..

عنوان : هویت ما!
امیر عزیز، توضیحات ات نکات آموزشی خوبی دارد. ولی سوال من این است که می گویی، فلانی "برماست". این "ما" کیست و چیست؟ اگر فقط یک مفهوم ذهنی باشد، حرفی نیست، اما اگر به ماده تبدیل اش کنی، باز این ما می شود طیف نیروها ، احزاب ، سازمان ها و اشخاصی که از یک بینش خاص تبعیت می کنند و فقط زبان همدیگر را می فهمند و مثل یک فامیل و قوم و قبیله متعصب از هم دفاع می کنند. این "ما" یک مای ایدئولوژیک است. چرا یک جبهه قوی و فراگیر در خارج کشور شکل نمی گیرد، چون که همین "ما" حضور سنگین تشکیلاتی، یا نیمه تشکیلاتی و محفلی دارد. (به عنوان یکی از دلایل). من در بخش بزرگی از سایت های چپ و همین کامنت ها، حضور این "ما" را می بینم. شما به درستی به اشکال مهم چپ اشاره می کنی که قادر نیست جبهه اش را گسترده دهد. سوال این است که به فرض که بخواهد، جبهه را از کدام طرف گسترش خواهد داد، از سمت چپ، از سمت راست و چند سانتیمتر؟ با توجه به محوریت و حاکمیت "ما"ی ایدئولوژیک، چپ، بازهم دور خودش خواهد چرخید. این ما، هر طرف که می چرخد، آینه را در برابر خودش قرار می دهد. در برابر درب ورودی جبهه پیشنهادی شان برای خیلی ها فرش قرمز و ابریشمی پهن کرده اند (مقاله ها و فراخوان های جذاب) ؛ و تابلوهای نئون در حال خوش آمدن گفتن اند؛ اما اگر یک غیر خودی وارد شد، صندلی که هیچ، چارپایه ای هم برای نشستن نخواهد یافت.(به استعاره می گویم). همین قدر بگویم که تا این مای ایدئولوژیک به مای "ملی" استحاله نشود، از امام زاده چپ نباید انتظار معجزه ای برای شرایط کنونی ایران داشت. رفقا ممکن است از این قضاوت خوش شان نیاید، ولی چپ در ایران هیچ وقت نتوانست با عنصر ملی رابطه درستی برقرار کند و هرگز شهامت و درایت بومی شدن را پیدا نکرد. و این به رغم آمادگی ای ستایش انگیزش برای جانفشانی و فداکاری بود.
۴٨٣۰ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣٨۷       

    از : امیر /

عنوان : ...میلانی ولی برماست . در جواب سین
همیشه با خود می اندیشم که چطور ممکن است که در نظام ظالمانه و غیر انسانی حاکم بر جهان ما ، بسیاری به راحتی چشم بر همه چیز میبندند ، یا توبره کش شیطان میشوند و گاه خود اورا نیز از وقاحت پشت یر میگذارند و خاک در چشم تشنگان عدالت و انسانیت می پاشند، و یا در بهترین حالت عافیت طلبی پیشه میکنند. بعد به خود میگویم: همان گونه که بسیاری در این جهان استعداد آدمکشی دارند و بسیاری از کشتن پشه مزاحم اتاق خواب خود نیز به عذاب وجدان دچار میشوند، در مورد واقعیات جهان پیرامون نیز همین منطق صدق میکند.
تو ولی آنقدر انسانی به جهان نگاه میکنی که توبره کش شیطان را هم کریه نمی بینی.
من با تو موافقم که مطلق گرا نباید بود . مطلق گرایی در میان چپ ها ، بیماری کودکی است و ازناپختگی سیاسی ناشی میشود. من خود چیزی بیشتر از یک طرفدار عدالت اجتماعی نیستم ولی میدانم آن ها که مارکسیسم را خوب آموخته اند، عرصه مبارزه را واقع بینانه درک می کنند ، جهان را میشناسند ، و برای تاثیرگذاری در جهت اهداف خود از تمام امکانات و متحدان پایدار و ناپایدار استفاده میکنند. جبهه را بسط میدهند و نه آن که زیر خروار ها آیه و فرمول خود را خفه کنند.
عدم توجه به این تاکتیک های مبارزه ضعف چپ های ماست . یکی از دلایل چنین ضعفی هم میتواند خانه نشین شدن با تجربه هایی چون تو باشد.
اشاره ای به اشتباهات جنبش چریکی کردی که با ان موافقم .ولی تفاوت است بین انتقاد تو و آن رندانی که اینک از بام تاریخ ، برای بهره برداری های امروزیشان به لوث کردن این انسان های آزاده میپردازند. این ها ابتدا عینک یک فدایی نوع دوست را به چشم خواننده خود میزنند، چیزی که خود اصلا به آن اعتقادی ندارند، بعد از پشت همین عینک اشتباهات آنان را، یعنی جایی که تیری به خطا به دل همان انسانی که چریک به عشق او جان خود را به خطر میاندازد، تراژدی نابخشودنی مینامد. از پشت عینک خود این آقایان منتقد کی و کجا تراژدی انسانی در عراق و افغانستان دیده شده و به نقد کشیده شده است . جنبش چریکی با همه ضعف هایش، تلاشی بود برای سنبیدن خاره بیداد استبداد وحشتناک. این جنبش نتیجه منطقی استبداد و کاملاخود جوش بودو خوشبختانه هیچ ربطی هم به "ذشمنان خارجی اعلیحضرت" نداشت.ضعف هایش در چارچوب همان جامعه بسته قابل ارزیابی است . در آن زمان این منتقدان خود کجا بودند؟ منظورم از نظر فیزیکی نیست، که خیلی از آن ها ممکن است جزئی از همین جنبش بوده باشند، بلکه بهتر است بگویند که بجای آن ،راه برای چه نوع مبارزه ای باز بود که چریک میبایست ان را بر میگزید و نکرد؟ این حضرات در عالم آرزو دوست داشتند که خود آن زمان فعال در کدام دسته و گروهی میبودند که چریک را برای ندیدن آن راه ملامت میکنند.
قصد این ها تاثیرگذاری روی اندیشه جوانانی است که با نام فدائیان سنگری برای مقابله با "آمریکا ذلیلی" ایجاد کرده اند.

میلانی ولی با مانیست. او موریانه ایست بر پیکر این نهال ضعیف جنبش عدالت جوی میهن ما که با توفان های سهمگین دهه های گذشته در عرصه جهانی، و با سرکوب وحشیانه رژیم ، برگ هایش ریخت ، سر خم کرد ، ساقه هایش خشکید ولی ریشه اش ماند تا امروز که غوغای پرستو ها ، نوید آمدن بهار را میدهد.
۴٨۲۹ - تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱٣٨۷       

    از : سین .. ...

عنوان : فدایی زحمت کشان !
امیر عزیز با درود های انقلابی.
من به آرمان زحمت کشان وفادارم. راست این است که تمامی هویت و محتوای روحی و سرمایه معنوی ام در آستانه ۶۰ سالگی را وفاداری به همین آرمان تشکیل می دهد. من حسابم را مدت هاست با برخی رفقای قدیمی که با طولانی شدن اقامت در خارج و خو کردن به آب و هوای دل پذیر این جا ، به دامن بورژوازی و رفاه طلبی و لذت جویی بی حدو مرز رسیده اند، جدا کرده ام، با این تاکید که اغلب رفقا و دوستانم را به رغم پیدا کردن گرایش مختلف سیاسی، وفادار به آرمان رهایی کارگران و تمامی زحمت کشان ایران می یابم و این مرا خوشحال می کند. اما پس از نزدیک به سی سال تبعید در خارج کشور به این نتیجه رسیده ام که استقرار عدالت و آزادی در ایران، الزاما راهش همانی نیست که تاکنون طی کرده ایم. قرائتی از این آرمان می گوید که وفاداری به آن مستلزم ادامه همان راه های کلاسیک و دل بستن به همان احزاب و سازمان ها و اشخاص پیشاهنگ این راه هستند. این قرائت از سنخ مذهب است و از این پیشاهنگان پدیده مقدسی ساخته که هر گونه انتقاد به آن را تجاوز به ناموس ایدئولوژیک خود می پندارد و حق ات را - با کلام البته - کف دست ات می گذارد و سرجایت می نشاند. کمتر کسی از این ها به یک انتقاد از خود جدی پرداخته است. دفاع از خودهای تعصب آمیزشان، غلیظ تر و شدید تر از انتقاد های آبکی است و سی سال پافشاری به این رفتار، آدم را ناامید و سرخورده می کند. من با وفاداری به آرمان زحمتکشان میهنم - که خانواده خودم نیز جزوی از آن بوده است و هنوز هست - به یک نگاه ملی برای نیل به همان آرمان ها رسیده ام. من آرمان هایم را از راه حل های کلاسیک تاکنونی برای رسیدن به آن ها جدا کرده ام. من که در این آشفته بازار سیاسی کار چندانی از دستم ساخته نیست، نزد خود می گویم اقلا با خودم صریح باشم و با ذهنی باز و بی تعصب دنبال حقیقت و انصاف باشم. حقیقت نزد همه است و مطالعه کامنت ها ( که از خود اصل مقاله ها برایم مهم تر هستند) هر کدام گوشه هایی از حقیقت را به دلم می تاباند. یک موقع سلاح را دوست داشتم و بستن آن به کمر و گذاشتن آن زیر بالش به هنگام خواب، به من آرامش می داد و تمامی رویاهایم را تحقق می بخشید. اما اگر الان به این نتیجه برسم که بالارفتن از کوه های سیاهکل اشتباه بود، حتما بر زبان می آورم بدون این که ذره ای از عواطفم به صفایی فراهانی با آن چشم های زیبایش کم شود و یادش دلم را به درد نیاورد. در زندان که بودم ، رفیق توده ای ام صابر محمد زاده - که مظهری از صداقت و صمیمیت یک کارگر ساده چاپ خانه بود و حکومت مدعی مستضعفان جهان، قلب مهربان او را نیز خاموش کرد - با تحمل ۱۲ سال حبس، و انسانیت بی کرانش خیلی مرا تحت تاثیر قرار می داد. ولی باور کن، از حضور یک کارگر در زندان این قدر تعجب نمی کردم که از وجود یک دکتر و استاد دانشگاه در زندان آن هم به خاطر آرمان زحمت کشان! اشاره ام به همین عباس میلانی است. واقعا به خاطر آرمان زحمت کشان همه چیز را رها کرد و رفت سراغ مبارزه. برای من که از طبقات پایین جامعه بودم، ملاحظه حضور او امثال او (یاد دکتر ایرج واحدی پور عزیزم نیز به خیر) در زندان به واقع تعجب برانگیز بود. مگر پرویز واعظ زاده با همین عشق از اروپا نیامد و با رفقایش در تهران به شهادت رسید. با چه ملاکی باید داوری کرد که میلانی به آرمان زحمت کشان پشت کرده ، ولی ناصر زرافشان نه! از دوست نازنین دوران زندان من ناصر کاخساز وفادار تر به آرمان زحمت کشان سراغ دارید، مگر درسال های اولیه مهاجرت ، فداییان به طور تشکیلاتی پای آموزش های او نمی نشستند، حال که روی حق زندگی برای اسراییلیان نیز تاکیدمی کند از چپ بودن و دفاع از طبقه کارگر استعفا داده است، هرگز این طور نیست. در یک نگاه ملی، راه حل های متفاوتی پیش پای انسان قرار می گیرد که ممکن است حتی دانشگاه استنفورد و صدای آمریکا و نیز حتی رای دادن به کروبی نیز به طور تاکتیکی در آن بگنجد! من همان قدر که از برنامه "یک ساعت در هفته" راه کارگر ( به لحاظ کمی) در ماهواره دلم گرفت، از مصاحبه یک رهبر فدایی در صدای آمریکا دل شاد شدم. من این هشیاری سیاسی را به آن تنزه طلبی ضدامپریالیستی ترجیح می دهم. بدون این که ترازویی برای وزن داشته باشم، تنها به خاطر آشنایی دور و نزدیکم، شالگونی و خلیق را به یک اندازه وفادار به آرمان زحمت کشان می دانم. من از ته دل، نفرت دارم - واقعا نفرت دارم - از کسانی که استالین را با هیتلر مقایسه می کنند. ای ننگ بر آن ها. ولی رفقا، شما چرا با این همه تعصب ، روی اشتباهات و جنایت های استالین را می پوشانید؟ شما ناخواسته مارکسیسم را خرج کارنامه منفی استالین می کنید. (ضمن این که کارنامه مثبت او نیز درخشان است). شاید برایتان تعجب آور باشد که گاهی من برای فرار از این همه جفاکاری که به نام مارکسیسم صورت می گیرد، به خود مارکس پناه می برم. انسانی بسیار بزرگ که زحمت کشان جهان را واقعا دوست داشت. مهر انسانی از نوشته ها و کارهای او می بارد. به خانه او در تیریر آلمان که رفتم ساعت ها نشستم و احساس کردم که خانه خودم و خانواده ام هست. به همان صمیمیتی که برای گذران زندگی اش کتاب های مطالعاتی اش را می فروخت یا از انگلس پول قرض می کرد ، از همان پول برای کارگران اعتصابی بلژیک اسلحه می خرید و دوباره با جیب خالی به خانه باز می گشت. صورت انسانی او در تاریخ، هرگز با آب دهان آلوده سرمایه داری هار مخدوش نخواهد شد. و هکذا رهروانی که آرمان های او را پی گرفتند؛ به رغم اشتباهاتی که کردند.
رفیق عزیز، من به طور آرمانی جزو همین خانواده ام، اما از حقیقت مطلق، از تبدیل کردن آرمان و اندیشه به دین، از سیاه و سفید دیدن، از گذشته گرایی بی خاصیت، به خصوص از بی انصافی فاصله گرفته ام، بهتر است بگویم که دوست دارم فاصله بگیرم، اگر کسی، فکری، کامنتی در این راه کمک ام کرد خودم را قدردان آن می دانم.
۴٨۲٨ - تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱٣٨۷       

    از : امیر /

عنوان : به سین عزیز
با تشکر از ادبیات دلنشین شما.
شما خوب می دانید که دعوای بین زرافشان و میلانی در اصل دعوای بین دو راه حل برای سمت گیری آتی کشورمان از حیث اقتصادی و سیاسی است. و این طبیعی است که کسانی از این و یا آن بینش حمایت کنند و در این میان گاف ها ی کم اهمیت جناح خودی را نادیده گیرند. جناح آقای میلانی منسجم ، حمایت شده، دارای تریبون های متعدد و روشنفکران پراگماتیست و در ضمن عافیت طلب میباشد. یعنی اهل خطر و مبارزه و هزینه دادن نیستند ولی قدرتمند میباشند. آمریکا از آن ها برای بسط هژمونی خود علنا با پول و سیاست حمایت میکند. طبیعی است که آثار مکتوب ایشان نیز حتی ذره ای از این مسیر منحرف نمیشود. همکاران و هم فکران ایشان هم اینک با کمک های مالی آمریکا در تلاش برای جعل تاریخ و حتی حذف نام " کودتا" از واقعه " کودتای۲۸مرداد " میباشندو ایشان در مصاحبه های خود رندانه این عرصه را فراخ میسازد.

سمت دیگر ، یعنی گرایشات متمایل به آقای زرافشان ، غیر منسجم ، با زخم های عمیق بر پیکر و با طیف های وسیع و در مواردی با عدم درک درست از هم و بدون داشتن پشتیبان خارجی ، با دست خالی ولی قلبی پرشور و عدالت خواه میباشند. گاه خیلی ضعیف و آماتور عمل میکنند، هو میشوند، به زمین میافتند و دوباره برمیخیزند. این نبرد فکری بین این دو جنگی است نابرابر. مگر چند نفر مثل زرافشان از اوین جان به در برده اند تا این بار را از دوش او کمی سبک کنند؟
من زرافشان ها را با همه ضعف ها و قوت هایشان به سوپرمن های آمریکایی ترجیح میدهم. و دوست دارم نظر تو را نیز در مورد اصل مطلب، یعنی این دو گرایش بدانم.
۴٨۲۴ - تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱٣٨۷       

    از : سین ... ...

عنوان : من خودم هستم!
امضا فعلا محفوظ عزیزم. اگر به سبک خودت رفتار کنم می توانم گمانه زنی کنم که کیستی. این کار را نمی کنم. این جانی دالر بازی چیست که در این سایت باب کرده ای که اسامی مستعار را شناسایی کنی. اشکال متدیک تو این است که مثل گربه مرتضی علی، روی هر مقاله که می پری چاردست و پا روی مجاهدین می افتی و به سبک دایی جان ناپلئون، دست تشکیلات را در همه کامنت ها و همه تحولات نشان می دهی. من شاید بسیار زود تر از تو در این سایت کامنت می گذارم. من منتقد جدی مجاهدین هستم ولی خصم آن ها نیستم. در جریان فشار دولت عراق برای اخراج مجاهدین و بستن کمپ اشرف، من با همین اسم مستعار کنونی فعال بودم و پافشاری مجاهدین برای ماندن در عراق را محکوم می کردم و با همین روزبه زرین نعل عزیز درگیر شدم و این عزیز مرا به اکثریتی بودن متهم کرد و مرا ناچار کرد که بی موقع از اکثریت دفاع کنم. البته همین دفاع از فداییان اکثریت را الان هم می کنم و لی به آن ها انتقاد هم دارم. من اگر الان وارد این بحث شوم که دفاع یا انتقادم از جنبش فدایی چیست، موضوع بحث عوض می شود. من در حد توان و فهم خودم واقعا دنبال انصاف هستم و اگر لازم شد، آن را هم در باره خامنه ای و هم در مورد رجوی رعایت خواهم کرد. تو انسان ادیب و مبارزی هستی و مجاهدین را نیز - ظاهرا - خوب می شناسی. می دانی که آن ها چقدر برای راه دادن به کسی به مدیا و دستگاه های تبلیغاتی خود حساس هستند. ایرج مصداقی - که مطلقا از نزدیک نمی شناسمش - هوادار مشروط آن هاست و از آن سالی که انتقاداتی از آن ها کرد، یک کلمه از او در سایت های اصلی و وابسته شان و نشریه شان چاپ نمی کنند و یک کلمه در باره ۴ جلد کتاب ارزنده او چاپ نکردند. جرمش این بود که در کتاب ها و مصاحبه های بعدی اش، آمار و ارقام اغراق آمیز مجاهدین در باره تعداد زندانیان و اعدام ها در جمهوری اسلامی را زیر علامت سوال برد و طبعا گزارش دهی صریح و بی پرده او ، برای مجاهدین قابل تحمل نبود و موجی را که سالیان علیه نقض حقوق بشر توسط رژیم، راه انداخته بودند را مخدوش می کرد. به علاوه سایر انتقادات او از مجاهدین.
آقای اسماعیل یغمایی - که معرف حضورتان هست - سایت اش (دریچه زرد) را پر کرده در دفاع از مجاهدین و ارتش آزادی بخش، با این حال از نقطه ای که خط اش را از آن ها جدا کرد و انتقاداتی را متوجه آنان نمود، حتی یک شعر ناقابل از او چاپ نکرده اند و هیچ اسمی از او نمی برند. این کار از نظر ما بی رحمانه و خشن است، اما سبک کار شناخته شده مجاهدین است. شما چرا هویت مستقل برای این ها - و خود من - قائل نیستی و سعی می کنی آن ها را فرستادگان و ماموران تشکیلات معرفی کنی. از سوی دیگر، بیا با هم در برابر خوانندگان این سایت شرط ببندیم، در وسایل انتشاراتی و تبلیغاتی مجاهدین، چند سطر علیه ناصر زرافشان و فریبرز رییس دانا پیدا می کنی؟ به عکس، در تمام سال هایی که ناصر زرافشان بر سر قتل های زنجیره ای با حکومت درافتاد و زندان رفت، مجاهدین خبرهای آن را - با مضمون همنوایی با او و محکوم کردن اقدامات رژیم علیه او - پیوسته منعکس می کردند. وانگهی، هواداران مجاهدین هم ، در باب افشاگری راجع به زرافشان و رییس دانا ته صف هستند، برو جناح راست تحکیم وحدت و امثال فحرآور را ببین که چه اتهاماتی بار این دو نفر کرده اند و می کنند که بدن آدم می لرزد! البته می توانی ، گوشه ای از فضای آلوده سیاسی و امنیتی در کانون را در "یاس و داس" سرکوهی هم بخوانی.
اگر عباس میلانی، دارد برای حمله نظامی آمریکا به ایران زمینه چینی می کند، نفرت و نفرین من، مردم و تاریخ ایران براو باد. (حال آن که در یکی از جدید ترین نوشته هایش به کلی از این ایده بیزاری جسته). اما وقتی عالی رتبه ترین کادرهای رهبری و دفتر سیاسی فداییان از امکانات آمریکا (صدای آمریکا) برای پی گیری اهدافش استفاده می کند (و کار درستی هم از نظر من می کند) ؛ ما چرا باید به یک عنصر فرهنگی و سیاسی برای کار در فلان موسسه آمریکایی این قدر گیر بدهیم؟ مایلم به گزارش جامع روزبه زرین نعل عزیز این را هم اضافه کنم که به عنوان یک هم زنجیر و هم سلولی عباس میلانی که به علت اختلاف سیاسی، آن موقع حاضر نبودم با او یک کلمه حرف بزنم، شهادت می دهم که کسی را نفروخت و با بازجویی و پرونده خوبی از زندان بیرون آمد. ما از موضع مسلحانه - آن هم نوع سیاه کلی اش - تغییر خط و ندامت اش را برنتابیدیم و در لیست سیاه تبلیغاتی همیشگی مان قرارش دادیم. ولی راستی، مگر زرافشان ها و سحابی ها و (مرحوم) گلشیری ها ، هم اکنون با همین مداراجویی ها و تعامل با حکومت، در ایران حضور ندارند و حتی در سطح محدود خود و در برابر چشم حکومت با مدیای خارج کشور مصاحبه نمی کنند و حرف هایشان را نمی زنند و در خانه های امن خود در تهران زندگی نمی کنند؟ مگر از همین مصاحبه زرافشان، موضع ایدئولوژیک شناخته شده او نمی بارد؛ چگونه است که به این صراحت در نظام - به قول شما "خونخوار" - ولایت فقیه ، برای مرامش تبلیغات می کند و کسی کارش ندارد؟ صادقانه تصریح می کنم که من شخصا موافق این نوع مبارزه برای دموکراسی در داخل هستم که تا جایی که ظرفیت حکومت اجازه می دهد، فعالان سیاسی مجاز نیستند که با چپ روی، به خارج پرتاب شوند و مردم را از وجودشان محروم کنند. ولی اگر در ترازو قرار دهیم و نیز دو رژیم را با هم مقایسه کنیم، عباس میلانی و یکی دو نفر دیگر به صورت منفرد کاری در زمان شاه کردند که اکنون حالت جریان وار در جمهوری اسلامی پیدا کرده است. تبلیغات گلشیری برای خاتمی که یادتان هست. انصاف داشته باشید، جریانی که زیر سایه همین حکومت تحمل می شود (و مفت چنگش باد و خدا کند که از این امکان به خوبی برای خلق اش بهره ببرد)، جلد سوم کتاب یک اندیشمند رقیب را سانسور می کند، این، خوب نیست. من بدبخت هم این وسط به حسابداری عباس میلانی متهم شده ام که از سال ۵۵ که با قهر و نفرت در سلول و بند از او جدا شدم، او را ندیده ام. امضا محفوظ عزیز، تو که برای استدلال و لحن صریح من تره خورد نمی کنی، ناچارم به زبان کوچه و بازاری ازت خواهش کنم که ترا به جان مادرت از این به بعد مرا به مجاهدین وصل نکن.
۴٨۲۲ - تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۴٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست