سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

راک - ساناز زارع ثانی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : از شما هم ممنونم بخاطر راهنمایی
آقای امید مومنی سلام ، از شما هم ممنونم به خاطر راهنمایی.
۹۴٨٨ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : امید مومنی

عنوان : میتوان علاج کرد
آقای لیثی،شما مبتلا به تطویل کلام هستید.اینرا میشود و باید علاج کرد.ایام بکام باد.
۹۴٨۱ - تاریخ انتشار : ۷ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : پوزش
در ضمن کلمه ی تبلیغ را غلط نوشته ام ، آن را نیز به بزرگی خود ببخشید. شما به من توصیه های زیادی کرده اید. من هم یکی دو توصیه برای شما دارم و آن این است که اگر دیدید انسانی در اشتباه است به او کینه نورزید ، بهش کمک کنید تا خود را پیدا کند. و یک توصیه ی دیگر: و هرگز فکر نکنید که صد در صد حق با شما است ، همیشه چند در صد هم به دیگران حق بدهید تا ناخود آگاه حقی را زیر پا نینداخته باشید.
یکبار دیگر از راهنمایی های شما ممنونم
شاد و پیروز باشید
۹۴۵۴ - تاریخ انتشار : ۶ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : آقای نگاهی ، اگر آگاه و صادق هستید ، به خود ببالید به خاطر نظر بی پرده ی خود ، اما اگر ........
آقای عزیز من بخاطر آدم هایی مثل شما که نظر دیگران را تحمل نمی کنند و هر لحظه ای هم یک اسمی دارند در این بیکران "غربت" اینترنت ، گاهی و ف هستند گاهی مردن ، گاهی زنند ، و اغلب نیز کژدم و مار شده نیش می زنند. چندی بود که اینجا نمی نوشتم.هر کسی در حد توان خود کاری می کند ، مثلاً شماها در باره ی کامنت دیگران حرف می زنید ، پس لطفاً به دیگران هم اجازه بدهید نظر غلط خود را بنویسند. به نظر من این گره مندی و خود خواهی مزمن و کشنده است که شما ها را می شوراند ، نه ضعف قلم و اندیشه ی دیگری.
به چشم من سعی می کنم از نکات خوب سخن شما برگیرم. آدم پلید و خود خواهی نیستم ، شاید اندکی بخاطر پیچ بد قلم من برای شما سو تفاهم ایجاد شده. شما هم لطف کنید و به اندرون خود رجوع کنید و ببینید که آیا شما این حرف ها را برای دلسوزی زده اید یا مثل بسیاری برای عقده خالی کردن.
اگر این حرف ها را برای دلسوزی زده اید ، من دست شما را می فشارم و شما را بسیار عزیز میدارم. ولی اگر در درون خود مشکلی دارید و آن را سر دیگری آوار می کنید ، راه چاره این نیست ، تلاش کنید یقه ی خود را بگیرید و به در و دیوار خانه ی وجدان بکوبید تا وجودتان شاید ، به خود آید. دوست عزیز سخن رانی کردن آسان است ، انسان واقعی و دلسوز بودن کاری بسیار دشوار است. من هیچ حس بدی به شما ندارم. امیداوارم آن حرف هایی را که نوشته اید از سر دلسوزی باشد. آنوقت به شما فراوان درود می فرستم و شما را از بهترین دوستان خود می دانم. چون از مردم بله قربان گو بیزارم. و از سویی به هرحال این حرف ها نظر شماست و محترم است. چندی پیش بخاطر بی ادبی ها و پرخاش های زشت بعضی از هموطنان خود تصمیم گرفتم دیگر در نظرگاه سایت ها ننویسم. همانطور که توضیح داده ام از روی دلسوزی وارد بحث شدم. نظرم غلط یا درست است نظر من است. و اگر کسی هستم یا نیستم سر آن نیز من با شما بحث نمی کنم چون این دیگران هستند که باید تشخیص بدهند کی چند مرده حلاج است. و از سویی نمی توانم در اینجا خودم را برای شما معرفی کنم و بگویم که چه کار ها کرده ام. و باز از سوی دیگر نام شما به احتمال قوی مستعاراست و با آدم مجازی که نمی توان ملاقات کرد تا برایش بگویم که کی هستم و چند جلد کتاب دارم و چه کار ها کرده ام.و آنجا که می گویم با دیگران ارتباط دارم نه برای پُز دادن است - زیرا ارتباط داشتن هیچ هنری نیست - بلکه برای این گفته ام ، که بگویم تجربیات گوناگون خود را در این ره گذر دارم. همین و بس.
در ضمن گرچه درویشانه می زیم ، اما درویش نیستم ، من یک انترناسیونالیست ایرانیم که برای آزادی و عدالت مبارزه کرده و می کنم ، چندین نسلم در این راه رفته ، و تا زنده ام من نیز پس نمی کشم ، زیرا فکر می کنم که خوشبختی و سعادت مردم من خوشبختی من است ، و اندوهشان اندوه من می باشد.
من درویش نیستم اما دوست ندارم وقتی که مردم من در هزارلای بلای روزگار جان می کنند و کلیه می فروشند ، فرزندان میهنم شعرشان به پایین تنه خلاصه شود. من آرزو دارم که شاعران و نویسندگان و همه ی هنرمندان ایرانی در این لحظه فقر و بیداد میهن خود را دریابند. و دردش را مویه کنند. ایرانی امروز در لحظه ای از تاریخ قرار ندارد که قلمش در خدمت پایین تنه باشد. این لحظه یکی از مهمترین لحظات تاریخ ایران است ، من می خواهم فرزندان ایران این لحظه را دریابند و در حد توان خود به یاد اندوه میهنشان باشند. این دغدغه ی من.
شما باید به دیگران هم اجازه ی سخن گفتن بدهید ، من مخالف نظر شما نیستم. شما نظری دارید و برایش تبلیق می کنید. پس من هم حق دارم برای نظر خودم تبلیق کنم. تبلیق من این است: بچه های ایران! در این لحظه غریب تاریخ هرچه بیشتر به اندوه میهنتان بیندیشید! از حق زندگی شخصی خود به سود میهن عقب نشینی کنید. و هر فرصتی در هر مکانی و در هر زمانی که بیابم - حتی اگر مشغول غذا خوردن باشم ؛ به کنارش می زنم - و از رنج و احتیاج میهن خود در این لحظه ی تاریخی می گویم.
من توصیه شما را در نظر می گیرم ، برایم آرزوی موفقیت کرده اید. من نیز برای شما آرزوی موفقیت می کنم. اگر آگاه و صادق هستید به خود ببالید بخاطر نظر بی پرده ی خود. تکرار می کنم : آگاه و صادق ، زیرا صداقت خالی کافی نیست. اما اگر کژدمی در آستین جان دارید ، هنوز تا دیر نشده است بکشیدش.
موفق باشید.
دوست و ارادتمند شما - اگر صادق هستید
حبیبی
۹۴۴۱ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : عبدالرضا نگاهی

عنوان : لیثی حبیبی
آقای حبیبی سرم گیج رفت به حضرت عباس. برادر چه می نویسی که نه کسی از آن سر در می آورد و نه هیچ رابطه ای با شعر راک یا خانم ساناز دارد. شما چطور به خودت اجازه می دهی که بنشینی و دیگران را نصیحت کنی که چگونه بنویسند و با چه درکی شاعر یا نویسنده باشند؟ قربانت گردم مگر شما ولی شعری یا صوفی خانقاه داستان و ادبیات؟ ول کن مردم را بلایت به جانم. بگذار جان هرکسی جهانش را بسازد. مگر شما معمار فکر و هنر دیگرانی؟ اینقدر هم از خودت مرتب تعریف نکن که "من شعرای بسیاری را می شناسم و نصیحت می کنم..." و "به ده ها شاعر و نویسنده رهنمود داده ام که..." تا آن جا که بنده سراپا تقصیر خبر دارم هیچ اهل قلمی شما را نمی شناسد و چیزی هم از شما در هیچ جایی چاپ نشده الا همین صفحه اظهار نظرات این سایت. برادر برو دنبال کارت و حداقل سعی کن کمی چیز یاد بگیری و نخوانده ملا نباشی. تلاش کن و سعی کن بیشتر با ادب و فرهنگ و شعر و هنر دمخور بشوی، شاید شما هم توانستی چیزکی بعد ها بنویسی و دیگران را با خودت بیشتر آشنا کنی. پند و اندرز به دیگران و اظهار نظر ادبی را هم بگذار برای وقتی که توانستی کمی به ادبیات نزدیک شوی و هنر را بشناسی. موفق باشی عمو جان.
۹۴٣۶ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : بحث ملایم و زیبا انسان ساز است. جدل اما بحث نیست. من نیز با شما صد در صد موافقم.
ساناز عزیز ، ممنونم که نظر خود را اینجا گذاشتید. من نیز از این جنگ ها و عقده خالی کردن های بیمار گونه در نظرگاه ها بیزارم. مدتی پیش تصمیم گرفتم که دیگر جایی نظر نذارم. آمدم شعر بخوانم دیدم در حق خانم شکوفه ی تقی بی مهری شده و نظر گذار محترم نه فقط دقت نکرده ، بلکه توهین هم کرده و حتی کلمه اراجیف را بکار برده. این بود که تصمیم گرفتم نظرم را آنجا بگذارم ، و بعد برای اینکه عدالت را رعایت کرده باشم ، برای همه نظر گذاشتم. برای مه ناز ، فلاحتی ، شما ، سهراب و ...
وگرنه برای من نیز بسیار رنج دهنده است وقتی که با مردم دون فرهنگ روبرو هستم. اگر اینجا نظر می گذارم ، فقط و فقط برای سازندگی است ، و هم برای این اینست که جوی صمیمی ایجاد کنم تا ما ایرانیان آواره این همه از هم دور نباشیم. وگرنه من وقت زیادی ندارم که بیایم و اینجا تلف کنم.
آنچه من برای شما نوشتم ، از اعماق وجودم بر آمده و هدفم پرده برداری از یک سو تفاهم بزرگ بود در ادبیات نوین ایران. من گذشته از دیدگاه ادبی از نطقه نظر پسیکولوژی نیز به ادبیات نگاه کرده ام.
دو بلای بزرگ امروز شاعران جوان ما را تهدید می کند. یکی در دیگران گم شدن است. صد ها جوان با استعداد در شاملو گم شدند. و دیگری این است که تا می بینند شاعری با استعداد به میدان سخن در آمده ، قلب فروشان دورش را می گیرند تا به بیراهه برود ، یکی از این بیراهه ها این است که شاعران را از درد اجتماعی و حتی شخصی دور می سازند تا در باب تکانه های رختخوابی بنویسند و برای شعر خود در نتیجه تاریخ مصرف تعیین کنند. و کمی دیرتر شاعر پوچ شده به گوشه ای بخزد. شما از آن جمله نیستید ، من دارم برایتان مثال می زنم. من با چند ده شاعر و نویسنده ی جوان و حتی جا افتاده ارتباط دارم و همیشه تلاش کرده ام که به آن ها بگویم که شما بزرگتر از آن هستید که به کوره راهی حقیر بروید. و در این میان تا اندازه ای هم موفق بوده ام و از این بابت شادم.
بسیاری فکر می کنند که شعر سرودن و داستان نوشتن هنر نمایی است ، در حالی که یک ضرورت است. "دیروز" و درون است که به شمای شاعر و نویسنده می گوید بنویس مرا ، وگرنه جانت را به آتش می کشانم. و از همین زاویه است که هدایت خون بوف کور را بر صفحه می ریزد تا از درد خوره وار بگریزد. اما نطفه ی بوف کور قوی تر از این ها در اشکم جان او نشسته که بلاخره می کشدش. در پسیکولوژی نوین بسیاری از دکتر ها به جای دادن قرض های گیج کننده ، به بیماران خود توصیه می کنند که بنویسند. نوشتن یک درمان است. نوشتن یک گزیر است از جنون خود ، نوشتن راه نجاتی است که از دیرباز ناخود آگاه بشر به آن پی برده.
می توان شعر و داستان ساخت ، اما آن دیگر شعر و داستان نیست ، بلکه فقط مهندسی کلام است ، و گاه سرهم بندی می باشد. و به همین دلیل هم است که کتاب های رمان نویس های ما اغلب خاک می خورند ، اما مردم برای خریدن کتاب پائولو کوئیلو و ... صف می کشند در نمایشگاه کتاب تهران. شعر و حتی داستان در شور و خیال زاده می شود ، و بعد بیشک می توان به آن پرداخت.
به خانه ی بعضی از بچه های شاعر و نویسنده میری ، می بینی چندین مجسمه ی جغد در خانه ی شان است و گاه می بینی جغدی را خشک کرده اند و به در و دیوار خانه آویخته اند. همه ی این ها دلیل بر آن است که این ها تفکر هدایت را نتوانسته اند بخوانند.
این بود که من چند کلمه در این باب برای شما نوشتم. آن نوشته فقط در باره ی این شعر نیست ، بلکه هشداری است به شاعری جوان و با استعداد، هشداری است به شاعران جوان و با استعداد.
شاد و پیروز باشید.
۹۴٣۴ - تاریخ انتشار : ۵ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : ساناز زارعی

عنوان : پاسخ به دوستانی که در این صفحه برایم یادداشت گذاشته اند
شاید دلیل اینکه به ندرت درمورد کاری نظری می نویسم پای صفحه های ادیبانه ی سپیدو کلاسیک ، این است که من نقد به زبان فارسی را به درستی یاد نگرفته ام . این جمله ی پیرو هم منشعب از پایه ای است که به مشاهدات من و تجربه ی من در این خصوص متصل و مرتبط است .
بعد ازتاریخی طولانی ، وقتی به طور کاملن تصادفی این صفحه را باز می کنم و با صحنه ی جنگ های انفرادی عقیدتی روبرو میشوم ،کمی دلتنگ میشوم.
شاید هم نام این حالت: دلگیر شدن باشد.
دوستان نازنینی که نام کامل یامستعارتان را در این صفحه برایم به یادگار گذاشته اید ، هدف من از انتشار برخی از کارهایم در این صفحه مسلمن این است که با نظرات شما در مورد کارهایم، از دور یا نزدیک بیشتر و بیشتر آشنا شوم .
عدم پاسخگویی به نقدها و پیشنهادات شما دلیل بر بی تفاوتی ، قبول ، یا رد نظر شما نمی باشد.
این زمان خاموش ساکت ، فقط فرصتی است برای فهم بهتر نظر و دیدگاه شما.


با سپاس و احترام - ساناز زارعی
۹۴۲٣ - تاریخ انتشار : ۴ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : نسرین م

عنوان : شعر زیبایی است .
شعر زیبایی بود & لذت بردم .

بنظرم تشابه ها و استعاره در شعر بسیار قوی بود .
۹٣٨۷ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : کیوان مشار

عنوان : آرام تر
چقدر عصبی هستید. به تصور می آید که اگر این گفتگو اینترنتی نبود ، شما مرا به دار می کشیدید. خوب اینها را آرامتر هم می توانید بگویید . چرا جبهه گیری می کنید؟ ما فقط داریم در مورد شعر و ناقدان شعر گفتگو می کنیم، جنگ و دعوا که نمی کنیم.
عزیز جان شما با اینهمه عصبیت برای یک گفته ی ساده چگونه در مقابل این روزگار پر از تشنج دوام می آورید. آرام تر، ریلاکس باشید و بعد پاسخ مرا اگر دلتان خواست، با کلام مودبانه تر بفرمایید تا من به شما جواب بدهم . در غیر این صورت من با شما وارد این گود جنگ نمی شوم.
۹٣٨۴ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨٨       

    از : و ف

عنوان : کیوان مشار
حضرت آقا من نمیدانم نوشته های شما چه دخلی به حرف های من یا اشعار ساناز زارع داشت. مگر مجبورید در باب موضوعاتی وسط گود بپرید که چم و خمش را نمی دانید؟ من نوشتم حرف های فرخ زاد و فلاحتی در مورد شعر ساناز زارع حرف های خوبی بودند. حالا شما افاضه فرموده اید که پوران فرخ زاد و فلاحتی نقاد و اهل شعر نیستند و چنین و چنانند و اظهار نظرشان اعتبار ندارد. شما حرف بی ربط فرموده اید. من نوشتم سروده های ساناز زارع زیبا غنی و قوی هستند. همین، در سطح اظهار نظر در یک کامنت. حالا شما یک دفعه دویده اید وسط و چیزهایی فرموده اید که هیج ارتباطی به مرتبط ندارد. شما ضمن خار کردن فرخزاد و فلاحتی و ذکر این که شعر حالی شان نمی شود و توصیه به من که من باید نظر خودم را بنویسم، خودتان فرموده اید: "شعر زارع شاید خوب باشد شاید نباشد، سپید پردازی مقدماتی را طلب می کند که..." عجب! مگر در مورد یک نقاش ساختمان و یا یک گچ کار بنا حرف می زنید؟ حضرت آقا مگر مجبورید که حتما اظهار نظر کنید؟ آن هم در کار هایی که اصلا صلاحیت و دانشش را ندارید. و اما اصل مطلب، شما اصلا چرا به اظهار نظر من پرداخته اید؟ بهتر بود به موضوع اصلی که شعر ساناز زارع است می پرداختید. هرچند فهمیدم چیزی برای اظهار نظر در چنته ندارید و فقط نق نقی فرموده اید.
۹٣٨٣ - تاریخ انتشار : ٣ ارديبهشت ۱٣٨٨       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست