دیکتاتوری و آزادی
-
فیروز نجومی
نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از
سیستم نظردهی سایت میباشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... میدانید
لطفا این مسئله را از طریق ایمیل
abuse@akhbar-rooz.com
و با ذکر شمارهای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده
به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
از : Reza Salari
عنوان : بطور سنتی در کل طول تاریخ گذشته،
بطور سنتی در کل طول تاریخ گذشته، توده مردم ایران از منظر تاریخی همواره از یک طرف بندگان و وابستگان ذهنی اهورومزدا و یا الله، و از طرف دیگر رعایا، موالی، بردگان و فرمانبرداران بی اختیار قدرتمندان، اربابان، شاهان، خلفا. سلطانان، حاکمان، فرمانروایان و یا دولتمردان ده و شهر و کشور خود بوده اند.
سلسله مراتب بندگی از همسر و فرزندان به پدر و پدربزرگ و جد شروع میشد و به اربابان و دهقانان، موبدان، دیوان سالاران، امراء ارتش و شاه یا سلطان و یا خلیفه یا امام، که بنوعی خود را نماینده و یا برگزیده خدا می پنداشتند، و نهایتاً تا بندگی خود خدا ختم می شد.
دراویل رشد قوم آرایایی تا دوران امپراتوری شاید اجرای این اطاعت بی چون چرا و بندگی بسیار سودمند هم بوده و ای بسا موجب کشور گشائی، پیشرفت اقتصادی، اتحاد های بزرگ و نیرومند و ازدیاد بیش از حد تمرکز قدرت، که مورد لزوم یک امپراتوری جوان است، گشته است. اما بمرور زمان این تجربه اولیه تمرکز دولت، خلقیات و فرهنگ بی اختیار کردن و انباشت توده ای از اطاعت و بندگی محض و بی چون و چرا از جانب رعایا و یا مردم را، افزایش داده و بر خلاف اولین شعارهای مترقی انسانی و حقوق بشری از زبان اولین امپراتورشان، کم کم این فرهنگ مضر و ضد بشری در این سرزمین امپراتوری ویروس وار نهادینه شده. بطوری که حوادث تاریخی بسیار ناگوار و ناخوشایندی از پس نتایج، عواقب و پیآمدهای این رشد بی رویه و نهادینه شدن فرهنگ و خلقیات و صفات خانمان برانداز بی اختیاری، جز وابستگی بیشتر به قدرت متمرکز بهمراه بندگی، بی تفکری، بی مسئولیتی، بی دفاعی، بیچارگی، زبونی، تحقیر، زرنگی، دروغ و تقلب و قبول ننگ و سرکوب، پس از هزار سال امپراتوری، چیز دیگری برای مردم ایران به ارمغان نیآورده.
تنها یکی از این ارمغان های مضر، فرهنگ ((دیگران مسئول و مقصرند )) میباشد. بنابراین جای تعجب نیست که ما با یک غرور تاریخی عادت کرده باشیم که همواره نامسئول تاریخی باشیم.
ما علت تسلیم و شکست نافرجام و تاریخی ایران در مقابل حمله و یورش اعراب را، عمدتاً به پیروزی اراده اهرمنی بر اراده و خواست اهورومزدا ربط داده ایم. گناه و تقصیر شکست های پیاپی تا پایان کار را هم بر دوش و گردن آخرین بازمانده ((بی عرضه و پی تجربه حکومت ساسانی، یعنی یزدگرد سوم بهمراه تمامی نجبا و موبدان دربارش))، وا نهاده ایم و ذره ای بار مسئولیت را به خود اختصاص نداده ایم. به همین روال حمله تاریخی مغول و بی عرضگی خوارزمشاهیان، حمله روسها و بی عرضگی قاجار، انقلاب ۵۷ و بی عرضگی پهلوی، از دست دادن حقوق دفاعی در جنگ عراق و حقوق منابع نفتی و گازی دریای خزر و بی عرضگی جمهوری اسلامی وووو.
آیا شعارهای مرگ بر شاه، مرگ بر مصدق، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر چین، مرگ بر روسیه، و بقول نویسنده، مرگ بر دیکتاتور، چیزی غیر از همان انعکاس فرهنگ توسعه یافته و نهادینه شده بی فکری، بی اختیاری و بی مسئولیتی است که راه حلش هم مرگ مقصر است.
برخلاف نویسنده من فکر نمی کنم تنها مسلمان شدن ایرانیان و اعتقاد به الله موجب این پریشانی نامعقول ذهنی و فکری و صلب مسئولیت تاریخی مردم ایران از رفتار خود شده باشد. مسئله بسیار عمیق و پیچیده میباشد و پژوهش و تحقیق بیشتری را می طلبد.
۱٨۰۷۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ آبان ۱٣٨٨
|
از : شافعه وتری
عنوان : راه نه آنست و نه این
در تاریخ به کرّات ثابت شده است که سرنگون نمودن یک دیکتاتوری گرچه بسیاردشوار است ولی به مراتب آسانتر از دگرگون کردن فرهنگ دیکتاتور پروری وبت سازی عوام است. درجامعه ای که بت پرستی ریشه های ستبری درعمق فرهنگ آن دوانده است درصورتیکه فرهنگ صحیح بین مردم رشد نکند، حتّی اگرهمهی بتها هم شکسته شوند باز بتهائی جدید به اشکال واسماء دیگر، تحت تأثیرهمان فلسفهی قدیم دوباره پدیدارخواهند شد. مانند شرایطی که برای قوم بنی اسرائیل پس ازسقوط فرعون بوجود آمد. آنها که پس ازتحمّل رنجها، عاقبت از نظام برده پروری فرعون رهائی یافتند، هنوز الواح وحی نیمه تمام بود و جوهر وحی خشک نشده بود که گوساله پرست شدند. طوری که حضرت موسی در بازگشت از کوه طور متعجّب و برافروخته، " الواح وحی را بر زمین انداخت وازشدّت خشم سر برادرش را بسوی خود کشید، (هارون) گفت: ای فرزند مادرم بر من خشمگین مباش که من تا آنجا با قوم مخا لفت وممانعت کردم که نزدیک بود مرا بکشند پس تو دشمنان را برمن شاد مگردان ومرا درعداد مردم ستمکار مشمار(اعراف/۱۵۰)"
این مثال طرح شده در کتب آسمانی تورات، انجیل وقرآن بیانگر پدیدهی سیکل باطل در تغییر وتحولّات اجتماعی است. این سیکل به آن سبب باطل است که ازیک سو نظام دیکتاتوری باید نابود شود تا مردم مجال داشته باشند به تبادل اندیشه بپردازند ودرسایهی آزادی بیان به تدریج رشد فرهنگی ایجاد شود از سوی دیگر تا وقتیکه جامعه به رشد فرهنگی نرسیده باشد، سقوط یک دیکتاتوری کمکی به بهبود اوضاع نمی کند. زیرا پیش از آنکه دموکراسی به خود بجنبد دیکتاتوری جدید جای خالی قبلی را پرمیکند. طوریکه علیرغم تلاشهای موفّق درساقط نمودن دیکتاتوری، اوضاع کما کان به وضعیّت سابق حتّی مختنق تر برمی گردد. این واقعیّت را شاعر دریک بیت خلاصه کرده است،
یک دم نشد بی سرخر زندگی کنم/ ابلیس کی گذاشت که من بندگی کنم
در چنین اوضاعی، ابزارفکری ملموس برای توده ها جهت نفی استبداد ودیکتاتوری "لا الله الا الله" است. این شعاربه معنی نفی شرک و شریک قائل شدن برای خداست. به علاوه پیام برخاسته از این شعارفقط جنبهی سیاسی ندارد بلکه در زندگی اجتماعی مردم همواره نقش کلیدی داشته است.حکیم عمر خیّام این فرهنگ را به زبانی زیبا زنده نگه داشته اند:
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن/ به زانکه طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقّا که به است / کالوده به پالوده ی هر خس بودن
جان کلام آنکه ظاهراً قصد ما این است که راه نجات را پیدا کنیم لذا هم تعصّب من وهم کینهی شما نسبت به اسلام ازموانع شناخت راه راست است.
قومی متفکرند اندر ره دین / قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آنکه بانگ آید روزی/ کای بیخبران راه نه آنست و نه این
۱٨۰۴٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨٨
|
|
|
چاپ کن
نظرات (۲)
نظر شما
اصل مطلب
|