از : صالحی
عنوان : تشکر
شغ نظرات اقایان ..حامد .ارسلان و بهنام بسیار ممنون واقعا خیلی سودمند بود.
همچنین از اقای داریوش که سعی کردند صادقانه جواب بدهند
امیدوارم که امثال شما بیشتر شود
۲۲۴۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (Agha jan)
هموطن عزیز و متعهد، من نه تنها از انتقاد درست شما «دلگیر» نشدم بلکه از دقت و توجه تان از صمیم قلب خوشحال شدم. ای کاش همه مان قدری دقت و وسواس به خرج دهیم. به هر رو، از این بی دقتی های خود از شما و مابقی خوانندگان پوزش می طلبم و امیدوارم بتوانم در آینده کمتر از این «فول ها» بکنم.
شاد و تندرست باشید
۲۰۷۰٣ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : Agha jan Agha jan
عنوان : در نوشتن، دقتِ بیشتری کنیم.
در نوشتن، دقتِ بیشتری کنیم.
آقای بی نیازِ گرامی:
مبادا از من به دل بگیرید؛ که روی سُخنم نه تنها با شمای عزیز، که با همهی دوستانی ست که می نویسند. می دانید که زبانِ فارسی "دورهی نابسامانی را می گذرانَد" (محمد رضا باطنی). پس وظیفهی شما عزیزانِ نویسنده است که از این نابسامانی بکاهید. چند نمونه ای را ذکر می کنم و می دانم که با فروتنیِ لازم به دنبالِ توضیحِ دستوری آنها خواهید گشت.
۱- خطِ ۲: "در این نوشته تلاش خواهم کرد [تا] این وابستگی ارگانیک..."
"تا" در فارسی، حرفِ ربطِ مفرد است و در این جملهی شما، بواسطهی شرط، کاملاً ضروری ست. اشتباه نکنیم: در برخی زبان های غربی ست که دراین حالتِ شرط (یعنی در جملهی شما) نیازی به حرفِ ربط نیست. در فارسی چنین نیست. شما، به حدسِ من، در این نکته، دچارِ اختلاطِ واژه ای با زبانِ آلمانی شده اید.
۲- خطِ ۲: "وابستگی ارگانیک"
متأسفانه با آنکه من هم کتابخوانی علاقه مندم، نه این واژه (ترکیب) را می شناسم و نه از متن می توانم تا حدودی به منظورِ آن پی ببرم. منظور وابستگیِ ذاتی ست؟ تنگاتنک؟ همجنسانه؟ اداری؟ طبیعی؟
۳- خطِ ۵ و خطِ ۷: "۱- اقلیت ملی یعنی چه و حقوق اقلیتهای ملی چیست، ۲ ..." و در خطِ ۷ "ممکل"
اشتباهِ تایپی-چاپی. علامتِ سوال و "ممکل" بجای مکمل.
۴- خطِ ۱۷: "مانند شوروی سابق، چین، ایران، ترکیه، یوگسلاوی سابق و غیره."
نگاهِ شما در متن، واضحاً و از ابتدا به ایران است. در آوردنِ نمونه های دیگر برای تحکیمِ استدلال هایتان، هیچ نیازی به ذکرِ مجددِ "ایران" نیست.
۵- خطِ ۲۸: "سرشار از آرزویهایی هستند که بتوانند ویژگیهای..."
احتمالاً منظورِ شما "آرمان ها" بوده است (حتماً به تفاوتِ ظریفِ زبانیِ این دو واژه واقفید).
۶- خطِ ۳۵: " آیا در تناقض با حقوق بشر عمومی..."
آیا در تناقض با حقوقِ بشر بطور عمومی...یا: آیا در تناقض با کُلیتِ حقوقِ بشر...و یا راه حل های دستوریِ دیگر.
۷- خطِ ۳۶- "جوامع پلورالیتسی..."
احتمالاً منظور "جوامعِ پلورالیستی" بوده است.
چنان که عرض کردم، بنده دلسوزانه این نکات را یادآور شدم. به همین علت نیز به این ۷ مورد اکتفاء می کنم. بکار گیریِ علائمِ نقطه گذاری نیز متأسفانه بسیار ضعیف است. همچنین نوعِ جمله بندیِ محاوره ای شما. مطمئنم با اندکی زحمت در این زمینه ها، تولیداتِ پُرکیفیت تری عرضه توانید خواهید کرد.
با احترام: دوستِ شما
۲۰۶٨۷ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (حامدی و تبریزی)
ابتدا با تشکر از آقای حامدی برای لینک هایی که فرستاده اند.
آقای تبریزی عزیز، صرف نظر از تمامی اختلاف نظرها در باره قوم یا ملت، به اعتقاد من ایران یک کشور، ملت، جمع یا کلکتیو (هر نامی که شما بگذارید) متنوع زبان است. افراد و اعضای این انواع انسانی هم تاریخ بسیار طولانی مشترک دارند، هم در سیاست، هم در اقتصاد، هم در شعر و هنر، خلاصه در منطق و احساس. برای شخص من انسان مهم است، تمام بحث هایی هم که این جا می کنیم باید در خدمت این انسان (صرف نظر از نوع او) باشد، باید حقوق انسانی او متحقق بشود و در این راهگذر تلاش این باشد که این تنوع انسانی با سیاست های یکسان سازی (که لفظ مودبانه ای برای سیاست فاشیستی است) از بین نرود. به اعتقاد من زیبایی در تنوع نهفته است و ما باید پاسدار این تنوع باشیم. و من بدون این که بخواهم در این جا احساساتی بشوم، میگویم که ایران، درست به خاطر همین تنوعش، یکی از زیباترین کشورهای جهان است. این تنوع ایرانی ما طبیعی است، کشور ما یک مهاجر نشین نیست (مثل آمریکا) این، یک ثروت و زیبایی طبیعی است و درست به همین دلیل تلاش می کنم که این تنوع زبانی، فرهنگی، هنری و موسیقایی و غیره در اجزاء خودش حفظ و پاسداری شود.
امیدوارم تا اندازه ای مبانی فکری ام را در این رابطه روشن کرده باشم.
شاد و سرافراز باشید
۲۰۶۶۵ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ارسلان تبریزی
عنوان : این پیام می بایستی قبل از پیام قبلی ام درج می شد.
اقای بی نیاز: با تشکر از شما و تمامی دوستانی که در این بحث آموزنده شر کت کرده اند. متاسفانه شما با همه صداقتی که بکار می برید باز هم نتوانسته اید به نیروهای ضمیر نا آگاهتان غلبه کرده و واقعیتی که اظهر الشمس است را به بینید. تعریف جهانمشول ملت آنقدر بدیهی است که من خجالت می کشم در باره اش سخن بگویم. تعریف ملتی که استالین بدست داده مورد قبول اکثر جامعه شناسان می باشد.-- فکر نکنید که من طرفدار افکار استالین می باشم. در هیچ کدام از تعریف های ملت شرط دا شتن دولت مستقل قید نشده است. مشروط کردن تعریف ملت به داشتن دولت و پرچم مستقل به این می ماند که اگر انسانی شناسنامه نداشته باشد یا کودکانی که پاسپورت مستقل از والدین شان را ندارند-- را انسان به حساب نیاوریم. من راحت ترین تعریف ملت از ویکی پیدیای فارسی را برایتان کپی می کنم که بطرز روشنی توضیح داده شده است که ملت هایی وجود دارند که خود دولت مستقل شان را ندارند.
مِلَّت را میتوان یک واحد بزرگ انسانی تعریف کرد که طی تکامل تاریخی به وجود آمده و بر شالوده اشتراک سرزمین و اقتصاد و تاریخ و فرهنگ ملی استوار است. عامل پیوند آن فرهنگ و آگاهی مشترک است. از این پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر و احساس وحدت میان افراد متعلق با آن واحد پدید میآید. از جمله ویژگیهای هر ملت اشغال یک قلمرو جغرافیایی مشترک (کشور) است و احساس دلبستگی و وابستگی به سرزمین معین. علاوه بر آن، نیروی حیاتی پیوند دهندهٔ ملّت از احساس تعلق قوی به تاریخ خویش، دین خویش، فرهنگ ویژهٔ خویش و نیز زبان خویش بر میخیزد.
وجود مشتُرکات تاریخی، فرهنگی-عقیدتی، مذهبی و منافع مشتُرک اقتصادی بین گروههای مختلف ساکن یک سرزمین عوامل اصلی ایجاد یک ملت واحد محسوب میشوند. هر چه این مشترکات بیشتر باشند احساس تعلق داشتن به یک ملت واحد، بین اعضای آن ملیت افزایش مییابد، به طوریکه میتوانند باعث ایجاد احساس تعلق به یک ملیت بین چندین گروه زبانی-قومی متفاوت گردد.
به طور مثال ایرانیان با وجود تفاوت های زبانی و حتی نژادی در بیشتر دوران ۳۰۰۰ سال گذشته دارای تجربه تاریخی مشترکی بوده اند، مذهب مشترک داشته (زرتشت – اسلام) و از رسوم مشترکی برخوردارند (شب یلدا، چهارشنبه سوری، عید نوروز و سیزده بدر).
پیش از پیدایش ملتها، اشکال تاریخی دیگر اشتراک افراد وجود داشته نظیر طایفه، قبیله و قوم. ملت ممکن است به عنوان یک جماعت تاریخی و دارای بافت فرهنگی خاص امّا بدون خودمختاری سیاسی یا داشتن دولت وجود داشته باشد.
اقای بی نیاز: نمی دانم چقدر با تفکرات متفکرین پسا مدرنیسم و پسا ساختار گرایی و منطق فازی اشنایی دارید. اگر داشته باشید می دانستید که خط کشی های سفت و سخت در علوم-- مخصوصا علوم انسانی-- و تعریف های ابدی از هیچ پدیه ای پایه ندارد. معلوم است که فلان بانک و یا شرکتی که با ایران رابطه دارد تمامی ایرانیان را ملت ایران میداند و نباید انتظار داشته باشیم که در مدارک شان به مشکلات داخل ایران اشاره کنند.
۲۰۶۵۴ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ارسلان تبریزی
عنوان : اندازه بگیرید چیز هایی که قابل اندازه گیری هستند و قابل اندازه گیری کنید آنهایی که قابل اندازه گیری نیستند-- گالیله-
با تعریفی که در بالا از ملت شده معلوم است که ما اذربایجانی ها هم داخل ملت ایران هستیم و هم داخل ملت تورک ایرانی. یعنی دایره بزرگ ملت ایران دایره های کوچک ملت های داخل ایران را احاطه کرده است. من به هماند اندازه که از موسیقی فارس و فرهنگ و خورد و خوراک و مراسم شان لذت می برم از موسیقی وفر هنگ تورکی و کوردی و عربی-- با اینکه زبان دو تای آخری را زیاد نمی دانم-- هم لذت می برم و با ساختار ذهنی فارس ها احساس اشنایی و نردیکی می کنم اما با اینکه به موسیقی ویتنامی و چینی و بلغاری و اسپانیایی هم گوش می دهم و به فرهنگ شان علاقه دارم اما از آنجائیکه با ذهن آنها اختلاف مسافت دارم و درک دنیای آنها برایم مسکل است نمی توانم ادعا کنم که من هم با آنها هم ملت هستم. اما از آنجائیکه با برشی از ساختار ذهن بشری مشترک هستیم می تواند گفت که من و یه ویتنامی هم جزو دایره خیلی بزرگ ملت بشری هستیم که دایره ملتی به نام ایران را در خود جای دارد. پس معلوم است که تعریف از ملت کمی است و نه کیفی. همنیطور است رابطه ملت با قوم و قبیله و طایفه و غیره.
شما فرموده اید که به قومی به نام فارس معتقد نیستیدو این یکی از آن حیله های مخرب باستان پرستان است که می خواهند همه را ملت ایران نامیده و تسلط فرهنگ و زبان فارسی را استتار کنند و اینطور وانمود کنند که زبان فارسی بی طرف است که از اسمان باریده و به همه مان به یک اندازه خدمت می کند. لطفا اندیشه های فوکو و دریدا و تمامی آن متفکرانی که اسامی شان را برای دوستمان بهنام نوشته بودم را مطالعه کنید.
یه شیمی دان قبل از اینکه محلولی برای انالیز آماده کند قبلا مواد شرکت کننده را دقیقا اندازه می گیرد در غیر اینصورت اش حلمی خواهد پخت که خودش هم قادر به درک اش نخواهد شد. قبل از اینکه همه ما را داخل این دیگ حلیم کنید لطفا اجازه بدهید که خودمان را اندازه گرفته و مرز هایمان را مشخص کنیم.
۲۰۶۵۱ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حامدی
عنوان : مقاله ی آقای بی نیاز
باسلامی دوباره وآرزوی سلامتی وموفقیت هرچه بیشتربرایتان.
ازاینکه جزءنادرنویسنگان هستید که بامنتقدین وسایرپیام نویسان زیرنوشته تان،بطورزنده ودائم دردیالوگ سازنده هستید،ضمن تبریک وخوشحالی ازاین روش بسیارآموزنده، امیدوارم مسئولین سایتها ترتیبی دهند که همه ی نویسنگان موظف باشندحداقل جواب کوتاهی برای رفع سوءتفاهمات،بنویسندگان پیامهابنویسند.
دوست ارجمند شما بعدازاسدسیف دومین فارس زبان هستید که بطورصادقانه دراین موردفعالیت میکنیدکه امیدوارم موفق باشید.به لینک های زیر مراجعه کنیدکه اطلاعات ارزنده ای دستگیرتان خواهد شد.
۱- اعلامیه ی جهانی حقوق زبانی درسال ۱۹۹۶ دربارسلونا،به پشتیبانی "کنفرانس جهانی درباره حقوق زبانی"
وباحمایت انجمن بین المللی قلم ومرکز بین المللی ملت ها واقلیت های بدون دولتWCLR
وباحمایت یونسکو،باشرکت زبان شناسان تدوین گردید.CIEMEN
این اعلامیه توسط علی دده بیگلوبفارسی ترجمه شده ومقدمه ی این اعلامیه توسط هدایت سلطانزاده بفارسی
ترجمه شده است.
www.achig.org/anadil/
www.azadtribun.net/x۱۹۴۴۴.htm
۲—درآرشیوسایت "اچیق اورگ"زیرنام"نوشته های هدایت سلطانزاده" بمقالات دیگری دراین زمینه برخوردمیکنید.
دومقاله بسیارارزشمند ازآقای اسدسیف درنشریه آرش به آدرسهای زیرموجوداست که بافکرشما شایدسازگارباشد :
www.arashmag.com/content/view/۴۹۹/۴۶/
www.arashmag.com/cotent/view/۳۶۲/۴۶/
وبالاخره بیانیه ی سازمان ملل متحددرباره مردمان بومی
www.azer-online.com/melli/more/sazmane۲۰melal.htm
موفق وسلامت باشید.
۲۰۶٣۴ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : بهنام
عنوان : باز هم حق جدایی
آقای بینیاز گرامی
توضیح شما کاملا روشن است و قابل قدردانی. البته فکر میکنم با من هم عقیده باشید که منظور از این بحث این نیست که من شما را قانع کنم و یا شما مرا. منظور روشن شدن نظرات است و همینکه بتوانیم دیدگاههای خود را فارغ از هرگونه پیشداوری و انگزنی و در محیطی آرام و تفاهمآمیز بیان کنیم، بسیار خوب است، هرچند همجنان با اختلاف نظر این صفحه مباحثه را ترک کنیم.
نوشتهاید که: "مواد یا اصول قانونی نمیتوانند ناقض یکدیگر باشند" من این را به این صورت میفهمم که: مواد یا اصول قانونی نباید ناقض یکدیگر باشند.
بر اساس منشور سازمان ملل متحد، قطعنامهی حقوق بین¬الملل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، قطعنامه¬ی حقوق مدنی و سیاسی بینالملل و نیز بیانیهی وین و برنامهی عمل آن مردم باید بتوانند آزادانه وضعیت سیاسی خود را تعیین کرده و آزادانه رشد و توسعه¬ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی¬شان را پی بگیرند.
از نظر من عدم برسمیت شناختن حق جدایی، این اصل اساسی را نقض میکند. با به رسمیت شناختن این حق، ساختار حقوقی بیانیه نیز به هم نمیریزد. کافیست این حق را به درستی در قطعنامه فرموله کرد.
من قبلا هم نوشتهام که خدشه ناپذیری تمامیت ارضی در مقابل کشورهای دیگر و نیروهای خارجی برای من کاملا قابل فهم و قبول است. کافیست همین مفهوم با فرمولی زیبنده و دقیق وارد بیانیه شود. آنوقت دیگر ما این بحث را نداشتیم. آخر چگونه میتوان بین تهاجم به تمامیت ارضی کشوری از سوی بیگانگان و تصمیم مردمان آن سرزمین برای تقسیم واحد جغرافیاییشان و تعیین مرزهایی برای آن تفاوت قائل نشد؟
نوشتهاید که: "از سوی دیگر این (به رسمیت شناختن حق جدایی : من اینگونه دریافتم) یعنی همان شرایطی که دولتها هر حرکت اقلیتها را تحت عنوان جداییطلبی و پاسداری از تمامیت ارضی که در جایی دیگر ملحوظ شده، سرکوب نمایند."
اتفاقا من درست عکس این فکر میکنم. به رسمیت نشناختن این حق باعث میشود که دولتها هر حرکت اقلیتها را تحت عنوان جداییطلبی و پاسداری از تمامیت ارضی سرکوب کنند.
در همین بخش از نوشته شما که در بالا آوردم عبارت "که در جایی دیگر ملحوظ شده" را متوجه نمیشوم. اگر منظورتان حق جداییست لطفا بگویید که این حق کجا ملحوظ شده است.
با تشکر از شما و با آرزوی آخر هفتهای خوش برایتان
۲۰۶۱۹ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (حامدی)
ابتدا با تشکر از کامنت شما و در ضمن با پوزش از تأخیر در پاسخ شما
اگر مقاله «حقوق اقلیتهای ملی» را به دقت خوانده باشید، در آن جا تأکید کردهام که این مقاله بر اساس اسناد سازمان ملل و اسناد اتحادیه اروپا نوشته شده است و به عمد از نظرات شخصی خود در مورد وضعیت خاص ایران پرهیز کردم تا در بحثها دچار خرده کاری نشویم. برای من مهم بیان این «حقوق ویژه» بوده است که به جامعه ما به طور مستقیم مربوط می شود. ولی اگر نظرم را در مورد ایران بخواهید میتوانم خلاصه این گونه بیان کنم.
ایران یک کشور متنوع است که مردم آن به زبانهای گوناگون سخن میگویند. من به قوم فارس یا نژاد فارس هم اعتقاد ندارم. من ایرانی فارسزبان، آذریزبان، کردزبان، بلوچزبان و غیره میشناسم. حقیقت امر این است که کمیت در این جا تعیینکننده نیست، در همین آلمانی که من زندگی می کنم چهار نوع اقلیت زبانی به رسمیت شناخته شده است که حتا مدارس خود را دارند (دانمارکیزبانان، سنتی-روما «که بعضیها به تحقیر به آنها کولی میگویند»، سُربها و فریزها). بنابراین میتوانم این نظر شما را که میگوئید «ایران در کلیت خود سرزمین اقلیتهاست» بپذیرم. تا آن جا که به سازمانهای سیاسی مربوط میشود به اعتقاد من هنوز در ایران پلولاریزاسیون سیاسی- حزبی دقیقاً صورت نگرفته است ولی در آینده چنین خواهد شد.
شما نوشتهاید که یک «اعلامیه جهانی حقوق زبانی» هم وجود دارد. من فقط در این رابطه «اعلامیه افراد متعلق به اقلیتهای ملی، قومی، زبانی و دینی» را میشناسم. اگر منظور شما اعلامیه دیگری است لطف کنید حتماً آن را برای من بفرستید که بتوانم از آن استفاده کنم.
شاد و تندرست باشید
۲۰۶۰۵ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : secular
عنوان : V
آدمی پیوسته به زمان است که بنا بر پسند زیستن می زیید زیرا پسند با نیاز همسان است که طبق یک معیار و آموزه ثابت نیست. حرکت آدمی برای دیدن پرده هاست نه انباشتن حقایق مجازی که خرد و روان آدمی را پریشان میکند. رهایی در عالمی که پر از حجاب است یک فضیلت است.
در عصر مدرنیته تاکید بر هویت فردی و خرد انسانیست که غایت زندگی شکل مییابد. آقای ب بی نیاز کسیکه میخواهد بی اندیشد نیازمند آموزگار نیست بلکه نیازمند بر انگیزننده است!!! شما مغلطه نمودید.
!!! جنبش تحولخواه سکولار افتخار بوجود آوردن گسل نسلی را دارد که برای ڰذار به مدرنتیه الزامی بود. جنبش سبز نسل جوان و خردورز ایرانزمین جنبشیست که بر اساس خواستهای فردی بنا گشته است و نه بر اساس آرمانهای ایدئولوژیها !!! و بدنبال نهادینه کردن جامعه مدنی مستحکم و گرفتن قدرت سیاسی و ثروت ملی بدست جامعه مدنیست.
جنبشهای مدنی و سندیکایی فراایدئولوژی طبق پلانها جانشین احزاب ایدئولوژیکی خواهند شد.
۲۰۶۰۲ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨
|