سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خواستگاه طبقاتی و زمینه های عروج جنبش سبز - سعید کرامت

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : فرد معمولی

عنوان : دیگر هر جا در این سایت نظری از شما ببینم یاد موش های اندازه خرگوش تان خواهم افتاد که یا شما دارید بدنبال آنها می دوید و یا آنها دارند بدنبال شما می دوند، درست مثل کارتون های بچه ها.
به گاهنامه....دیدی حالا دوباره طفره رفتی. جواب یک سئوال را هم تاکنون ندادی. برنامه ارائه کن اگر برنامه ای داری.

آقای سالاری حق دارند که وقتشان را با شما تلف نکنند. آقا وقت طلاست و شما هی تلفش می کنید. من نمی دانم این چه کتاب ها و تئوری هایی است که شما انقدر به آنها می نازید. جواب با سواد ها را که نمی توانید بدهید و حالا توی جواب بی سوادهای زحمتکشی مثل من هم مانده اید. آقا جان میان اینهمه سئوال مربوط چسبیده ای به یک توضیح کوچک از من درباره سرخپوستان. از سرخپوست و سیاهپوست و موش به اندازه حرگوش و عملگی در فرانسه و نژاد پرستی رسیده ای به جنگ ذهنی خودت علیه جامعه طبقاتی!!!!

نه آقا، با شما بحث نمی شود کرد چون فاقد درک طبقه ای هستید که از شما جواب های صریح و روشن می خواهد. شما بدوید بدنبال موش های اندازه خرگوش تان، و منه زحمتکش را رها کنید به عملگی ام بپردازم و امرار معاش خودم را بکنم. من اگر عملگی می کنم آخرش نتیجه کارم را همه می بینند و استفاده می کنند. شما با مبحث موش و خر گوش تان به هیچ جا نرسیده و نخواهید رسید.

دیگر هر جا در این سایت نظری از شما ببینم یاد موش های اندازه خرگوش تان خواهم افتاد که یا شما دارید بدنبال آنها می دوید و یا آنها دارند بدنبال شما می دوند، درست مثل کارتون های بچه ها. خدا کنه امشب خواب موش و خرگوش و شما را نبینم و نصف شب از خنده در خواب نمیرم که شما از دستم راحت شوید.

طفره هنر نیست که شما آنرا پیشه خود کرده اید. من دیگر علاقه ای به نظرات شما ندارم و حتی زحمت خواندن آنها را هم به خودم نخواهم داد چه برسد به اینکه از شما سئوالی جدی بکنم.

احزاب چپ اروپا، احزابی جدی و عملگرایی هستند با برنامه های مشخص و من به اشتباه فکر کردم که شما هم مثل آنها هستید و در این ۳۱ سال چیزی از آنها آموخته اید که بدرد فردای ایران بخورد. آنها بفکر طبقه کم درآمد هستند و سیاست ها و قوانین خوبی برای رفاه این جامعه دارند. شما بی برنامه هستید و کارتان شده نفی کردن و حرفه تان طفره رفتن. من با جنبش سبز مردم ایران خواهم ماند چون جایگزین بهتری در چشم انداز نمی بینم. شما هم با موش های اندازه خرگوش تان بمانید. همانطور که من حق دارم جنبش سبز را داشته باشم شما هم حق دارید موش های اندازه خرگوشتان را داشته باشید.
۲٣۵۱٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : گاهنامه هنر و مبارزه

عنوان : پاسخ به فرد معمولی
گاهنامه هنر و مبارزه
در خدمت شما

متأسفانه فرصت و امکانات کافی وجود ندارد که ما به شکل واقعا علمی به برخی مسائل مثل کشتار سرخپوستان و یا موقعیت نژاد پرستی انگلیسی ها در قرن نوزدهم بپردازیم. و در هر صورت شما با یک حرکت ساده هر چه بگویم نفی می کنید و این روش صحیحی برای تقرب به حقیقت نیست.

ولی ما برای درک موقعیت نژاد پرستی در کشورهایی نظیر انگلیس و فرانسه و اساسا کشورهای اروپایی، نیازی به تحقیق های گسترده در سطح مراکز پژوهش علمی، نه در قرن نوزدهم که در نخستین دهه قرن بیست و یکم، نداریم. نیازی به این حرفها نیست. تنها کافی ست که شما در خیابان های پاریس قدم بزنید و در مکان هایی که به تعمیر ساختمان مشغول هستند نگاه بیاندازید، مشاهده خواهید کرد که تمام کارهیا یدی و پست به عهده خارجی های جهان سوّمی است. مرزبندی طبقاتی و نژادی حتی با تعویض خطوط مترو قابل مشاهده هستند. در متروهای مناطق عرب نشین موش هایی به اندازه خرگوش می بینید که در راهرو ها در حال جستجوی مواد غذایی هستند.
نژاد پرستی و ملیت گرایی اساسا در قوانین چنین کشورهایی حک شده است.

نیاز به این که ما به تاریخ نژاد پرستی در قرن نوردهم بپردازیم نیست. در اولایل قرن بیست و یکم همین آمریکایی ها و انگلیسی ها و اروپایی ها یکی دیگر از فاجعه بار ترین کشتارهای دسته جمعی را که در آینده ابعاد جنایتکارانه آن افشا بیش از پیش افشا خواهد شد، در عراق و افغانستان و بخصوص در عراق با استفاده از اورانیوم رقیق شده به راه انداختند. که احتمالا خبر «سونامی سرطان» در ایران نیز با چنین واقعه ای چندان بی ارتباط نیست.

البته تبعیض ملی و نژادی و طبقاتی، هر سه از یک جنس هستند و منشأ تمام تبعیض ها نیز از تبعیض طبقاتی آغاز می شود.
۲٣۵۰۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : گاهنامه هنر و مبارزه کو؟
به گاهنامه هنر و مبارزه، اینهمه کتاب و تئوری بلدید و ادعا می کنید که همه جواب ها را دارید، خب جواب بدهید و ما را براه راست هدایت کنید.

شما که جواب ۳ نفر را نمی توانید بدهید و قانع شان کنید، آنوقت چطور احساس می کنید قادرید، جهان که به کنار، ۷۳ میلیون ایرانی و بخصوص زحمتکشان ایران قانع و بسیج کنید؟ شما حتی جواب یکی از ما را هم نتوانستید بدهید. من که سواد کافی ندارم که با شما همنشین شوم ولی آن ۲ نفر دیگر که مثل شما با سواد هستند را چرا بی جواب گذاشتید؟

در مورد سرخپوستان آمریکا هم اشتباه می کنید. ملت انگلستان تا اوائل قرن ۱۹ نژاد پرست نبود و فرقی میان خود و بیگانه قائل نبود ولی برای اینکه مردم بخصوص کارگران و کارمندان امپراطوری با استعمار شدگان همدردی نکنند چاره ای اندیشیده شد. به مات القا کرده اند که مردمان بومی قاره آمریکا ملت نیستند و قبائل شبه انسان و وحشی هستند و وظیفه انسانی حکم می کند که آنها را با دین مسیحیت و عادت به تمدن اروپایی آدم کنند. اینگونه هم حس وظیفه در مردم بخصوص مذهبیون ایجاد کردند و هم توانستند با پشتیبانی ملت خود قاره های دیگر را تحت کنترل قرار دهند. آپارتاید نژادی هم در هند در همین قرن آغاز شد.

گاهنامه کو؟
۲٣۵۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : با تشکرفراوان از نضاره گر. دشمنی با جنبش سبز با این اتهام که جنبش سبز توطئه سرمایه داری جهانی است توهمی بیش نیست که تازه به مغزمومنان تئوری توطئه خطور کرده است.
بعنوان یک طرفدار پر و پا قرص جنبش سبز، من توهین به شعور مردم را از جانب شما با توهین به شعور شما جواب نمی دهم. شما با گره زدن جنبش سبز با سرمایه جهانی و توطئه جهانی نامیدن آن به شعور و خرد جمعی ده ها میلیون ایرانی توهین کرده اید. ما عمل گرا و واقع گرا هستیم و در صدد هستیم که در این بلبشوی جهانی راه حلی برای خودمان پیدا کنیم که امتحان خود را خوب پس داده است. حتما شما به این ده ها میلیون ایرانی به قول شما فریب خورده و گمراه هم تجویز می کنید که کتاب ها و نظریه های شما را بخوانند و بدون نقد و بررسی به همان نتیجه ای برسند که شما رسیده اید. این خواندن های شما در جهت یافتن دشمن است، دشمنی که وقتی آنرا یافتید تمام مشکلات را به گردن آن انداخته و عاجزانه از خود سلب مسئولیت کنید. شما نه جهان را آنطور که هست می بینید و نه راه حل را در خود مشکل می بینید. مولانا می گوید که هر چیزی پادزهر خود را در درون خود دارد، ضد خود را در داخل خود دارد.

چرا راه حل خود را ارائه نمی دهید که ما ببینیم، آیا جزء اسراری است که در کتاب های شماست و من تا آنها را نخوانم و نفهمم شعور درک آنرا نخواهم داشت؟ آیا این نگاه به مردم متکبرانه و نژادپرستانه نیست که شما آقای سالاری متهم به آن می کنید. آیا این طبقه بندی کردن انسان ها از سوی شما نیست که عده قلیلی مثل خودتان را عقل کل می شناسد و ما را نیازمند قیم هایی مثل شما؟ این تناقض در ایمان شما نیست که مدعی هستید که معتقد به جامعه جهانی بی طبقه هستید؟ آیا این همان برابری ای است که شما مرتب از آن دم می زنید؟ آیا این همان عدالتی است که شما لحظه ای از ذکر آن تعلل نمی کنید؟ شما خود را از جنبش سبز جدا کردید یعنی شما خود را از جامعه ایرانی جدا کردید، آنهم با دلایل واهی.

من در شعور بالای شما کوچکترین شکی ندارم ولی به صداقت شما کاملا مشکوکم. شما امیدتان را به پایداری این رژیم کاملا از دست داده اید و حاضر نیستید که قدمی در فروپاشی آن بردارید چون هنوز نکات اشتراک شما با این رژیم بیش از آنست که جایگزینی آنرا با نظامی که خواستار روابط حسنه با جهان غرب به سرکردگی آمریکای جهانخوار است را تحمل کنید. سیاست ضد اسراییلی شما وجه مشترک دیگر شما با این رژیم است که با جایگزینی نظامی غرب گرا در ایران پایان خواهد یافت و این برای شما غیر قابل تحمل است. اقتصاد دولتی رژیم هم با همه کمبودهایش برای شما باز مطلوب تر از اقتصاد آزادی است که جامعه ایران خواستار آنست، پا گرفتن بورژوازی پیشرفته و غیر سنتی در ایران دشمن اصلی شماست چون به باور شما پای جهان سرمایه داری و نفوذ مخرب غرب را در ایران باز می کند. بالاخره شما کم زحمت نکشیدید که طبقه متوسط ایران و صنایع زمان شاه را بکلی تخریب کنید. نتیجه اینکه رژیم با همه کمبودهایش از نظر شما با امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا و اسراییل در جنگ است و همین شما را ارضاء می کند. به نظر شما اگر این یک کم استقلال و آزادی از جهان غرب هم از بین برود شکست نهایی شما در ایران خواهد بود. شما حاضرید مردم هزینه های بالاتری هم بابت مکتب شما بپردازند چون هدف برای شما از وسیله مهمتر است. جنبش سبز از همین لحاظ درست در نقطه مقابل شما قرار دارد و شما چاره ای جز درافتادن با آنرا ندارید. اینکار را همراه با کوبیدن رژیم و متهم کردن آن به وابستگی آن به سرمایه داری جهانی انجام داده اید که مشت تان برای مردم باز نشود. این همان حمایت حداقلی است که در شرائط موجود رژیم بیش از آن نمی تواند از شما انتظار داشته باشد.

با تشکرفراوان از نضاره گر. دشمنی با جنبش سبز با این اتهام که جنبش سبز توطئه سرمایه داری جهانی است توهمی بیش نیست که تازه به مغزمومنان تئوری توطئه خطور کرده است.

چه انتظاری از مردم دارید و چه راه حلی به آنها ارائه می کنید؟ برنامه خود را اعلام کنید.
۲٣۴۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری رضا سالاری

عنوان : ادامه این بحث و جواب ها میسر نخواهد بود‫
‫بعلت کمبود وقت و ارزش وقت و اوقات کاری برای هزاران کار مفید دیگر در زندگی روزمره، ناچارم ‫جواب کامنت های غیر علمی، غیر واقعی، نادرست، خارج از موضوع و مغلطه آمیز را بی جواب رها کنم، که امیدوارم هیچ هموطن، خواننده و یا کاربری این خوداری از ادمه بحث و جدل مرا حمل بر قبول و ‫یا تأیید و مجاب شدن من نگذارد!

خیلی خلاصه از لیستی از اشتباهات نظریات گاهنامه:

۱. ارتباط دادن و قاطی کردن یک بحث و نظر کاملاً علمی، بیولوژی، تکاملی، تنازعی داروین برای بقاء انواع جانداران، که با کشفیات داروین که فقط در قرن نوزده بوجود آمد، با پدیده استعمار و استثمار سرخپوستان آمریکا توسط دولتهای اسپانیا و پرتغال در قرن ۱۵!‫ این همانقدر مسخره می نماید که بگوییم تئوری داروین در قرن ۱۹ باعث پیدایش برده داری در ۶۰۰ قبل از میلاد در یونان شد!!!!!

‫۲. ‫مغلطه و اختلاط علم و دانش ثابت شده در مورد بیولوژی داروینی، توسط دانشمندان غیر مذهبی و معتبر دنیا، که برای اثبات درست بودنش، بخصوص برای کسی که تخصص و اطلاع از جزئیات علوم تخصصی را ندارد، همان رشد فزاینده تصاعدی، و ایجاد هزاران شاخه های جدید علمی نشأت گرفته از آن، باید برایش کافی باشد، با مذهب و عقیده دینی، خرافی « خالق هوشمند » ساخته پرداخته مسیحیان کلیسای اونجلیک آمریکا، آنهم از طرف کسی که مدعی اندیشه سوسیالیزم و یا کمونیسم واقعی که درآن هیچ طبقه ای وجود نخواهد داشت قدری نگران کننده است. اگر این اشکال را یک مسیحی اونجلیک میگرفت، بهتر میشد مغلطه و اشتباه او را درک کرد...

رئیس جمهور سابق آمریکا، جورج بوش، از طرفداران سرسخت این نظریه مذهبی، دینی، خرافی خالق هوشمند بود و با در رأس قراردادن یک قاضی عالی رتبه اونجلیکی طرفدار خودش، تلاش زیادی کرد تا این خرافات را علمی کند و تعلیمش را با زورچپانی و فریب عمومی کند. او در صدد آوردن و تدریس مواد این نظریه در مدارس آمریکا بود که موفق نشد، چون از یک معلم ساده مدرسه که مخالف تدریس دین در کلاس علوم خودش بود و در طول مبارزه اش با ثروتمندان و زورگویان کلیسا، که از قضا، بطور خارق العادهای مورد حمایت افزایشی جامعه علمی آمریکا قرار گرفته بود، شکستی فاحش و وحشتناک خورد.

‫ این نتیجه همان دموکراسی نیم بند در همین کشور بزرگ امپریالیستی شما بود که توانست یک معلم ساده را بر یک رئیس مملکت پیروز کند. اما همین دموکراسی، که آخوندها و ایدهآلیست های اونجلیکی اش مدا م در پی تسخیر دولت و قدرتش هستند و طرفداری اغلب جمهوریخواهان را هم یدک میکشند، باز همین اخیراً شکست دیگری خوردند.

آنها سد راه برنامه نیمچه سوسیال دموکراسی اوباما هم شده اند. خوشبختانه پس از یک قرن برنامه رفاه بهداشت عمومی حامی مردم فقیر آمریکا بتصویب رسید، یعنی آمریکا هم یک قدم بسوی سوسیال دموکراسی اروپای اسکاندیناویا گام برداشت.

‫ با افزایش جمعیت و تمدن و کاهش استعمار و جنگ و خونریزی بین ملل، راهی بجز رشد تدریجی کشورها بسوی نمونه رژیم های سوسیال−دموکرات−لیبرالی، که هم قبلاً تجربه شده اند، و هم بیشتر باب طبع ویژگی های بیولوژیکی بشر داروینی هستند، و جود ندارد.

چند سخن و کلام ‫پر معنی از معروفترین دانشمند قرن بیستم: انیشتین

هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند؛ برای حرکت در جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است.

دست خود را یک دقیقه روی اجاق داغ بگذارید، به نظرتان یک ساعت خواهد آمد. یک ساعت در کنار دختری زیبا بنشینید، به نظرتان یک دقیقه خواهد آمد؛ این یعنی "نسبیت".

فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد.

عاشق سفر هستم ولی از رسیدن متنفرم.

من هوش ِ خاصی ندارم، فقط شدیدا کنجکاوم.

سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید.

دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطر کسانی که شرارتها را می بینند و کاری در مورد آن انجام نمی دهند.

یکی از قویترین عللی که منجر به ورود آدمی به عرصهء علم و هنر می شود فرار از زندگی روزمره است.

مثال زدن، فقط یک راه دیگر آموزش دادن نیست؛ تنها راه آن است.

حقیقت آن چیزی است که از آزمون تجربه، سربلند بیرون آید.

زندگی مثل دوچرخه سواری است. برای حفظ تعادل باید حرکت کنید.


‫‫

۲٣۴۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱٣٨۹       

    از : نظاره گر

عنوان : ۱. به گاهنامه هنر و مبارزه. ۲. به فرد معمولی. ۳. به رضا سالاری
به گاهنامه هنر و مبارزه،

۱. به این گفته آقای سالاری چه دارید بگویید، «ما در حالیکه عاجزانه زیر پای قدرتمندان و امپریالیستهای مولد نابرابری و طبقات جامعه خود له میشویم، جز نقد، رد و ناسزا و جنگ ذهنی و زبانی، راه دیگری برای خود باقی نمیگذاریم».

۲. به این گفته آقای فرد معمولی چه دارید بگویید، «راه حل واقعی و عملی ارائه دهید و به نقد و بررسی ما بگذارید و از کلی گویی و طفره رفتن و پنهان شدن پشت این نظریه و آن نظریه و این فیلسوف و آن فیلسوف پرهیز کنید».

برای من و این دو کاربر، صادقانه توضیح دهید که:- الف، با همه نظریه هایی که تاکنون آموخته اید و همه احساساتی که ابراز می کنید تاکنون چه کمکی به حل مشکل بزرگی بنام ایران کرده اید؟ ب، چه راه حلی عملی برای رهایی ایران دارید که ارائه دهید؟ و ج. چگونه می خواهید جهان سرمایه داری را از نقشه جهان محو کنید؟

جواب را به زبانی بدهید که نه فقط دانشگاهیان بلکه، مهمتر از آنها، ۷۳ میلیون ایرانی بفهمند. خودداری از چنین کاری از جانب شما چیزی جز تحقیر کسانی نیست که تحصیلات شما را ندارند در عین حالی که تبعیض بر علیه همنوعان خودتان هم هست.

هنر ارتباط با مردم:- مشخص کنید که مخاطب شما کیست، آیا گروه کوچکی است که حرف های شما را بخوبی درک می کنند و شما را به نقد می کشند مثل آقای سالاری، و یا میلیاردها انسانی که شما برایشان دل می سوزانید و ادعا می کنید که برای آنها مبارزه می کنید، مثل فرد معمولی که جوابی قانع کننده از شما نمی شنود.؟ اگر مخاطب شما میلیاردها انسان در جهان و ۷۳ میلیون ایرانی است، آیا نباید برایتان اهمیت داشته باشد که ارتباطی دو سویه با آنها داشته باشید، ارتباطی که فهمش برای مخاطبین شما آسان باشد؟

امیدوارم به همه پرسش ها پاسخ دهید و نه فقط به برخی از آنها.
سپاسگزار خواهم شد.

***********************

به فرد معمولی، در آخرین نظرتان، شما سئوالات بسیار زیاد و بجایی کردید ولی متاسفانه گاهنامه هنر و مبارزه، نه هنری در جوابگویی به شما نشان داد و نه راهی برای مبارزه با «دشمن». به تنها چیزی که چسبید این بود که چون شما وقت و حوصله کتاب خواندن ندارید، آنها هم وقت و حوصله برای شما ندارند. حتی به یک سئوال شما هم جواب ندادند و همانطور که خودتان پیش بینی کرده بودید طفره رفتند و پشت کتاب ها و نظریه هایشان پنهان شدند.

**********************

به آقای سالاری، جواب شما را هم ندادند و نخواهند داد. شما حتما با مبحث مغلطه آشنا هستید و بخوبی می دانید که در محیط دانشگاهی کسی جرئت نمی کند با مغلطه و احساسات حریف را از میدان بدر کند. وقتی جواب ندارند، با وارونه جلوه دادن آنچه در برابر چشمان همه است، نظر شما را ببانگر نظریه ای نژاد پرستانه قلمداد می کنند!!! بقیه اش را به خودتان واگذار می کنم چون مطمئنم بهتر از من از عهده اش بر می آیید.

نظرات شما و فرد معمولی خالصانه و صادقانه است، موفق باشید.
۲٣۴٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱٣٨۹       

    از : گاهنامه هنر و مبارزه

عنوان : تصحیح
متأسفانه تلاش های من برای نوشتن مطالب بی آن که مرتکب اشتباه شوم ممکن نیست، چون که فی البداهه می نویسم و سریع...
در متن زیر : نظریه شما در مرئ این کسی نظریه داروین را رد نمی کندصحیح به نظر می رسد
در واقع می خواستم بنویسم : صحیح به نظر نمی رسد
۲٣۴٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : گاهنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : پاسخ به رضا سالاری و فردمعمولی
آقای رضا سالاری شما موضوعات متعددی را مطرح کرده اید که می توانیم نقطه مرکزی آن را علوم طبیعی در نقطه‍ی مفصلی با موضوع غریزه و تعیین کننده های ژنتیکی و موروثی بدانیم.
البته این نظریات شما سابقه تاریخی دارد، و به طور قطع سابقه آن حداقل باز می گردد به زمانی که قاره‍ی آمریکا تازه کشف شده بود و اروپایی ها در آن دوران معتقد بودند که بومیان این قاره بشر نیستند و یا این که روحشان در خدمت شیطان است و به این ترتیب بود که از ۷۵ میلیون تا ۵۵ میلیون (دقیقا نمی دانیم) بومی آمریکای شمالی در اواخر قرن نوزدهم جمعیتی معادل ۲۵۰ هزار نفر باقی ماند. یعنی یکی از بزرگترین قتل عام های تاریخ بشریت که خیلی کمتر از هلوکوست نازی ها از آن یاد می کنند.

در این جا سعی می کنم مختصرا درباره نظریات شما بنویسم. نوشته اید که هیچ کس نتوانسته نظریات داروین را رد کند. ولی باید بدانیم که در حال حاضر در قلب یکی از مدرنترین کشورهای جهان یعنی ایالات متحده آمریکا دو نظریه با دوگروه طرفدار وجود دارد : طرفداران فرضیه آفرینش (که بیشتر جنبه اعتقادی دارد تا فرضیه) و نظریه ای که شما به آن اشاره کرده اید، یعنی نظریه تکامل یا داروینیسم. بر اساس برنامه های رادیویی که من تا کنون به آنها گوش کرده ام و متأسفانه نمی توانم مرجع آن را مشخص کنم، ۵۵ در صد آمریکایی ها طرفدار نظریه آفرینش هستند. در نتیجه اعلامیه شما مبنی بر این که هیچ کس نمی تواند نظریه تکامل را رد کند، در این جا صحیح به نظر می رسد، و ما مشاهده می کنیم که گروهی از آدم ها در دنیا طرفدار نظریه آفرینش هستند.

نکته بعدی که در نظریات شما قابل بررسی می باشد، این است که برخی خصوصیات انسانی و اجتماعی را، نظیر برتری جویی و رقابت و طبقات را به طبیعت نسبت داده اید، اختلاف و نزاع و یا به شکلی که من نوشته بودم تروریسم طبقاتی و جنگ و سلطه جویی های برخی کشورها را نیز جملگی به سرشت طبیعی و ژنتیک پیوند زده اید...خب تمام این نظریات تا حدود زیادی که نه بلکه به طور کاملا مشخص به پیکره نظریات نژاد پرستانه تعلق دارد که مسبوق به نظریات مطروحه شما در این جا می باشد. و اگر حرف شما صحیح باشد، به این نتیجه می رسیم که تمام تلاش های ما برای جامعه ای متعادل و بدون شکاف طبقاتی ناممکن است. و در عین حال یعنی تمام آن نظریاتی که بورژوازی در سطح جهانی به آن نیازمند است.

به طور مختصر، کاربرد علوم دقیقه در علوم انسانی و تشکل علوم انسانی مدرن یعنی مارکسیسم، مسلح به ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک، نشان می دهد که انسان دیگر از طبیعت فاصله گرفته و آن چه در رابطه با رشد او نقش تعیین کننده دارد، رابطه او با انباشت فرهنگی است.

این دو نظریه در مقابل هم قرار می گیرند. البته نظریه نژاد پرستانه که نقش اولیه و ابدی و ازلی را در طبیعت و غرایز قرار می دهد اشتباه است، نه این علت که بی عدالتی را توجیه می کند و غیر انسانی ست و بعضا منجر به کشتار های دسته جمعی می گردد که بعد هم پیروزمندان شراب پیروزی شان را در جمجمه عقب افتاده ها بنوشند، بلکه چنین نظریاتی واقعا از نظر علمی مردود است. و البته باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد. یعنی کاری که دوست دیگر ما در این جا، آقای فرد معمولی، چندان با آن موافق نیست و یا وقت و حوصله ندارد و چنین بررسی های را پر طمطراق و بیهوده و دانشگاهی ارزیابی کرده و در پی واقعیت است.

البته آقای فرد معمولی در نظریاتش کاملا حق دارد بگوید که من می خواهم فرد مستقلی باشم و....و...ولی فاصله ای هست هست بین خواست و آرزومندی و تحقق آنها.
این جا ست که موضوع رابطه با انباشت فرهنگی مطرح می گردد. یعنی مجموعه دانش و آگاهی و امکاناتی که ما برای تحقق آرزومندی ها یمان به آن نیازمند هستیم.
و این جا ست که تروریسم و ابتذال و بهیمی بودن نظام سرمایه داری و جامعه طبقاتی آشکار می گردد، زیرا طبقه حاکم تمام امکانات را به خود منحصر ساخته و علاوه بر این تمامی انها را به انحراف می کشاند زیرا از چنین انباشتی در عرصه فرهنگی برای اعتلاء همگانی استفاده نمی کند، و تنها نگرانی اش حفظ موقعیت ممتاز طبقاتی خود است.
به همین علت نیز هست که می بینیم فعالیت های علمی در عرصه عملی یعنی تکنولوژی مدرن به دلیل محوری بودن و اصلی بودن سود برای سرمایه داران، به تخریب طبیعت منجر شده است.

البته مطلب دیگر هم مطرح شده بود که می توانیم آن را به عنوان پرسش از نقش نقد و بررسی در سطح اجتماعی مطرح کنیم. و یا تأثیر همین گفتگوها در روند های اجتماعی.
البته اگر نقد بررسی به بازی پینگ پنگ بسته تبدیل شود و راهی به واقعیت نگشاید، بیهوده خواهد بود.
۲٣۴٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : فرد معمولی

عنوان : اخبار روز باید فرصت و موقعیت برای هر دو طرز تفکر ایجاد کند، هم برای آقای سعید کرامت و همفکرانش، و هم برای آقای رضا سالاری و همفکران او. هر دو باید فرصت نقد و بررسی یکدیگر را داشته باشند تا عدالت اجتماعی ای که اینهمه حرفش را می زنید اقلا در این حیطه رعایت
مرا دست کم نگیرید چون من یکی از آن از ۷۳ میلیون ایرانی هستم که در نهایت در یک انتخابات آزاد حرف آخر را خواهد زد. شما فکر می کنید چند درصد از جامعه ایران مثل آقای کرامت و همفکرانشان در این ستون فکر می کنند، آنهم اگر قادر باشند از لابلای حرف های اینها بفهمند که اینها چه می گویند؟ آیا اصلا این مسئله هیچ اهمیتی برای شما دارد یا اینکه شما نیازی نمی بینید که تکیه به افکار عمومی جامعه ایرانی داشته باشید؟ صحبت های شما به درد محافل دانشگاهی می خورد که هم ترازان تان مو را از ماست نظریه هایتان بیرون بکشند و نه در عرصه عمومی. مردم راه حل های واقعی و آزمون شده می خواهند و حاضر نیستند یکبار دیگر موش آزمایشگاهی چند نظریه پرداز خیالاتی و ماجراجو شوند. برای آزمایش نظریات خود هر جایی را که می خواهید انتخاب کنید بجز ایران. ایران تقاس آزمایش شما را ۳۱ سالست که دارد می دهد و اینبار بجای تکیه به آنانی که فکر می کرد بیش از او می دانند می خواهد با رجوع به خرد جمعی و اتکا بخود سرنوشت خود را رقم بزند.

شما می گویید که برای جهانی بی طبقه مبارزه می کنید و دلیلش هم ظلمی است که بر طبقه زحمتکش می رود. آیا این طبقه از مبارزه شما آگاه است؟ آیا این طبقه نظریه های شما را درک می کند و آیا حاضر است به شما بپیوندد و یا پیوسته است و ما خبر نداریم؟ شما بدون پشتوانه آنها چه کاری تا حالا توانسته اید انجام دهید؟ آیا واقع فکر می کنید که آنها همه با شما موافق و همفکر خواهند شد و به جنگ سرمایه داری خواهند رفت؟ شما به همه ما حمله و توهین می کنید و خود را قیم طبقه ما نه تنها در ایران بلکه در جهان می دانید. شما ما را با خود مساوی نمی دانید چون معتقد هستید بیشتر از ما می فهمید چون چند کتاب قلمبه سلمبه خوانده اید و به نظریه ای رسیده اید و تشنه آزمایش آن بر روی ما هستید. جواب ما به شما یک نه بزرگ است. وطن شما جهان و مردم شما مردم جهان هستند در صورتیکه وطن ما ایران و مردم ما ملت ایران است. ما منافع ملی خود را بر هر چیزی ترجیح می دهیم و حاضر نیستیم بدون رجوع به ما و مشارکت ما تصمیمی درباره ما گرفته شود. راز بقای ما آلت دست نشدن ما بوسیله خودی و ناخودی هایی است که می خواهند ما را به بیراهه بکشند.

راه حل واقعی و عملی ارائه دهید و به نقد و بررسی ما بگذارید و از کلی گویی و طفره رفتن و پنهان شدن پشت این نظریه و آن نظریه و این فیلسوف و آن فیلسوف پرهیز کنید.

شما آقای نیاز نازنین را فراری دادید و از آقای حق هم دیگر خبری نیست حالا هم به آقای رضا سالاری گیر می دهید. همه اینها قادرند که حرف های پیچیده شما را برای ما تفسیر کنند و اینها قادرند با زبانی با ما ارتباط برقرار کنند که ما می فهمیم. شما مرا حذف نمی کنید چون من نظریه های شما را نمی توانم از لحاظ نظری نقد و بررسی کنم چون به زبان ساده و صادقانه نمی نویسید. یا مرا نمونه مظلومی برای هم قلمداد می کنید که نتیجه امپریالیسم است. من با شما در این مورد موافق نیستم و معتقدم مثل هر انسان آزاده و معقولی قادرم خودم تصمیمات مربوط بخودم را بگیرم و نمی خواهم کسی از طرف من برایم احقاق حقوق کند، قیم و دلسوز نمی خواهم.

اخبار روز باید فرصت و موقعیت برای هر دو طرز تفکر ایجاد کند، هم برای آقای سعید کرامت و همفکرانش، و هم برای آقای رضا سالاری و همفکران او. هر دو باید فرصت نقد و بررسی یکدیگر را داشته باشند تا عدالت اجتماعی ای که اینهمه حرفش را می زنید اقلا در این حیطه رعایت شود.
۲٣۴۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری رضا سالاری

عنوان : چگونه نقد هایمان را بنویسیم تا حذف و سانسور نشویم؟
چرا ‫اخبار روز کامنت قبلی مرا در نقد کامنت گاهنامه حذف کرد؟ لطفاً بفرمائید ما باید چگونه نقد هایمان را بنویسیم تا حذف و سانسور نشویم؟
‫حداقل دلیل حذف کامنتهایی را که صرفاً یا مقاله و یا سایر کامنت ها را نقد میکنند خودتان چاپ کنید ویا بما بفرمائید تا ما ایرادمان را بفهمیم تا بتوانیم مطابق خواسته شما خودمان را اصلاح کنیم. واقعاً ما نمیدانیم چرا به بعضی جواز چاپ میدهید و به بعضی نه!

‫ نقدی بر کامنت گاهنامه هنر ‫در پاسخ به کامنت فرد معمولی

{دوست عزیز من احساسات و نظریات شما را درک می کنم. در جامعه طبقاتی چه در جوامع سرمایه داری پیشرفته و چه در کشورهایی نظیر ایران اکثریت مردم قربانی تروریسم طبقاتی هستند. درک چنین تبعیضی واقعا هر انسان آگاه و مبارزی را منقلب می کند. مسئله بر سر نظریه و رأی من کو و این حرفها نیست. مسئله بر سر واقعیات نامطلوب و غیر قابل تحمل زندگی در جامعه طبقاتی ست.}

کاربر محترم‫ بدون ‫هیچگونه مقدمه و تعریف ‫قبلی، از پیش فرض و واژه خود ساخته «تروریسم طبقاتی ‫» بحث را شروع کرده است!

‫نگاه اشتباه کاربر محترم از همین جا شروع می شود. بنظر میآید وی نسبت به تئوری تجربی، علمی، تکاملی و تطوری داروین ‫در مورد پیدایش و رشد جانوران و گیاهان، ‫که نزدیک به دو قرن است که نه تنها کسی نتوانسته آنرا رد کند، بلکه برعکس بطرز افزایشی تصاعدی، هرروز شاخه های جدیدتری از علوم طبیعی، بیولوژی، نانوتکنولوژی، پزشکی، روانی و علوم ژننتیک میآفریند، یا بی اعتنا و یا بی اطلاع هستند!

اساس عالم بر ظلم است. انسان های تمام کره زمین همانند سایر موجودات زنده سرشار و لبریز از ‫حس برتری طلبی و رقابت داروینی هستند که در نهایت با رشد تعدادشان و ازد حام جمعیت شان منجربه مبارزه، ایجاد طبقات نابرابر و جنگ و ظلم و کشت و کشتار وحشیانه با یکدیگر و با غیر همدیگر می شوند.

در این وادیه تنها جوامع و جمعیت هایی که نظم و تمدنی مدرن و پویا برپاکرده اند و همواره مراقب خطر و تبدیل نااگاهی، نادانی، ناتجربه شده و ترس به علم و دانش هستند، کمتر از بقیه قربانی و خسارت و تلفات میدهند.

‫جوامعی که واقع گرای تدریجی، ولی پیوسته و مصر هستند، عملی فکر میکنند و تخیلات ایده الیستی ناکجاابادی مدینه فاضله و بهشت مردمان و جوامع بی طبقه، خلاف طبع بشری، در سر نمی پرورانند و همنوعان خود را گیج و گمراه نمیکنند، هرروز بطور تدریجی موفق تر و مسلط تر پیش میروند و بعد از چند قرن چنان جلو میافتند که دیگر نه برای خود که برای حال و آینده بقیه مردم عقب افتاده تاریخی، از جمله خفتگان ایده الیست تصمیم میگیرند.

این تعریف سطحی تروریسم طبقاتی شاید ریشه در همان خصلت طبیعی بیولوژیکی−ژنتیکی داروینی، که همچون مهری برمغز تمام انسانها هک شده است، دارد.

بیولوژی ما بر رفتار و گفتارما ‫تأثیر میگذارد. ‫نباید بجای پذیرش و ساختن با آن بدنبال جنگ و حذف و ترورش برآمد. ما بجای فهم و پذیرش و ساختن با طبقات و ‫یافتن ریشه های پیچیده علمی آن، برای اصلاح چهره خشن اش، بدنبال رد، حذف و ترور و جنگ با آن بدون هیچ ابزاری برخاسته باشیم .

ما در حالیکه عاجزانه زیر پای قدرتمندان و امپریالیستهای مولد نابرابری و طبقات جامعه خود له میشویم، جز نقد، رد و ناسزا و جنگ ذهنی و زبانی، راه دیگری برای خود باقی نمیگذاریم. چون هنوز براستی آنرا نشناخته ایم!
دموکراسی کشور ما اگر مانند آلمان و سوئیس نمیشود ولی هند با همان دموکراسی آسیایی اش از ایران حاضر خیلی جلوتراست!
پیروز باشید
۲٣۴۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست