از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : و سلامی دیگر
در پای شعر بانو عاطفه ی گرگین، برای کامل کردن مطلب خود، کامنت دیگری نهادم؛ که علاقه مندان می توانند آنجا بخوانند. چون شعر آن بانوی گرامی به پشت صفحه رفته، این بود که اینجا نیز ذکر کردم.
همیشه پیروز و شاد باشید.
و فعلاً بدرود
٣۲۴۱٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : شعر، آن نیست که عروضی باشد --- بلکه آن است که جان روزی باشد
زیر نویس شماره ی ۱ از کامنت قبلی
با سلام مجدد خدمت دکتر بیژن باران و همه ی یاران
من هرگز نپذیرفته ام که فقط شعر ِ عروضی، شعر است. همیشه گفته ام و نوشته ام: شعر آن است که از اعماق، از دل، چون مست تلنگری گردی، با وَشتَن واژه ها بر آید، و بر سر آمده، زلال چشمه ی وجودش جاری زبان گردد، و بر صفحه نشیند.
شعر خوب باید سر شار از احساس باشد. باید پر باشد از راستی. شاعر ِ مادر زاد باید راستی و ناخورده مستی پیشه کند، و زیبای آتشناک جهان، به اندیشه. راه دور نمی روم از شاعرانی مثل مهری کاشانی و افسانه ی جنگجو و ... در همین سایت برایتان مثال می زنم. اینان به سبک و سیاق عروضی نمی سرایند؛ اما احساس در شعرشان موج می زند، و سپس در دریای اندیشه به اوج می زند تا کامل گردد. شعر «راز» افسانه ی جنگجو که همینک در این سایت منتشر شده، از این دست است. ژرفا، احساس و اندیشه در آن چون آفتابی نقره گون بر رود خیال پَرپَر زن، دیده می شود. به نظر من نظم که از ویژگی های شعر شاعران مادر زاد است در شعر ایرانی ، قابل تبدیل است. و این تبدیل اگر هنرمندانه انجام گیرد، حتی می تواند دلنشین تر از شعر عروضی باشد. و آن را نیز شاعر مادر زاد خواهد سرود، کار هر کس نیست.
در مورد این چند خط، می توان صد ها صفحه نوشت، و ده ها مثال آورد تا چیل ۲ و پوچ، از مغز دانه جدا گردد. و این همه، حتی در یک مقاله نگنجد، کتابی می باید نوشت. این بود که نوشتم وقت اش نیست. آن سخن را از روی جواب گریزی ننوشتم، راست گفتم؛ گرچه در زمانه ی ما گناهی تابخشودنی است.
۲ - چیل پوسته و هم پوست تخم مرغ است. چله ی ایرانی نیز ریشه در این واژه دارد. چیله شو = چیله شب = چله شب؛ شبی است که جوجه ی خورشید بر تخم افق در صبح طولانی ترین شب سال نوک می زند تا تولد یابد. چله شب، که اگر به فارسی دری بنویسیم می شود شب ِ چله، شب چیل زدن است. چیل زدن همان حالتی است که جوجه قبل از اینکه از تخم بیرون بیاید، آن را اندکی با نوک خود سوراخ می کند. و این عمل چیل ژندن = چیل زدن، است. هنوز تالش ها وقتی خورشید سر زده، اما به تمامی از افق بیرون نیامده، می گویند: آفتاوی کیجه گله چیل ژنده! ترجمه: جوجه ی خورشید پوست تخم افق را شکافته. که معنی مستقیم آن اینگونه است: جوجه خورشید چیل زده، یعنی چیل - پوسته - ی افق را شکافته.
باری، چله به چهل هیچ ربطی ندارد. جشن سده را می توان چهله نامید، اما روز اول تولد خورشید، اولین روز است و نه چهلمین روز. در ضمن واژه ی سریانی یلدا، نیز دقیق به همین معنی، یعنی تولد است. چله چهله نیست، چنانکه ما چله ی کوچک - تولد دوم خورشید - را نیز داریم که بیست روز است، نه چهل روز. متأسفانه دوری از زبان های مادر، باعث گمراهی بسیاری حتی از محققین صادق گشته. که در نتیجه به جای مصدر یابی و ریشه شکافی، به حدس و کمان پناه برده اند. و گاه این غلط های ثبت شده چنان محکم شده در دفتر زمانه ها، که وقتی اصل را به میان می کشی، برای خیلی ها، باور نکردنی است.
چرا؟
برای اینکه عمری آن غلط را به نام درست آموخته اند و مارک آن جعل را به جای نشان حقیقت بر جان و دل و حافظه دوخته. متأسفانه از این دست در زبان ملی ما، فارسی دری فراوان است.
دلیل دیگر اشتباه محققین، حضور واژه های گونانگون شبیه هم است در یک زبانی؛ و یا در زبان های خواهر در سر زمینی مثل ایران. چهله، چهلم، و کلاً عدد چهل در فرهنگ خلق های ایران نقشی برجسته دارد، پس در این حوالی اگر بخواهند به واژه ای بپردازند، به آشنا ترین یعنی چهل رجوع می کنند. در حالی که اصل واژه چله، چیلَ، و آن مربوط به چیل است. آن شب چیله شب = چیلَ شب، است. به فارسی دری، شب ِ چیل می شود. زیرا در فارسی دری به جای فتحه ی مضاف کسره ی مضاف وجود دارد.
در بعضی زبان های کهن ایرانی بر عکس کسره ی مضاف فارسی دری، فتحه ی مضاف وجود دارد.
چیله شب = چیلَ شب، است. یعنی شب چیل زدن. و آن عبارت است از چیل + فتحه ی مضاف + شب. این قاعده هنوز در زبان تالشی و تاتی استان اردبیل، دقیقاً رعایت می شود. واژه هایی مثل اردَ بیل، خشکَ بیل(ییلاقی در ماسال) شورَ بیل(رودی در اردَبیل) و ... نیز با این قاعده ی زبان های کهن ایرانی درست شده است. لطفاً رجوع شود به پای شعر بانو عاطفه ی گرگین در همین ستون.
همیشه پیروز و شاد باشید
بیش از این متأسفانه وقت ندارم که در نظرگاه این سایت بسیار خوب بنویسم. پس فعلاً بدرود عزیزان من.
و این هم نشانی ایمیل من. در باب واژه های غبار آلود فارسی و ایرانی اگر سئوالی بود، سر فرصت تلاش می کنم جواب دهم. در این نظر نویسی ها، اما، گاه ساعت ها وقت می سوزد؛ بطوری که به کار های دیگر نمی توانم برسم. برای سر گرمی اینجا نمی آمدم، می آمدم تا اندکی شاید مفید باشم. در ضمن در این مدت چند سال اگر با تندی زبان و قلم کسانی را ناخواسته آزرده ام، از همه عذر می خواهم؛ و به گرمی دستشان را می فشارم؛ و عزیزشان می دارم.
با احترام و ادب فراوان
لیثی حبیبی - مست تلنگر
habibileisi@googlemail.com
٣۲٣٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام بر دکتر بیژن باران و بر همه سلام
بیژن عزیز، از آن چند شاعر زن نمونه وار نام برده ام؛ چون آثارشان را خواننده دیر زمانی است که همین جا می خوانَد، و می خواند. و فقط از شاعران زن سخن گفته ام، چون بحث در باب شعر شاعر زن بود. وگرنه من شاعران بسیار با استعدادی را در خارج و داخل ایران می شناسم که شایستگی آن را دارند که از آنها با افتخار نام ببری. همینجا از همه شعرای دیگر زن بخاطر نام بردن چند نفر عذر می خواهم؛ چون این کار به هر حال عادلانه نیست. و از شما نیز بسیار ممنونم که به نقص بزرگ سخن من توجه کرده اید و صادقانه اشاره نموده اید. از این زیباتر نمی شود. به این می گویند سپید گویی و دوستی کردن. پس سر تعظیم در برابر راست گویی شما فرود می آورم. زیرا دوست فقط آن نیست که برای آدم کف می زند.
اما از بچه های بسیار با استعداد داخل ایران نام نبردم، زیرا نمی دانستم کدام ها را باید انتخاب کنم. من با بچه های داخل در ارتباطم. واقعاً شاعران بسیار خوب و آزاده ای در داخل ایران در این سال ِ سی رشد کرده اند.
اما در باب شعر باید خدمت شما عزیز عرض کنم که من شعر را به عروضی و غیر عروضی تقسیم نمی کنم. بنیاد شعر بر شور و احساس است؛ که با تلنگری از اعماق برخاسته به سر آمده ، بر زبان جاری شده بر صفحه می ریزد. و عموماً حضور این شور در خانه ی واژه در شعر فارسی منظم است؛ می تواند هم شکلی نوین بیابد۱. اما هر واژه کاری شاعر نیست. پرداختن به واژه و سخن هم جزیی از شاعری است؛ اما همه ی آن نیست. متنی زیبا و فلسفی می توان نوشت که بسیار با ارزش باشد؛ ولی آن متن شعر نیست. شعر از احساس و شور مایه گرفته با اندیشه در هم می آمیزد. و هر کس را در این سرای بام بیش باشد، برف اش بیشک بیشتر است.
نظر من این است که نیمای بزرگ کاری را که در پیش گرفت، نیمه کاره ماند. البته هنوز شاید زود است که نتیجه ای کلاسه شده دریافت گردد.
شعر ما بعد از آزاد گویی، با انشاء نویسی در هم شد. و یا عده ای واژه کار و مهندس کلام به نام شاعر به میدان آمدند.
همانطور که دفعه ی پیش نوشتم: به هیچ کسی نمی توان گفت تو نباید بنویسی. زیرا هر انسانی حق دارد تمرین کند تا ببیند چند مرده حلاج است. ولی نوشته ای که از شور و آتش وارگی خالی باشد، هرچه هست شعر نیست. حتی اگر اندیشه ای والا، بی شور و آتش است، بی احساس است؛ از شعر فاصله گرفته. شعر وَشتَن واره است؛ به همین خاطر شعر نوشته نمی شود؛ بلکه سروده می شود. و این سخن را آن کس دریابد که مادر زاد شاعر است.
بله زمان مُهر خود را می گوبد، اما نوشته های ساختگی را کسی بیش از یک بار نمی خوانَد؛ و یا همان بار اول تا آخر نمی خوانَد. و عموماَ این نوع نوشته ها، قبل مرگ سازنده ی خود به فراموشی سپرده می شوند.
آنجا که از فحش دادن شاعران حرف می زنم، منظورم آدم های لمپن نیستد، بلکه منظورم شاعرانی هستند که با مُد زمانه می رقصند. آن ها واژه های رکیک را برای همرنگ جماعت شدن بکار می برند. و افسوس! زیرا کسانی که از مد پیروی می کنند، نمی توانند هنرمند واقعی و طبیعی باشند. زیرا مد گرایی ربطی به هنر ندارد، اما کار هنری را می تواند بازیچه سازد.
از شما عزیز که مثل بعضی ها برج نشینی نمی کنید و به میدان در آمده اید و نقد می کنید؛ به عنوان یک آدم دوستدار شعر و ادبیات صمیمانه تشکر می کنم. زیرا خیلی ها در خانه های خود پروفسور هستند؛ اما چندان به درد مردم نمی خورند؛ و در حد علوم و یا ادبیات رسمی عمل می کنند. کار آنها نیز بی فایده نیست؛ اما به میدان در آمدن و شانه به شانه مردم، شاعران، شعر دوستان، زبان آشنایان راه رفتن، هنری زیبا و امروزی و زنده است. از این بابت من گرم دست شما را می فشارم، و بسیار شما را عزیز میدارم. هدف من نکته گیری بر کار شما نبود، بلکه نظر خود که به نوع بر خورد شاعران بر می گشت را صادقانه بیان کردم. آن، خیال من نبود که نوشته شد؛ شناخت من بود. هم از نظر علمی و هم تجربی.
شاد باشید
٣۲٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹
|
از : بیژن باران
عنوان : شعر و شور
آقای حبیبی بزرگوار، سپاس از سپیدگویی پر از احساس و عواطف انسان دوستانه ی شما.
شما بدرستی شاعران با استعداد فارسی/ دری زبان کنونی را نام برده اید: منظر حسینی، لاله ایرانی، پیرایه یغمایی، ویدا فرهودی،.. بگذارید این لیست را طویل تر کرد: هیلا صدیقی، مریم هوله، پرستو ارسطو، مانا آقایی، شیدا محمدی، روجا چمنکار، پگاه احمدی، صنم عنبرین، زنده یاد لیلا صراحت روشنی. این لیست می تواند تا نیمی از ۱۲ هزار شاعر کتابدار یا ۷۰ هزار شاعر اینترنتی فارسی زبان ادامه یابد.
موضوع نقد، ضیق وقت، حضور شاعر شاید دلایل عمده باشند که نقاد ۱-۲ شاعر را می گزیند. اگر توجه کرده باشید من در نقد شعر ۲ هدف را دنبال می کنم: ۱- ایجاد یک متدولوژی عام که بتوان هر شاعری را با این متدولوژی نقد کرد. ۲- یک شاعر بخصوص که مورد مداقه قرار می گیرد.
در سده ۲۱م با عمده شدن خلاقیت و فردیت، شعر جهشی کهکشانی کرده.
واشکافی این آثار نیاز به زمان و منقدان فراوانی دارد تا ریزه کاریهای اشعار
این استعدادهای بقول شما "شعر و شور" در شرایط آزاد اینترنتی آفتابی شوند. واقعا کار نقد را بسیار عظیم میکند. خلاقیت این شاعران را نمیتوان با ۱۰۰ آرایه ادبی عروض و حتی نیمایی ارزیابی کرد. باید ۴چوبهای جدید یافت تا آثار آنها را واشکافی کرد.
در پایان بله فرهنگ لمپنی در مواردی منجر به فحاشی می شود. بویژه با شناسه عوضی. البته میتوان ازروی وقت کامنت و آی پی رایانه نقطه وصل به آی اس پی طرف را یافت؛ کامنت مستهجن را سانسور کرده و شکایت کرد.
تی قربان- بیژن باران
٣۲٣۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام بر شما و بر همه سلام
بیژن عزیز، بخشی از این ویژگی ها ساختگی است. یعنی به قرار داد های زمان دلباختگی است؛ که در گذر زمان در وجود آدمی ضبط و نهادینه می شود. آنچه من در زیر می نویسم کلی است؛ یعنی در باب شخص خاصی نیست. چون سئوال شما به کل شاعران و بخصوص شاعران زن نیز مربوط می گردد.
باری، این پذیرش بر دو شکل است: آگاهانه و ناخود آگاه؛ که بحثی بلند است. این موضوع نه فقط در باب عشق، بلکه در کل خود نیز درست است. به عنوان نمونه، شاعران ما که توی شعر فحش خواهر و مادر بکار می برند، قبل از اینکه به انجام چنین کاری اعتقاد داشته باشند؛ مُد زمانه را رعایت می کنند. ناسزا و حرف های رکیک بکار می برند تا از دیگران در زمانه ی بد دهان خود عقب نمانده باشند. مُد گرایی، که گاه به مُد پرستی بدل می گردد؛ نقشی ویرانگر برای استعداد ها در زمانه ی ما دارد. به عنوان نمونه: یکی، بلایی است که کافکا و هدایت سر قلم زنان جوان و میان سال دوران ما آورده اند بی رحم. من وقتی «سایه» رمان زیبا نثر و شعر آلود منظر حسینی را به نقد نشستم، حتی اشاره ای اساسی به هدایت زدگی مزمن و کُشنده ی آن کتاب نکردم؛ و با اشاراتی از آن گذشتم. برای من خود آفرینش شعر آلود آن کتاب اهمیت بیشتری داشت و دارد.
چرا؟
برای اینکه این یک بلای عمومی است؛ چرا من باید آوار اش را سر دختر عمه جان فرو بریزم!؟ میکروبی را که دیگران پخش کرده اند، باید جواب را نیز از آنان خواست. حد اقل باید از همه ی وبا گیر شدگان خواست که جواب بدهند
دوستان و نزدیکان نیز در این باب نقشی بزرگ دارند. تبلیغات زمانه ی مسموم ما نیز بسیار پر سرمایه است و دست های مظلومان خالی برای دفاع. خیلی از جوانان در دام های زمانه افتاده برای همیشه مسیر عوض می کنند؛ که گاه برای استعدادشان فاجعه بار است.
لاله ی ایرانی در غزل سرایی از کم نظیران ماست. همین بانوی سرشار از شعر و احساس، کمی پیشتر زیر تأثیر دیگران شعر هایی می سرود تاریخ مصرف خورده. اما زبان اش آنجا نیز چون زبان منظر حسینی قوی و نو بود. و دیر تر نشان داد که می تواند شین زار بیافریند با واژه و بیت و سخن، وَشتَن کنان. که گاه احساس می کنی که آن بانوی شاعر رقصیده و سروده؛ و دیگران نوشته اند. حال که از بانوان شاعر سخن به میان است، باید بگویم که یکی از شعر های اخیر بانو ویدا فرهودی و شعر اخیر بانو پیرایه ی یغمایی نیز وَشتن واره ای بودند غریب. و از این دست سرایندگان زن در داخل ایران خوشبختانه در این بیست سال اخیر فراوان داریم، که از شعر و شور مادر زاد سرشارند؛ و عموماً در خارج از کشور گم نام.
کوتاه سخن، بخشی از ویژگی ها از آن ِ خود شاعر و رمان نویس و کلاً آفریننده است؛ و هرچه که باشد باید به آن احترام گذاشت. زیرا قلم زن، با آن ویژگی ها به دنیا آمده است. هدایت مادر زاد همان بود. گرچه خانم کرباسی را ندیده ام؛ ولی فکر من در باره ی ایشان این است که او آدمی ویژه است و باید او را دریافت، با همان ویژگی ها که دارد.
اما در باب مُد زدگی نمی توان یقه ی یک نفر و یا چند نفر را گرفت. ولی به عنوان یک سم و بلای عمومی باید به اینها، از جمله در کوی عشق پرداخت؛ وگرنه ادبیات می شود تقلید و مُد، و بیمار گونگی، که هیچ یک از این ها ادبیات نیست؛ بلکه تمرین است در آن حوالی. و این رشته سر دراز دارد و به پاییزی شب های بلند نیاز؛ که فعلاً وقت اش را ندارم.
این سخنان من بدین مفهوم نیست که شعر زیبا کرباسی ضعیف یا بد است؛ نه، هرگز. حرف من این است که شما با استعدادی قوی تر از آنچه امروز حاصل کار است بدنیا آمده اید. پس من ِ شعر دوست ِ شعر آلود حق دارم نگران کاری باشم که شما قادر هستید خیلی قوی تر از آن بیافرینید. حرف من این است که شما ذاتاً شاعر هستید و از شور شعر و واژه مست. پس ناخورده مستی کنید، آتش به هستی کنید.
من اعتقاد دارم که به احتمال زیاد، زمانه ی ما توانست او را مانند بسیاری دیگر، مسیر دهد و این مسیر دهی، متأسفانه سودمند نبوده.
ای کاش دوستا آن بانوی شاعر خوب، وقتی به بر رسی اشعار ایشان می نشینند، گاه از چشم غیر نیز او را ببینند و در عین بیان زیبایی های شعر او، از ضعف ها نیز بگویند تا بتوانند مفید تر و سازنده تر گردند. این سخن بسیار اهمیت دارد؛ باید نزدیکان و دوستداران شعر او رعایت اش کنند.
چرا متأسفانه؟
برای اینکه قدیم ها، خیلی از سروده هایشان شعر تر، بودند؛ و گاه شعر ِ تر و ناب.......... با همه اینها، به نظر من آن بانوی گرامی، ذاتاً شاعر است؛ و هر زمانی که بخواهد می تواند گل شعر از اعماق بر خیزانده، به سطح آوَرَد، بر زبان جاری کند، و بر دفتر بنشانَد. آنچه نوشتم، از دل بر آمده بود. پس امیدوارم که از این آدم سپید گو۱، دلخور نشوند.
بگذار همیشه پیروز و شاد و شعر آلود باشند
۱ - سپید گو - در فرهنگ تالش کهن، کسی است که هرچه در دل دارد بی سانسور بیان می کند. عموماَ شخصی که سپید گویی پیشه کرده، وقتی شروع به حرف زدن می کند، نزدیکان اش همیشه مراقب اند تا دلی از سوی وی شکسته نشود. زیرا گرچه پیشه ای زیباست، اما همگان را خوش نمی آید.
٣۲۲٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹
|