سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اعدام دگر باره خسرو گلسرخی
به بهانه دست یازی به انصاف سیاسی؟؟
- سیروس ملکوتی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : سیروس ملکوتی

عنوان : پاسخ
نقطه نظرات متفاوت شما را خواندم و اموختم. اقای باران با بازنویسی پارگرافی از نوشته من برهان می اورند که من انقلاب ۵۸ را فرو دستانه تعریف نمودم. جمله من اینگونه بود:"... همایش عظیم مردم و نیروهای سیاسی- اجتماعی در هنگامه "انقلاب بهمن ۵۷" بر بنیاد اندیشه ها و یا ویژه گیهای گوناگونی چون توهم - اندیشه هایی انتقام جویانه- ازادی و بویژه ازادی سیاسی( بی انکه درک روشنی از ان و یا به گمان من باوری بدان وجود داشته باشد) - جدال با اهریمنی به نام امپریالیزم جهانی ، اعتقاد بر بنیاد نهادن منشوری تابع جهان نگری سوسیالیزم ملی و یا نظام اقماری- تدابیر نظمی نوین در پایان بخشیدن به جنگ سرد و یک قطبی نمودن فدرت"..
اگر اقای باران توحه مینمودند متوجه میگردیدند که اینها بیانگر عقاید متفاوتی هستند و نمی توانند محصول یک اندیشه باشند. در این پاراگراف من سعی دارم استنتاجاتی را که امروز شنیده میگردد بیان دارم. از نگاه من جنبش ۵۸ که بی جهت نام انقلاب به خود گرفت و مفهوم انقلاب را به واپسگرایی تنزل داد نتیجه دادخواهی برای ازادی سیاسی میبود اینکه در این مبارزه تا چه حد این دادخواهی توانست خود را به تصویر بکشاند موضوع دیگریست. عدم مدیریت سیاسی ازادیخواه و دمکرات در سازماندهی این جنبش عظیم را باید در فقدان چنین نیروی انسجام یافته در ممنوعیت ازادی سیاسی انزمان دانست. ونه حضور دادخواهی برحق برای دست یازی به ازادی. در این جنبش عظیم، مذهب و دینکاران با غصب دادخواهی ازادی و تقلیل بخشی ان به مترادف خوانیش با حکومت اسلامی انرا به سیطره خود در اورده و بر ویرانه هایش حکومت فاشیستی خود را بنا نمودند. نقش توهم و باور بدین نیروی متحجر تاریخی موضوع دیگریست که در جای خود می بایست پیشتر پرداخت گردد. و اما موضوع زنده یاد گلسرخی و نقد من بر نوشته اقای موحدی تنها خود را بر یک نگاه حقوقی گسترانیده بود. در این برخورد مهم نبود که گلسرخی چه می اندیشید. مارکسیست بود یا مذهبی، سوسیال دمکرات بود یا امتزاجی از ایده های گوناگون. مهم این بود در سرزمینی اعدام میشد که ازادی سیاسی مسدود بود. اعدام او بیشک با مسئولیت حقوقی و اخلاقی ان نظام همراه میباشد. مقاله اقای موحدی با نام من از محمد رضا پهلوی دفاع میکنم نمی توانست مسئولیت حقوقی این اعدام را بپذیرد و برای ادامه دفاعیات خود دست به خودکشی سیاسی زده و از منظری از نظام پهلوی به دفاع برخاسته که دفاع پذیر نمیباشد. در نگاه دیگر ایشان سعی دارند گلسرخی را بیمار روحی تصویر نمایند و خودکشی سیاسی او را با ندانم کاری نظام در این شناخت تعریف و تفسیر مینمایند. خب این اتهامات بیشک جای بحث خود را دارد و احتمالا نیاز به کنکاشی در شناختی روانشناسانه نیز مستلزم ان میباشد. اما باز نه اقای موحدی و نه هیچ وکیلی در این جهان قادر میگردد اعدام یک بیمار به افسردگی روحی را توجیه نماید. از هر منظری به موضوع بنگریم اقای موحدی بسیار بیمورد و بیجا در مقام قضاوت خود را قرار داده اند. اگر مقصودشان قهرمان سازیهای بیمورد در فرهنگ سیاسی ما میباشد که البته موضوع دیگریست و طبعا در جای خود بحث درستی میتواند باشد اما ایشان موضوع اعدام گلسرخی را برای تائید نظام پهلوی از منظر حقوق بشر گزیدند. در مقاله دومشان سعی نمودند خود را مخالف اعدام نشان دهند و نقل قولهای بیمورد از من کردند اما نتوانستند ردپای داوری معیوب خود را پاک نمایند. متاسفانه امروز بر سر هر دکه سیاسی منشور ناخوانده حقوق بشر اورده میشود . اندیشه های در بنیاد و حوهر دیکتاتور منشانه فکر میکنند با گفتن این عبارت که من خواهان حقوق بشر هستم قادرند ما را به حقانیت خود متقاعد نمایند. همین نمونه نگاه حقوق بشری این منظر سیاسی را به خوبی اشکار میسازد. مقاله اقای موحدی هرچند بسیار بی مایه میبود اما حاوی هشداری میبود که نمیشد انرا جدی نگرفت و بدان برخورد ننمود. جالب و شاید بهتر باشد بگویم دلهره اور این بود که هیچ کس از وادی سیاست همخوان با اقای موحدی مانند حزب مشروطه پارلمانی با این اندیشه به مخالفت بر نخواستند و در تایید سخنان ضد انسانی این نویسنده هوراهای بلند هم کشیدند. این نمونه میتواند ما را به درک حقیقی هراس اوری بکشاند که مرگ خواهی دگراندیش را میزبان میباشد. اعدام خسرو گلسرخی یک قتل سیاسی سازمان یافته توسط حکومت بود و این مسئولیت خقوقی را نمیتوان با هیچ بهانه ای از ان نظام ستود. با سپاس
۴۰۷۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱٣۹۰       

    از : الف باران

عنوان : اعتراف شاهنشاه و انکار "روشنفکران" سیاسی ما !
"انقلاب ملت ایران نمی‌تواند مورد تایید من بعنوان پادشاه ایران و بعنوان یک فرد ایرانی‌ نباشد.من نیز پیام انقلاب شما را شنیدم.تضمین می‌کنم که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی‌،عدالت اجتمایی و اراده ملی‌ و بدور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود ".
شاهنشاه آریامهر به "کر بودن" خود در برابر خواستهای مردم به مدت ۳۷ سال اعتراف نمودند ! حکومتی که در آن نه‌ قانونی رعایت میشد نه‌ عدالت اجتمایی بر قرار بود و نه‌ اراده مردم ، بجای آنها استبداد ظلم و فساد برقرار بود . فراموش نکنیم رژیم گذشته نیز با اراذل اوباشی چون شعبان بی‌ مخ‌ها به روی کار آمدند و هنگام خروج شاهنشاه آریامهر از کشور زنده و مرده او در هیچ کشوری جای نداشت !
واقعاً جای تاسف است که "روشنفکران" ما سطح بینشی پایین تر از مردم عادی مصر داشته باشند ! حسنی مبارک و همسرش با وجود بیماری در قفسی به دادگاه کشیدهٔ میشوند ولی‌ سیاستمداران روشنفکر ما انقلاب ۳۰ میلیونی مردم را به
"... همایش عظیم مردم و نیروهای سیاسی- اجتماعی در هنگامه "انقلاب بهمن ۵۷" بر بنیاد اندیشه ها و یا ویژه گیهای گوناگونی چون توهم - اندیشه هایی انتقام جویانه- ازادی و بویژه ازادی سیاسی( بی انکه درک روشنی از ان و یا به گمان من باوری بدان وجود داشته باشد) - جدال با اهریمنی به نام امپریالیزم جهانی ، اعتقاد بر بنیاد نهادن منشوری تابع جهان نگری سوسیالیزم ملی و یا نظام اقماری- تدابیر نظمی نوین در پایان بخشیدن به جنگ سرد و یک قطبی نمودن فدرت".تنزیل میدهند!
۴۰۷۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣۹۰       

    از : سیما سرابی

عنوان : کماندار
آقای آرش گرامی، شما در این میان تقصیری را متوجه حکومتی که بوسیله ی امپریالیستها روی کار آمده بود و امپریالیستها در برانداختنش دست داشتند، نمی دانید؟ شما سهم "پادشاه جوانبخت" را در نگاهئداشتن من ِ جوان احساساتی ِ آنروز در جهالت انکار می کنید؟ در آن روزگار تاریک که حتی شناخت درستی از استالین هم ممکن نبود چگونه می توانستم آگاه باشم و آل احمد و شریعتی و حزب توده را باور نکنم و اسلحه را تنها راه شکستن انسداد ندانم؟ انصاف داشته باشید. سیاست را در یک نظام جهانی ببینید نه در کافه نادری و حوالی دانشگاه تهران و اندیشه های روشنفکران محفلی که ضرورتهای سیاسی حکومت پهلوی ایجاد کرده بود.. یادتان باشد حالا دیگر سی و چند سال از آن زمان گذشته است و شما هنوز فکر می کنید که یک جوان مثلا بیست و پنجساله در آن جو دیکتاتوری، می بایستی دموکراتیک فکر می کرد! شما هنوز تیر را می بینید نه کماندار را:
گرچه تیر از کمان همی گذرد
از کماندار بیند اهل خرد
۴۰۶٨٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۰       

    از : نسیم نیکوئی

عنوان : گلسرخی بخاطر دفاع از اندیشه اش اعدام شد
خسرو در دفاعیات خود، دادگاه را فرمایشی خواند و گفت:

"در ایران انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه می‌کنند. چنان‌که گفتم من از خلقم جدا نیستم، ولی نمونه صادق آن هستم. این نوع برخورد با یک جوان، کسی که اندیشه می‌کند، یادآور انکیزیسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است. یک سازمان عریض و طویل تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد که تنها یک بخش آن فعال است، و آن بخش سانسور است که به نام اداره نگارش خوانده می‌شود. هر کتابی قبل از انتشار به سانسور سپرده می‌شود. در حالی که در هیچ کجای دنیا چنین رسمی نیست، و بدین گونه‌است که فرهنگ مومیایی شده که برخاسته از روابط تولیدی بورژوا کمپرادور در ایران است، در جامعه مستقر گردیده‌است و کتاب و اندیشه مترقی و پویا را با سانسور شدید خود خفه می‌کند. ولی آیا با تمام این اعمالی که صورت می‌گیرد، با تمام خفقان، می‌توان جلوی اندیشه را گرفت؟ [۱۱] "
۴۰۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۰       

    از : آرش -

عنوان : چه خوشبخت بودم که درون پوست گردوئی خود را پادشاه جهان می دانستم.
شصت‌ساله شده‌ام، اما هنوز باور نمی کنم! بارها و بارها تلاش کرده‌ام از این پوسته شاهی بیرون بیایم پوسته‌ای که شورانگیزترین سالهای جوانیم در آن گذشت سرشار از عشق، شهام...ت ...و غرور مبارزه مسلحانه. دنیائی جادوئی که خود ساخته بودیم و بر آن سلطنت می کردیم. دنیائی افراشته در میان ابرها! مانند خدایان اساطیری یونان از آن بالا نگاه می کردیم و واقعیت را آنطور که میتوانستیم تفسیر می کردیم و چون خدا نبودیم، قادر به تغییر نمی شدیم خدایانی از هر گوشه جهان چه‌ گوارا، جرج حبش، جمیله بوپاشا، کارلوس، تامیل‌ها، بریگاد سرخ، بادر ماینهووف، همه و همه خدایان این ابرها بودند که عبای سرخ قهرمانان اساطیری بر تن‌شان می کردیم اینها قهرمانان ما بودند و هر عملی که دست می یازیدند، پذیرفته می شد. نیک می دانم که اگر آنروزها، یکی از همین خدایان هواپیمائی را بر برجهای دو قلو می زد! برایش کف می زدیم مگر نه که برای تمام عملیات با اندک انتقادی که باید به توده‌ها توجه کنند! اگر غیر از این بود مبارزه مسلحانه ما معنائی نداشت چرا که عملیات انقلابی ما نیز در آن چارچوب می گنجید و اگر هم فردی بی‌گناه در عملیات کشته میشد، ( که کشته شدند ) برای بسیج انقلابی توده‌ها لازم بود! اکنون سالها از آن روزها می گذرد در گذر این سالها چه مسیرهائی طی کرده‌ایم، گاه خار رهروان را رهنما پنداشتیم؛ از بسیار صعب‌راه‌ها، پرتگاه‌ها گذر کردیم، پر تلاطم! دوران انقلاب، پس‌لرزه‌های آن که هنوز بعنوان انقلابیون و روشنفکران گاه قامت برافراشته و گاه شرمسار باید جوابگو باشیم این تاوان روشنفکران و انقلابیونی است که میخواستند در تابستان با اژدها شراب بنوشند
۴۰۶۷۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۰       

    از : روزبه

عنوان : با نظر آقای بهرامی کاملا موافقم.
آقای ملکوتی، دوست عزیز، شما نقدی با زبانی پیچیده درمورد مقاله شخصی بنام امین موحدی نوشته اید بدون آنکه حتی لینک مقاله او را ذکر کنید! شما جو زمان، شرائط مکان و زمانی ایران و جهان آنروز، و همانطور افکار مغشوش گلسرخی، علی شریعتی، آل احمد را اصلا مد نظر قرار نداده اید. دوست عزیز، اگر در آنزمان این آقایان قهرمان فرض می شدند دلیلی ندارد که برای همیشه بوسیله همه نسلها و تا ابد همچنان قهرمان فرض شوند. اینگونه خرافه پرستی ها و شهید پروری ها در میان نسل های کنونی بخصوص نسل جوان هیچ خریداری ندارد.

با نطر آقای بهرامی کاملا موافقم.
۴۰۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۰       

    از : Hadi Shahab

عنوان : آدمها تنها با خواندن کتب مارکسیستی با جرات و یا قهرمان نمیشوند.
تمام کسانی که بازجویی پس داده اند یا در جلوی یک بیدادگاه چه از نوع اسلامی و یا شاهنشاهی اش بوده اند بخوبی میدانند که معنی کلماتی مثل جرات، قهرمانی و ... یعنی چه؟

آدمها تنها با خواندن کتب مارکسیستی با جرات و یا قهرمان نمیشوند.

آیا اسپارتاکوس کتب مارکسیستی خوانده بود البته که مخالف این تز نیز ثابت شده.
آدمهایی مثل وحید سریع القالم ، احسان طبری و ... هم آشنایی بسیار زیادی به کتب مارکسیستی داشتند. اما متاسفانه شکنجه و فشار عدم قهرمان بودن آنها را در زندان جمهوری اسلامی به آوازه گذاشت.

بله کسان زیادی بودند که به مارکسیسم آشنایی داشتند و قهرمانانه تا به آخر جلوی بازجو و بیدادگاه ایستاند و کم نیاوردند علیرضا سپاسی آشتیانی ، مریم فیروز ... نیز از ان دسته بودند.

آخر چرا باید اینقدر مطلق بییاندیشیم آدم میتواند قهرمان یک ملت تحت ستم باشد از ستم گری شکایات کند و تا پا ی جانش نیز پا ی حرفاش بایستد .

یک کارمند یا یک کارگر که در تجمع شرکت به مخالفت با سیا ست روسای شرکت صحبت میکند آدم با جراتی است یک رییس که با سیاست سهامداران با اخراج کارگران مخالفت میکند و این کار به کناره گیری او منجر میشود برای ان کارگر و کارمند قهرمان است این آدم حتا به مارکسیسم علاقه ندارد. ولی برای من مارکسیست قهرمان است.

یک دانشمند همیشه قهرمان نیست گالیله و انیشتن نیز مصداق بارز این واقعیت هستند. اما یک نفر که به خاطر منافع یک گروه (هر چه این گروه باشد) با یک قدرتی (هر که میخوحد باشد ) درگیر میشود این فرد برای این گروه آدم با جراتی میباشد حتا این فرد مورد یک نوع احترام ان قدرت نیز میباشد.
ان فرمانده ارتشی که بعد از دستگیراش میگفت که تنها از شاه دستور میگیرد بعد از اعدامش بنوعی مورد احترام خمینی نیزبود. تمام شاه دوستان به او بمثابه قهرمان مینگرند. بله آدم با جراتی بود چه از او خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید ...

بله دوستا ن معما چون حال شود آسان شود . کم نبوده و نیستند کسانی که چند ساله بعد از قیام ۵۷ بنوعی از خمینی و جمهوری اسلامی حمایت میکردند اما امروز دیگر نه . گلسرخی نظام جمهوری اسلامی را ندیده بود اما بسیاری از جوانانی را که مخالف دیکتاتوری شاه بودند و مسلمان و مذهبی بودند دیده بود آنها برای مردم خیش قیام کرده بودند. این جوانان نیز مورد احترام گلسرخی بوند ...


از هوشی مین این نقل به مضمون شده:
بیچاره ملتی که محتاج قهرمان باشد
خوشبخت ملتی که همه قهرمان باشند
۴۰۶۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۰       

    از : بهروز

عنوان : آفتاب
آقای سیروس ملکوتی. متاسفانه همان است که نوشتم. آفتاب آمد دلیل آفتاب. این آفتاب برای من دلازار است. بدرود
۴۰۶۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۰       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : تنها تاریخ مقدس میماند!
‫عجله نباید کرد
‫بالاخره روزی تاریخ مقدس این سرزمین استبدادزده حقیقت و واقعیت عملکرد و نقش و تلاش و اعتراض سیاسی و مبارزه و زندان و اعدام گلسرخی را در پیشرفت و یا پسرفت تاریخ تمدن و ترقی ‫آینده ایران برملا خواهد ساخت.

تنها تاریخ مقدس میماند، چون تنها تاریخ است که هرچه پیرتر می شود به حقیقت نزدیکتر می شود!

‫همانطور که امروز نگاه و قضاوت تاریخ ما به ‫مراجع و مولایان گلسرخی متحول شده، نگاه تاریخ امروز، که هنوز بسیار کودکانه، ناپخته و توأم با تعصب و شور و هیجان کودکانه است، بالاخره روزی متعادل میشود! و حقیقت را به سطح آب بالا میکشد!
تاریخ امروز ما هنوز تحت تأثیر ‫هیجانی دو عنصر متضاد رفتار گلسرخی است: مقاو‫مت و شجاعت قهرمانانه او در برابر دادگاه و رژیم پهلوی در مقابل و در تضاد با باورها و اندیشه های ارتجاعی و غیرواقعی او از مذهب و بیسوادی او از اندیشه های مارکس ‫و چپ رو به تحول! که هردو مورد سوء استفاده جناح و جریان ارتجاعی انقلاب و کجراهی تودهای پیرو قرار گرفت!
۴۰۶۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۰       

    از : بهروز

عنوان : پیشنهاد
آقای رضا اسدی. آیا مطمئن هستید که پیام آقای سیروس ملکوتی را دریافته اید؟ جسارت است ولی ممکن است بهتر باشد دگرباره این مقاله را نگاه بکنید بخصوص بخش آخرش را
۴۰۶۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۰       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست