سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نیاموخته های چپ ایران از شکست ۲۸ مرداد - فرج سرکوهی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : کنجکاو کنجکاو

عنوان : مشکل این چپ چیست؟
دیگر نه اردوگاه سوسیالیزم "واقعا" موجود وجود دارد و نه امپریالیسم. همه شده اند دموکرات.
دیگر نه شاه "سگ زنجیری آمریکا" وجود دارد و نه حزب "خائن" توده. شعبان "بی مخ" هم جانش را به شما داد. همه شده اند چپ جدید.

من دیگر نمی دانم که مشکل این چپ چیست؟ قرآن "کاپیتال" که ماشاالله متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش نیست. عکس مارکس هم وجود دارد و اگر چه وی نیز پسر خدا است. اما روح القدسی نیست که در وجود وی تردید باشد.
مارکس وجود داشته است. و طرح "ساختمانی" که باید ساخته شود نیز که هنوز "روی میز" است!

نمی تواند وحدت کند؟ آیا مشکل اصلی، خود این چپ نیست؟

آیا مشکل این نیست که این چپ، هیچ خواسته ای ندارد؟ سگ زنجیری جدید؟ امپریالیسم جدید؟ چیزی جدید؟

آیا مشکل اصلی، فقدان یک ویروس جدید نیست؟
۵۷۴۷۴ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : کدام چپ؟
آقای مهر زمانی ٫
منظور فلسفه یا جهان بینی نیست ٫ در عرصه سیاسی یک حزب ایدئولژیک ٫ نماینده یک طبقه مشخص اجتماعی تعریف شده است. چپ سنتی نماینده پرولتاریا شناخته میشد . که این طبقه اجتماعی در برخی کشورها با تعریف مرجع کاملأ همخوانی ندارد.
کار و سرمایه در کشورهای جهان اول چندین رل متفاوت بازی میکنند ٫ گاهی در تضاد گاهی مکمل ( کار جزو سرمایه ) و گاهأ کار گرانتر از سرمایه بنوعی که غالب سود به صندوق نیروی کار و بخش ناچیزی بطرف سرمایه ثابت و کارفرما سرازیر میشود . چپ سنتی تضاد کار و سرمایه را تغییر ناپذیر میداند و در نهایت به انقلاب قهرآمیز معتقد است و بعد از فروپاشی به دیکتاتوری پرولتاریا و در ساختار قدرت به حکومت تکحزبی باور دارد ٫ یعنی همگی در یک کلیشه قبلأ تعیین شده است.
منظور من از فراکسیون را درست متوجه شدید ولی ماست مالی کردید ٫ یعنی حق انتخاب شدن و انتخاب کردن تا سطح رهبری نه تصفیه های استالینی و تفتیش عقاید ٫ چپ سنتی در ایران بدلیل نبودن در ساختار قدرت سیاسی با تنبیه های سازمانی و انتقاد از خود شروع کرده بود ...
اما اشاره کوتاهی به مسئله ملی : چپ سنتی با دید انترناسیونالیستی میتواند ( به نفع پرولتاریای جهان و اردوگاه سوسیالیسم ) انحصار نفت شمال را به شوروی بدهد و منافع ملی را نادیده بگیرد. این اساسأ نتیجه منطقی ( احزاب ایدئولژیکی ) است و مختص چپ نیست . اسلامیستها هم نفت مفت به سوریه ٫ ایستگاه رادیو تلوزیون به آمریکای لاتین و پول به حزب الله لبنان و ......
سرازیر میکنند و سود مسلمانهای دنیا بر منافع ملی در این چهارچوب میگنجد.
اما با تمسخر به چپ نو ایرانی اشاره کردید. هیچ تفکری یا حزبی هم یکشبه بوجود نیامده ٫ صرفنظر از ادعا ٫ الان ما در جهان فعلی حزب چپ کاملأ سنتی نداریم بجز محفل ٫ چپ نو هم فاقد مانیفست یکدست میباشد ولی در حال مبارزه است کدام چپ؟
۵۶۷٣٨ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : بهروز

عنوان : جانا سخن از زبان ما می گویی
آقای روزبه یک صفحه را سیاه کرده اند و آسمان و ریسمان به هم بافته تا بی عملی حزب توده را با اتکای دستگیری تعدادی در یک تظاهرات را توجیه کند. آقای روزبه هر چه بیشتر نوشته شما را خواندم بیشتر به انفعال حزب توده و دنباله روی تسلیم طلبانه آن از جبهه ملی و مصدق پی بردم.
ضمنا به نظرم این بحث هنوز باز بود و بهتر بود اخبار روز آن را کماکان در صفحه اول نگه می داشت.
۵۶۷٣۵ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : ‫البرز

عنوان : شیوه ای نه چندان زیبا
آقای مسعود بهبودی، از جایی که نوشته هایت حکایت از جانبداری شما از حزب توده میکند، برایم قدری تعجب انگیز است که چرا شما به جای پاسخگویی به سئوالاتی که نویسنده مقاله در رابطه با نحوه برخورد حزب با رویداد ۲۸ مرداد مطرح کرده، با افراد دیگری که چون شما یادداشت گذاشته اند، به شیوه ای نه چندان زیبا تا حد دست به یقه شدن پیش میروی.
۵۶۷۲۹ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : مسعود بهبودی

عنوان : در رابطه با «چپ» چپ نمای به اصطلاح «نو»
ما برای درک فقر فکری و فرهنگی و نظری و اسلوبی «چپ» نو همین نکات مسعود معمار عزیز را مورد بررسی قرار می دهیم:

چپ سنتی معتقد به مارکسیسم لنینیسم است اما چپ نو فراتر از ایدئولوژی به مارکسیسم می نگرد و مثل چپ سنتی به عنوان کتاب مرجع و اصول تغییر ناپذیر نگاه نمی کند.
(مسعود معمار)

۱
حضرت مسعود معمار ایدئولوژی به چه معنی است؟

ایدئولوژی عبارت است از سیستم نظرات اجتماعی (اقتصادی، سیاسی، حقوقی، تربیتی، هنری، اخلاقی، فلسفی و غیره) که بیانگر منافع طبقاتی معینی اند و شامل هنجارهای رفتاری، موضعگیری ها و ارزش گذاری های مطابق با آنها می شوند.
(دایره المعارف روشنگری )

۲
منظور از مارکسیسم «فراتر از ایدئولوژی» چیست؟
مارکسیسمی که فراتر از « سیستم نظرات اجتماعی (اقتصادی، سیاسی، حقوقی، تربیتی، هنری، اخلاقی، فلسفی و غیره)» باشد، چه می تواند باشد؟

شما حتما خواهید گفت که نمی دانید.
ولی ما می دانیم.
چنین مارکسیسمی همه چیز خواهد بود، به غیر از مارکسیسم.
مقوله «آموزش ایدئولوژی» یکی از مهمترین و معاصر ترین مقولات فلسفی است.
طبقه حاکمه در مقیاس تمام ارضی می کوشد که طبقه کارگر را ایدئولوژی زدائی کند.
احتمالا «چپ» نو نیز یکی از شگردهای طبقه حاکمه است.
ما متأسفانه هنوز فرصت مطالعه آثار «چپ» کهنه و نو را پیدا نکرده ایم.
ولی همین نکات که شما بر شمرده اید، خود در زمینه شناخت چپ نو مفید بود.

۳
کی و کجا چپ سنتی به مارکسیسم ـ لنینیسم (که ایدئولوژی بی چون و چرای طبقه کارگر است) «به عنوان کتاب مرجع و اصول تغییر ناپذیر» نگریسته است؟
ما که در مارکسیست ـ لنینیست بودن خود و بنا بر تحریف «چپ» نو در چپ سنتی بودن خود کمترین تردید را نداریم، یک هزارم آثار کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم را نخوانده ایم، نیازی هم به خواندن آنها نمی بینیم.
«چپ» نو هنوز چپ سنتی را نمی شناسد.
چپ سنتی کتاب مقدس نداشته و ندارد.
چپ سنتی مارکسیسم ـ لنینیسم را به مثابه علم (علمی از جنس علوم ریاضی، طبیعی و امثالهم) تلقی می کند و تئوری و اسلوب آن را به توصیه مارکس از آن خود می کند و بدین طریق به خوداندیشی و خودمختاری نظری و عملی دست می یابد.
این یعنی فاتحه ای بلند بر کتب مقدس از هر نوع!
اگر چپ سنتی چنین می بود که «چپ» نو ادعا می کند، لنینیسم هرگز نمی توانست پدید آید و جهانگیر شود.
لنینیسم چیزی جز مارکسیسم جهان تحت سیطره امپریالیسم (فاز بعدی سرمایه داری) نیست.
تشکیل لنینیسم خود بهترین دلیل تجربی بر خلاقیت خروشان مارکسیسم است.
البته ما هرگز فکر نمی کنیم که «چپ» نو کمترین خبری از مارکسیسم ـ لنینیسم داشته باشد.

چپ نو از منظر سیاسی، اولویت در برنامه ریزی را منطبق با شرایط جامعه تنظیم می کند نه اساسأ از دید طبقاتی.
(مسعود معمار)

۱
با همین نکته مسعود معمار ماهیت متعفن «چپ» نو برملا می گردد:
چون در پشت سر این فرمولبندی تق و لق و بی در و بی پیکر و فاقد انسجام منطقی، تبلیغ تئوری امپریالیستی مبتنی بر ماورای طبقاتی بودن چیزها، پدیده ها و سیستم ها عربده می کشد:
برنامه ریزی عملی نه از موضع طبقاتی (البته منظور این است که نه از موضع طبقه کارگر)، بلکه متناسب با شرایط جامعه.
منظور از یاوه « متناسب با شرایط جامعه» چیست؟
مگر طبقه کارگر خارج از جامعه است تا موضعگیری طبقاتی چپ سنتی مردود شناخته شود؟
این جور چیزها بوی عوام فریبی می دهند.
ذره ذره ارگانیسم در جامعه طبقاتی خصلت طبقاتی دارد.
هرگز و به هیچ ترفندی نمی توان «از منظر سیاسی» و یا هنری و یا فلسفی و غیره «دید طبقاتی» را دور زد:
هر بیت هر شعری، هر حالت هر تندیسی، هر نوای هر موسیقی ئی، هر فرم هر عمارتی در تحلیل نهائی انعکاس دیدی طبقاتی است.

و چپ نو فاقد کلیشه از قبل آماده است مانند چپ سنتی.
(مسعود معمار)

چپ سنتی نه کلیشه ای است و نه کلیشه ای را برسمیت می شناسد.
چپ سنتی با شناخت افزار دیالک تیکی ـ ماتریالیستی کار می کند و گنجینه عظیمی از مفاهیم و مقولات و قوانین و تئوری های سربلند گذشته از کوره پراتیک زنده زندگی در اختیار دارد که تک تک آنها هم بدون استثناء فاتحه بلندی بر تفکر کلیشه ای و دگماتیکی است.
«چپ» نو یا هنوز چپ سنتی را نمی شناسد و یا قیاس به نفس می کند.

چپ نو بسته به امکاناتش سیاست ورزی می کند اما چپ سنتی در حیطه اصولش.
(مسعود معمار)

۱
از همین حکم شلم شوربا می توان به فقر مطلق فکری و فرهنگی «چپ» نو پی برد:
امکان چه ربطی به اصول دارد؟
امکان در دیالک تیک امکان و واقعیت (به قول قدمای قرون وسطی در دیالک تیک بالقوه و بالفعل) مطرح می شود.

۲
گذشته از این، سیاست ورزی کذائی به کنار، چگونه می توان در بی اعتنائی به اصول عرصه مربوطه، کار کرد؟
حتی عمله و دهقان بدون اصول مربوط به معماری و کشاورزی نمی تواند کاری معنامند انجام دهد، چه برسد به شیمیست، بیوشیمیست، فیزیکدان، بیولوگ، آنتروپولوگ و غیره.
مگر مثلا بدون تسلط به مقولات، مفاهیم و اصول شیمی می توان وارد آزمایشگاه شد و سالم و سلامت به خانه برگشت؟

۳
مگر امکانات آدمی مطلق و لایغیر و منجمد و همیشه همان اند؟
مگر نمی توان با توجه به دیالک تیک امکان و واقعیت به توسعه امکانات خویش مبادرت ورزید؟
اگر «چپ» خیلی خیلی نو و تر و تازه فاقد شعور و شناخت است، مگر نمی تواند از صفر شروع کند و به آموزش شکیب مند مفاهیم و مقولات و اصول و قوانین مارکسیسم ـ لنینیسم بپردازد و امکانات نظری، اسلوبی و معرفتی ـ نظری لازم را برای تفکر و عمل کسب کند؟

پای بندی به اصول، انضباط مندی و پرنسیپ مندی با توسعه امکانات که منافات ندارد.
اتفاقا بدون انضباط در هر زمینه و در هر عرصه نظری و عملی نمی توان موفقیت حاصل کرد.
خود ولادیمیر لنین تجسم و الگوی پای بندی به اصول و انضباط عملی و نظری بوده است.
در شلم شوربای پر هرج و مرج که نمی توان زندگی، کار و پیکار کرد.

چپ نو از فراکسیون درون حزبی استقبال می کند اما چپ سنتی ٫ به سانترالیسم پایبند است.
(مسعود معمار)

۱
«چپ» نو و خود مسعود معمار عزیز بهتر است که قبلا لبی از چشمه جوشان دیالک تیک ماتریالیستی تر کنند و بعد به منبر روند و موعظه آغاز کنند:

۲
چون ضد سانترالیسم نه فراکسیونیسم، بلکه دموکراتیسم است.
دیالک تیک سانترالیسم و دموکراتیسم یکی از شناخت افزارهای ارجمند ماتریالیسم تاریخی است.
سانترالیسم چپ سنتی (مارکسیستی ـ لنینیستی) دموکراتیسم را پیش شرط خود قرار می دهد:
کمیته مرکزی حزب کمونیست از آسمان نازل نمی شود، بلکه بوسیله توده حزبی انتخاب می شود:
اگر در احزاب کمونیست دیالک تیک یاد شده مخدوش گشته بیشتر به دلیل سرکوب بی رحمانه احزاب کمونیست بوده است و نه به دلیل پای بندی به اصول و دموکراسی حزبی.
توسعه و حمایت بی شائبه از دموکراسی در همه واحدهای اجتماعی اولین رهنمود کلاسیک های مارکسیسم در مانیفست حزب کمونیستی بوده است.
چپ سنتی کذائی منادی و مدافع اصیل ترین دموکراسی بوده است.

۳
اما بدون سانترالیسم و با تقویت فراکسیونیسم حتی شرکت کوچکی نمی تواند اداره شود و کار کند، چه برسد به حزب طبقه از هر نوع.
هر واحد اجتماعی به سانترالیسم نیاز دارد.
سانترالیسم حزب کمونیستی اما به میزان دموکراسی درون حزبی نیرو می گیرد.

۴
ایراد دیگر «چپ» نو در دفاع از فراکسیونیسم را باید با توجه به مقوله فلسفی حقیقت بررسی کرد:
حقیقت همیشه و در همه موارد و زمینه ها و عرصه ها عینی است و لذا در آن واحد و در عرصه واحد نمی تواند دو حقیقت وجود داشته باشد.
به همین دلیل اختلاف نظر در درون هر حزب سیاسی به معنی وجود حقایق متعدد نیست.
تنها یکی از نظرات می تواند درست باشد و نه همه آنها.
فاجعه اما این است که در صورت عدم بلوغ نظری و اسلوبی هیچ نظری در حزب درست نباشد.
ورشکستگی نظر و شکست عملی خیلی از احزاب در همین چشم اسفندیار آنها ست و از اهمیت عظیم تئوری و اسلوب پرده برمی دارد.


چپ نو در مواردی مصالح ملی را در اولویت قرار می دهد اما چپ سنتی از دید انترناسیونالیستی با مسائل برخورد میکند .....
(مسعود معمار)

این ادعا که چپ مارکسیستی ـ لنینیستی از دید انترناسیونالیستی با مسائل برخورد می کند، نیز از بی خبری «چپ» نو و مسعود معمار عزیز از دیالک تیک ماتریالیستی خبر می دهد:
چپ کهنه و نو به کنار هیچ کسی و هیچ دسته و گروهی نمی تواند بسته به مصالح ملی و یا بین المللی عمل کند و به مسلخ نرود.
چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی بطور کلی جولانگاه دیالک تیک عینی اند:
اصلا نمی توان از دیالک تیک داخلی و خارجی راه گریزی به بیرون پیدا کرد.
دیالک تیک ملی وبین المللی نیز بسط و تعمیم دیالک تیک داخلی و خارجی است.
چپ مارکسیستی ـ لنینیستی همیشه و همه جا به رعایت دیالک تیک عینی موظف است.
بر خلاف دعاوی «چپ» نو مسعود معمار عزیز چپ مارکسیستی ـ لنینیستی در داربست دیالک تیک ملی و بین المللی عمل و اندیشه می کند:
نه طبقه کارگر و نه حزب آن هیچکدام بی وطن نبوده و نیستند.

بی وطن نیستم ای انیران
وطنی هست مرا، نامش ایران!
(احسان طبری)

طبقه کارگر و حزبش وطن پرست ترین، ملی ترین و ضمنا انترناسیونالیستی ترین طبقه و حزب بوده اند و خواهند بود.
ناسیونالیسم و پاتریوتیسم (ملی و میهن پرستی) پرولتری در پیوند دیالک تیکی ناگسستنی با انترناسیونالیسم (همبستگی بین الملی) قرار دارد و دو قطب این دیالک تیک همدیگر را مستثنی نمی سازند.
«چپ» نو بهتر است سری به کلاس های اکابر بزند و بعد در جامعه عرض اندام کند.
۵۶۷۲۰ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : مهر مازنی

عنوان : در پاسخ به تعریف چپ نو
در پاسخ به تعریف چپ نو

در کامنت قبلی‌ توضیحاتی در مورد چپ نو (شاید از نوع ایرانی‌ آن) داده شده و مهمترین تفاوت آن با چپ به اصطلاح سنتی‌ داده شده که با اجازه اساتید بنده هم نکاتی‌ را که به ذهنم رسید بازگو می‌کنم.

فرمودند اینجا نه میشود کتاب نوشت و نه بحث ریشه‌ای انجام داد. کاملا با ایشان موافقم. اما حد اقل میشود از روی فکر حرف زد و نخوانده و ندانسته هر چیزی را به خورد خلایق نداد ( البته اگر قصد و مرضی باشد دیگر مساله فرق می‌کند!!).

فرمودند چپ سنتی‌ معتقد به مارکسیسم -لنینیسم است و چپ نو فراتر از ایدئولوژی به مارکسیسم می‌نگرد. در اینکه بخشی از چپ خودرا مارکسیست -لنینیست می‌داند تازه با هم بر سر اینکه کدام مارکسیست -لنینیست واقعی‌ است دعوا دارن شکی نیست. ولی‌ آنچه که حقیقت ندارد فراتر از ایدئولوژی بودن یک فرد یا یک نیروی سیاسی است. یا حتا فراتر عمل کردن یا فراتر از ایدئولوژی چیزی را دیدن. تنها سه گروه از انسانها هستند که اینگونه بدون ایدئولوژی وجود دارند. ۱) افرادی که از نظر ذهنی‌ به طور فیزیکی‌ یا روانی‌ ناتوانند ۲) افرادی که در کما به سر میبرند ۳) انسانهای مرده. تا به امروز من هیچ انسانی‌ را ندیدم که اهداف و آمال خود را بدون ایده‌ای که بطور آگاهانه یا ناخوداگاه در ذهن خود ساخته و پرورش داده تنظیم کند. این شکل تفکر در نهایت در اهداف سیاسی فرد خود را نشان میدهد و او را جذب نیرو و سازمان سیاسی که به آن نزدیک است می‌کند. اگر از خود ایدئولوژی نداشته باشید آنرا به شما خواهند داد.

فرمودند چپ سنتی‌ افکار مارکسیست -لنینیست را به صورت مرجع و احکام تغییر ناپذیر نگاه می‌کند. من نمیدانم از کدام مارکسیست -لنینیست حرف می‌زنید. اگر کسی‌ چنین ادعای کرد از خود شما در مورد این ایدئولوژی نا آگاه تر است. اساس این تفکر نگرش علمی‌ به جهان است. این تفکر با علم رشد می‌کند و با آن در صورت لزوم تغیر می‌کند. در کجا شما دیدید که آنرا تغییر ناپذیر فرض کرده باشند. شما یا نه آگاه هستید یا دروغگو. این که این اصول علمی‌ را مرجع فرض کنند چه مشکلی‌ دارد. هر فیزیکدان یا زیست شناسی‌ هم کتب مرجع دارد و تا زمانی‌ که کسی‌ نتواند اصول نوشته شده در آنرا رد کند از مرجع دانش خود ذره‌ای کوتاه نمی‌اید.

فرمودند چپ نو از منظر سیاسی اولویت در برنامه ریزی خود را منطبق با شرایط جامعه تنظیم می‌کند نه اساسا از دید طبقاتی!!!! چپ نو فاقد کلیشه از قبل آماده شده است. عجب. دید طبقاتی کلیشه است و نه واقعیت اجتماعی. یعنی‌ طبقات ساخته ذهن هستند؟؟؟ یا اینکه قرار دادن طبقات در اصل مبارزه آنرا تبدیل به کلیشه می‌کند؟؟؟ آقای عزیز این شکل از مبارزه ربطی‌ به کلیشه یا دگماتیسم یک گروه یا ایدئولوژی ندارد. تفاوت اصلی‌ در نوع جهان بینی‌ است. و همین تفاوت است که ایدئولوژی مارکسیست‌لنینیستها را از دیگر احزاب یا نیروهأی دیگر جدا می‌کند. آن چیزی را که شما صرفاً ایدئولوژی می‌بینید عدم درک شما را از شیوه تفسیر جهان یا فلسفه مارکسیستی - لنینیستی می‌رساند. ایدئولوژی آنها از جهان بینی‌ آنها می‌‌آید . اگر توان آنرا دارید آنرا به نقد بکشید. البته با "ایدئولوژی ایدئولوژی" کردن به سبک ژورنالیستهای دوزاری که در سایتهای اینترنتی مثل روز آنلاین یا در فیس بوک میتوانید از زیر آن در بروید. در واقع این اساس چپ نو بسبک ایرانی‌ آن است. آقای عزیز آن چیزی که چپ نو ایرانی‌ ندارد کلیشه نیست سواد است.

در مورد برنامه ریزی بر اساس شرایط جامعه کافی‌ است تاریخ بلشویک‌ها و زندگی‌ سیاسی لنین و اتفاقات افتاده شده را بخوانید تا بخصوص تیز بینی‌ لنین و انعطاف پذیری او را در شرایط متفاوت جامعه درک کنید.

فرمودند چپ نو با امکاناتش سیاست ورزی می‌کند چپ سنتی‌ در محوده اصولش. ظاهرا شما حتا چپ نو را هم نمیشناسید. هیچ نیروی سیاسی اصولی را که از ایدئولوژی ناشی‌ شده زیر پا نمی‌گذارد. مشکل شما این است که به دلیل ساده انگاری و عدم آگاهی از جهان بینی‌ علمی‌ خاستگاه اصول نیروهای سیاسی را نمی‌بینید. چپ نو شما در اروپا یا دیگر جاها خاستگاه طبقات بورژوازی یا خرده بورژوازی داشت ( مانند سوسیال دموکراتها) . امروز هم با برگشت به همان خاستگاه دیگر بطور کامل تبدیل به یک حزب سرمایه داری شده. این ناشی‌ از سیاست ورزی نیست این همان بازگشت به اصول است. حزب چپ آلمان هم روزی به این نقطه خواهد رسید. البته در مورد چپ نو ایرانی‌ من به سیاست ورزی آنها کاملاً باور دارم. اکثر کسانی‌ که من از این گروه می‌شناسم همانهأیی هستند که روزگاری به کمتر از "مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک" راضی‌ نبودند و امروز با سیاست ورزی تمام هم نشین رضا پهلوی میشوند.

فرمودند چپ نو از فراکسیون حمایت می‌کند و چپ سنتی‌ از سانترالیسم. اولا منظور از فراکسیون چیست. اگر معنی‌ آن این است که درون حزب افرادی که از نظر فکری به هم نزدیکند بطور جمعی‌ در میان خود سعی‌ در قبولاندن نظر خود به کلّ حزب میکنند که این در همه احزاب مارکسیست‌لنینیست بوده. کافیست تاریخ بلشویک‌ها را بخوانید. لنین خود چندین بر در اقلیت قرار گرفت. سنترالیسم به معنی‌ همگامی همه اعضا در تصمیم جمعی‌ حتی آگر با آن مخالف باشند در همه احزاب حتی از نوع بورژوأیی آن وجود دارد البته نمود آن با احزاب مارکسیست‌لنینیستی فرق می‌کند. دلیل آن هم بسیار است. فراکسیون در این احزاب به شکل رسمی‌ امکان پذیر نیست زیرا که بطور تاریخی‌ به آنها ثابت شده که این تشکل‌ها در اخر محل باند بازی شده و در نهایت با زیر پا گذاشتن اصول وسیله اجرای اهداف شخصی‌ میشود. چنین چیزی به حق در یک حزب سیاسی که برنامه آن یک برنامه صد در صد اجتماعی است نباید وجود داشته باشد. این مساله در احزاب بورژوازی تحمل میشود زیرا که منافع شخصی‌ و رقابت بر سر آن بخشی از اصول و ایدئولوژی بورژوازی است. اما در همین احزاب هم در نهایت سیاست بر اساس تفوافق سانترالیستی اجرا میشود. کافی‌ است به انتخابات در آمریکا نگاه کنید. اوباما و هیلاری کلینتون به مدت ۶ ماه به همدیگر بدو بیراه میگفتند و یکدیگر را برای ریاست جمهوری فاقد لیاقت می‌نامیدند.‌ام زمانی‌ که اوباما توسط حزب به عنوان کاندید انتخاب شد همه ( حتا فراکسیون به ظاهر سوسیال دمکرات به رهبری دنیس کوسینیچ) پشت سر او قرار گرفت. در نهایت هم اگر کسی‌ این اصول را زیر پا بگذرد اگر نه بطور مستقیم بروش‌های خاص خود اخراج میشود.

فرمودند چپ نو در مواردی!!!! (چه مواردی؟) به مساله ملی‌ ( مساله ملی‌ به چه معنی‌؟)توجه می‌کند ولی‌ چپ سنتی‌ از دید انترناسیونالیستی به مسائل برخورد می‌کند!!! این دیگر حتی ارزش جواب دادن ندارد.
۵۶۷۱۷ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : یک مثال
نوشته ای از کارل مارکس که آقای بهروز به آن اشاره کرده است و در پایان نوشته منبع آنرا بدرستی در پارانتز بشکل :(مارکس، پادشاه پروس و اصلاح اجتماعی) ذکر کرده مرا یاد اصولگرایان مذهبی میاندازد که تحلیلشان را باستناد فلان روایت یا نوشته از بانیان دین مطرح میکنند ٫ برای مثال این نوع نگرش در چپ سنتی کاملأ رایج است اما برای چپ نو کارل مارکس یک نابغه و اقتصاددان و اندیشمند بزرگی است اما نوشته هایش آیات قرانی نیست و قابل نقد و بررسی . برای نمونه علت دشمنی بیشتر کاتولیکها با پروتستانها نسبت به کمونیستها برای من کاملأ روشن است که پروتستانها در جایگاهی بودند که قادر به چالش کشیدن افکار کاتولیکها بودند و کمونیستها در آن برهه زمانی فاقد این جایگاه بودند.
۵۶۷۱٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۲       

    از : masoud memar

عنوان : چپ نو
اینجا نه میشود کتاب نوشت نه بحث ریشه ای انجام داد ٫ بطور اختصار به مهمترین تمایز بین چپ سنتی و چپ نو اشاره میکنم . چپ سنتی معتقد به مارکسیسم لنینیسم است اما چپ نو فراتر از ایدئولژی به مارکسیسم مینگرد و مثل چپ سنتی بعنوان کتاب مرجع و اصول تغییر ناپذیر نگاه نمیکند .
چپ نو از منظر سیاسی اولویت در برنامه ریزی را منطبق با شرایط جامعه تنظیم میکند نه اساسأ از دید طبقاتی و چپ نو فاقد کلیشه از قبل آماده است مانند چپ سنتی.
چپ نو بسته به امکاناتش سیاستورزی میکند اما چپ سنتی در حیطه اصولش
چپ نو از فراکسیون درون حزبی استقبال میکند اما چپ سنتی ٫ به سانترالیسم پایبند است
چپ نو در مواردی مصالح ملی را در اولویت قرار میدهد اما چپ سنتی از دید انترناسیونالیستی با مسائل برخورد میکند ........
۵۶۷۱۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۲       

    از : بهروز

عنوان : چند سوال و نتیجه گیری
"یک کاتولیک متعصب خصومت بیشتری نسبت به یک پروتستان متعصب احساس می کند تا نسبت به یک بی خدا درست مثل لژیتیمیستی که از یک لیبرال بیشتر از یک کمونیست نفرت دارد. این نه به خاطر آن است که یک بی خدا به کاتولیک ها نزدیک تر است یا کمونیست ها به لژیتیمیست ها نزدیک ترند تا به لیبرال ها بلکه بر عکس به این دلیل است که آن ها فاصله بیشتری با نیروهای فوق الذکر دارند و نیز به این دلیل است که آن ها [کمونیست ها و بی خداها] در حوزه منافع دیگران [کاتولیک ها و لژیتیمیست ها] قرار ندارند." (مارکس، پادشاه پروس و اصلاح اجتماعی)

درباره حزب توده و نقش و جایگاه آن در تاریخ ما، به جای غرق شدن در پرسش هایی نظیر این که حزب توده چرا سرکوب شد و از آن طرف از همکاری گسترده رهبران حزب توده با پلیس و مهاجرت را بجای ماندن و سازماندهی سخن گفت، به بیراهه رفتن است.
در مورد حزب توده و کودتا می توان سوال های مشخصی پرسید:
۱) آیا حزب توده در شکست استراتژیک جنبش دمکراتیک مردم ایران در سال ۳۲ توانست به وظیفه یک نیروی آگاه انقلابی عمل کند؟
۲) آیا شکست جنبش در سال ۳۲ اجتناب ناپذیر بود و حتی به جای متلاشی شدن جنبش امکان آن نبود که یک عقب نشینی هوشمندانه و سازماندهی شده انجام شود؟
۳) شکست جنبش و به تبع آن حزب توده را به لحاظ طبقاتی و اجتماعی چگونه می توان توضیح داد؟

حزب توده به دلیل دنباله روی از بورژوازی ملی ایران و تردید و ضعف آن در تصمیم گیری و دنباله روی کورکورانه از سیاست های حزب کمونیست شوروی نتوانست شعار "کودتا را به ضدکودتا تبدیل می کنیم" را محقق کند و حتی از سازمان دادن یک عقب نشینی منظم ناتوان ماند. خیل رهبران آن به همکاری با پلیس و رژیم تن دادند و بخش دیگر به خارج گریخت و رده های میانی و توده های حزبی قربانی شدند. شکی نیست که با در نظر گرفتن فاکتورهایی چون حمایت گشاده دستانه حزب شوروی و پایین بودن سطح سرکوب سیاسی در مقایسه با دهه ۵۰ و برآمد جنبش نوین کمونیستی یا دهه خونبار شصت حزب توده حتی با معیارهای یک حزب دمکرات خرده بورژوا می توانست بسیار بهتر عمل کنهد.

اما همان طور که قبلا گفته شد دلیل این ضعف را باید در پایگاه طبقاتی و مشخصه های ایدئولوژیک سیاسی حزب توده جستجو کرد. حزب توده بازتاب کمونیسم بلشویکی در ایران نبود. طبق تعریف خود حزب توده که در اسناد مربوطه موجود است حزب توده یک جبهه ضدفاشیستی کارگران، دهقانان، روشنفکران و بازرگانان!! است. حزب توده تنها در ۱۳۳۴ مارکسیسم لنینیسم را وارد مرامنامه حزبی خود کرد. و از یک حزب دمکرات خرده بورژوا رفرمیست انتظار آن که در عرصه نبردهای سهمگین طبقاتی بتواند به مانند یک حزب پرولتاریایی عمل کند انتظاری بیهوده است.

حزب توده با مواضع مشمئز کننده اش بعد از قیام بهمن تنها حسن و فایده ای که دارد آن است که سرنوشت رقت بار نیروهایی که خود را به این یا آن جناح طبقه حاکم وصل می کنند یا به جای تحلیل مشخص از شرایط ملی و بین المللی کورکورانه به دنبال این یا آن "قطب" می افتند مثل چراغ هشدار دهنده ای پیشاپیش ما باشد. رفرمیسم و میلرانیسم همیشه در جنبش ما نمایندگان خود را خواهد داشت اما این نمایندگان آب و رنگ و تازگی خود را دارند، و دیگر به بقایای کهنسال و غبارگرفته حزب توده نخواهد بود.
۵۶۷۰۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۲       

    از : روزبه

عنوان : درخت میوه هر چه پربارتر باشد، افتاده تر است!
با سلام! قصد ندارم به اتهامات بی اساسی از جمله اینکه: " در مورد اشخاص دریده ای که به اسم هواداری این یا آن خط مشی در جنبش به هرزه گویی و فحاشی مشغول می شوند ترجیح می دهم به جای جواب گویی به آن ها به عنوان مشکوک معرفی شوند. ترفندهای دشمنان مردم گاهی خیلی پیچیده می شود و تشخیص آن ظرافت می خواهد." پاسخی بذهم، اما اقای بهروز سئوالی را به این شرح "
اما توده ای ها هرگز جواب ندادند چرا در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد که نیروهای حزبی را مسلح و آماده عمل کرده بودند حاضر به شلیک یه گلوله و سازمان دهی یک تظاهرات نشدند و میدان را به راحت ترین شکل ممکن به دار و دسته کودتاچیان واگذار کردند؟" مطرح کرده اند که خوب اگر چه سئوال اثبات می کند که ایشان احاطه کاملی نسبت به تاریخ، پیش زمینه ها، جمیع نیروهای موثر و توانمندی های سازمانی، مالی، نظامی موجود انها در مقطع کودتا ندارند، اما سئوال خوبی است که نیازمند پاسخگویی است. من ترجیح دادم برای پاسخ به این پرسش اساسی از خاطرات رفیق ارجمند محمد علی عمویی کمک بگیرم و نظر ایشان را که خود در کوران حوادث ان دوره سیاه تاریخی میهن مان بوده است اینجا بیاوزم. با پوزش از دوستان اخبار روز بواسطه ظولانی شدن این اخرین مطلب من.(هشدارهای حزب به دولت مصدق در افشار تحرک‌های گروه‌های نظامی و غیرنظامی یکی پس از دیگری انتشار می‌یافت. به ویژه از ماه اردیبهشت که ربودن و قتل افشار توس رخ داد نگرانی رهبری حزب از آزادی عمل توطئه‌گران و بهره‌برداری آنان از لجاج و مخالفت خوانی مرتدان جبهه ملی، روز به روز افزایش می‌یافت.درهشدار به ملت ایران حزب خطر توطئه کودتا و را در هجدهم مرداد اعلام داشت. در بیست و یکم مرداد خبر مربوط به فراهم آمدن مقدمات کودتا در لشگر گارد، از طریق سازمان افسران حزب در اختیار رهبری قرار می‌گیرد. این خبر همان روز به وسیله تلفن به اطلاع‌مصدق رسید. روز بیست و سوم مرداد بار دیگر زمان دقیق اجرای کودتا درهمان شب با ذکر اسامی گردانندگان آن به اطلاع مصدق رسید. گرچه دکتر مصدق نسبت به فرماندهان لشگرگارد، رییس شهربانی و فرماندار نظامی تهران اظهار اعتماد و اطمینان کرد. اما حزب به ویژه بر ارتباط آنها با مخالفان مصدق تاکید داشت و مصدق را از اعتماد به آنها نهی کرد. رهبری حزب حتی آمادگی خود را برای معرفی افسران وفادار به مصدق، با وی در میان گذارد، اما او ضمن تشکر همچنان بر اعتماد خویش نسبت به وضع موجود تاکید کرد. جزییات روند اطلاع‌رسانی بارها بیان شده است، اما نه تنها آن زمان (مرداد ۱۳۳۲) به آن توجه نشد، که اکنون نیز مورد انکار کینه‌توزان به حزب توده ایران است. شخص دکتر مصدق نه فقط در دادگاه، که در کتاب «خاطرات و تالمات» به بیان مطالبی در این زمینه می‌پردازد که موید اطلاعاتی است که در خاطرات دکتر کیانوری و دیگر رهبران حزب توده ایران منعکس است. به گفته مصدق در دادگاه، ساعت ۷ بعد از ظهر بیست و چهار مرداد خبر شروع عملیات کودتاگران از راه تلفن به مصدق داده می‌شود. در این خبر ساعت ۱۰ شب ۲۴ مرداد به عنوان ساعت شروع عملیات و اقدام نهایی آن را ساعت ۲۴ ذکر می‌کنند. این خبر نه تنها به مصدق اطلاع داده شد، که حزب کوشش کرد سرتیپ ریاحی، رییس ستاد ارتش را نیز مطلع کند که در این زمینه کوشش، با موفقیت قرین نبود. با این همه، آگاه شدن به موقع مصدق از ماجرا، کودتا را با شکست رو به رو کرد.ما اطلاعات دقیق داشتیم که به‌رغم شکست اقدام کودتایی «نصیری» در شب بیست‌وپنجم، تدارک برای اقدام اصلی در ارتش باز هم صورت می‌گیرد، منتها این‌بار خیلی‌خیلی محتاطانه؛ اگر آن موقع ما دقیقا از زمان حرکت که چه کسی و چه پیامی دارد به مصدق اطلاع پیدا کردیم و به او خبر دادیم، این‌بار خیلی پنهانی، ما فقط جابه‌جایی‌ها و رفت‌و‌آمدها را متوجه می‌شدیم، ولی اینکه دقیقا دارند چه کار می‌کنند ارزیابی حزب بر تدارک کودتای مجدد هست، و به همین علت هم مرتب به مصدق اطلاع داده می‌شد که آقا اینها دارند این کار را می‌کنند، پاسخ مصدق غالبا این بود که ما بر اوضاع مسلط هستیم، ستاد ارتش و شهربانی مراقبت می‌کنند، با یک اطمینان خاطری بیان می‌کرد؛ غافل از اینکه ارتش را دست کسی سپرده که اصلا سابقه فرماندهی ندارد، یک افسر دفتری بود «سرتیپ ریاحی». متاسفانه اطرافیان مصدق افراد ناصالحی بودند، بعضی مثل «سرتیپ محمد دفتری»، با وجود اینکه نسبت فامیلی با مصدق داشت با کودتاچی‌ها بود، یا رییس ستاد ارتش به کلی رفته بود خانه دخترش ترک پست کرده بود، یعنی بزرگ‌ترین خیانتی که یک فرمانده در حین عملیات نظامی می‌خواهد انجام بدهد، شما ببینید خود من را به‌عنوان یک فرمانده گروهان، تسلیحات را در سلطنت‌آباد به من دادند و من را به پاسگاه پلیس راه‌آهن فرستادند و من برای سپردن چنین ماموریتی خوشحال بودم چرا که گمان می‌کردم این منطقه کارگری است و اگر قرار باشد با آن مقابله بشود حداقل یک نیروی نظامی می‌تواند پیشاپیش کارگرها حرکت کند، آتش دشمن را خاموش کند، تیراندازی و هدایتشان کند به‌سمت پادگان‌هایی مثل باغ‌شاه، دانشکده افسری، دانشکده پلیس و… که بتوانند اسلحه به‌دست بیاورند و با کودتاچی‌ها مقابله کنند؛ در مقابل اما از رییس ستاد ارتش خبری نبود، او بی‌خبر از اینکه چه اتفاقی دارد می‌افتد به‌رغم تلفن‌های مکرر به دکتر مصدق می‌گوید ما بر اوضاع مسلطیم. در آخرین تلفن که حوالی ظهر برقرار می‌شود می‌گوید ما کاری نمی‌توانیم بکنیم و شما هرکاری می‌توانید انجام دهید!روز ۲۷مرداد سفیر آمریکا که در مسافرت بود باعجله خودش را به تهران می‌رساند و بلافاصله تقاضای دیدار با مصدق را می‌کند و به او اجازه داده می‌شود که بیاید. اولین مطلبی که می‌گوید این است که اگر وضع به این ترتیبی باشد که در خیابان‌های تهران است هیات دیپلماتیک آمریکا امنیت ندارد و ایران را ترک می‌کند. مصدق می‌گوید که نه، من در حضور شما دستور می‌دهم که هر بی‌احترامی و تظاهرات علیه آمریکا را سرکوب کنند. آنجا زنگ می‌زند به «سرهنگ اشرفی» فرماندار نظامی تهران و عینا این دستور را می‌دهد و در اینجا تنها نیرویی که تظاهرات می‌کرد حزب بود. در مقابل آنها سرکوب کردند، دستگیر کردند و ۶۰۰نفر از رفقای ما را بازداشت کردند. شما ببینید وقتی که ارتباطات یک حزب مخفی قطع شود از نو باید سازماندهی و ارتباط برقرار شود و در این بین بسیاری از مسایل پنهان آشکار می‌شود؛ در کار سازمانی مخفی ارتباطات خیلی اهمیت دارد، حتما خوانده یا شنیده‌اید که وقتی مبارزات مسلحانه در ایران آغاز شد اینها قرارهایشان محدود و محدودتر شد؛ طوری که ۲۴ساعت شد ۱۶ساعت، ۱۶ساعت تبدیل شد به ۱۲ساعت، یعنی در آن فاصله اگر کسی را می‌گرفتند، تخلیه اطلاعات می‌کردند و به ضرب شکنجه ارتباطات گسسته می‌شد. فعالیت پنهانی چیز ساده‌ای نیست.ما با حمایتی که از مصدق می‌کردیم بر این باور بودیم که مجموعه نیروهای ضدکودتا، حزب توده ایران، جبهه ملی و در راس‌ آن دکتر مصدق، باید در مقابل دربار بجنگیم. سازمان نظامی خودش نمی‌توانست بیاید این کار را بکند، حق هم نداشت که بیاید، علاوه بر سازمان نظامی حزب توده ایران- حزب توده مگر همه‌کاره مملکت بود؟- امکاناتش محدود بود، درست است منسجم‌ترین سازمان سیاسی کشور بود، اما نه ارتش در اختیارش بود و نه شهربانی، توپ و تانک نداشت!اما برای مقابله با کودتا ما نیاز به پیام دکتر مصدق داشتیم، اگر این پیام مبنی ‌بر مقابله با کودتا که وظیفه همه میهن‌دوستان است، از طرف مصدق صادر می‌شد، اولین نیرویی که به میدان می‌آمد حزب ما بود، آماده بودیم. به‌جای اینکه ملیون ما درس بگیرند، درست عکسش را عمل کردند و امروز هم که این کار را نقد می‌کنیم، در جواب می‌گویند حزب توده سازمان نظامی داشت ولی شما همه‌چیز را داشتید، رییس ستاد ارتش را داشتید، وزیر جنگ را داشتید، شهربانی، پادگان‌ها، اسلحه‌خانه و… اما درواقع ما به غیر از چند تفنگ که از این‌ور و آن‌ور تهیه کرده بودیم و احیانا چند تا راکت، چیزی در اختیار نداشتیم. امیدوارم اقای بهروز پاسخ سئوال خودشان گرفته و برایشان رفع ابهام یشود. موفق و موید باشید.
۵۶۷۰۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ مرداد ۱٣۹۲       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست