از : غلام سفید کوهی
عنوان : آقای صفا! انقلاب بلشوکی آیا اراده گرایانه نبوده؟
سوال از آقای صفا، با این تعریفتان از سه پایه بودن نظر هگل(تز + آنتی تز = سنتز) آیا میتوانید توضیح دهید شکست سوسیالیزیم سابقا موجود را؟ رژیم سرمایه داری در روسیه فعلی به صورتی طبیعی در مسیر تغییر به پدیده مسلط تبدیل شده یا انقلاب بلشویکی؟ انقلاب بلشوکی آیا اراده گرایانه نبوده؟ به نظر من بوده، کما اینکه فدائیان هم اقدامشان آگاهانه و اراده گرایانه. ولی باید یادمان باشد که هر دوی این اقدام در تاریخ ثبت شده، اینکه سود یا زیانشان بیشتر بوده بحثی است جداگانه.
سوال از آقای صفا، اگر شیوهای تاثیر گذارتر از روش فدائیان در آن مقطع امکانش را بود، چرا ما از آن خبر نداریم، اگر شما دارید لطفا در سطح جامعه نشر دهید به نظرم منظور آقای کریمی از امکان شیوهای غیر از روش فدائیان با آن اپوزیسیون آن زمان بکلی شدنی نبود، اگر هم بود میبایستی از جنس فدایی میبودند با هر نام دیگر. بجز خمینی، مجاهد، فدائیان تا مقطع انقلاب جریان قابل مطرحی در مقابل شاه نبود
سوال از آقای صفا، راستی تعریف جدیدی از خودجوش بودن انقلاب در این عصر جدید لازم است که جهان شمول باشد، نه اینکه یه جا مثل گرجستان، اوکراین، ایران و ... بگیم اینها طرفداران سرمایه، هوادار امپریالیستها، و ... هستند و هر جا با چارچوب سیاسی - ایدئولوژی ما انطباق کرد مثل لبنان، ایران، سوریه، روسیه و ...، به به بگیم در نهایت اضافه کنم جهان امروز دیگر ابتدی قرن بیستم نیست، مردم میلیون میلیون آگاه شدهاند، چپ از هر نوعش باید خودش را با مردمان این عصر تطبیق دهد، نه اینکه خودخواهانه خود را همه چیز دان نشان دهد، و بعدش بلای سوسیالیسم سابقا موجود سرش بیاد. یادمان باشد که آن ۲۰ یا ۳۰ میلیون اعضای حزب کمونیست
شوروی هیچ تلاش موثری برای جلو گیری از سقوط نکردند خیلی خرسند خواهم شد اگر بر پایه این چند سطر که نوشتم، تشخیص بدید که آیا من هم نارسیست هستم یا نه. اضافه کنم که نوشتههای شما در اخبارروز را دنبال میکنم
سپاس از توجهتان
غلام سفید کوهی
۲۳-۰۳-۲۰۱۴
۶۱۷۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱٣۹٣
|
از : غلام سفید کوهی
عنوان : اشارهای کوتاه به نمدمالی بهزاد کریمی توسط دو عزیز چپ ایرانی آقایان صفا و صدری
اشارهای کوتاه به نمدمالی بهزاد کریمی توسط دو عزیز چپ ایرانی
سوال از آقای خسرو صدری، جناب صدری! چرا اینقدر خشن آقای کریمی را نمد مالی کردی؟ سخنان شق و کماندویی
شما من را یاد جو زندان خمینی ضّد امپریالیست میاندازد. راستی این سنت پسندیده ایرانی که سال جدید کدورت از دلمان
دور کنیم را بجا انتخاب کردی و سر و ته قضیه را با آقای کریمی فعلا به هم آوردی. ولی من انتظار دارم که سر فرصت
نظرات آقای کریمی را نقد کنید
سپاس از توجهتان
۶۱۶۷۴ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹٣
|
از : خسرو صدری
عنوان : سال نو مبارک
ضمن تبریک سال نو به آقای بهزادکریمی عزیز از ادبیات ناپسند پیام قبلی ام عذر می خواهم.
۶۱۶۶۱ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹٣
|
از : مهران همایون
عنوان : گسیخته از بستر تاریخ
آقای کریمی
متاسفانه مطالب شما و حتی آقای تابان با انتخاب برخی از وقایع تاریخی ، و نه تمام آن و بی نوجه به روند تاریخی وقایع ، بیشتر یک مطلب احساسی است تا یک تحلیل تاریخی از انقلاب. یک مثال تاریخی و برای یاد آوری و به منظور نشان دادن منظور خود بیان میکنم.
اگر یادتان باشد در ابتدای سال ۶۰ ،حکومت گران به شدت به بحران های مداوم درگیر بودند.از یکسو اختلافات با بنی صدر هر روز اوج تازه ای میگرفت و از سوی دیگر مجاهدین به سمت درگیری های بیشتر و از طرف دیگر چرخه اقتصاد هنوز راه نیفتاده بود و رابطه با دنیای غرب هم با چالش همراه بود.
در این دوره همین حکومت مذهبی تصمیم به گفتگو و مناظره با مخالفین گرفت .(امری که در زمان حاضر یک آرزوی غیر قابل امکان است)
اگر یادتان باشد دو گروه حاضر به مذاکره نشدند یکی مجاهدین خلق ،که برای اعلام جنگ مسلحانه آماده میشد و دیگر نهضت آزادی(یا بهتر گفته باشم مهندس بازرگان)
که اصولا حرف بر سر یک میز نشستن با کفار (چپها) را جایز نمیدانست.
اتفاقی که در ابتدای سال شست افتاد اگر با درایت تمام سازمانهای سیاسی و بخصوص سازمان مجاهدین خلق ،مورد استقبال قرار میگرفت و اگر سازمان مجاهدین خلق به اقدامات تروریستی و کور اقدام نمیکرد ، آیا وقایع اینچنین پیش میرفت؟
چرا هیچ یک از شما تحلیل گران نقش مخرب سازمان مجاهدین را در نابودی آزادی هایی که تا آن زمان درایران بیسابقه بوده را یاد آوری نمیکنید تا گذشته چراغ راه آینده باشد.
ضمنا گفته پاکنژاد هم کاملا درست بوده ولی در این خصوص هم یک یاد آوری کوچک دیگر هم لازم است و آن وقایع کانون نویسندگان بود که سکولارهایی که آنزمان عضو کانون نویسندگان بودند ،سکولارهای دیگری چون "به آذین" و"سایه" و "کسرایی" و بسیاری دیگر را از یک تشکل صنفی اخراج کردند.
شرایط در آن دوره اینجنین بود و اتفاقا کسانی که در حکومت نبودند،اعم از اپوزوسیون و یا منتقد بسیار بد عمل کردند و شرایط حساس آن موقع را درک نکردند
۶۱۶۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹۲
|
از : عیسی صفا
عنوان : تناقض چشگیر!
آقای بهزاد کریمی نوشته خود را « سنتز» تز ملک محمدی و آنتی تز پاسخ فواد تابان می داند و می خواهد خود به شیوه « دیالکتیکی» سنتز ارایه دهد. هگل می گفت می توان از نظریه دیالکتیکی من سو استفاده کرد و آنرا به «مهمل» تبدیل کرد.ملک محمدی و تابان اگر با هم در یک سازمان سیاسی بودند « پدیده واحد» و نظریات آنان به دو گرایش چالش بر انگیز در درون سازمان تبدیل شده بود ، آنگاه کسانی می توانستند ادعای ارایه سنتز کنند. مطلب عمیق و کمتر شناخته شده ای در اسلوب دیالکتیک هگل وجود دارد که مشکل ما را حل خواهد کرد. نظریه هگل سه پایه است و به غلط به تز ، آنتی تز و سنتز ساده اندیشانه بیان شده است و برداشت مکانیکی و اتوماتیک بین آنها بر قرار شده است. سه پایه هگلی شامل پدیده حاضر و موجود و مسلط ، پدیده نوین و غیر مسلط در درون آن است که در تغییر به پدیده مسلط تبدیل می شود.این پدیده نوین در آینده بنوبه خود نفی خواهد شد.یعنی ارزش« دوبل» در نفی دارد ، چون یکبار خود کهنه را نفی کرده است. یعنی آنتی تز معادل تز نیست و ارزش دوبل دارد! از طرف دیگر هگل می گوید نهایت ها به واسطه نیاز ندارند ، چون خود مستقل هستند! نظر ملک محمدی در رد انقلاب بهمن و فواد تابان در دفاع از آن دو نظر در نهایت یک موضوع هستندو نیازبه واسطه گری بهزاد کریمی از نظر دیالکتیکی ندارند.
آقای بهزاد کریمی میانه را گرفته و می گوید انقلاب باید در نیمه راه متوقف می شد و با این جملات معترضه به فواد تابان پاسخ می گوید که : « الگویی که مبین اجتناب ناپذیر دانستن انقلاب است و نهادن مسئولیت آن به تمامی بر عهده دیکتاتوری است.»
اخیرا آقای بهزاد کریمی در مصاحبه ای تلویزیونی به مناسبت سالگرد سازمان فداییان خلق در دفاع از مبارزه مسلحانه چریکی می گفت که دیکتاتوری هیچ راه دیگری برای مبارزه نگذاشته بود. یعنی در دیکتاتوری شاه امکان مبارزه سیاسی وجود نداشت. حکمی که خود غلط از نظر واقعی و بی پایه از نظر منطقی است.چطور امکان مبارزه مسلحانه چریکی که بارها از مبارزه سیاسی از نظر تدارک و انجام عملی آن دشوارتر است وجود داشت ولی امکان مبارزه سیاسی که ساده تر است نبود؟ معیار های دو گانه و چند گانه آقای بهزاد کریمی را چگونه باید فهمید؟ ایشان در دفاع از گذشته چریکی سازمان فداییان مسولیت آنرا « به تمامی بر عهده دیکتاتوری» می داند ، ولی به فواد تابان اعتراض می کند که چرا انقلاب را به مسولیت دیکتاتوری ارجاع می دهد. چطور ایشان تصمیم گیری در سازمان فداییان در مورد انتخاب مشی مسلحانه که امری آگاهانه و ارادی بوده را « اجتناب ناپذیر» دانسته و تا حد یک ضرورت بالا می کشد ، ولی انقلاب را که دارای جنیه های خود جوش و غیر قابل مهار در یک زمان مشخص است را « اجتناب پذیر» معرفی می کند؟ معنای این گرایش نارسیستی چیست؟
۶۱۶۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹۲
|
از : masoud memar
عنوان : حضور فریبا علیخانی
شما نوشتید : « البته از حاکمان عربزده ی ایران نمیتوان انتظار متولیگری بنائی را داشت که قرنها زیر تاخت و تاز اجدادشان بوده. » این نوع نگرش به تاریخ ٫ نفی وجودی خویش است در عین حال کاملأ فاشیستی است.
شیوه نگارش و گفتار بستگی به عوامل گوناگونی دارد که به نگارنده میسپارم
شما یک جمله پیشنهادی نوشتید : « این ما بودیم که نتوانستیم با تاریخ معاصر خویش ارتباطی ارگانیک برقرار کنیم. » از نظر مفهومی ٫آقای کریمی درستر نوشته است ( پشت سر گذاشتههایمان ) ٫ چون به نیروها و مردمانی در گذشته اشاره میکند ٫ با تاریخ مگر میشود روابط ارگانیک برقرار کرد ؟ حداقل مینوشتید ( با جامعه پیشین ) ٫ در هر حال ترکیب ( پشت سر گذاشتههایمان ) هم گذشته را نشان میدهد هم به ( ما ) تأکید دارد هم روند و پروسه را بتصویر میکشد و هم به نیروی اجتماعی اشاره میکند. پیشنهاد شما هم از نظر مفهومی غلط است هم بیروح و برای توضیح مطلب به چند واژه دیگر نیازمندید.
۶۱۶٣۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : شیوه نگارش
خانم فریبا علیخانی، ضمن تایید آن بخش از نظر شما که نگاشته اید، «... کمتر کسی میتوان یافت، بتواند یک متن چند خطی را بدون غلط بخواند.....»، میخواهم اضافه کنم، اگر آقای بهزاد کریمی را دعوت به خواندن نوشتار خودش کنید، به احتمال قریب به یقین، این خوانش همراه با تپق ها و قطع شدنهای طولانی همراه خواهد بود.
اشکالاتی چنین، در نوشته های فارسی نویسان را، قبل از انتصابشان به «زبان الکن فارسی»، باید در شیوه نگارش این اشخاص جست.
غالب فارسی نویسان، از جمله من و شما و نیز آقای بهزاد کریمی، تسلط چندان(رغبت چندانی) به رعایت دستور زبان فارسی نداریم. غالب جملات، آنگونه نوشته میشوند، که میگوییم، یا گفته شده و یا شنیده ایم.
در این شیوه نگارش، که در زمان خودش توسط صادق هدایت و صادق چوبک شروع، و کم کم در طول زمان به مذاق بسیاری از فارسی نویسان خوش آمد، اشکالی وجود ندارد، بل سبب تحرک و انعطاف بیشتر را در نگارش فارسی فراهم آورده است.
اشکال در شیوه استفاده از این شیوه نگارش است. این شیوه نگارش، که شاید بتوان به آن نام نگارش محاوره ای را داد، زیر قلم برخی از استفاده کنندگانش، به گونه ای همگون و روان مورد استفاده قرار نمی گیرد. مثلا گاها مجبور به رعایت برخی نکات دستور زبانی، که ناگهان به ذهن نویسنده خطور کرده، میشود. یا از ابزارهایی چون ویرگول و نقطه، آنگونه که باید بهره گیری نمیشود.
و با شما کاملا موافقم در اینکه، درک نوشتار آقای بهزاد کریمی، بواسطه شیوه نوشتاری ایشان، چندان سهل و ساده نیست. شاید ایشان اینگونه مینویسد، تا خواننده اش را به چند بار خواندن نوشتارش مشغول دارد.
۶۱۶۲٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣۹۲
|
از : فریبا علیخانی
عنوان : زبان الکن فارسی
این یادداشت صرفا ً تذکریست دوستانه در جهت بهبود فهم تفکر آقای بهزاد کریمی ولاغیر.
شما میدانید که زبان فارسی از کمبودهای بسیاری در رنج است. شاید گزاف نگفته باشم که کمتر کسی میتوان یافت، بتواند یک متن چند خطی را بدون غلط بخواند. البته از حاکمان عربزده ی ایران نمیتوان انتظار متولیگری بنائی را داشت که قرنها زیر تاخت و تاز اجدادشان بوده.
سخن کوتاه، دوست گرامی هرچه در بیان افکارتان از ترکیبات ساده تر سود بجوئید و جملاتتان کوتاه تر باشد به همان میزان مفهوم تر خواهد بود. خواهش میکنم به دو نمونه زیر که اندکیست از بیش توجه بفرمائید، شاید در نوبتهای آینده درخواست مرا ملکه ذهن خویش قرار دهید.
(بخش تفاسیر ...): این، ماها بودیم که نتوانستیم نسبتی درست با پشت سر گذاشتههایمان برقرار کنیم!
آیا این جمله منظور نظر شما نیست؟ این ما بودیم که نتوانستیم با تاریخ معاصر خویش ارتباطی ارگانیک برقرار کنیم.
(بخش: نرفتن ...) محوری ترین گرهگاه در آسیب شناسی عملکرد بن سکولار انقلاب در جریان انقلاب را باید در مفلوج ماندن این بن دانست آنگاه که بن دینی توانست با ورود نیروی میلیونی توده "عدل علی" باور به صحنه، شریک- رقیب خود را آچمز کند!
آیا اینگونه نمیتوان سلیس تر و مفهوم تر آن نظر را بیان داشت؟ گره اصلی در آسیب شناسی ی عملکرد |بن| سکولار شرکت کننده در انقلاب آنجاست که توسط شریک-رقیب خویش (|بن|دینمدار) با به میدان آمدن نیروی میلیونی ی |عدل علی| باور به موقعیت آچمز و ناتوانی درآمد.
شاید بگوئید که یک مفهوم را میتوان در قالبهای مختلف زبانی بیان داشت. کاملا ً صحیح است. لیک لازمه ی ایستادن شخصی چون شما در جایگاه سخنور بعنوان یکی از رهبران بخش چپ اپوزسیون ایران، می طلبد افکار خویش را در لفافی ساده و سلیس از زبان فارسی بیان دارید تا بتواند طیف وسیعی از ایرانیان را دربرگیرد.
۶۱۶۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : صبوری ناصبور
در ضد انقلاب شاه و امپریالیسم و غیره بودن فدائیان اسلام و خلق از اکثریت و اقلیت و اشرف و کشتگر و غیره و مجاهدین اسلام و خلق و میملام و غیره تردیدی نیست.
ضدیت ضمنا در ذات عیرانیان است.
کمتر ملتی در خودستیزی به گرد عیرانیان می رسد.
مسئله فقط این است که ضد چیزی بودن رابطه ای سه عضوی است:
حسن (عضو اول) از فرط حسادت (عضو دوم)، ضد حسین (عضو سوم) است.
و گرنه ضد حسین بودن انتزاعی حسن بی معنی، کشکی و عوام فریبانه است.
هم از موضع ارتجاعی می توان ضد چیزی بود و هم از موضع انقلابی.
بنا بر تحلیل روندهای جامعه ایران، مخالفت همه این دار و دسته ها با دربار پهلوی پس از انقلاب سفید شروع شده است و لذا ماهیت فئودالی ـ ارتجاعی دارد.
گول هارت و پورت و شعر و شعار را فقط کودکان و ساده لوحان می خورند و نه خوداندیشان خردگرا.
۶۱۶۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲
|
از : احمد صبوری
عنوان : نوشتن برای نوشتن
تحولات تاریخی زاده تخیلات اراده گرایانه ما نیستند بلکه مجموعه ای از شرایط مهیا می شوند تا تحول در شکل خاصی صورت پذیرد
سازمان فدائی طبقه اجتماعی خاصی را هرگز نمایندگی نکرد در قبل از انقلاب از حمایت دانشجویان متعلق به بخش پائینی (بچه کارمندان جزء) برخوردار بود و در اوائل انقلاب موقتأ نماینده طبقه متوسط مدرن شد اما سیاست هواداری از رژیم این بخش جمعیت را برای همیشه فراری داد بخش فدائیان اقلیت بدلیل ضعف تشکیلاتی هرگز نتوانست نیروی گریزان از بخش اکثریت را متشکل کند.
بخشی از سازمان اکثریت مدت ها ست می خواهند پلی شوند بین رژیم و طبقه متوسط و بخش دیگر می خواهد پلی شود بین بقایای متمول سلطنت و طبقه متوسط این مطلب در نهایت در این راستای دوم نوشته شده است.
انقلاب یک حریق مدهش در انبار کاه رژیم پهلوی بود به محض وقوع آتش ایستادن در مقابل آن نا ممکن بود . سازمان شما و ما اعتبارش ناشی از خصومت آشتی نا پذیرش با پهلوی ها و ضدیتش با امپریالیست ها بود تصور کنید خارج از آن فضا و مکان یک انسان مریخی می آمد و می گفت تر مز کنید و حرف بختیار بشنوید سرنوشتش چه می شد. رفقای بختیار که خیلی هم صلح طلب و بزعم آن روز سازشکار بودند و سهمی از قدرت شاه را طالب بودند این نکردند یک سازمان چریکی که سالی ۵۰ عضوش را شاه می کشته می توانسته خواستار توقف انقلاب شود؟.
انقلاب و شرکت در آن یک پدیده طبقاتی است شما آنروز بچه کار مندان جزء بودید منطق حرکتتان با امروز متفاوت بود آنروز آرزوی شما برابری بود امروز ادبیات شاعرانه باور بفرمائید شما بحث علمی نمی فرمائید شما آرزوهای امروزتان را جای دیروز می گذارید
. شاه رهبر بی منازع انقلاب ایران بود شما یک آدم خودخواهی را سی سال سر قدرت بگذارید کسی که خیلی هم با هوش نبود (یکی از بچه های این بابا تحصیل هم نکرد) و در بسیاری مواقع یک کمکی هپل هپول هم بود . آدمی که صمیمی ترین رفقایش قبولش نداشت آدمی که در انتها متکی به چند ده هزار خانواده نظامی و ساواک و سرمایه داران بزرگ و طرفداران یک مذهب کوچک شده بود.
واقعی صحبت کنید در آستانه انقلاب شما یک مورد طرفدار رژیم در میان مردمان عادی می شناسید؟ شاه اگر ۵ در صد جامعه حمایتش می کردند مانده بود آمار گالوپ نشان می دهد که در آستانه انقلاب حمایت از شاه از مارجین خطای نظر سنجی کمتر بوده است. شما می فرمایید کسی می آمد می گفت که خلایق ترمز به این مشنگ فرصت دهید؟ بنظرم خودتان تئوری های امروزتان که گریزان از انقلاب هستید را باورتان شده است. نه ما به انتهای عصر انقلابات رسیده ایم و نه با وجود شاه می شد راه دیگری رفت برای بدست آوردن دل طبقه متوسط به شیوه دیگری طنازی کنید این روش امروز را جای دیروز جا زدن غیر علمی است. آیا فردی از میان مردم و با اعتبار اجتماعی ۲ آنروز داد زد که خلایق ترمز
اشتباه شما جدی نگرفتن نظر شکری در سال ۵۸ بود !!
یاد شکری و دکتر غلام و شکوهی و هزاران دیگر"" گرامی و جاودان باد
۶۱۶۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱٣۹۲
|