یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

عـزبیّـات - عسگر آهنین

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مارگیر آلمانی

عنوان : پیام به آهنین و ضحاک
چه خوش گفتی تو از «غین» و هم از «قاف»
«نباید شد برون از راه انصاف»

نگو مهران ز راهش منحرف شد
ببین بر اشتباهش معترف شد:

سخن از عقل و مارم نابجا بود
نمی دانم حواسم در کجا بود

کمی کی بورد من اخلال می‌کرد
کمی‌ هم قافیه «اجبال» می‌کرد

من آخر شاعر از روی ملالم
سواد قاعل و غائل ندارم

سخن بد بود و لحنم باز بدتر
ببخشیدم شما ضحاک و عسگر
۹۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : عسگر آهنین

عنوان : غائله!
پدر جان هر سه تا مان گاف کردیم
چراکه« غائله » با « قاف» کردیم!
خطا اما ازآن هم گُنده تر بود:
عدول از جاده ی انصاف کردیم!
۹۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : ضحاک ماردوش

عنوان : پاسخ به مارگیر در ارتباط با قاعله!
عزیز جان قائله با همزه باشد
سواد کوره را اندازه باشد

تو اول رو کمی دانش بیاموز
وزان پس شو حریف خانمان سوز

پیام آوردن و بردن خطایی است،
که در خورد تو است و کار ما نیست

به رسم تازیان اقعد مودب
که یعنی با ادب باش و مکن تب

مرا با آهنین روی سخن بود
که او از دوستانم در کهن بود

تو را در این وسط مضمون چه کار است
بگو آخر کجا آشی به بار است؟

که گشتی آن نخود ریزه به هر آش
برو فکر سواد آموزی ات باش

که از هر سوی بغدادت خراب است
بنای شعر تو بر روی آب است

دگر هم هر چه بنویسی تو بر ما
نبینی پاسخی ای جان بابا
۹۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : مارگیر آلمانی

عنوان : «استاد» ؟
دوباره کرده این ضحاک پرگو
روان پیک جدل، پَه ئه به این رو

به مکتب ناشده «استاد» گشته
گمانم عقل او بر باد گشته

توی ای استاد جن و مار و شیطان
اگر مردی بیا بیرون ز کتمان

چه آشی کرده ای این بار بر بار
چه میخواهی زما ای خود شده مار

چه می خواهی ز عسگر مار زنگی
نمی بینی ندارد با تو جنگی

دگر بس کن ز دعوا منصرف شو
کمی سوی مارالش منحرف شو

بگو احوال عاشق شوم گشته
ز فکرش آهنین چون موم گشته

پیامش را ببر از بهر دلدار
جوابش همچنان بی کاست بازآر

مگر این قاعله پایان بگیرد
سر عسگر کمی سامان بگیرد
۹۶٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : ضحاک ماردوش

عنوان : پاسخ به سه نفر
خدنگ و عسگر و مهران سه تایی
فرو ماندند در بحث نهایی

سه تایی راه از بیراه رفتند
گهی درچاله، گه در چاه رفتند

از این شاخه به آن شاخه پریدند
لذا هرگز به مقصد نارسیدند

ولی در این میان استاد ضحاک
در این سنجیده طبعی کرد کولاک

یکی بود و حریف هر سه تا شد
سره از ناسره اکنون جدا شد

یکی گفتا به من: ضحاک هشیار
مکن وقت خودت را تیره و تار

سخن پیش سخندانان بیان کن
نه خود را وقف حرف این و آن کن

بدو گفتم که ای یار همیشه
زدی بر جان جان جان تو تیشه

حریفم نیست در این شهر و آن شهر
نزاییده است او را مادر دهر

اگر چه شعر زیبا آفریدم
ولی زین گفتگو خیری ندیدم
۹۶۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : خدنگ مارکش

عنوان : هر دو سوختید!!
گمان دارم که ضحاک و هم عسگر
برفتند از در شعر دری در!!

در این بازی اگر تو اهل کاری
نباید فن شعری واگذاری!

اگر موزون نباشد گفت و گویت
تو مو می بینی و من تاب مویت!

کنار نثر ناموزون بمانی
بدیع و قافیه از نو بخوانی!!

خلاصه هر دو زین یازی برونند
به شعر و شاعری خام و زبونند!
۹۶٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : مارگیر آلمانی

عنوان : اندر آنچ ماردوش با مارکش کرد
من و خنجر؟ عجب حرفی تو گفتی
کجا دیدی ز من گردن کلفتی؟

فقط گفتم که صورت برملا کن
لب عسگر، سر کاوه رها کن

تو اصلا جنگ جو و کینه توزی
به هر سو می روی آتش فروزی

تو از بس با خدنگ پیکار کردی
همه احوال او بیمار کردی

دگر آن بینوا گردیده مجنون
نمی تابد فشار این حد دگر خون

گهی سوی زنان پیکان اشعار
فرستی، یا به من دشنام بسیار

گهی هم می کشی بهر بهانه
برای خاک آلمان شاخ شانه

مفاعیلن ندارد پیش تو ارج
مقام قافیه کردی تو پر هرج

شنیدی آهنین ات پهلوان خواند
گمان بردی که در جنگت فروماند؟

نخواندی «عالم خود» گفته است او
که یعنی بس کن و بس کن تو از رو

عزیزم عسگرم باکت نباشد
مرید تو منم هر که ات نباشد
۹۶۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : ضحاک ماردوش

عنوان : مچ گیری
وقتی سه نفر میخوان با یک نفر ناعادلانه مبارزه کنن، نتیجه همین میشه. تازه فقط یکی ار مصراع ها خراب بود. شما م نشستین که مچ بگیرین ها ....
۹۶۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : عسگر آهنین

عنوان : خراب کردی!
منظور من هم همین بود. نگاهی به وزن و طول مصراع ها وسستی کلام خود بکن تا بدانی چه کسی جوش آورده است! همین!
۹۶۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۷       

    از : ضحاک ماردوش

عنوان : هذیان
دقیقا ً تب گرفتی آهنین جان
برای اینکه افتادی به هذیان

چه شد یک مرتبه جوش آورده ای باز
سر مستانه بازی کردی آغاز

تو که داری به ای میل آشنایی
چرا باید روم جایت گدایی؟

هم اکنون زن ای میلی تو بدینسان:
مارال جان آی مارال جان آی مارال جان

دلم از زندگانی بی تو سیره
هم اکنون گر بمیرم باز دیره
۹۵۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ ارديبهشت ۱٣٨۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست