سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سوء استفاده از علم و تاریخ در اندیشه سیاسی - فرهاد قابوسی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : منوچهر پیرزاد

عنوان : آرامش دوستدار و بورکهارت
آقایانی که از اسلام دفاع می کنند و تاریخ اسلام را باشکوه تر از تاریخ پیش از اسلام ایران می دانند آیا می دانند که خلفای عباسی به کمک شیوه کشورداری ساسانیان بود که توانستند بر سرزمین های امپراتوری اسلامی شان حکومت کنند؟ این آقایان که نقد اسلام را با ننه من غریبم بازی و برچسب هایی مثل فاشیسم و راسیسم جواب می دهند معلوم نیست چرا جمهوری اسلامی را ول کرده اند و آمده اند غرب. آن ها که مثل مسلمانانی نظیر سروش و گنجی در خطر نیستند. اگر همین فحش ها را در ایران به ناقدان اسلام منجمله به آرامش دوستدار بدهند، به مقامات بالا در جمهوری اسلامی می رسند. ثانیا این یاکوب بورکهارت یهودی که به قول آقای قابوسی نژاد پرست ضد یهودی بوده و نقش مهمی در ایدئولوژی فاشیسم (و نازیسم) و ایدئولوژی ضدسامی عمومی اروپای معاصر بازی کرده است و در مورد یهودیان اصطلاح «دارودسته جهود» را به کار می برده که بعدها جاهل های نازی به کار می بردند، خیلی باید مورد علاقه احمدی نژاد باشد. لطفاً به جای زدن برچسب فاشیسم و نازیسم و نژاد پرستی به آرامش دوستدار، همین یهودی بنیانگذار نازیسم را به ما معرفی کنید.
۴٨۷٨٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ مهر ۱٣۹۱       

    از : عزیز عزیزی

عنوان : اسلام قفلی بر مغز است
فکر میکنم نیازی به توضیح نباشد. منظور دوستدار از نقد اسلام. گفتن این نکته روشن است که اسلام قفلی است بر تعقل و تفکر علمی که ما از اعراب به ارث برده ایم. این را پهنه جغرافیایی اسلام نشان می دهد. نمونه موفق ترکیه از سکولاریسم آتاتورک بر می خیزد. اسلام نژاد عرب و عجم را تباه کرده است. نمازهای تکراری شبانه روزی برای خدای بی نیاز نخستین مشتی است که مغز و تعقل را از کار می اندازد.
۴٨۷٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱٣۹۱       

    از : ضیاء صدرالاشرافی

عنوان : حاصل عمرم سه سخن بیش نیست *** تراشیدم ، پرستیدم ، شکستم ! (اقبال لاهوری: باالهام از مولوی )
عنوان:

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست *** تراشیدم ، پرستیدم ، شکستم !

(اقبال لاهوری: باالهام از مولوی)

****

بجای انتقاد به حواشی مقاله‍ی آقای دکترفرهاد قابوسی، درستی و نادرستی محتوا و اساس سخن ایشان، بایستی مورد نقد بیطرفانه قرارگیرد که: آقای دکتر آرامش دوستدار در پیروی از" یاکوب بوکهارتِ "یهودی ( ولی ضد یهود: در میان همه‍ی ملل و اقوام از این نوع افراد وجود داشته و دارند ) آیا نفرت نژادی (ضد عرب) و نفرت دینی (ضد اسلام) که طبعاً به تمام (مسلمین گذشته و حال ) فرا- فکنی می شود، پخش می کنند یا بصورت علمی به نقد دین (یا ادیان مرده وزنده‍ی موجود در ایران)، و از جمله اسلام هم پرداخته است؟ در این مورد مخالفان آقای قابوسی و موافقان ومدافعان آقای دوستدار، بهتراست فاکتهای اثباتی از آقای دکتر دوستدار ارائه کنند

بحث درتضاد وتناقض به اصل مطلب هیچ ارتباطی ندارد وکوچکترین خدشه ای در اساس سخن دکتر قابوسی برای آشنایان به منطق و استلال و تفکیک اصل از حاشیه و فرع بوجود نمی آورد.

قابل تذکر است که برخلاف نظرآقای دکتر آرامش دوستدار در مورد مسیحیت، نیچه‍ی مسیحیت شناس، در کتاب " غروب بت ها "مینویسد:
Götzen-Dämmerung oder Wie man mit dem Hammer
philosophiert

Twilight of the Idols, or, How to Philosophize with a Hammer

"من مسیحت را تباهی عظیم میدانم، مسیحیت تمدن یونان و روم را از ما ربود و ما را از فرهنگ مشعشع اسلامی محروم ساخت"

توضیح ض.ص: البته نظر نیچه تا قرن ششم هجری برای تمدن وفرهنگ واقعا مشعشع اسلام درست است .در این قرن پیشکسوت امثال خمینی یعنی محمد غزالی ظهور کرد:(که امام اش لقب داده اند: پیروان و تابعان اش:تابع =شیعه در لغت! ) که معاصر عمرخیام بود. وی با نوشتن کتابهائی مانند: احیاء العلوم الدین، تهافت الفلاسفه و مقاصد الفلاسفه و....

فلسفه و به تبع آن علم را در دنیای اسلام مدفون و به اصطلاح شیمی جدید "اکسیده"کرده وتعصب وجهل مذهبی را باکمک وتأییدخواجه نظام الملک / نظامیه‍ی بغداد ونیشابور/ حاکم ساخت که تاکنون همچنان ادامه دار). و اضافه کنم که بیلان جنایات هیچ دین حاکم ( ازجمله هندوئیسم، دین عصر ساسانی که به زردشتی مشهورش کرده اند و اسلام ) و نیزهیچ ایدئولوژی ضد بشری( نازیسم ) به خاکپای مسیحیت نمی رسد ( مگرجنگ سوم جهانی که سعی و آرزو کنیم هرگز پیش نیاید ): بدون تردیدمسیحیت یخصوص درهمکاری با استعمار، سهامداربلند ترین تل های نعش تاریخ بشری است: حد اقل صدو پنجاه میلیون درامریکای سرخ پوستان قاره‍ی امریکا( ازجمله بنوان نمونه نگاه کنید به کتاب تولدی دیگر، شجاع الدین شفاء: صفحه‍ی۳۸۱ : بنا به سند رسمی دولت مکزیک که درسال۱۹۴۱منتشرشد: کشیشان اسپانیولی باغسل تعمیددادن وسپس کشتن بچه های سرخ پوستان درمکزیک، جهت فرستادنشان به بهشت بسیارکوشابوده اند! )، میلیون ها نفر" ازبومیان استرالیا "، پنجاه ملیون نفردرافریقا، که با استدلال ارسطوئی ازکتاب مقدس ،کشتارسیاهان افریقا را توجیه شرعی می کردند: سفر پیدایش،باب اول آیه‍ی ۲۸ " پس خدا آدم را بصورت خود آفرید" خدا سیاه نیست، پس سیاه انسان نیست
!
کشتارانکیزیسیون (تفتیش عقاید) که بیش ازیک ملیون مورد قبول کشیشان قرار گرفته است. کشتاردویست ساله‍ی جنگ های صلییی ازمسلمین( کلیسائی در جمهوری چک بنام " استودان سدلک " که از استخوانهای مسلمین ( ۷۰۰۰۰ نفر) مسلمان طراحی و تزئین شده است!. نگاه کنید درگوگل: تصویر / ساخت یک کلیسا از استخوان اجساد مسلمانان در کشور چک ) که پاپ ژان پل دوم ( که شخص عاقلی بود ) رسماً ازمسلمین بخاطر جنگهای صلیبی عذرخواهی کرد. همانند کشتار یهودیان و مسلمین هنگام فتح اسپانیا و.........و
اگرارقام کشتار مسیحیان مقایسه شود با کشتار و تصفیه های کمونیستی که هشتاد ملیون برآورده می شود(چین و شوروی و اقمارش در اروپا و..) و نیز باکشتار مدافعان برتری نژادی آریائی(پان ژرمنیسم ویلهلم دوم درجنگ اول استعماری جهانی ۱۶ ملیون) و (نازیسم هیتلری درجنگ دوم استعماری جهانی ۵۲ ملیون) که جمعا ۶۸ ملیون نفر می شود: مبارک است!. بایستی گفت: این کجا و آن کجا؟
****
یک خطای معرفتشناسی(اپیستمولوژیک) تاریخی درنوشته‍ی دکتر آرامش دوستدار وجود دارد که دکتر قابوسی درنقل قول خود، متوجه آن نشده و یا بدان نپرداخته است: دکتردوستداردر" امتناع تفکر در فرهنگ دینی " مینویسد( زیرنویس شماره‍ی ۸): " کتاب مسلمانان ...: به علت پیدایشش درسرزمینی ابتدایی وعملا فاقد فرهنگ ". انگاری که کتابی که متکی برفرهنگ سامی و مخصوصاً عربی ریشه گرفته از فرهنگ سومری* ـ بابلی بین النهرین و توسعه یافته در فرهنگ آرامی سوریه است، صرفاً منحصر به ناحیه حجاز بوده است"

آقای دکتر آرامش دوستدار توجه ندارد که برخلاف زبانهای:" اککدی، بابلی و آسوری" (اسلاف: زبانهای آرامی،عبری وعربی و...) زبان و فرهنگ سومری و نیز تمدن سومری ( به بقول درست ساموئل نوا کرامر آغازگرانِ موثر و مداوم تمدن بشری بوده اند: کتاب او نام" تاریخ از سومر آغاز می شود" را دارد ) زبان سومری هیچ ربطی به زبان و فرهنگ و تمدن اقوام مشهوربه سامی (اککدی ، بابلی و آسوری) و طبعا عربی ( قران ) ندارد، بعنوان منبع رفرانس میتوان مراجعه کرد به
الف - همان منبع مورد استناد آقای دکترقابوسی یعنی " تاریخ علم جرج سارتون" صفحه‍ی ۶۱ ترجمه‍ی خوب احمد آرام بفارسی ، که در آن می نویسد: " زبان سومریان: نه سامی بود و نه زبان آریائی. اینکه اصلشان از ارتفاعات بالا تر و بلند تراست ازآنجا بخاطرمی رسد که برای کوهستان وسرزمینها(ی مسطح دشت) لغت مشابهی استعمال می کردند " باز در صفحه‍ی ۶۴ به تکرارمی افزاید:" زبان سومریان: نه سامی بود و نه زبان آریائی بلکه زبان مرکبی است که از لحاظ ساختمان می توان آنرا با مغولی و ژاپنی و چینی مقایسه کرد" (در زیرنویس "مقایسه با چینی را قانع کننده "نمی یابد و رد می کند) علاوه بر اشارات و مقایسه‍ی سومرشناسانی چون "فریتزهومِّل" و نیز کتاب ویل دورانت: درجلد اول تاریخ تمدن خویش(با نام سومر گهواره‍ی تمدن) و...و.

ب - استاد " ژان بوتّرِو " که تألیف مشترکی هم با ( س.ن. کرامر ) دارد در کتاب ارزنده‍ی بین النهرین بفرانسه که ثمره‍ی عمر پر بار و آخرین اثرماندگار او است، در صفحات و ( ۱۳۶ ، ۱۳۵ و ۱۲۴): زبان سومری را همانند زبان ایلامی، جزو از زبامهای پیوندی(یا پسوندی) یا التصاقی طبقه بندی می کند.

زبانهای چینی و تبتی را زبانشناسان : تک هجائی مینامند
و زبانهای دارای نام نارسای ژئوپولیتیک هندو اروپائی را "زبانهای نحلیلی" مینامند.
با این قاعده میتوان زبانهای سامی را بجای نسبت دادن به فرزند نوحِ (اسطوره ای) زبانهای تصریفی و دربیان دقیقترزبانهای بنظر من زبان های"قالبی"نامید. زیرا دراین زبان ها، وقتی اقعال صرف می شوند، درقالبهای دهگانه‍ی باب ثلاثی مجرد و... قرارمی گیرند. این خصوصیت توانمندی جالبی به این زبانها میدهد و میتوان مشتقات زیادی از یک فعل و واژه، اگرچه لغتریال خارجی و دخیل، باشد همانند واژه‍ی عشق:(عاشق، معشوق و معشوقه، معاشقه و...) بدست آورد

نقد هر فرد و هر نوشته که حسن و عیب آنرا آشکار کند خدمت بزرگی به توسعه‍ی روحیه‍ی علمی است. سخن خود را در مورد بت سازی با سه کلام بیاد سپردنی از نیچه که مورد احترام آقای دکتر آرمش دوستدار است پایان میدهم

اول:مهم این نیست که یکی دو بُت در درون شکسته شود ، مهم این است که خوی بت پرستی را در خود نابود سازیم"

بخاطر آزادی و آزادگی: هرجا بتی مطرح شد باید حتماًبفکرشکستنش بود

دوم: " تمام مقدسات مسمومند" و

سوم: لذات فلسفه‍ی ویل دورانت ضفحه‍ی ۸: نیچه آزاده‍ی پاکدل می گوید : « فلاسفه چنین وانمود می کنند که عقایدشان نتیجه تحول ذاتی استدلالهایی است که با بی طرفی سرد و بی غل وغش ومقدسی صورت گرفته است ... ولی درحقیقت نتیجه ی حکم یا تصور یا تلقینی است که قبلا در آنها وجود داشته و غالباً آرزوی قلبی آنان نیزبوده است. ایشان این احکام و تصورات قبلی را به شکلی ظریف و مجرد درمی آورند و بعد دلیلی بر آن می تراشند» .

ض.ص: در استعمال واژه ها از جمله فیلسوف، شخصاً مقید به رعایت اصل (تطبیق اسم یا صفت با واقعیت ) هستم: بعد ازسهروردی مقتول و با اغماض ملا صدرا، شخصاً کسی را از هموطنان ایرانی نمی شناسم که فیلسوف بوده باشد: یعنی صاحب فلسفه ای باشد. فرق فلسفه دان با فیلسوف همانند فرق تاریخ دان با مورخ صاحب مکتبی چون ابن خلدون است
۴٨۷۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣۹۱       

    از : قابوسی

عنوان : دقت به معانی
اولا در زبان آلمانی برای تناقض لغت ( widerspruch) معمول تر است. و برای تضاد ( Gegensatz). در لغت نامه های فارسی که دقت کمتری دارند، هردو به عنوان معنی دوم ! برای لغات آلمانی مذکور آمده اند (مثلا در فرهنگ یونکر ـ علوی).

ثانیا اصطلاحات تضاد و تناقض عربی هستند و لذا تابع ترمینولوژی فلسفه موسوم به اسلامی ایران که بسیاری از اصطلاحاتش عربی است و تنها ترمینولوژی موجود فلسفه در ایران است. اما چون غرض هگل ثالثا تضاد میان "تز" و "آنتی تز" و نیز ترکیب و رفع تز و آنتی تز در ایجاد "سنتر" است، لذا چون در اصطلاح فلسفه در ایران همچنانکه در متن مقاله آورده ام، تنها اضداد همدیگر را رفع می کنند ("قد یرتفعان") در حالیکه نقیضین همدیگررا رفع نمیکنند(لایرتفعان) ! لذا معنی نظر هگل از مقولاتی که همدیگررا رفع و به سنتز تبدیل می شوند تنها و تنها "اضداد" و "ضدین" می توانند باشد و نه نقیضین. این یک استنتاج منطقی است و ربطی به نظر مارکس ندارد.
۴٨۷۵۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣۹۱       

    از : خسرو ثابت قدم

عنوان : متنِ اصلی به زبانِ آلمانی
بحثِ نسبتاً جالبی شد. فقط ای کاش که "فحش و فحش کاری و اتهام زنی" کاهش می یافت و کاوش فزونی می یافت. اصلِ متنی که فعلاً بحث بر سرِ آنست در زیر آورده می شود. چه بسا که کمکی باشد در معادل یابی برای واژه‍ی "تضاد" یا "تناقض".

منبع در "اینترنت":
http://www.iim.uni-flensburg.de/soziologie/upload/pdf/Downloads_Tamm/Hegel_Systemfragment_I.pdf


Hegel, Frankfurter Systemfragment von ۱۸۰۰, TWA I, ۴۲۲.
ODER:
Hegel: Systemfragment von ۱۸۰۰ (Werke, Bd۱)

… wenn ich sage, es ist die Verbindung der Entgegensetzung und Beziehung, so kann diese Verbindung selbst wieder isoliert und eingewendet werden, daß [sie] der Nichtverbindung entgegenstünde; ich müßte mich ausdrücken, das Leben sei die Verbindung der Verbindung und der Nichtverbindung, d. h. jeder Ausdruck ist Produkt der Reflexion, und sonach kann
von jedem als einem Gesetzten aufgezeigt werden, …
۴٨۷۴۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۱       

    از : محمد متقی

عنوان : شوخی گرفتن فلسفه
خیلی ممنون آقای حسین میرجاهی
آقای قابوسی چپ و راست تهمت بی سوادی به آرامش دوستدار و دیگران می زند و خود را علامه بی نظیر می داند ولی در آنجا که فکر می کند بی سوادی آن ها را برملا کرده است، دست خودش را رو می کند. کسی که هگل را خوب خوانده باشد می داند که دیالکتیک هگلی با دیالکتیک مارکس یکی نیست. انگلس می گفت دیالکتیک هگل روی سرش ایستاده بود، مارکس آن را روی پاهایش گذاشت. تناقض در دیالکتیک هگل رفع شدنی نیست. کافی است شما پدیدارشناسی روح هگل را بخوانید تا متوجه این امر بشوید. مارکس بود که می خواست از تضاد پرولتاریا و بورژوازی در نظام سرمایه داری، سنتز نظام کمونیستی بیرون بیاید. معلوم است که آقای قابوسی هنوز می خواهد همه چیز را با مارکسیزم عامیانه بفهمد و خود را محتاج به یادگیری و خواندن دقیق متن های فلسفی نمی بیند. از همین سهل انگاری ها در خواندن فلسفه و شوخی گرفتن فلسفه در ایران بود که دیوانه هایی مثل فردید و امثالهم بیرون آمدند و اسلام عزیز را بر آن کشور حاکم کردند. آقای قابوسی به جای این خودنمایی ها در باره هر موضوعی و انتقادهای بی اساس به این و آن، حتی به متفکران غربی، بهتر است به کار خودشان بپردازند. این جور مقاله ها به درد عوامفریبی می خورند.
۴٨۷٣٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۱       

    از : ابراهیم ابراهیم

عنوان : آقای بهمن - شما کاملاً درست می گوئید.
آقای بهمن: شما خیلی جالب و خوب می گوئید. من هم چند بار دیده ام که یک حالتِ مجاهدینی یا کلاً سیاسی و ایدئولوژیکی برخورد می کنند. البته تا آنجا که من دیده ام، تازه توده ای و اکثریتی نیستند. بیشتر همان مدلِ مجاهدین هستند، تند و عصبی و اتهام زن و غیره. خودِ دوستدار هم در صفحه اش، یک جوابی به یک آقائی دیدم که به همان لحنِ عصبی و تند جواب داده است.
۴٨۷٣۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۱       

    از : حسین میرجاهی

عنوان : چیزی که شما می گویید مارکسی است نه هگلی
ضد: امر وجودی که با امر وجودی دیگر قابل اجتماع نباشد
نقیض: نقیض هر شی ٔ رفع آن بود، و فرق میان نقیض و ضد آن است که دو نقیض نه با هم جمع شوند و نه هر دو معدوم ، چنانکه «هست » و «نیست » و «حیات » و «ممات »، اما دو ضد جمع نشوند، اما هر دو معدوم توانند شد، چنانکه سپید و سیاه ممکن نیست که جمع شوند، مگر می تواند که هر دو نباشند، بلکه زرد باشد. (نگاه کنید به غیاث اللغات ). چیزی را وقتی نقیض چیز دیگر خوانند که نه با هم توانند بودن و نه با هم توانند نبودن ، مثل وجود و عدم که جمع هر دو محال است و رفع هر دو نیز غیرممکن. یعنی هستی و نیستی ذاتی اشیاء هستند . منظور هگل دقیقاً همین است. دیالکتیک هگلی جز این نیست. سنتز هگلی تناقض را از میان نمی برد. حرف شما درباره‍ی نظر مارکس ودرک او از سنتز درست است. اما نه درباره‍ی نظر هگل. کمی مطالعه بفرمایید استاد معظم.
The problem with the Fichtean "Thesis-Antithesis-Synthesis" model is that it implies that contradictions or negations come from outside of things. Hegel"s point is that they are inherent in and internal to things. This conception of dialectics derives ultimately from Heraclitus.
Heraclitus is famous for his insistence on ever-present change in the universe, as stated in the famous saying, "No man ever steps in the same river twice. He believed in the unity of opposites, stating that "the path up and down are one and the same", all existing entities being characterized by pairs of contrary properties. His cryptic utterance that "all entities come to be in accordance with this Logos" (literally, "word", "reason", or "account") has been the subject of numerous interpretations.
۴٨۷٣۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۱       

    از : بهمن

عنوان : طرفداران دوستدار
این طرفداران آقای دوستدار شباهت عجیبی به مجاهدین خلق پیدا کرده اند، تا شما به رجوی انتقاد کنید، متهم می‌شوید که طرفدار خمینی هستید. حالا به دوستدار اگر انتقاد کنید، متهم می شوید که دینخو و شیفته اسلام هستید. خود همین منش نشان می دهد که فکر دوستدار و دوستدارانش از جنس ایدئولوژی است، نه علم و اندیشه. فکر دوستدار فکر آدمهای تلخکام و مآیوسی است که اکنون همه ناکامی ها را با این حکم کلی توضیح می دهند که ایرانیان دینخو هستند و شعور ندارند. به نظر من توده‌ای وازده‌ای که مریدان اصلی دوستدار هستند، منش او را تشدید کرده اند.
۴٨۷۲۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۱       

    از : قابوسی

عنوان : اشارات
اولا اگر به افاضات کاظم زاده ایرانشهر مثلا ذکر شده در کتاب "برلنی ها" دقت شود ایرانشهر هم تخیلات ایران باستان داشته و مثلا در مورد "تصفیه خون ایرانی" نوشته است و ... به این لحاظ او نیز نظیر آقای دوستدار در رابطه با مسئله انگل، معتقد به توهمات "بهداشت نژادی" در مورد ایران بوده است.

ثانیا همچنانکه آورده ام نقیضین همدیگر را رفع نمی کنند ولی ضدین همدیگر را رفع می کنند. کسی که اندکی به "تریاد هگلی" آشنا باشد و معنی کلمه سنتز را بداند خواهد فهمید که آنتی تز "متضاد" تز است! و سنتز ترکیب آنها از طریق مرتفع کردن همدیگر. کسی که به زبان آلمانی آشنا باشد معنی کلمه ( Entgegensetzung ) و ( Gegensaetze ) را که هگل در مرجع مورد اشاره نوشته است می فهمد که ضدیت و اضدادند و نه تناقض و نقیضین. سواد فلسفی و آلمانی هردو لازم به فهم این مواردند!

ثالثا در یک نشریه عمومی برخورد از این آکادمیک تر و مفصل تر نمی شود همچنانکه اشاره من به سهم ابن سینا در علم (موضوع پتانسیل) نشان می دهد. چون حتی در مقالات آکادمیک هم تاکنون به این صورت اشاره نکرده اند. کما اینکه راقم هم خود "آکادمیسین" هستم. اما اگر نیازی بود همچنانکه اشاره کردم در آینده شاید وسعت تاثیر بورکهارت بر آقای دوستدار را بیشتر توضیح دهم.
۴٨۷۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱٣۹۱       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست